یک مسابقه بزرگ معنوى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
سوره حدید/ آیه 21- 24 سوره حدید/ آیه 25


بعد از بیان ناپایدارى جهان و لذات آن، و این که مردم در سرمایه هاى کم ارزش این جهان نسبت به یکدیگر، تفاخر و تکاثر مى جویند، در آیات مورد بحث مردم را به یک مسابقه عظیم روحانى در طریق کسب آنچه پایدار است و سزاوار هرگونه تلاش و کوشش دعوت کرده مى فرماید: «براى نیل به آمرزش پروردگارتان و بهشتى که وسعت آن همچون پهنه آسمان و زمین است و آماده براى کسانى است که ایمان به خداوند و فرستادگان او آورده اند، بر یکدیگر سبقت جوئید» (سابِقُوا إِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّة عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ).
در حقیقت مغفرت پروردگار، کلید بهشت است همان بهشتى که پهنه آسمان و زمین را فرا مى گیرد، و از هم اکنون آماده براى پذیرائى مؤمنان است، تا کسى نگوید: بهشت نسیه است، و بر نسیه دل نباید نهاد، گرچه به فرض نسیه بودن از هر نقدى نقدتر محسوب مى شد; چرا که از سوى خدائى وعده داده شده که قادر بر همه چیز است، تا چه رسد به این که کاملاً نقد و الآن موجود است.
شبیه همین معنى در آیه 133 سوره «آل عمران» آمده، با این تفاوت که: در اینجا «سابِقُوا» (از ماده «مسابقه») و در آنجا «سارِعوا» (از ماده «مسارعه» به معنى سرعت گرفتن بر یکدیگر) آمده است که با هم قریب الافق هستند (با توجه به مفهوم «باب مفاعله» که غلبه کردن دو نفر را در مقابل هم مجسم مى کند).
تفاوت دیگر این که: در آنجا: «عَرَضُهَا السَّمواتُ وَ الْاَرْضِ» است و در اینجا «کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» و با کمى دقت روشن مى شود که این دو تعبیر نیز یک حقیقت را بازگو مى کند.
و نیز در آنجا مى گوید: «آماده براى پرهیزکاران است» و در اینجا مى فرماید: «براى مؤمنان».
از آنجا که پرهیزکارى، ثمره درخت ایمان راستین است این دو تعبیر نیز لازم و ملزوم یکدیگرند.
به این ترتیب، هر دو آیه، یک حقیقت را تعقیب مى کند با دو بیان متفاوت، به همین دلیل، آنچه از بعضى نقل شده که: آیه سوره «آل عمران» را اشاره به بهشت «مقربان» دانسته اند، و آیه مورد بحث را اشاره به بهشت «مؤمنان»، صحیح به نظر نمى رسد.
به هر حال، تعبیر به «عَرض» در اینجا در مقابل «طول» نیست آنچنان که بعضى از مفسران گفته اند، و به دنبال آن در جستجوى طول چنان بهشتى هستند که عرضش همچون آسمان و زمین است، و از این نظر به زحمت افتاده اند! بلکه «عرض» در این گونه استعمالات، به معنى وسعت است، مانند تعبیر «پهنه» در فارسى مى گوئیم: پهنه دشت، یعنى وسعت صحرا.
تعبیر به «مَغفرت» و آمرزش، قبل از بشارت به بهشت که در هر دو آیه آمده، اشاره لطیفى به این حقیقت است که تا انسان از گناه پاک نشود، لایق ورود به بهشت و جوار قرب پروردگار، نخواهد بود.
این نکته نیز شایسته توجه است که، پیشى گرفتن به سوى مغفرت پروردگار از طریق اسباب آن است، مانند «توبه» و «جبران طاعات فوت شده» و اصولاً «اطاعت پروردگار، پرهیز از معاصى» است.
و اگر در بعضى از احادیث یا تفاسیر، روى بعضى از واجبات و مستحبات تکیه شده، مانند: «پیشى گرفتن در جماعت در صف اول» و یا «صف اول در جهاد» و یا «تکبیرة الاحرام با امام جماعت» و یا «نماز اول وقت» به خاطر ذکر مثال یا بیان مصداق روشن است و چیزى از گستردگى مفهوم آیه، نمى کاهد.
و در پایان آیه مى افزاید: «این فضل الهى است که به هر کس بخواهد، مى دهد و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
یقیناً آنچنان بهشت گسترده، با آن مواهب عظیمش، چیزى نیست که انسان با این اعمال ناچیز، به آن برسد، و این تنها فضل و رحمت و لطف الهى است که آن پاداش عظیم را در مقابل این قلیل قرار داده، و از او نیز جز این انتظار نیست; چرا که پاداش ها همیشه به مقیاس اعمال نیست، بلکه به مقیاس کرم پاداش دهنده است.
و به هر حال، این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که ثواب و جزا مزد عمل نیست بلکه، یک نوع تفضل و رحمت است.

