دنیا چیزى جز متاع غرور نیست!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
سوره حدید/ آیه 19- 20 1 ـ مقام صدیقین و شهداء


در ادامه بحث آیات گذشته، پیرامون مؤمنان و اجر و پاداششان در پیشگاه خدا، در آیات مورد بحث، مى افزاید: «کسانى که ایمان به خدا و رسولان او آوردند، آنها صدیقین و شهدا نزد پروردگارشان هستند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
«صِدِّیق» صیغه مبالغه از «صدق» است و به معنى کسى است که سرتاپا راستى است، کسى که عملش، گفتارش را تصدیق مى کند، و نمونه کامل صداقت است.
«شهداء» جمع «شهید» از ماده «شهود» به معنى «حضور توأم با مشاهده» است، خواه با چشم ظاهر باشد، یا چشم دل، و اگر به «گواه»، شاهد و شهید اطلاق مى شود، به خاطر حضور و مشاهده صحنه است، همان گونه که اطلاق این واژه بر «شهیدان راه خدا»، به خاطر حضورشان در میدان جهاد است.
اما در آیه مورد بحث، ممکن است به معنى «شهادت بر اعمال» بوده باشد، همان گونه که از آیات دیگر قرآن استفاده مى شود که پیامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) گواه بر آنها، و بر امت اسلامى است، و مسلمانان نیز شاهد و گواه بر اعمال مردمند.(1)
بنابراین مقام «شهداء» (گواهان بر اعمال)، مقام والائى است که براى افراد با ایمان است.
بعضى نیز احتمال داده اند که، «شهداء» در اینجا به همان معنى شهیدان راه خدا است، یعنى افراد مؤمن اجر و پاداش شهیدان را دارند، و به منزله شهداء محسوب مى شوند، لذا در حدیثى آمده، کسى خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد، عرض کرد: ادْعُ اللّهَ أَنْ یَرْزُقَنِى الشَّهادَةَ: «از خدا بخواه که شهادت را روزى من کند»! امام(علیه السلام) فرمود: إِنَّ الْمُؤْمِنَ شَهِیدٌ، وَ قَرَأَ هذِهِ الآیَةَ: «مؤمن شهید است، سپس همین آیه (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ...) را قرائت فرمود».(2)
البته، جمع میان هر دو معنى نیز ممکن است، به خصوص این که در قرآن مجید واژه «شهید و شهداء» غالباً به گواهان بر اعمال و مانند آن اطلاق شده است.
به هر حال، خداوند مؤمنان راستین را در اینجا به دو وصف توصیف مى کند: نخست وصف «صدیق» و دیگرى «شهید»، و این نشان مى دهد که منظور از مؤمنان در آیه مورد بحث مقام بالائى از ایمان است، و الا یک مؤمن عادى چگونه مى تواند این دو وصف را به خود اختصاص دهد؟(3)
و مى افزاید: «براى آنهاست پاداش اعمالشان و نور ایمانشان» (لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ).
این تعبیر سربسته، اشاره به پاداش عظیم و نور فوق العاده آنهاست.
و در پایان مى فرماید: «اما کسانى که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
تا با مقابله این دو گروه با یکدیگر، مقام والاى گروه اول، و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشکار گردد.
و از آنجا که در گروه اول، سطح بالاى ایمان مطرح بود، در این گروه نیز کفر شدید، مطرح است، لذا با تکذیب آیات الهى همراه ذکر شده.

* * *

و از آنجا که حب و علاقه دنیا، سرچشمه هر گناه و «رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» است در آیه بعد، ترسیم گویائى از وضع زندگى دنیا و مراحل مختلف، و انگیزه هاى حاکم بر هر مرحله را ارائه داده، مى گوید: «بدانید! زندگى دنیا تنها بازى، و سرگرمى، و تجمل پرستى، و تفاخر در میان شما، و افزون طلبى در اموال و فرزندان است» (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ).
به این ترتیب، «غفلت»، «سرگرمى»، «تجمّل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهاى پنجگانه عمر آدمى را، تشکیل مى دهند.
نخست، «دوران کودکى» است که زندگى در هاله اى از غفلت و بى خبرى و لعب و بازى فرو مى رود.
سپس، مرحله «نوجوانى» فرا مى رسد، و سرگرمى، جاى بازى را مى گیرد، و در این مرحله، انسان به دنبال مسائلى است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدى دور دارد.
مرحله سوم، مرحله «جوانى» و شور و عشق و تجمل پرستى است.
از این مرحله که بگذرد مرحله چهارم، فرا مى رسد و احساسات «کسب مقام و فخر» در انسان زنده مى شود.
و سرانجام به مرحله پنجم مى رسد و در این مرحله، به فکر «افزایش مال و نفرات و جمع ثروت» مى افتد.
مراحل نخستین، تقریباً بر حسب سنین عمر، مشخص است ولى مراحل بعد در افراد، کاملاً متفاوت مى باشد، و بعضى از آنها، مانند مرحله تکاثر اموال، تا پایان عمر ادامه دارد، هر چند بعضى، معتقدند: هر دوره اى از این دوره هاى پنجگانه، هشت سال از عمر انسان را مى گیرد، و مجموعاً به چهل سال بالغ مى گردد، و هنگامى که به این سن رسید، شخصیت انسان تثبیت مى گردد.
این امر، نیز کاملاً ممکن است که بعضى از انسانها شخصیتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف گردد، و تا پیرى در فکر «بازى و سرگرمى و معرکه گیرى» باشند، و یا در دوران «تجمل پرستى» متوقف گردد، و ذکر و فکرشان تا دم مرگ فراهم کردن خانه و مرکب و لباس زینتى باشد، اینها کودکانى هستند در سن کهولت، و پیرانى هستند با روحیه کودک!
سپس، با ذکر یک مثال، آغاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسانها مجسم ساخته، مى فرماید: «همانند بارانى است که از آسمان نازل مى شود، و چنان زمین را زنده مى کند که گیاهانش زارعان را در شگفتى فرو مى برد، پس از آن خشک مى گردد، به گونه اى که آن را زرد رنگ مى بینى، سپس درهم شکسته و خرد و تبدیل به کاه مى شود»! (کَمَثَلِ غَیْث أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً).(4)
«کفّار» در اینجا به معنى افراد بى ایمان نیست، بلکه به معنى «کشاورزان» است; زیرا اصل معنى «کفر» به معنى «پوشاندن» است، و چون کشاورز بذر افشانى کرده و آن را زیر خاک مى پوشاند از این رو به او «کافر» مى گویند، لذا، گاهى «کفر» به معنى قبر نیز آمده است چون بدن میت را مى پوشاند، و گاه به شب نیز «کافر» گفته مى شود; چرا که تاریکیش همه جا را مى پوشاند.
در حقیقت، آیه مورد بحث، همانند آیه 29 سوره «فتح» است که وقتى سخن از نمو فراوان گیاه مى کند، مى گوید: یُعْجِبُ الزُّرّاعَ: «زارعان را به شگفتى در مى آورد» (یعنى به جاى «کفار» «زارع» گفته شده).
بعضى از مفسران، نیز احتمال داده اند: منظور از «کفار» در اینجا همان کافران نسبت به خداوند است، و پاره اى توجیهات براى آن ذکر کرده اند، ولى این تفسیر، چندان مناسب به نظر نمى رسد، زیرا مؤمن و کافر در این شگفتى شریکند.
«حُطام» از ماده «حطم» به معنى شکستن و خردکردن است، و به اجزاى پراکنده کاه «حطام» گفته مى شود که همراه تند باد به هر سو مى دود.
آرى، مراحلى را که انسان در طى هفتاد سال، یا بیشتر، طى مى کند در چند ماه در گیاهان ظاهر مى شود، و انسان مى تواند بر لب کشتزار بنشیند و گذشت عمر، و آغاز و پایان آن را در دیدارى کوتاه بنگرد.
آنگاه، به بازده عمر و نتیجه و محصول نهائى آن پرداخته، مى افزاید: «اما در سراى آخرت، از دو حال خارج نیست: یا عذاب شدید است و یا مغفرت و رضا و خشنودى او» (وَ فِى الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ).
و سرانجام، آیه را با این جمله پایان مى دهد: «و زندگى دنیا جز متاع غرور و فریب چیزى نیست»! (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ).
«غُرور» در اصل از ماده «غُرّ» (بر وزن حُرّ) به معنى اثر ظاهر چیزى است، و لذا، به اثر ظاهر در پیشانىِ اسب «غرّة» گفته مى شود، سپس به حالت غفلت اطلاق شده است که در ظاهر، انسان هوشیار است، اما در حقیقت بى خبر است، و به معنى فریب و نیرنگ نیز استعمال مى شود.
«مَتاع» به معنى هر گونه وسائل بهره گیرى است، بنابراین جمله «دنیا متاع غرور است»، مفهومش این است که، وسیله و ابزارى است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن، و هم فریب دیگران، و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى دهند و به آن دل مى بندند، و بر آن تکیه مى کنند و آخرین آرزویشان، وصول به آن است، اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد، هرگز دنیا نیست، بلکه مزرعه آخرت، و قنطره و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است.
بدیهى است، توجه به دنیا و مواهب آن به عنوان یک ،«گذرگاه» یا یک «قرارگاه»، دو جهت گیرى مختلف به انسان مى دهد که در یکى مایه نزاع و فساد و تجاوز و بیدادگرى و طغیان و غفلت است، و در دیگرى وسیله بیدارى، آگاهى، ایثار، فداکارى، برادرى و گذشت.

* * *


1 ـ به جلد 14 تفسیر «نمونه»، صفحه 184، ذیل آیه 78 سوره «حج» و جلد 3، صفحه 391، ذیل آیه 41 سوره «نساء» مراجعه فرمائید.
2 ـ تفسیر «عیاشى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 244.
3 ـ مطابق تفسیر فوق، جمله «أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ» هیچ تقدیرى ندارد، و این گروه از مؤمنان را مصداق «صدیقین و شهداء» شمرده، ولى بعضى ازمفسران معتقدند: اینها به منزله صدیقین و شهداء هستند نه خود آنها، یعنى اجر و پاداش آنها را دارند، نه تمام افتخارات آنها را، و مى گویند: آیه در تقدیر چنین است: «أُولئِکَ لَهُمُ مِثْلُ أَجْرِ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ» (تفسیر «روح المعانى» و «المیزان»، ذیل آیات مورد بحث) وطبعاً مرجع ضمیرهاى «لهم» و «اجرهم» نیز متفاوت خواهد بود، ولى این تفسیر با ظاهر آیه سازگار نیست (دقت کنید).
4 ـ «یَهِیجُ» از ماده «هیجان» در لغت به دو معنى آمده است: یکى خشک شدن گیاه، و دیگرى به حرکت در آمدن و جوش و خروش، ممکن است این دو معنى به یک ریشه بازگردد; زیرا هنگامى که گیاه خشک شد، آماده جدائى و پراکندگى و حرکت و جوش و خروش مى شود!
سوره حدید/ آیه 19- 20 1 ـ مقام صدیقین و شهداء
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma