سرآغاز نعمتهاى الهى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
سوره الرحمن/ آیه 1- 6 نظرى به چند روایت


از آنجا که این سوره ـ همان گونه که گفتیم ـ بیانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است، با نام مقدس «رحمان» که رمزى از رحمت واسعه او است آغاز مى شود; چرا که اگر صفت «رحمانیت» او نبود، این چنین خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى گستراند.
لذا مى فرماید: «خداوند رحمان» (اَلرَّحْمنُ).(1)

* * *

«قرآن را تعلیم فرمود» (عَلَّمَ الْقُرْآنَ).
و به این ترتیب، نخستین و مهمترین نعمت را، همان «تعلیم قرآن» بیان مى کند، چه تعبیر جالب و پرمحتوائى؟ چرا که اگر درست بیندیشیم این قرآن مجید، سرچشمه همه مواهب، و وسیله وصول به هر نعمت، و بهره گیرى از تمام نعمتهاى معنوى و مادى است، و جالب این که، بیان نعمت «تعلیم قرآن» را حتى قبل از مسأله «خلقت» انسان و «تعلیم بیان» ذکر کرده، در حالى که از نظر ترتیب طبیعى باید نخست اشاره به مسأله آفرینش انسان، و بعد نعمت تعلیم بیان، و سپس نعمت تعلیم قرآن شود، اما عظمت قرآن ایجاب کرده که بر خلاف این ترتیب طبیعى، نخست از آن سخن گوید.
این آیه، در ضمن پاسخى است به مشرکان عرب که، وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نام «رحمان» را بیان کرد، و آنها را دعوت به سجده براى خداوند رحمان نمود، آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: وَ مَا الرَّحْمنُ: «رحمن چیست»؟.(2)
قرآن مى گوید: خداوند رحمن کسى است که قرآن را تعلیم فرموده، انسان را آفریده، و تعلیم بیان به او کرده است.
به هر حال، نام «رحمان» بعد از نام «اللّه»، گسترده ترین مفهوم را در میان نامهاى پروردگار دارد; زیرا مى دانیم خداوند داراى دو رحمت است: «رحمت عام» و «رحمت خاص»، نام «رحمان» اشاره به «رحمت عام» او است که همگان را شامل مى شود، و نام «رحیم» اشاره به «رحمت خاص» او که مخصوص اهل ایمان و طاعت است، و شاید به همین دلیل، نام «رحمان» بر غیر خدا هرگز اطلاق نمى شود (مگر این که با کلمه «عبد» همراه باشد) ولى وصف «رحیم» به دیگران نیز گفته مى شود; چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست، اما رحمت خاص، هر چند به صورت ضعیف، در میان انسانها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.
در حدیثى از «امام صادق»(علیه السلام) مى خوانیم: الرَّحْمنُ إِسْمٌ خاصٌّ بِصِفَة عامَّةوَ الرَّحِیْمُ إِسْمٌ عامٌ بِصِفَة خاصَّة: «رحمن اسم خاص است اما صفت عام دارد» (یعنى نامى است مخصوص خدا که رحمتش همگان را شامل مى شود) ولى «رحیم اسمى است عام به صفت خاص» (یعنى توصیفى است که براى خدا و خلق هر دو به کار مى رود همان گونه که قرآن مجید پیغمبر اسلام را به عنوان رئوف رحیم معرفى کرده است.(3) اما مفهوم آن، رحمت ویژه و معینى است).(4)
در این که: خداوند قرآن را به چه کسى تعلیم کرده؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى ذکر کرده اند: گاه گفته اند: به جبرئیل و فرشتگان، و گاه، به شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و گاه، به همه انسانها و حتى جنّ.
و از آنجا که این سوره، بیانگر رحمتهاى الهى به «جنّ و انس» است و لذا 31 بار بعد از ذکر بحثهائى از این نعمتها از آنها سؤال مى کند «کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید»؟ مناسب همان تفسیر آخر است که، خدا این قرآن را به وسیله پیامبر بزرگش محمّد(صلى الله علیه وآله)، به جن و انس تعلیم فرمود.(5)

* * *

بعد از ذکر نعمت بى مثال قرآن، به مهمترین نعمت، در سلسله بعد پرداخته، مى فرماید: «انسان را آفرید» (خَلَقَ الْإِنْسانَ).
مسلماً منظور از انسان در اینجا، نوع انسان است نه حضرت «آدم»(علیه السلام); چرا که در چند آیه بعد، درباره او جداگانه سخن مى گوید، و نه شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) هر چند حضرت برترین و والاترین مصداق آن است.
گستردگى نعمت بیان، که بعد از آن مى آید نیز، شاهد دیگرى بر عمومیت معنى انسان است، بنابراین، تفسیرهاى دیگر جز آنچه گفته شد، صحیح به نظر نمى رسد.
و به راستى، آفرینش انسان، این مجموعه شگرف عالم هستى، این خلاصه موجودات، این «عالم صغیر» که «عالم کبیر» در آن درج است، نعمتى است بى نظیر و بى مانند; چرا که هر یک از ابعاد وجود او، خود نعمت بزرگى است.
گرچه آغاز وجودش یک نطفه بى ارزش، و یا صحیح تر یک موجود ذره بینى، که در آن نطفه بى ارزش شناور است، بیش نیست، ولى در سایه ربوبیت پروردگار آنچنان مراحل تکامل را طى مى کند، که به مقام شریف ترین موجود عالم خلقت ارتقاء مى یابد.
ذکر نام انسان، بعد از قرآن، نیز قابل دقت است; چرا که قرآن مجموعه اسرار هستى به صورت تدوین است، و انسان خلاصه این اسرار به صورت تکوین، و هر کدام نسخه اى است از این عالم بزرگ و پهناور!

* * *

آیه بعد، به یکى از مهمترین نعمتها، بعد از نعمت آفرینش انسان، اشاره کرده مى افزاید: «خداوند بیان را به او تعلیم کرد» (عَلَّمَهُ الْبَیانَ).
«بیان» از نظر لغت مفهوم گسترده اى دارد، و به هر چیزى گفته مى شود که مبین و آشکار کننده چیزى باشد، بنابراین، نه فقط نطق و سخن را شامل مى شود که حتى کتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى، که مبین مسائل مختلف و پیچیده است، همه در مفهوم «بیان» جمع است، هر چند شاخص مجموعه، همان «سخن گفتن» است.
گرچه ما به خاطر عادت به سخن گفتن، آن را مسأله ساده اى فکر مى کنیم، ولى در حقیقت سخن گفتن از پیچیده ترین و ظریف ترین اعمال انسان است، بلکه مى توان گفت: هیچ کارى به این ظرافت و پیچیدگى نیست!
زیرا از یکسو، دستگاههاى صوتى براى ایجاد اصوات مختلف با یکدیگر همکارى مى کنند، ریه هوا را در خود جمع مى کند، و آن را تدریجاً از حنجره بیرون مى فرستد، تارهاى صوتى به صدا در مى آیند، و صداهاى کاملاً متفاوت، که بعضى نشانه رضا، و دیگرى خشم، و بعضى استمداد، و دیگرى تکلّم، و یکى محبت و دیگرى عداوت ایجاد مى کنند، سپس این صداها با کمک زبان و لبها و دندانها و فضاى دهان، حروف الفبا را با سرعت و ظرافت خاصى به وجود مى آورند، و به تعبیر دیگر، آن صداى ممتد و یکنواخت که از حنجره بیرون مى آید، به اشکال و اندازه هاى مختلف بریده مى شود، و حروف از آن تشکیل مى گردد.
از سوى دیگر، مسأله وضع لغات پیش مى آید که انسان بر اثر پیشرفت فکرى، لغات گوناگون براى انواع نیازهاى مادى و معنویش، وضع مى کند، و عجب این که، هیچ گونه محدودیتى براى انسان در وضع لغات نیست، و تعداد زبانهاى موجود در دنیا به قدرى زیاد است که دقیقاً نمى توان آنها را احصا کرد، و حتى با گذشت زمان، لغات و زبانهاى جدیدى تدریجاً تشکیل مى شود.
بعضى، تعداد زبانهاى موجود در دنیا را سه هزار زبان! مى دانند، و بعضى این عدد را بالاتر از این ذکر کرده اند(6) ولى به نظر مى رسد هدف، شمارش اصول السنه بوده، و گرنه اگر زبانهاى محلى را در نظر بگیریم عدد از این هم فراتر خواهد بود، تا آنجا که گاه دیده شده دو روستاى مجاور با دو زبان مختلف محلى، صحبت مى کنند.
از سوى سوم، مسأله تنظیم جمله بندیها و استدلالات، یا بیان احساسات از طریق عقل و فکر پیش مى آید که روح بیان و نطق است، و به همین دلیل، سخن گفتن مخصوص انسانهاست.
درست است که بسیارى از حیوانات براى تفهیم نیازهایشان اصوات مختلفى ایجاد مى کنند، ولى تعداد این اصوات بسیار محدود و گنگ و مبهم است، در حالى که «بیان» به صورت گسترده و نامحدود در اختیار انسانها قرار دارد; چرا که خداوند قدرت فکرى لازم را براى سخن گفتن به آنها بخشیده است.
از اینها که بگذریم، اگر نقش «بیان» را در تکامل و پیشرفت زندگى انسانها، و پیدایش و ترقى تمدنها در نظر بگیریم، یقین خواهیم کرد که اگر این نعمت بزرگ نبود، انسان هرگز نمى توانست تجربیات و علوم خود را به سادگى از نسلى به نسل دیگر، منتقل سازد، و باعث پیشرفت علم و دانش و تمدن و دین و اخلاق گردد، و اگر یک روز این نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود، جامعه انسانى به سرعت راه قهقرا را پیش خواهد گرفت، و هرگاه بیان را به معنى وسیع آن که شامل خط و کتابت و حتى انواع هنرها مى شود تفسیر کنیم، نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى گردد.
اینجاست که مى فهمیم چرا بعد از نعمت خلقت انسان، سخن از تعلیم «بیان» در این سوره «رحمن»، که مجموعه اى است از مواهب پروردگار به میان آمده.

* * *

سپس، به سراغ چهارمین نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته، مى گوید: «خورشید و ماه بر طبق حساب منظمى جریان دارند» (الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبان).(7)
اصل وجود «خورشید»، از بزرگترین نعمتها براى انسان است; چرا که بدون نور و حرارت حاصل از آن، زندگى در منظومه شمسى غیر ممکن است، و سابقا نیز گفته ایم: هر جنبش و حرکتى که در کره خاکى ما صورت مى گیرد سرچشمه اصلى آن نور و حرارت خورشید است، نمو و رشد گیاهان و تمام مواد غذائى، بارش بارانها، وزش بادها، همه به برکت این موهبت الهى است.
«ماه» نیز به سهم خود نقش مهمى را در حیات انسان ایفا مى کند، علاوه بر این که چراغ شبهاى تاریک او است، جاذبه آن که سرچشمه جزر و مد در اقیانوسهاست، عاملى است براى بقاء حیات در دریاها، و مشروب ساختن بسیارى از سواحل که رودخانه ها در مجاورت آن به دریا مى ریزند.
و افزون بر همه اینها، نظام ثابت در این دو حرکت (یا به تعبیر دیگر حرکت ماه به دور زمین و حرکت زمین به دور خورشید) که سبب پیدایش منظم شب و روز، سال و ماه و فصول مختلف است، سبب نظم زندگى انسانها، و برنامه ریزى براى امور تجارى، صنعتى، و کشاورزى است، که اگر این سیر منظم نبود، زندگى بشر هرگز، نظام نمى یافت.
نه تنها حرکت این کرات آسمانى نظام بسیار دقیقى دارد، بلکه مقدار جرم و جاذبه آنها، و فاصله اى که از زمین، و از یکدیگرى دارند، همه روى حساب و «حسبان» است، و به طور قطع، هر کدام از این امور به هم بخورد اختلالات عظیمى در منظومه شمسى، و به دنبال آن در نظام زندگى بشر، رخ مى دهد.
و عجب این که، به هنگامى که اجزاى این منظومه، از کره خورشید جدا گردید، بسیار پریشان و نامنظم به نظر مى رسید، ولى سرانجام در شکل کنونى تثبیت شد، یکى از دانشمندان علوم طبیعى در این زمینه چنین مى گوید:
«منظومه شمسى ما از مخلوط (ظاهراً) در هم بر هم مواد و مصالحى که با حرارت 12 هزار درجه از خورشید جدا شده، و با سرعتى غیر قابل تصور در فضاى بى پایان پراکنده گشته، به وجود آمده است.
اما در همین آشفتگى ظاهرى و انقلاب جوى، چنان نظم و ترتیب دقیق و منظمى ایجاد شده که امروز حتى دقایق و لحظات حوادث آینده آن را مى توانیم پیش بینى کنیم، و نتیجه این نظام و ترتیب، آن است که اوضاع فلکى ما هزار میلیون سال است که به همین حال باقیمانده».(8)

این نکته نیز قابل توجه است که، خورشید هر چند در وسط منظومه شمسى ظاهراً بدون حرکت ثابت مانده است، ولى نباید فراموش کرد که آن هم به اتفاق تمام سیارات و اقمارش در دل کهکشانى، که به آن تعلق دارد، به سوى نقطه معینى (ستاره معروف «وگا») در حرکت، و این حرکت نیز نظم و سرعت معینى دارد.

* * *

در پنجمین موهبت بزرگ، از آسمان به زمین نظر مى افکند، و مى فرماید: «و گیاه و درخت براى او سجده مى کنند» (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ).
«نَجْم» گاه، به معنى ستاره مى آید، و گاه، به معنى گیاه بدون ساقه، و در اینجا به قرینه «شَجَر» (درخت)، منظور معنى دوم یعنى گیاه بدون ساقه است.(9)
اصولاً این واژه، در اصل به معنى طلوع است، و اگر به این گیاه «نجم» مى گویند، به خاطر آن است که، از زمین سر بر مى آورد، و اگر به ستاره، «نجم» گفته مى شود نیز به خاطر طلوع آن است.
مى دانیم، تمام مواد غذائى انسانها، در اصل از گیاهان گرفته مى شود، با این تفاوت که قسمتى را انسان مستقیماً مصرف مى کند، و قسمت دیگرى صرف تغذیه حیواناتى مى شود که جزء مواد غذائى انسانها است، این معنى حتى در مورد حیوانات دریائى نیز صادق است; زیرا آنها نیز از گیاهان بسیار کوچکى تغذیه مى کنند که میلیونها میلیون از آن در هر گوشه و کنار دریا، در پرتو نور آفتاب مى روید، و در لابلاى امواج در حرکت است.
به این ترتیب «نجم» انواع گیاهان کوچک و خزنده (مانند بوته کدو، خیار و امثال آنها) و «شجر» انواع گیاهان ساقه دار مانند غلات و درختان میوه و غیر آن را شامل مى شود.
و تعبیر «یَسْجُدان» (این دو سجده مى کنند) اشاره به تسلیم بى قید و شرط آنها در برابر قوانین آفرینش، و در مسیر منافع انسانهاست، مسیرى که خدا براى آنها تعیین کرده، و آن را بى کم و کاست مى پیمایند.
در ضمن، اشاره به اسرار توحیدى آنها نیز هست; چرا که در هر برگ و هر دانه گیاهى، آیات عجیبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد، و «هر ورقى دفترى است معرفت کردگار»!.(10)
البته، این احتمال نیز داده شده که، منظور از «نجم» در آیه فوق، ستارگان آسمان باشد، ولى آنچه در بالا گفتیم با قرائن موجود در آیه متناسبتر و سازگارتر است.

* * *


1 ـ «الرحمن» مبتداست، و «عَلَّمَ الْقُرْآن» خبر آن، و «خَلَقَ الْاِنْسان» خبر بعد از خبر است، درترکیب این جمله احتمالات دیگرى نیز داده شده که چون قابل ملاحظه نبود از ذکر آن خوددارى شد.
2 ـ فرقان، آیه 60.
3 ـ توبه، آیه 128.
4 ـ «مصباح کفعمى»، صفحه 317.
5 ـ در این که مفعول اول «عَلَّم» حذف شده یا مفعول دوم، در میان مفسران گفتگو است، ولى مناسب آن است که مفعول اول حذف شده باشد و در تقدیر چنین است: «عَلَّمَ الاِنْسَ وَ الْجِنَّ الْقُرْآنَ» و این که: بعضى احتمال داده اند «عَلَّم» یک مفعول بیشتر نگرفته و به معنى قرار دادن علامت است، بسیار بعید به نظر مى رسد.
6 ـ «دائرة المعارف فرید وجدى»، جلد 8، صفحه 364، ماده «لغت».
7 ـ «حُسْبان» (بر وزن غفران) مصدر است، و به معنى حساب و نظم و ترتیب مى باشد، و آیه محذوفى دارد و در تقدیر چنین است: «وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ تَجْرِیانِ بِحُسْبان».
8 ـ «راز آفرینش انسان»، صفحه 28.
9 ـ «راغب» در «مفردات» مى گوید: «النجم ما لاساق له من النبات».
10 ـ درباره معنى «سجود موجودات مختلف عالم هستى» مشروحاً در جلد 14، صفحه 48 به بعد (ذیل آیه 18 سوره «حج») بحث کرده ایم، همچنین در جلد 12، صفحه 133 به بعد (ذیل آیه 44 سوره «اسراء») بحثهاى مفصلى داشته ایم.
سوره الرحمن/ آیه 1- 6 نظرى به چند روایت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma