اگر او دروغ بر ما مى بست، مهلتش نمى دادیم!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 24
سوره حاقه/ آیه 44- 52 نکته:


در ادامه بحث هاى مربوط به قرآن، در این آیات، به ذکر دلیل روشنى بر اصالت آن پرداخته، مى فرماید: «اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست...» (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ).

* * *

«ما او را با قدرت مى گرفتیم» (لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ).

* * *

«سپس رگ قلبش را قطع مى کردیم»! (ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ).

* * *

«و احدى از شما نمى توانست از این کار مانع گردد و از او حمایت کند» (فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَد عَنْهُ حاجِزِینَ).(1)
«أَقاوِیل» جمع «اقوال» و «اقوال» نیز به نوبه خود، جمع «قول» است، بنابراین، «أَقاوِیل» جمعِ جمع است و منظور از آن در اینجا سخنان دروغین است.
«تَقَوَّلَ» از ماده «تَقَوُّل» (بر وزن تکلّف) به معنى سخنانى است که انسان از خود ساخته و حقیقتى ندارد.
تعبیر: لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ: «ما او را با دست راست مى گرفتیم و مجازات مى کردیم»، به خاطر آن است که انسان کارهائى را که با دست راست انجام مى دهد از قدرت بیشترى برخوردار است، و به این ترتیب «یَمِین» کنایه از قدرت است.(2)
بعضى از مفسران، احتمالات دیگرى در تفسیر این آیه داده اند، که چون نامأنوس و ناموزون بود، از آن صرف نظر کردیم.
«وَتِین» به معنى «رگ قلب» یعنى شاهرگى است که خون را به تمام اعضا مى رساند و اگر قطع شود، مرگ انسان فورا و بدون یک لحظه تأخیر فرامى رسد، و این سریع ترین مجازاتى است که در مورد یک نفر ممکن است انجام گیرد.
بعضى نیز آن را به رگى که قلب به آن آویزان است، یا رگى که خون را به کبد مى رساند، یا رگ نخاع که در وسط ستون فقرات قرار گرفته، تفسیر کرده اند، ولى تفسیر اول از همه صحیح تر به نظر مى رسد.
«حاجِزِین» جمع «حاجز» به معنى مانع است.
در اینجا سئوالى پیش مى آید و آن این که: اگر هر کس دروغ بر خدا ببندد، خداوند فوراً او را مجازات و هلاک کند، باید مدعیان دروغین نبوت همگى به سرعت نابود شوند، در حالى که چنین نیست، و بسیارى از آنها سالیان دراز زنده مانده اند، و حتى آئین باطل آنها بعد از آنها نیز باقى مانده.
پاسخ این سؤال، با توجه به یک نکته روشن مى شود، و آن این که: قرآن نمى گوید «هر مدعى»، بلکه مى گوید: اگر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین کارى کند، یعنى پیامبرى که خدا به او معجزه داده و دلائل حقانیت او را تأئید کرده، اگر او از طریق حق منحرف گردد، لحظه اى به او مهلت داده نخواهد شد، چرا که مایه گمراهى و ضلالت مردم خواهد بود.(3)
ولى، کسى که ادعاى باطلى مى کند و معجزه یا دلیل روشنى بر حقانیت خویش ندارد، هیچ لازم نیست خداوند فوراً او را هلاک کند; چرا که بطلان سخنان او، براى هر کسى که طالب حق باشد روشن است، آنجا، کار مشکل مى شود که مدعى نبوت با دلائل و معجزات همراه و از طریق حق منحرف گردد.
و از اینجا روشن مى شود، این که: بعضى از «فرق ضاله» براى اثبات دعوى پیشوایان خود، به این آیه چسبیده اند، کاملاً اشتباه است، و گرنه باید مسیلمه هاى کذّاب، و هر مدعى دروغین دیگر نیز، بتواند به این آیه بر حقانیت خود استدلال کند.

* * *

در آیه بعد، باز هم براى تأکید و یادآورى مى فرماید: «این قرآن مسلّماً اندرزى است براى پرهیزگاران» (وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ).
براى آنها که آماده اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپویند، براى آنها که جستجوگرند، و طالب حقیقت، و کسانى که این حدّ از تقوا را ندارند، مسلّماً نمى توانند از تعلیمات قرآن بهره گیرند.
تأثیر عمیق و فوق العاده اى که قرآن از این نظر دارد، خود نشانه دیگرى از حقانیت آن است.

* * *

سپس مى گوید: «و ما مى دانیم گروهى از شما آن را تکذیب مى کنند» (وَ إِنّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ).
اما وجود تکذیب کننده لجوج، هرگز مانع دلیل بر عدم حقانیت آن نخواهد بود; چرا که پرهیزگاران و طالبان حقیقت از آن متذکر مى شوند، نشانه هاى حق را در آن مى بینند و در راه خدا گام مى نهند.
بنابراین، همان گونه که براى استفاده از نور یک چراغ پر فروغ، حداقل لازم است انسان چشم خود را باز کند، براى بهره گیرى از نور قرآن نیز، باید دیده دل را به روى آن گشود.

* * *

و در آیه بعد، مى افزاید: «و این قرآن مایه حسرت کافران است» (وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْکافِرِینَ).
امروز آن را تکذیب مى کنند، ولى فردا که «یوم الظهور» و «یوم البروز» و در عین حال «یوم الحسرة» است، مى فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت و عناد از دست داده اند، و چه عذاب هاى دردناکى را براى خود خریده اند، آن روز که درجات مؤمنان ، و درکات خود را مى بینند، و با هم مقایسه مى کنند، انگشت حسرت بر دهان مى گیرند، و دست هاى خود را از شدت خشم زیر دندان مى فشارند: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً: «به خاطر بیاور روزى را که ظالم هر دو دست خود را از شدت حسرت به دندان مى گزد، و مى گوید: اى کاش با رسول خدا راهى داشتم».(4)

* * *

و براى این که کسى تصور نکند که شک و تردید، یا تکذیب منکران، به خاطر ابهام مفاهیم قرآن است، در آیه بعد اضافه مى کند: «این قرآن یقینِ خالص و حق یقین است» (وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ).
تعبیر به «حَقُّ الْیَقِینِ» به عقیده بعضى از مفسران، از قبیل «اضافه شىء به نفس» است، زیرا «حَقّ» عین «یقین» است، و «یقین» عین «حقّ»، همان گونه که مى گوئیم: «مسجد الجامع» و «یوم الخمیس» و به اصطلاح اضافه، «اضافه بیانیه» مى باشد.
ولى، بهتر این است گفته شود: از قبیل اضافه «موصوف» به «صفت» است، یعنى قرآن یقینى است خالص، و یا به تعبیر دیگر: «یقین» داراى مراحل مختلفى است: گاه، از دلیل عقلى حاصل مى شود، مثل این که دودى را از دور مشاهده مى کنیم و از آن یقین به وجود آتش حاصل مى شود، در حالى که آتش را ندیده ایم، این را «علم الیقین» گویند.
گاه، نزدیک تر مى رویم و شعله هاى آتش را با چشم مى بینیم، در اینجا یقین محکم تر مى شود، و آن را «عین الیقین» مى نامند.
گاه، از این هم نزدیک تر مى رویم و در مجاورت آتش یا داخل آتش قرار مى گیریم، و سوزش آن را با دست خود لمس مى کنیم، مسلّماً این مرحله بالاترى از یقین است که آن را «حقّ الیقین» مى نامند.
آیه فوق، مى گوید: قرآن در چنین مرحله اى از یقین است، و با این حال، کوردلان آن را انکار مى کنند!

* * *

و سرانجام در آخرین آیه مورد بحث، که آخرین آیه سوره «حاقه» است، مى فرماید: «حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح بگو، و او را از هرگونه عیب و نقص منزّه بشمار» (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ).
قابل توجه این که: مضمون این آیه و آیه قبل، با مختصر تفاوتى در آخر سوره «واقعه» نیز آمده است، با این تفاوت که، در اینجا سخن از قرآن مجید است و توصیف آن به «حق الیقین»، اما در پایان سوره «واقعه» سخن از گروه هاى مختلف نیکوکاران و بدکاران در قیامت است.

* * *


1 ـ «مِن» در «مِن أَحَد» زائده و براى تأکید است.
2 ـ «مِن» در «مِنْهُ» زائده است و براى تأکید است و در تقدیر چنین است «لاَ َخَذْناهُ بِالْیَمِینِ».
3 ـ این، همان چیزى است که در کتب علم کلام از آن به عنوان قرار دادن معجزه در دست کاذب مطرح و تقبیح شده است.
4 ـ فرقان، آیه 27.
سوره حاقه/ آیه 44- 52 نکته:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma