عقاید «دهریّین»

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 21
سوره جاثیه/ آیه 24- 25 سوره جاثیه/ آیه 26- 31


در این آیات، بحث دیگرى پیرامون منکران توحید است، منتها در اینجا تنها از گروه خاصى از آنها یعنى «دهریّین» نام مى برد، که مطلقاً وجود صانع حکیم را در عالم هستى انکار مى کردند، در حالى که اکثر مشرکان ظاهراً به خدا ایمان داشتند و بت ها را شفیعان درگاه او مى دانستند، مى فرماید: «آنها گفتند چیزى جز همین زندگى ما، در دنیا در کار نیست، گروهى از ما مى میرند و گروهى زنده مى شوند» و جاى آنها را مى گیرند، و نسل بشر همچنین تداوم مى یابد (وَ قالُوا ما هِىَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا).
«و چیزى جز دهر و گذشت روزگار، ما را هلاک نمى کند» (وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ).
و به این ترتیب هم «معاد» را انکار مى کردند و هم «مبدأ» را، جمله نخست ناظر به انکار معاد است و جمله بعد ناظر به انکار مبدأ.
قابل توجه این که شبیه این تعبیر در دو آیه دیگر قرآن نیز آمده است، در سوره «انعام» آیه 29 مى خوانیم: «وَ قالُوا إِنْ هِىَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»، و در سوره «مؤمنون» آیه 37 آمده: «إِنْ هِىَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»، ولى در هر دو مورد، تکیه بر انکار معاد است، تنها در آیه مورد بحث، هم معاد انکار شده و هم مبدأ.
روشن است این که آنها روى معاد بیشتر تکیه مى کردند، به خاطر وحشتى بود که از آن داشتند، و تأثیرى که ممکن بود در تغییر مسیر زندگى هوس آلود آنها، داشته باشد.
مفسران، براى جمله «نَمُوتُ وَ نَحْیا» (مى میریم و زنده مى شویم) چند تفسیر ذکر کرده اند: نخست همان که در بالا گفتیم: «بزرگ سالان مى روند، و نوزادان قدم به عرصه حیات مى گذارند و جاى آنها را مى گیرند».
دیگر این که: جمله از قبیل تأخیر و تقدیم است، و در معنى چنین است: ما زنده مى شویم و سپس مى میریم و جز این حیات و مرگ، چیز دیگرى در کار نیست!
سوم این که: بعضى مى میرند و بعضى زنده مى مانند (هر چند سرانجام همه خواهند مرد).
چهارم این که: ما در آغاز مرده و بى جان بودیم، سپس لباس حیات بر ما پوشیده شد. اما از همه مناسب تر همان تفسیر اول است.
به هر حال، این اعتقاد که فاعل حوادث این عالم، «دهر» و روزگار است، و یا به تعبیر جمعى دیگر، گردش افلاک و اوضاع کواکب مى باشد، عقیده جمعى از مادّیین در اعصار گذشته بود که سلسله حوادث را منتهى به افلاک مى کردند، و معتقد بودند هر چه در جهان ما رخ مى دهد، به سبب آنهاست(1)، حتى گروهى از «فلاسفه دهرى» و مانند آنها، معتقد به ثبوت عقل براى افلاک بودند، و تدبیر این جهان را به دست آنها مى دانستند.
این اعتقادات خرافى، با گذشت زمان تدریجاً از میان رفت، مخصوصاً با پیشرفت «علم هیئت» ثابت شد، چیزى به نام «افلاک» (کُرات تو بر توى پوست پیازى بلورین) اصلاً وجود خارجى ندارد، و ستارگان عالم بالا نیز کم و بیش ساختمانى مانند کره زمین دارند، منتها بعضى خاموش اند و کسب نور از کُرات دیگر مى کنند، و بعضى در حال اشتعال و نورافشانى هستند.
«دهریّین» گاه در حوادث تلخ و ناگوار، به دهر بدگوئى مى کردند و آن را سبّ و دشنام مى دادند، و عجب این که بقایاى آن نیز در ادبیات امروز دیده مى شود که بعضى از شاعران خداپرست به «دهر غدار» و «چرخ کج مدار» بد مى گویند، و بر روزگار نفرین مى فرستند، که چرا چنین و چنان کرده است.
در شعر معروف آمده است:
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد *** تو اهل دانش و فضلى، همین گناهت بس! دیگرى مى گوید:
روزگار است این که گه عزت دهد، گه خوار دارد *** چرخ بازیگر، از این بازیچه ها بسیار دارد!
در مورد دهر نیز گفته اند:
دهر چون نیرنگ سازد، چرخ چون دستان کند *** مغز را آشفته سازد، عقل را حیران کند!
ولى در احادیث اسلامى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده: لاتَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الدَّهْرُ: «روزگار را دشنام ندهید; چرا که خداوند روزگار است».(2)
اشاره به این که روزگار لفظى بیش نیست، کسى که مدبّر این جهان و گرداننده این عالم است، خدا است، اگر به مدبّر و گرداننده این جهان بدگوئى کنید، بدون توجه، به خداوند قادر متعال بدگوئى کرده اید!
شاهد گویاى این سخن، حدیث دیگرى است که به عنوان «حدیث قدسى» نقل شده است، خداوند مى فرماید: یُؤْذِیْنِى ابْنُ آدَمَ یَسُبُّ الدَّهْرَ، وَ أَنَا الدَّهْرُ! بِیَدِىَ الاَمْرُ، أُقَلِّبُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ!: «این سخن فرزندان آدم مرا آزار مى دهد که به دهر دشنام مى گویند، در حالى که دهر منم! همه چیز به دست من است و شب و روز را من دگرگون مى سازم».(3)
ولى، در بعضى از تعبیرات «دهر» به معنى «ابناء روزگار» و «مردم زمانه» به کار رفت، که بزرگان از بىوفائى آنها شکوه کرده اند، شبیه شعر معروفى که از امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا نقل شده که فرمود:
یا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیْل *** کَمْ لَکَ بِالْإِشْراقِ وَ الاَصِیْلِ
مِنْ صاحِب وَ طالِب قَتِیْل *** وَ الدَّهْرُ لایَقْنَعُ بِالْبَدِیْلِ
«اى روزگار اف بر تو باد که دوست خوبى نبودى *** چه اندازه صبحگاهان و شامگاهان
از دوستان و طالبان ما را به قتل رساندى *** و روزگار هرگز قانع به گرفتن بدل و عوضى نمى شود»(4) و به این ترتیب، براى «دهر» دو معنى وجود دارد: «دهر» به معنى «افلاک و روزگار» که مورد توجه «دهریّین» بوده و آن را حاکم بر نظام هستى و زندگى انسان ها مى پنداشتند، و «دهر» به معنى «مردم عصر و زمان و ابناء روزگار».
مسلماً «دهر» به معنى اول، پندارى بیش نیست، و اگر باشد اشتباه در تعبیر است که به جاى نام خداوند متعال، که حاکمیت بر تمام عالم وجود دارد، نام «دهر» را مى برند، ولى «دهر» به معنى دوم، چیزى است که بسیارى از پیشوایان و بزرگان، آن را مذمت کرده اند، چرا که مردم عصر خود را فریب کار، بىوفا، و متلون مى دانستند.
به هر حال، قرآن مجید در پاسخ این بیهوده گویان، جمله کوتاه و پرمحتوائى بیان کرده، که در مورد دیگرى از قرآن نیز به چشم مى خورد، مى فرماید: «آنها به این سخن که مى گویند: معادى نیست و مبدأ جهان نیز دهر است، یقین ندارند، بلکه تنها گمان بى پایه اى دارند» (ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ).
شبیه این معنى در آیه 28 سوره «نجم» در مورد کسانى که فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند، آمده است: وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْم إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لایُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً: «آنها هرگز به این سخن دانشى ندارند، تنها از گمان بى پایه پیروى مى کنند با این که «گمان» هرگز انسان را از حق بى نیاز نمى کند»!
همین معنى، در مورد نسبت قتل به حضرت مسیح(5) و اعتقاد مشرکان عرب درباره بت ها(6) نیز آمده است.
و این سهل ترین دلیلى است که در مقابل این گونه افراد ذکر مى شود، که شما هیچ شاهد و گواه منطقى براى اثبات مدعاى خویشتن ندارید، تنها بر گمان و تخمین و پندارها تکیه مى کنید.

* * *

در آیه بعد، به یکى از بهانه جوئیهاى بى اساس این گروه، در مورد معاد اشاره کرده، مى گوید: «هنگامى که آیات بینات و آشکار ما بر آنها خوانده مى شود، تنها دلیلى که در برابر آن دارند، این است که مى گویند: ـ اگر راست مى گوئید ـ : پدران ما را زنده کنید و بیاورید تا بر صدق گفتار شما گواهى دهند» (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّنات ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).(7)
آنها مدعى بودند اگر زنده شدن مردگان حق است، به عنوان نمونه نیاکان ما را زنده کنید، تا ببینیم و باور کنیم، و از آنها سؤال کنیم که بعد از مرگ چه خبر است؟ آیا گفته شما را تصدیق مى کنند؟!
آرى، این تنها دلیل آنها بود، دلیلى سست و واهى، چرا که خداوند قدرت خویش را بر احیاى مردگان، از طرق مختلف به انسان ها نشان داده است: پیدایش نخستینِ انسان از خاک، تحول هاى عجیب نطفه در رحم، آفرینش آسمان و زمین پهناور، زنده شدن زمین هاى مرده بعد از نزول باران، که در آیات قرآن به عنوان اسناد زنده اى بر امکان رستاخیز آمده، بهترین دلیل بر این معنى است، چه نیازى به مطلب دیگرى در این زمینه است؟!
از این گذشته، آنها عملاً نشان داده بودند، که جز بهانه جوئى هدفى ندارند و به فرض که چنین صحنه اى مقابل چشمشان انجام مى گرفت، بلافاصله مى گفتند: این سِحر است، همان گونه که در موارد مشابه آن گفتند.
تعبیر به «حُجَّت» (دلیل) در مورد این گفتار بى اساس آنها، در حقیقت کنایه از این است که آنها دلیلى جز بى دلیلى ندارند.

* * *


1 ـ بعضى احتمال پنجمى در تفسیر این جمله داده اند و آن این که: اشاره به عقیده «تناسخ» است که جمعى از بت پرستان آن را قبول داشتند، و مى گفتند ما پیوسته مى میریم سپس در کالبدهاى دیگر، در همین جهان زنده مى شویم، ولى این تفسیر با جمله «وَ مایُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ» که تنها سخن از هلاکت، مى گوید سازگار نیست (دقت کنید).
2 ـ تفسیر «مجمع البیان» (ذیل آیه مورد بحث).
3 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 5991.
4 ـ «بحار الانوار»، جلد 45، صفحه 2.
5 ـ نساء، آیه 157.
6 ـ یونس، آیه 66.
7 ـ «حُجَّتَهُم» در آیه فوق خبر «کان» و «إِنْ قالُوا...» اسم آن است.
سوره جاثیه/ آیه 24- 25 سوره جاثیه/ آیه 26- 31
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma