سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هر کدام

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
سوره حشر/ آیه 8- 10 صحابه در میزان قرآن و تاریخ


این آیات ادامه بحث آیات گذشته پیرامون مصارف ششگانه «فىء» (اموال و غنائمى که از غیر طریق جنگ عائد مسلمین مى شود) مى باشد، و در حقیقت تفسیرى براى یتیمان و مسکینها و ابن السبیل ها و بیش از همه تفسیر «ابن السبیل» است، چرا که بیشترین رقم مسلمانان مهاجر را در آن روز، آنها تشکیل مى دادند که در وطن و بلاد خود مسکین نبودند اما به خاطر مهاجرت تهیدست شده بودند.
مى فرماید: «این اموال براى مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند» (لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ).(1)
«آنها فضل خداوند و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را یارى مى کنند و آنها راستگویانند» (یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ).
در اینجا سه وصف مهم، براى مهاجران نخستین بیان کرده که در «اخلاص» و «جهاد» و «صدق» خلاصه مى شود.
نخست، مسأله «ابتغاء فضل خدا و رضاى او» را مطرح مى کند که بیانگر این واقعیت است که: هجرت آنها نه براى دنیا و هواى نفس، بلکه براى جلب خشنودى پروردگار و ثواب او بوده است.
بنابراین «فضل» در اینجا به معنى «ثواب» است، و «رضوان» همان خشنودى پروردگار، که مرحله والاترى از تمناى ثواب مى باشد، همان گونه که در آیات متعددى از قرآن نیز، به همین معنى آمده، از جمله در آیه 29 سوره «فتح» در آنجا که اصحاب رسول اللّه را با این عبارت توصیف مى کند: تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً: «آنها را پیوسته در حال رکوع و سجود مى بینى در حالى که فضل خدا و رضاى او را مى طلبند».
حتى تعبیر به «فضل» ممکن است اشاره به این نکته باشد که آنها اعمالشان را ناچیزتر از آن مى دانند که استحقاق ثوابى بیاورد، بلکه ثواب را یک انعام الهى مى شمرند!
جمعى از مفسران، «فضل» را در اینجا به معنى «رزق و روزى دنیا» تفسیر کرده اند; چرا که در بعضى از آیات دیگر قرآن نیز به همین معنى آمده، ولى با توجه به این که: مقام، مقام بیان اخلاص مهاجران است این معنى مناسب نیست، بلکه مناسب، همان پاداش الهى است.
البته، این احتمال بعید نیست که «فضل» اشاره به نعمتهاى جسمانى بهشت باشد، و «رضوان» به نعمتهاى معنوى و روحانى، ولى هر چه هست مربوط به آخرت است نه دنیا.
دیگر این که، آنها «پیوسته در خدمت آئین حق و یارى رسول او هستند» و لحظه اى از جهاد در این راه دست بر نمى دارند.
(توجه داشته باشید جمله «یَنْصُرُون» فعل مضارع و دلیل بر استمرار است).
به این ترتیب، آنها اهل سخن و ادعا نیستند، بلکه ایمان خود را با «جهاد مستمر» ثابت کرده اند.
و در سومین مرحله، آنها را به «صدق و راستى» توصیف کرده که با توجه به گستردگى مفهوم این تعبیر، صداقت آنها را در همه چیز، منعکس مى کند، هم در دعوى ایمان صادقند، هم در ادعاى محبت به رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، و هم در زمینه طرفدارى از آئین حق.
ناگفته پیداست: این اوصاف براى یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) در زمان نزول این آیات است، ولى مى دانیم که در میان آنها افرادى بودند که بعداً تغییر مسیر دادند و خود را از افتخارات بزرگ این آیه محروم ساختند، همانند کسانى که آتش جنگ «جمل» را در «بصره» و «صفین» را در «شام» روشن ساختند، و در برابر خلیفه رسول اللّه که به اتفاق مسلمین لازم الاطاعه بود، قیام کردند، و خونهاى هزاران نفر مسلمان را بر خاک ریختند.

* * *

در آیه بعد، به یکى دیگر از مصارف این اموال پرداخته و در ضمن آن توصیف بسیار جالب و بلیغى درباره «طایفه انصار» مى کند، و بحثى را که در آیه قبل درباره «مهاجران» بود، با آن تکمیل نموده، مى فرماید: «و کسانى که در دار الهجره (سرزمین مدینه) و در خانه ایمان، قبل از مهاجران مسکن گزیدند» (وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
قابل توجه این که «تَبَوَّؤُا» از ماده «بواء» (بر وزن دواء) در اصل، به معنى مساوات اجزاء مکان است، و به تعبیر دیگر صاف و مرتب کردن یک مکان را «بواء» مى گویند، این تعبیر کنایه لطیفى است از این معنى که جمعیت انصار مدینه، قبل از آن که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مهاجران وارد این شهر شوند، زمینه هاى هجرت را فراهم کردند، و همان گونه که تاریخ مى گوید، آنها دو بار در «عقبه» (گردنه اى نزدیک مکّه) آمده، و مخفیانه با پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بیعت کردند، و به صورت مبلغانى به سوى «مدینه» بازگشتند، و حتى یکى از مسلمانان «مکّه» را به نام «مصعب بن عمیر» به عنوان مبلّغ همراه خود به «مدینه» بردند تا افکار عمومى را براى هجرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آماده سازند.
بنابراین، نه تنها خانه هاى ظاهرى را آماده پذیرائى مهاجران کردند، که خانه دل و جان و محیط شهر خود را تا آنجا که مى توانستند آماده ساختند.
تعبیر «مِنْ قَبْلِهِم» نشان مى دهد که اینها همه، قبل از هجرت مسلمانان «مکّه» بوده است، و مهم همین است.
مطابق این تفسیر، انصار مدینه نیز جزء مستحقین این اموال بودند، و این منافات با آنچه از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که تنها به دو یا سه نفر از طایفه انصار از اموال «بنى نضیر» بخشید، ندارد، زیرا ممکن است در میان انصار افراد مسکین و فقیر، غیر از آن چند نفر نبوده، در حالى که شرط قبول این اموال فقر و نیاز بوده است، به عکس مهاجرین که اگر هم مصداق فقیر نبوده اند مصداق «ابن السبیل» محسوب مى شدند.(2)
سپس به سه توصیف دیگر، که بیانگر کل روحیات «انصار» مى باشد پرداخته، چنین مى گوید: «آنها چنان هستند که هر مسلمانى به سوى آنها هجرت کند دوست دارند (یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ).
و در این زمینه تفاوتى میان مسلمانان از نظر آنها نیست، بلکه مهم نزد آنان مسأله ایمان و هجرت است، و این دوست داشتن یک ویژگى مستمر آنها محسوب مى شود. دیگر این که: «آنها در درون سینه هاى خود نیازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى کنند» (وَ لایَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا).
نه چشم داشتى به غنائمى که به آنها داده شده است دارند، و نه نسبت به آنها حسد مىورزند، و نه حتى در درون دل احساس نیاز به آنچه به آنها اعطا شده مى کنند، و اصلاً این امور به خیال آنها نمى گذرد، و این نهایت بلندنظرى و بزرگوارى انصار را نشان مى دهد.
و در مرحله سوم، مى افزاید: «آنها مهاجران را بر خود مقدم مى دارند، هر چند شدیداً فقیر باشند» (وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ).(3)
و به این ترتیب «محبت» و «بلندنظرى» و «ایثار»، سه ویژگى پر افتخار آنها است.
مفسران در شأن نزول این آیه، داستانهاى متعددى نقل کرده اند، «ابن عباس» مى گوید: پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) روز پیروزى بر یهود «بنى نضیر» به انصار فرمود: «اگر مایل هستید اموال و خانه هایتان را با مهاجران تقسیم کنید، و در این غنائم با آنها شریک شوید، و اگر مى خواهید اموال و خانه هایتان از آن شما باشد و از این غنائم چیزى به شما داده نشود»؟!
انصار گفتند: هم اموال و خانه هایمان را با آنها تقسیم مى کنیم، و هم چشم داشتى به غنائم نداریم، و مهاجران را بر خود مقدم مى شمریم، آیه فوق نازل شد و این روحیه عالى آنها را ستود.(4)
در حدیث دیگرى مى خوانیم: کسى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد عرض کرد: گرسنه ام، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد از منزل غذائى براى او بیاورند، ولى در منزل حضرت غذا نبود، فرمود: چه کسى امشب این مرد را میهمان مى کند؟ مردى از انصار، اعلام آمادگى کرد، و او را به منزل خویش برد، اما جز مقدار کمى غذا براى کودکان خود چیزى نداشت، سفارش کرد، غذا را براى میهمان بیاورید، و چراغ را خاموش کرد و به همسرش گفت: کودکان را هر گونه ممکن است چاره کن تا خواب روند، سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و بى آن که چیزى از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تکان مى دادند، میهمان گمان کرد آنها نیز همراه او غذا مى خورند، و به مقدار کافى خورد و سیر شد، و آنها شب گرسنه خوابیدند، صبح خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند پیامبر(صلى الله علیه وآله) نگاهى به آنها کرد و تبسمى فرمود (و بى آن که آنها سخنى بگویند) آیه فوق را تلاوت کرد و ایثار آنها را ستود.
در روایاتى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) رسیده مى خوانیم: میزبان على(علیه السلام) و کودکان فرزندان او، و کسى که کودکان را گرسنه خواباند بانوى اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام) بود.(5)
باید توجه داشت داستان اول ممکن است شأن نزول آیه باشد، ولى دومى نوعى تطبیق پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که در مورد این میهمانى ایثارگرانه، آیه را تلاوت فرمود، بنابراین نزول آیات در مورد انصار منافاتى با میزبان بودن على(علیه السلام) ندارد.
بعضى نیز نوشته اند: این آیه، در مورد جنگجویان «احد» نازل شده که هفت نفر از آنها سخت تشنه و مجروح بودند، کسى آبى به مقدار نوشیدن یک نفر آورد و سراغ هر یک رفت به دیگرى حواله داد، و او را بر خود مقدم شمرد، و سرانجام همگى تشنه، جان سپردند و خداوند این ایثارگرى آنها را ستود.(6)
ولى روشن است، این آیه در داستان «بنى نضیر» نازل شده، اما به خاطر عمومیت مفهوم آن قابل تطبیق بر موارد مشابه است.
و در پایان آیه، براى تأکید بیشتر روى این اوصاف کریمه، و بیان نتیجه آن مى افزاید: «و کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش باز داشته، رستگارانند» (وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
«شُحّ» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید: به معنى «بخل توأم با حرص» است که به صورت عادت در آید.
«یُوقَ» از ماده «وقایة» گرچه به صورت فعل مجهول است، اما پیداست که فاعل آن در اینجا خدا است، یعنى هر کس خداوند او را از این صفت مذموم نگاهدارى کند، رستگار است.
در حدیثى مى خوانیم امام صادق(علیه السلام) به یکى از اصحاب خود فرمود: أَ تَدْرِى مَا الشَّحِیحُ: «آیا مى دانى شحیح کیست»؟!
او در جواب عرض مى کند: هُوَ الْبَخِیلُ: «منظور بخیل است».
امام فرمود: الشُّحُّ أَشَدُّ مِنَ الْبُخْلِ إِنَّ الْبَخِیلَ یَبْخَلُ بِمَا فِى یَدِهِ وَ الشَّحِیحَ یَشُحُّ بِمَا فِى أَیْدِى النّاسِ وَ عَلَى مَا فِى یَدِهِ حَتّى لایَرَى فِى أَیْدِى النّاسِ شَیْئاً إِلاّ تَمَنّى أَنْ یَکُونَ لَهُ بِالْحِلِّ وَ الْحَرَامِ وَ لایَقْنَعُ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ!: «شح از بخل شدیدتر است، بخیل کسى است که در مورد آنچه دارد بخل مىورزد، ولى شحیح هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل مىورزد و هم آنچه خود در اختیار دارد، تا آنجا که هر چه را در دست مردم ببیند آرزو مى کند آن را به چنگ آورد، خواه از طریق حلال باشد یا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده، نیست».(7)
در حدیث دیگرى مى خوانیم: لایَجْتَمِعُ الشُّحُ وَ الْإِیمانُ فِى قَلْبِ رَجُل مُسٌلِم!، وَ لایَجْتَمِعُ غُبارٌ فِى سَبِیلِ اللّهِ وَ دُخانُ جَهَنَّمَ فِى جَوْفِ رَجُل مُسْلِم!: «بخل و حرص و ایمان در قلب مرد مسلمان جمع نمى شود، همان گونه که غبار راه جهاد و دود جهنم در درون یک انسان، مجتمع نمى گردد».(8)
کوتاه سخن این که: از آیه فوق، به خوبى استفاده مى شود: ترک بخل و حرص انسان را به رستگارى مى رساند، در حالى که آلودگى به این صفت مذموم، کاخ سعادت انسان را ویران مى سازد.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، سخن از گروه سومى از مسلمین به میان مى آورد که با الهام از قرآن مجید، در میان ما به عنوان «تابعین» معروف شده اند، و بعد از مهاجران و انصار، که در آیات قبل سخن از آنها به میان آمد، سومین گروه عظیم مسلمین را تشکیل مى دهند.
مى فرماید: «و کسانى که بعد از آنها آمدند، مى گویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند، بیامرز! و در دلهایمان حسد و کینه اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا! تو مهربان و رحیمى» (وَ الَّذِینَ جاءُو مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِیمانِ وَ لاتَجْعَلْ فِى قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ).
گرچه بعضى از مفسران، مفهوم این جمله را محدود به کسانى کرده اند که بعد از پیروزى اسلام و «فتح مکّه»، به مسلمانان پیوستند، ولى هیچ دلیلى بر این محدودیت نیست، بلکه، تمام مسلمین را تا دامنه قیامت شامل مى شود، و به فرض که آیه، ناظر به آن گروه خاص باشد، از نظر ملاک و معیار و نتیجه، عمومیت دارد، و به این ترتیب آیات سه گانه فوق تمام مسلمین عالم را که در سه عنوان «مهاجرین» و «انصار» و «تابعین» خلاصه مى شوند، شامل مى گردد.
جمله «وَ الَّذِینَ جاؤُا...» ظاهراً عطف بر «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرین» است و بیانگر این واقعیت مى باشد که، اموال «فىء» منحصر به نیازمندان مهاجرین و انصار، نیست، بلکه سایر نیازمندان مسلمین را در طول تاریخ، شامل مى شود.
این احتمال نیز داده شده که، جمله مستقلى باشد (به این ترتیب که «و الذین جاؤا» مبتدا و «یقولون» خبر است) ولى تفسیر اول با توجه به هماهنگى آن، با آیات قبل مناسب تر به نظر مى رسد.
قابل توجه این که: در اینجا نیز اوصاف سه گانه اى براى «تابعین» ذکر مى کند:
نخست این که: آنها به فکر اصلاح خویش و طلب آمرزش و توبه در پیشگاه خداوندند.
دیگر این که: نسبت به پیشگامان در ایمان، همچون برادران بزرگترى مى نگرند که از هر نظر مورد احترامند، و براى آنها نیز تقاضاى آمرزش از پیشگاه خداوند مى کنند.
سوم این که: آنها مى کوشند، هر گونه کینه و دشمنى و حسد را از درون دل خود بیرون بریزند، و از خداوند رئوف و رحیم در این راه یارى مى طلبند، و به این ترتیب «خودسازى»، «احترام به پیشگامان در ایمان» و «دورى از کینه و حسد»، از ویژگیهاى آنها است.
«غِلّ» (بر وزن سل) چنان که قبلاً نیز گفته ایم: در اصل به معنى نفوذ مخفیانه چیزى است، و لذا به آب جارى در میان درختان، «غلل» مى گویند، و از آنجا که حسد، عداوت و دشمنى، به طرز مرموزى در قلب انسان نفوذ مى کند به آن «غل» گفته شده، بنابراین «غل»، تنها به معنى «حسد» نیست بلکه، مفهوم وسیعى دارد که بسیارى از صفات مخفى و زشت اخلاقى را، شامل مى شود.
تعبیر به «إِخوان» (برادران)، و استمداد از خداوند رئوف و رحیم، در پایان آیه، همه، حاکى از روح محبت و صفا و برادرى است که بر کل جامعه اسلامى باید حاکم باشد و هر کس هر نیکى را مى خواهد، تنها براى خود نخواهد، بلکه تلاشها و تقاضاها همه، به صورت جمعى و براى جمع، انجام گیرد، و هر گونه کینه، عداوت، دشمنى، بخل، حرص و حسد از سینه ها شسته شود، و این است یک جامعه اسلامى راستین.

* * *


1 ـ «للفقراء» بدل است، و تفسیرى است براى «ابن السبیل».
2 ـ اما مطابق تفسیر دیگرى «والذین تبوؤا الدار» مبتدا است و «یحبّون» خبر آن مى باشد، و مجموعاً جمله مستقلى را تشکیل مى دهد و ارتباطى با جمله قبل که درباره مصرف «فىء» است ندارد، ولى روشن است که تفسیر اول مناسبتر مى باشد.
3 ـ «خصاصة» از ماده «خصاص» (بر وزن اساس) به معنى شکافهائى است که در دیوار خانه به وجود مى آید، و از آنجا که فقر در زندگى انسان ایجاد شکاف مى کند از آن تعبیر به «خصاصة» شده است.
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 260.
5 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 260.
6 ـ همان مدرک.
7 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 291، حدیث 64 ـ «کافى»، جلد 4، صفحه 44، باب البخل و الشح.
8 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 262.

 

سوره حشر/ آیه 8- 10 صحابه در میزان قرآن و تاریخ
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma