«ظهار» یک عمل زشت جاهلى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
شأن نزول: قسمتى از احکام ظهار


با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد، و نیز با توجه به محتواى آیات، تفسیر آیات نخستین سوره، روشن است، مى فرماید: «خداوند قول زنى را که درباره همسرش به تو مراجعه کرده بود، و بحث و مجادله مى کرد، شنید، و تقاضاى او را اجابت فرمود» (قَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها).
«تُجادِلُ» از «مجادله» از ماده «جدل» گرفته شده که در اصل به معنى تابیدن طناب است، و از آنجا که به هنگام گفتگوهاى طرفینى و اصرارآمیز، هر یک از دو طرف مى خواهد دیگرى را قانع کند، مجادله بر آن اطلاق شده است.
و مى افزاید: «آن زن، علاوه بر این که با تو مجادله داشت به درگاه خداوند نیز شکایت کرد، و از پیشگاهش تقاضاى حل مشکل نمود» (وَ تَشْتَکِی إِلَى اللّهِ).
«این در حالى بود که، خداوند گفتگوى شما و اصرار آن زن را در حل مشکلش مى شنید» (وَ اللّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما).
«تَحاوُر» از ماده «حور» (بر وزن غور) به معنى مراجعه در سخن یا در اندیشه است و «محاوره» به گفتگوهاى طرفینى اطلاق مى شود.
«و خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
آرى، خداوند، آگاه از همه «مسموعات» و «مبصرات» است، بى آنکه نیازى به اعضاى بینائى و شنوائى داشته باشد، او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز را مى بیند و هر سخنى را مى شنود.

* * *

آنگاه به سراغ بیان «حکم ظهار» مى رود، به عنوان مقدمه ریشه این عقیده خرافى را با جمله هاى کوتاه و قاطع در هم مى کوبد، مى فرماید: «کسانى از شما که نسبت به همسرانشان ظهار مى کنند (و به همسرشان مى گویند: «أَنْتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ أُمِّی» تو نسبت به من به منزله مادرم هستى) آنها هرگز مادرشان نیستند، مادرانشان تنها کسانى هستند که آنها را به دنیا آورده اند»! (الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاّئِی وَلَدْنَهُمْ).
مادر و فرزند بودن چیزى نیست که با سخن درست شود، یک واقعیت عینى خارجى است، که هرگز از طریق بازى با الفاظ، حاصل نمى شود، بنابراین، اگر انسان صد بار هم به همسرش بگوید: تو همچون مادر منى! حکم مادر پیدا نمى کند، و این یک سخن خرافى و گزافه گوئى است.
و به دنبال آن مى افزاید: «آنها سخنى منکر و زشت مى گویند، و گفتارى باطل و بى اساس» (وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً).(1)
درست است که گوینده این سخن، به اصطلاح قصد «اخبار» ندارد بلکه مقصود او «انشاء» است، یعنى مى خواهد این جمله را به منزله صیغه طلاق قرار دهد، ولى به هر حال، محتواى این جمله محتوائى است بى اساس، درست شبیه خرافه «پسرخواندگى» در زمان جاهلیت، که بچه هائى را پسر خود مى خواندند، و احکام پسر را درباره او اجرا مى کردند، که قرآن آن را نیز محکوم کرده، و سخنى باطل و بى اساس شمرده است، و مى گوید: ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ: «این سخنى است که تنها با دهان مى گوئید» و هیچ واقعیتى در آن نیست.(2)
مطابق این آیه، «ظهار» عملى است حرام و منکر، ولى از آنجا که تکالیف الهى، اعمال گذشته را شامل نمى شود، و از لحظه نزول حاکمیت دارد، در پایان آیه مى فرماید: «خداوند بخشنده و آمرزنده است» (وَ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).
بنابراین، اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات، مرتکب این عمل شده نباید نگران باشد، خداوند او را مى بخشد.
بعضى از فقهاء و مفسران، معتقدند: الآن هم ظهار گناهى است بخشوده، همانند گناهان صغیره، که خداوند وعده عفو ـ در صورت ترک کبائر ـ نسبت به آن داده است(3) ولى دلیلى بر این معنى وجود ندارد، و جمله بالا نمى تواند گواه آن باشد.
اما به هر حال، مسأله کفّاره به قوت خود باقى است.
در حقیقت این تعبیر، شبیه همان است که در آیه 5 سوره «احزاب» آمده که بعد از نهى از مسأله پسرخواندگى، مى افزاید: وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً: «گناهى بر شما نیست در خطائى که در این مورد از شما سر مى زند، ولى آنچه را از روى عمد بگوئید، خداوند مؤاخذه مى کند، و خداوند غفور و رحیم است» یعنى در مورد خطاها و گذشته ها.
در این که میان «عفوّ» و «غفور» چه تفاوتى است؟ بعضى گفته اند: «عفوّ»اشاره به بخشش خداوند است، و «غفور» اشاره به پوشش گناه است، زیرا ممکن است کسى گناهى را ببخشد، اما هرگز آن را مکتوم ندارد، ولى خداوند هم مى بخشد و هم مستور مى سازد.
بعضى نیز «غفران» را به معنى پوشاندن شخص از عذاب، معنى کرده اند که مفهوم آن با «عفو» متفاوت است هر چند در نتیجه یکى است.

* * *

اما از آنجا که این سخن زشت و زننده، چیزى نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود، لذا کفاره نسبتاً سنگینى براى آن قرار داده، تا از تکرار آن جلوگیرى کند ، مى فرماید: «کسانى که نسبت به همسران خود ظهار مى کنند، سپس از گفته خود باز مى گردند، باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم، برده اى را آزاد کنند» (وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَة مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّا).
در تفسیر جمله: ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا: «سپس بازگشت به گفته خود مى کنند» مفسران احتمالات زیادى داده اند و «فاضل مقداد» در «کنز العرفان» شش تفسیر براى آن ذکر کرده است، ولى ظاهر آن (مخصوصاً با توجه به جمله مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّا) این است که از گفته خود نادم و پشیمان مى شوند و قصد بازگشت به زندگى خانوادگى و آمیزش جنسى دارند، در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نیز به این معنى اشاره شده است.(4)
تفسیرهاى دیگرى براى این جمله گفته شده است که چندان مناسب با معنى آیه و ذیل آن نیست، مانند این که: مراد از «عود» تکرار «ظهار» است، یا این که منظور از «عود» بازگشت به سنت جاهلیت در این گونه امور است، و یا این که «عود» به معنى تدارک و جبران این عمل مى باشد، و مانند اینها.(5)
«رَقَبة» در اصل به معنى «گردن» است ولى، در اینجا کنایه از «انسان» مى باشد و این به خاطر آن است که گردن از حساسترین اعضاى بدن محسوب مى شود، همان گونه که گاهى واژه «رأس» (سر) را به کار مى برند و منظور «انسان» است، مثلا به جاى پنج نفر پنج «سر» گفته مى شود.
و مى افزاید: «این دستورى است که به آن اندرز داده مى شوید» (ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ).
گمان نکنید: چنین کفاره اى در مقابل «ظهار»، کفاره سنگین و نامتعادلى است ، زیرا این سبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شما است، تا بتوانید خود را در برابر این گونه کارهاى زشت و حرام کنترل کنید.
اصولاً، تمام کفارات، جنبه بازدارنده و تربیتى دارد، و اى بسا، کفاره هائى که جنبه مالى دارد، تأثیرش از غالب تعزیرات که جنبه بدنى دارد، بیشتر است.
و از آنجا که ممکن است، بعضى با بهانه هائى شانه از زیر بار کفاره خالى کنند و بدون این که کفاره دهند، با همسر خود بعد از «ظهار» آمیزش جنسى داشته باشند، در پایان آیه مى افزاید: «خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است» (وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
هم از «ظهار» آگاه است و هم از «ترک کفاره» و هم از «نیّات» شما!

* * *

و نیز از آنجا که آزاد کردن یک برده براى همه مردم امکان پذیر نیست، همان گونه که در شأن نزول آیه دیدیم، «اوس بن صامت» که این آیات، نخستین بار درباره او نازل گردید، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرضه داشت من قادر بر پرداختن چنین کفاره سنگینى نیستم، و اگر چنین کنم تمام هستى خود را باید از دست بدهم، و نیز ممکن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد کردن برده باشد اما برده اى براى این کار پیدا نشود، همان گونه که در عصر ما چنین است، لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایجاب مى کند، که در مرحله بعد، جانشینى براى آزادى بردگان ذکر شود، به همین دلیل، در آیه بعد مى فرماید: «و هر کس توانائى بر آزادى برده نداشته باشد، دو ماه پى در پى قبل از آمیزش جنسى، روزه بگیرد» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّا).
این کفاره نیز اثر عمیق بازدارنده اى دارد، به علاوه از آنجا که روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد، مى تواند جلو تکرار این گونه اعمال را در آینده بگیرد.
البته، ظاهر آیه این است که هر شصت روز پى در پى انجام شود، و بسیارى از فقهاى اهل سنت نیز، بر طبق آن فتوا داده اند، ولى در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام)آمده است: اگر کمى از ماه دوم را (حتى یک روز) به دنبال ماه اول روزه بگیرد، مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى در پى خواهد بود و این تصریح حاکم بر ظهور آیه است.(6)
این، نشان مى دهد که منظور از «تتابع» در آیه فوق و آیه 92 سوره «نساء» (کفاره قتل خطاء) پى در پى بودن فى الجمله است، و البته چنین تفسیرى تنها از امام معصوم(علیه السلام) که وارث علوم پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، مسموع مى باشد، و این نوع روزه گرفتن، تسهیلى است براى مکلفان (شرح بیشتر پیرامون این موضوع را در کتب فقهى در «کتاب الصوم»، و «ابواب ظهار»، و «کفاره قتل خطاء»، باید مطالعه کرد).(7)
ضمناً، منظور از جمله «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ» (کسى که نیابد) این نیست که مطلقاً چیزى در بساط نداشته باشد، بلکه منظور این است: زائد بر نیازها و ضرورتهاى زندگى چیزى ندارد که بتواند با آن برده اى را بخرد و آزاد کند.
و از آنجا که بسیارى از مردم نیز، قادر به انجام کفاره دوم یعنى دو ماه روزه متوالى نیستند، جانشین دیگرى براى آن ذکر کرده، مى فرماید: «و هر گاه کسى نتواند دو ماه متوالى روزه بگیرد شصت مسکین را اطعام کند» (فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً).
ظاهر از «اطعام» این است که: به اندازه اى غذا دهد که در یک وعده سیر شود، اما در روایات اسلامى یک «مُدّ» طعام (یک چهارم من، یا حدود 750 گرم) تعیین شده است، هر چند بعضى از فقهاء آن را معادل «دو مُدّ» (یک کیلو و نیم) تعیین کرده اند.(8)
سپس، در دنباله آیه، بار دیگر به هدف اصلى این گونه کفارات، اشاره کرده مى افزاید: «این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید» (ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ).
آرى، جبران گناهان به وسیله کفارات، پایه هاى ایمان را محکم مى کند، و انسان را نسبت به مقررات الهى علماً و عملاً پایبند مى سازد!
و در پایان آیه براى این که، همه مسلمانان این مسأله را یک امر جدى تلقى کنند مى گوید: «این احکام، حدود و مرزهاى الهى است، و کسانى که با آن به مخالفت برخیزند و کافر شوند، عذاب دردناکى دارند» (وَ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ).
باید توجه داشت: واژه «کفر» معانى مختلفى دارد که یکى از آنها «کفر عملى» یعنى معصیت و گناه است، و در آیه مورد بحث، همین معنى اراده شده، همان گونه که در آیه 97 سوره «آل عمران» در مورد کسانى که فریضه حج را بجا نمى آورند، مى فرماید: وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمِینَ: «بر مردم لازم است آنها که استطاعت دارند براى خدا آهنگ خانه او کنند، و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند) به خود ستم کرده، چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است».
«حَدّ» به معنى چیزى است که میان دو شىء مانع گردد، و لذا به مرزهاى کشورها «حدود» گفته مى شود، و قوانین الهى را از این رو «حدود الهى» مى گویند که عبور از آن مجاز نیست، شرح بیشترى در این زمینه در جلد اول ذیل آیه 187 سوره «بقره» داشته ایم.

* * *


1 ـ «زُور» در اصل به معنى «انحناء بالاى سینه» است، و به معنى منحرف شدن نیز آمده، و از آنجا که سخن دروغ و باطل انحراف از حق دارد، به آن «زور» مى گویند، و نیز به همین دلیل این واژه به «بت» نیز اطلاق مى شود.
2 ـ احزاب، آیه 4.
3 ـ «کنز العرفان»، جلد 2، صفحه 290 ـ در «المیزان» نیز اشاره اى به این معنى دیده مى شود.
4 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث.
5 ـ به «کنز العرفان»، جلد 2، صفحه 290 و «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 247 مراجعه شود.
6 ـ به «وسائل الشیعه»، جلد 7، صفحه 271 مراجعه شود (باب 3 از ابواب بقیة الصوم الواجب).
7 ـ هر گاه منظور متوالى بودن دو ماه بوده باشد نه متوالى بودن تمام روزهاى آنها، به محض شروع در ماه دوم این نوع توالى حاصل است (دقت کنید).
8 ـ مشهور در میان فقهاى ما (چنان که گفتیم) همان یک «مُدّ» است، و دلیل آن روایات بسیارى است که شاید در سر حد تواتر باشد، که بعضى در کفاره قتل خطا وارد شده، بعضى در کفاره قسم، و بعضى در کفاره ماه مبارک رمضان، به ضمیمه این که هیچ یک از فقهاء فرقى میان انواع کفارات نگذاشته اند، ولى از مرحوم «شیخ طوسى» در «خلاف»، «مبسوط»، «نهایه» و «تبیان» نقل شده که، مقدار آن دو «مُدّ» است، و در این زمینه به روایت «ابو بصیر» که در کفاره «ظهار» آمده و حد آن را دو «مُدّ» تعیین مى کند، استدلال کرده است، ولى این روایت یا باید مخصوص کفاره ظهار باشد، و یا اگر قبول کنیم که فقهاء فرقى میان کفارات نگذاشته اند ـ همان گونه که به راستى چنین است ـ باید حمل بر استحباب شود.
شأن نزول: قسمتى از احکام ظهار
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma