انسان، خواه ناخواه، علاقه به مال دنیا دارد; چرا که گذران زندگى او به وسیله آن مى باشد، و این علاقه در حد اعتدال مذموم نیست، مهم آن است که نیازمندان را هم در اموال خود سهیم کنید، نه تنها حقوق واجب الهى را بپردازد، که از انفاق هاى مستحب نیز خوددارى نکند.
مخصوصاً در مورد باغ و زراعت، در روایات اسلامى دستور داده شده: به نیازمندان حاضر سهمى بدهند که با اقتباس از آیه شریفه: وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ: «حق آن را به هنگام درو بپردازید»(2) به عنوان «حق الحصاد» معروف شده است، و آن حقى است غیر از زکات معروف، و منظور از آن چیزى است که، هنگام حضور مستمندان در موقع چیدن میوه، یا درو کردن زراعت به آنها پرداخته مى شود، و حدّ معیّنى ندارد.(1)
ولى، هنگامى که علاقه به مال و ثروت در شکل افراطى و انحرافى ظاهر مى شود، صورت انحصار طلبى به خود مى گیرد، و حتى، گاهى بى آن که خود نیاز به چیزى داشته باشد، دوست دارد دیگران از آن محروم باشند!
و به تعبیر دیگر، از منحصر بودن مواهب الهى به خودش لذت مى برد، و این بلاى بزرگى است که مخصوصاً امروز هم در جوامع انسانى نمونه هاى بسیار دارد، و مى توان آن را یک نوع بیمارى خطرناک شمرد.
داستان «اصحاب الجنة» و صاحبان باغستان که در آیات فوق آمده، ترسیم روشنى از روحیه انحصار طلبى گروهى از ثروتمندان است، که چگونه دست به دست هم مى دهند، و براى محروم ساختن نیازمندان نقشه مى کشند، و دور از چشم آنها، به برداشتن محصول و استفاده هاى کلان مى پردازند، ولى بسیار مى شود، آهِ این محرومان به صاعقه هاى سوزانى تبدیل مى گردد و خرمن زندگى این ثروتمندان انحصار طلب را به آتش مى کشد، و بسیار دیده شده است، این صاعقه ها در شکل انقلاب ها ظاهر مى شود، و آنچه را آنها باور نمى کردند با چشم خود مى بینند، آه و فریادشان به آسمان بلند مى شود و دم از توبه و جبران خطاهاى گذشته مى زنند، اما کار از کار گذشته است.
* * *