* * *

سپس، براى تأکید بیشتر، در زمینه عدم دلبستگى به دنیا، و شاد نشدن به اقبال آن، و غمگین نگشتن به ادبار آن، مى افزاید: «هیچ مصیبتى در زمین و در وجود شما واقع نمى شود، مگر این که همه آنها قبل از آن که شما و زمین را بیافرینیم در کتاب (لوح محفوظ) ثبت است، و این امر براى خداوند آسان است» (ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَة فِى الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فِی کِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسِیرٌ).(1)
آرى، مصائبى که در زمین رخ مى دهد همچون زلزله ها و سیلها و طوفانها و آفات مختلف، و همچنین مصائبى که در نفوس انسانها واقع مى شود، مانند مرگ و میرها، و انواع حوادث دردناکى که دامان انسان را مى گیرد، همه آنها از قبل مقدر شده است، و در لوح محفوظ ثبت است.
ولى، باید توجه داشت: مصائبى که در این آیه به آن اشاره شده، تنها مصائبى است که به هیچ وجه قابل اجتناب نیست و مولود اعمال انسانها نمى باشد (و به تعبیر دیگر حصر در اینجا حصر اضافى است).
شاهد این سخن آن که، در آیه 30 سوره «شورى» مى خوانیم: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَة فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیر: «هر مصیبتى به شما رسد، به خاطر اعمالى است که انجام داده اید، و بسیارى را نیز عفو مى کند»!
با توجه به این که: آیات، یکدیگر را تفسیر مى کنند، هنگامى که این دو آیه در برابر هم قرار گیرد، نشان مى دهد، مصائبى که دامنگیر انسان مى شود، بر دو گونه است: مصائبى است که مجازات و کفاره گناهان او است، و این مصائب بسیارند، ظلمها، بیدادگریها، خیانتها، انحرافات و ندانم کاریها و امثال آن، سرچشمه بسیارى از مصائب خود ساخته، ما است.
ولى بخشى از مصائب است که ما هیچگونه نقشى در آنها نداریم و به صورت یک امر حتمى و اجتناب ناپذیر دامان فرد یا جامعه اى را مى گیرد، حساب این دو از هم جدا است، و لذا بسیارى از انبیاء، و اولیاء و صلحاء گرفتار این گونه مصائب مى شدند، این مصائب فلسفه دقیقى دارد که در بحثهاى خداشناسى و عدل الهى، و مسأله آفات و بلاها، به آن اشاره کرده ایم.
لذا در حدیثى مى خوانیم: هنگامى که امام على بن الحسین(علیهما السلام) را با غل و زنجیر وارد مجلس «یزید» کردند، «یزید»، رو به امام(علیه السلام) کرد و آیه سوره «شورى» را خواند: «ما َصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَة فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» (و مى خواست چنین وانمود کند که مصائب شما خانواده، نتیجه اعمال خودتان است، و از این طریق زخم زبان بزند) اما، امام فوراً کلام او را نفى کرد فرمود: کَلاّ، ما نُزِلَتْ هذِهِ فِینا، إِنَّما نُزِلَتْ فِینا: ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَة فِى الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فِی کِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها: «چنین نیست، این آیه درباره ما نازل نشده، آنچه درباره ما نازل شده، آیه دیگرى است که مى گوید: هر مصیبتى در زمین یا وجود شما رخ دهد پیش از آفرینش شما و زمین در لوح محفوظ ثبت شده است» (و فلسفه و حکمتى دارد).(2)
بحث مشروح ترى در این زمینه ذیل همان آیه 30 سوره «شورى» (جلد 20 صفحه 440) داشته ایم.(3)
شاگردان مکتب ائمه اهلبیت(علیهم السلام) نیز همین معنى را از آیه فهمیده اند، چنان که نقل مى کنند: هنگامى که «سعید بن جبیر» را نزد «حجاج» آوردند و تصمیم به قتل وى گرفت، مردى از حضار گریه کرد.
«سعید» گفت: چرا گریه مى کنى؟ در پاسخ گفت: به خاطر این مصیبتى که براى تو پیش آمده، گفت: گریه نکن، این در علم خدا بوده است که چنین شود، آیا نشنیده اى که خداوند، مى فرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَة فِى الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فِی کِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها».(4)
البته، تمام حوادثى که در عالم رخ مى دهد، در «لوح محفوظ» و علم بى پایان خداوند، ثبت است، و اگر در اینجا تنها اشاره به مصائب واقع در زمین و نفوس انسانى شده، به خاطر این است که موضوع سخن، همین معنى بوده، و چنان که خواهیم دید، نتیجه گیرى در آیه بعد از همین موضوع مى شود.
ضمناً جمله «إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسِیر»، اشاره به این است که ثبت و حفظ این همه حوادث در لوح محفوظ، با کثرت فوق العاده اى که دارد براى خداوند آسان است.
و منظور از «لوح محفوظ»: علم بى پایان خداوند است، و یا صفحه جهان خلقت و نظام علت و معلول، که آن نیز مصداق علم فعلى خداوند است (دقت کنید).

* * *

اکنون ببینیم، فلسفه تقدیر این مصائب در لوح محفوظ، و سپس بیان این حقیقت در قرآن، چیست؟ آیه بعد پرده از روى این راز مهم برداشته، مى گوید: «این براى آن است که به خاطر آنچه از دست داده اید، غمگین نشوید، و به آنچه خداوند به شما داده، شاد و دلبسته نباشید» (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ).
این دو جمله کوتاه، در حقیقت، یکى از مسائل پیچیده فلسفه آفرینش را حل مى کند، چرا که انسان، همیشه در جهان هستى با مشکلات و گرفتاریها و حوادث ناگوارى روبرو است، و غالباً از خود سؤال مى کند: با این که خداوند، مهربان، کریم و رحیم است این حوادث دردناک براى چیست؟!
قرآن مى گوید: «هدف این بوده که شما، دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشید».
منظور این بوده که، موقعیت این گذرگاه و پلى که نامش دنیا است، و همچنین موقعیت خودتان را در این جهان، گم نکنید، دلباخته و دلداده آن نشوید، و آن را جاودانه نپندارید، که این دلبستگى فوق العاده، بزرگترین دشمن سعادت شما است، شما را از یاد خدا غافل مى کند، و از مسیر تکامل باز مى دارد.
این مصائب، زنگ بیدارباشى است براى غافلان، و شلاقى است، بر ارواح خفته، و رمزى است از ناپایدارى جهان، و اشاره اى است به کوتاه بودن عمر این زندگى.
حقیقت، این است که، مظاهر فریبنده این «دار الغرور» زود انسان را به خود جذب و سرگرم، و از یاد حق غافل مى کند، ناگهان بیدار مى شود که، کاروان رفته، و او در خواب، و بیابان در پیش.
این حوادث که همیشه در زندگى بوده، و همیشه خواهد بود، و حتى پیشرفتهاى عظیم علم هم نتوانسته، و نخواهد توانست جلو حوادث دردناکى، همچون زلزله ها، طوفانها، سیلها و بیماریها و امثال آن را بگیرد، درسى است از «بى مهرى زمانه رسوا» و به انسان فریاد مى زند:
«این دشت خوابگاه شهیدان است *** فرصت شمار وقت تماشا را»!
این بدان معنى نیست که، انسان به مواهب الهى در این جهان پشت پا بزند، و یا از آنها بهره نگیرد، مهم این است که اسیر آن نگردد، و آن را هدف و بهره اصلى خود نشمرد.
قابل توجه این که، در مورد آنچه از دست مى رود، تبدیل به «فاتَکُم» (از شما فوت شده) مى کند، اما در مورد مواهب و نعمتهاى به دست آمده، آن را به خدا نسبت مى دهد و «بما آتاکم» مى گوید، چرا که فوت و فنا در ذات اشیاء افتاده است، این وجود است که از فیض خداوند سرچشمه مى گیرد.
آرى، این مصائب، شکننده تفاخر و غرور است، لذا در پایان آیه مى افزاید: «خداوند هیچ متکبر فخرفروشى را دوست ندارد» (وَ اللّهُ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور).
«مُختال» از ماده «خیال» گرفته شده و به معنى «متکبر» است، زیرا تکبر، از خیال فضیلت، و پندار برترى بر دیگران، پیدا مى شود، و «فخور» صیغه مبالغه از ماده «فخر» به معنى کسى است که بسیار بر دیگران فخرفروشى مى کند.
تنها کسى گرفتار این حالات مى شود که مست ناز و نعمت گردد، ولى وجود آفات و مصائب، براى آنها که قابل بیدارى و هدایتند این مستى و آثار آن را از بین مى برد.
افراد با ایمان، با توجه به اصل فوق، هنگامى که به نعمتى از سوى خدا مى رسند، خود را امانتدار او مى دانند، نه از رفتن آن غمگین مى شوند، نه از داشتن آن مست و مغرور، در حقیقت آنها خود را همچون مسئولان بیت المال مى دانند که یک روز اموال زیادى را دریافت، و روز دیگر هزاران هزار، پرداخت مى کنند، نه از دریافتش ذوق زده مى شوند، و نه از پرداختش غمگین.
و چه تعبیر جالبى دارد امیر مؤمنان على(علیه السلام) درباره همین آیه، آنجا که مى گوید: الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَى الْمَاضِی، وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْهِ!: «تمام زهد در میان دو جمله از قرآن است، آنجا که خداوند سبحان مى فرماید:...به خاطر آنچه از دست داده اید، غمگین نشوید، و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نباشید»، بنابراین، هر کس بر گذشته تأسف نخورد و به آنچه در دست دارد دلبسته نباشد، زهد را از هر دو طرف در اختیار گرفته».(5)
نکته دیگر این که، توجه به این اصل که: ناکامیها با زندگى انسان از آغاز عجین بوده، و طبق سنت حکیمانه اى مقدر شده است، و دنیا پیوسته فراز و نشیب دارد ، انسان را براى تحمل شدائد، شجاع و در برابر حوادث سخت، صبور و مقاوم مى سازد، به او آرامش خاطر مى دهد، و از بیتابى ها و جزع مانع مى گردد.
ولى، باز تأکید مى کنیم: این تنها در مورد مصائب غیر قابل اجتناب است، و گرنه، مصیبتها و ناکامیهائى که تنها معلول گناهان و سهل انگارى خود انسان است، از این بحث خارج مى باشد و راه مقابله با آنها موضعگیرى صحیح، در برنامه هاى زندگى است.
این بحث را با سرگذشتى که بعضى از مفسران آورده اند پایان مى دهیم:
«قتیبة بن سعید»(6) مى گوید: «وارد یکى از قبایل عرب شدم، صحرائى دیدم پر از شترانى که همه مرده بودند، که به شماره در نمى آمد، در آنجا پیر زنى بود، پرسیدم این شتران از آن که بوده است؟ گفت: از آن پیرمرد که بالاى آن تل نشسته و پشم مى تابد، به سراغ او آمدم.
گفتم: اینها همه از آن تو بوده؟! گفت: به نام من بوده است!
گفتم: چه شده که به این روزگار افتاده اند؟ در جواب (بى آنکه اشاره اى به آفت و علت مرگ و میر آنها کند) گفت: آن کس که داده بود گرفت.
گفتم: (ناراحت نیستى و) در این باب چیزى گفته اى؟ گفت: بلى، این دو بیت را گفته ام:
لا وَ الَّذِى أَنَا عَبْدٌ مِنْ خَلائِقِهِ *** وَ الْمَرْءُ فِى الدَّهْرِ نَصْبُ الرُّزْءِ و الْمِحَنِ
ما سَرَّنِى أَنْ أُبْلِى فِى مَبارِکِها *** وَ ما جَرى مِنْ قَضاءِ اللّهِ لَم یَکُنْ!
«سوگند به آن کس که من بنده اى از مخلوقات او هستم ـ که انسان در دنیا هدف مصائب و محنتها است».
«اگر شترانم در خوابگاه خود بودند ـ و این قضاى الهى که اتفاق افتاد رخ نمى داد خوشحال نمى شدم» (من تنها به رضاى او راضیم و هر چه او خواسته است همان را مى پسندم).(7)

* * *

آخرین آیه مورد بحث، توضیح و تفسیرى است بر آنچه در آیه قبل آمده و در حقیقت «مُختال فَخُور» (متکبر فخرفروش) را معرفى مى کند، مى فرماید: «آنها کسانى هستند که بخل مىورزند و مردم را نیز به بخل دعوت مى کنند» (الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ).(8)
آرى، لازمه دلبستگى شدید، به مواهب دنیا، تکبر و غرور است، و لازمه تکبر و غرور، بخل کردن، و دعوت دیگران به بخل است، اما بخل کردن به این دلیل که سرمایه کبر و غرور خود را این اموال مى داند، و هرگز نمى خواهد آن را از دست دهد، و اما دعوت دیگران به بخل، براى این است که:
اولاً اگر دیگران سخاوتمند باشند، او رسوا مى شود.
و ثانیاً چون بخل را دوست دارد، مبلغ چیزى است که به آن عشق مىورزد! و براى این که: تصور نشود اصرار و تأکید خداوند در مسأله انفاق و ترک بخل، و یا حتى تعبیر به آیات گذشته به، «وام گرفتن خداوند از بندگان» که همه براى تشویق آنها به انفاق است، از نیاز ذات پاک او سرچشمه مى گیرد، در پایان آیه، مى افزاید: «هر کس از این دستور روى گردان شود، به خدا زیانى نمى رساند; زیرا خداوند بى نیاز و مورد ستایش است» (وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ).
همه، به او نیازمندند و او از همگان بى نیاز است، چرا که خزائن و منابع اصلى همه چیز، نزد او است، و از آنجا که جامع همه صفات کمال است، شایسته هر حمد و ستایش نیز مى باشد.
گر چه «بخل» در آیه فوق، بیشتر ناظر به «بخل در انفاق مالى» است، ولى، این واژه، مفهوم گسترده اى دارد که «بخل در علم و اداى حقوق» و مانند آن را نیز شامل مى شود.

* * *


1 ـ در این که مرجع ضمیر در «نبرأها» چیست؟ احتمالات متعددى داده اند، بعضى مرجع آن را «زمین» و «انفس» مى دانند، و بعضى «مصیبة» و بعضى همه اینها، اما با توجه به لحن آیه، مناسب معنى اول است; چرا که مى خواهد بگوید: حتى پیش از آفرینش زمین و آسمان و شما، این مصائب پیش بینى شده است.
2 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 247.
3 ـ در جلد 4، صفحه 20 به بعد نیز، ذیل آیات 78 و 79 سوره «نساء» بحث دیگرى داشته ایم که تناسب با آیات مورد بحث دارد.
4 ـ «روح البیان»، جلد 9، صفحه 375.
5 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، کلمه 439.
6 ـ «قتیبة بن سعید» یکى از محدثان است که از «مالک بن انس» روایت مى کند (منتهى الارب).
7 ـ تفسیر «ابوالفتوح رازى»، جلد 11، صفحه 53 ـ نظیر همین معنا را تفسیر «روح البیان»، در جلد 9، صفحه 376 آورده است.
8 ـ «الذین...» بدل از «کلّ مختال فخور» است (تفسیر «کشاف»، ذیل آیات مورد بحث) ضمناً باید توجه داشت که در بدل و مبدل منه، تطابق در «معرفه و نکره» شرط نیست.
سوره حدید/ آیه 21- 24 سوره حدید/ آیه 25
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma