قیامت و چشم هاى تیزبین!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 22
سوره «ق»/ آیه 19- 22 1 ـ حقیقت مرگ؟


در این آیات، صحنه هاى دیگرى از مسائل مربوط به «معاد»، منعکس است: صحنه «مرگ»، صحنه «نفخ صور» و صحنه «حضور در محشر».
نخست مى فرماید: «سرانجام سکرات مرگ، به حق فرا مى رسد» (وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ).
«سکره مرگ»، حالتى است شبیه به «مستى» که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العاده اى به انسان دست مى دهد، و گاه بر عقل او چیره مى گردد، و او را در اضطراب و نا آرامى شدیدى فرو مى برد.
چگونه چنین نباشد، در حالى که مرگ، یک مرحله انتقالى مهم است که باید انسان در آن لحظه، تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته بود، قطع کند، و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملاً تازه و اسرارآمیز است، به خصوص این که در لحظه مرگ، انسان درک و دید تازه اى پیدا مى کند، بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند، و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مى کند. اینجا است که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرد، و حالتى شبیه مستى به او دست مى دهد، ولى «مست» نیست.(1)
حتى انبیاء و مردان خدا که در لحظه مرگ از آرامش کاملى برخوردارند، از مشکلات و شدائد این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند، چنان که در حالات پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است که در لحظات آخر عمر مبارکش، دست خود را در ظرف آبى مى کرد، به صورت مى کشید، و «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» مى گفت و مى فرمود: اِنَّ لِلْمَوْتِ سَکَرات: «مرگ سکراتى دارد».(2)
على(علیه السلام) ترسیم زنده و گویائى از لحظه مرگ و سکرات آن دارد، مى فرماید: اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّة مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاء مِنْ لُبِّهِ یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمْرَهُ وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِی مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ یَنْعَمُونَ فِیهَا وَ یَتَمَتَّعُونَ بِهَا !: «سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مى آورد، اعضاى بدنشان سست مى گردد، و رنگ از صورت هایشان مى پرد، کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدائى مى افکند، در حالى که او هنوز در میان خانواده خویش است، با چشمش مى بیند و با گوشش مى شنود و عقل و هوشش سالم است، (اما نمى تواند سخن بگوید)!
در این مى اندیشد که: عمرش را در چه راه فانى کرده؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به یاد ثروت هائى مى افتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده، از حلال، حرام و مشکوک جمع آورى نموده، و تبعات و مسئولیت گردآورى آن را بر دوش مى کشد، در حالى که هنگام جدائى و فراق از آنها رسیده، به دست بازماندگان مى افتد، آنها از آن متنعم مى شوند و بهره مى گیرند، اما مسئولیت و حسابش بر او است»!.(3)
و در جاى دیگر، این معلم بزرگ جهان انسانیت هشدار مى دهد و مى فرماید: فَإِنَّکُمْ لَوْ قَدْ عَایَنْتُمْ مَا قَدْ عَایَنَ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَایَنُوا وَ قَرِیبٌ مَا یُطْرَحُ الْحِجَابُ!: «اگر آنچه را مردگان شما مشاهده کرده اند، شما مى دیدید، وحشت مى کردید، و ترسان مى شدید، سخنان حق را مى شنیدید و اطاعت مى کردید، ولى آنها آنچه دیده اند از شما مستور است، و به زودى پرده ها کنار مى رود» (و شما هم مشاهده مى کنید، اما افسوس...).(4)
پس از آن ادامه مى دهد: «به کسى که در حال سکرات مرگ است: گفته مى شود: این همان چیزى است که ناخوش داشتى و از آن مى گریختى»! (ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ).(5)
آرى، مرگ واقعیتى است که غالب افراد از آن مى گریزند; به خاطر این که آن را «فنا» مى دانند، نه دریچه اى به عالم «بقاء»، یا به خاطر علائق و پیوندهاى شدیدى که با دنیا و مواهب مادى دارند، و نمى توانند از آن دل بر کنند، و یا به خاطر تاریکى نامه اعمالشان!
هر چه هست، از آن گریزانند، اما چه سود؟ این سرنوشتى است در انتظار همگان، و شترى است که بر در خانه همه کس خوابیده، و احدى را توان فرار از آن نیست، سرانجام همه در کام مرگ فرو مى روند، و به آنها گفته مى شود: این همان است که از آن فرار مى کردید؟!
گوینده این سخن ممکن است خدا باشد، یا فرشتگان، و یا وجدان هاى بیدار و یا همه اینها.
این حقیقت را قرآن در آیات دیگرى نیز خاطر نشان ساخته، در آیه 78 سوره «نساء» مى فرماید: أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوج مُشَیَّدَة: «هر جا باشید، مرگ شما را درمى یابد; هر چند در برج هاى محکم باشید»!
گاه انسان مغرور، تمام واقعیت هاى عینى را که با چشم مى بیند، بر اثر خودخواهى و حب دنیا، به دست فراموشى مى سپارد، تا جائى که سوگند یاد مى کند، من عمر جاویدان دارم، چنان که قرآن مى گوید: أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوال: «مگر قبلاً سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنائى براى شما نیست»؟!.(6)
اما چه سوگند یاد کند، و چه نکند، چه باور کند و چه نکند، مرگ حقیقتى است که دامان همه کس را مى گیرد، و راه فرارى از آن نیست.

* * *

سپس به مسأله «نفخ صور» پرداخته مى فرماید: «در صور دمیده مى شود، و آن روز، روز تحقق وعده هاى وحشتناک است» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ).
منظور از «نفخ صور» در اینجا، همان «نفخ دوم» است; زیرا چنان که قبلاً نیز گفته ایم: دو بار در «صور» دمیده مى شود، نفخه اول که آن را نفخه «فزع» یا «صعق» مى گویند، نفخه اى است که در پایان جهان صورت مى گیرد، و همه انسان ها با شنیدن آن مى میرند، و نظام عالم دنیا متلاشى مى شود، و نفخه دوم که نفخه «قیام»، «جمع» و «حضور» است، نفخه اى است که در آغاز «رستاخیز» انجام مى گیرد، و با آن، همه انسان ها زنده مى شوند، از قبرها برخاسته و براى حساب و جزا در محضر عدل الهى حاضر مى گردند.
«نفخ» در اصل به معنى «دمیدن» و «نفخه» به معنى «یک بار دمیدن» است، و «صور» به معنى «شیپور» است که معمولاً به وسیله آن، دستورهائى به سربازان براى جمع شدن، یا حاضر باش و یا استراحت و خواب مى دهند، و استعمال آن در مورد «صور اسرافیل» یک نوع کنایه و تشبیه است، شرح مبسوط آن در جلد نوزدهم، صفحه 537 به بعد (ذیل آیه 68 سوره «زمر») آمده است.
به هر حال، با توجه به ذیل آیه (جمله ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیْد: «امروز، روز وعده عذاب است») روشن مى شود که منظور از «نفخه صور» در اینجا، همان نفخه دوم و رستاخیز است.

* * *

در آیه بعد، وضع انسان ها را به هنگام ورود در محشر، چنین بیان مى کند: «در آن روز هر انسانى (اعم از نیکوکار و بدکار) وارد عرصه محشر مى شود، در حالى که همراه او سوق دهنده و گواهى است» (وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْس مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ).
«سائق» او را به سوى دادگاه عدل الهى مى راند، و «شهید» بر اعمال او گواهى مى دهد.
درست همچون دادگاه هاى این جهان که مأمورى همراه شخص متهم است، و شاهدى بر اعمال او، شهادت مى دهد.
بعضى احتمال داده اند: «سائق»، آن کسى است که نیکوکاران را به سوى بهشت «سوق» مى دهد، و بدکاران را به سوى دوزخ، ولى با توجه به کلمه «شهید» (شاهد و گواه)، معنى اول، یعنى سوق به دادگاه عدل الهى مناسب تر است.
در این که این سوق دهنده و شاهد از فرشتگان است یا غیر آنها؟ تفسیرهاى گوناگونى کرده اند.
بعضى گفته اند: «سائق» فرشته نویسنده «حسنات» است، و «شهید» فرشته نویسنده «سیئات»، و به این ترتیب آنها فرشتگانى هستند که در آیات گذشته اشاره شده.
از روایتى چنین استفاده مى شود: «سائق»، فرشته مرگ است، و «شهید» پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، اما این روایت، با توجه به لحن آیات، ضعیف به نظر مى رسد.
بعضى نیز گفته اند: «سائق» فرشته اى است که هر انسانى را سوق مى دهد، و «شهید»، عمل انسان است.
و نیز گفته شده: «سائق» فرشته است، و «شهید» اعضاى تن انسان، و یا نامه اعمال او که به گردنش آویخته مى شود.
این احتمال نیز داده شده که: «سائق» و «شهید» یک فرشته بیش نیست، و عطف این دو بر یکدیگر، به خاطر مغایرت این دو وصف است، یعنى فرشته اى همراه او است که هم او را به دادگاه الهى، سوق مى دهد، و هم گواه بر اعمال او است.
ولى، غالب این تفسیرها خلاف ظاهر آیه است، و ظاهر آیه ـ چنان که غالب مفسران نیز فهمیده اند ـ این است که دو فرشته با هر انسانى مى آید یکى او را سوق مى دهد، و دیگرى گواه اعمال او است.
نا گفته پیداست: گواهى بعضى از فرشتگان، منافاتى با وجود گواهان دیگر، در صحنه قیامت ندارد، گواهانى همچون انبیاء، اعضاى بدن، نامه اعمال و زمان و مکانى که گناه در آنجا انجام گرفته است.
به هر حال، فرشته اول در حقیقت مانع از «فرار» است، و فرشته دوم مانع از «انکار»، و به این ترتیب، هر انسانى در آن روز گرفتار اعمال خویش است، و راه گریزى از جزاء و کیفر آنها وجود ندارد.

* * *

در اینجا به مجرمان، یا به همه انسان ها، خطاب مى شود: «تو از این دادگاه بزرگ غافل بودى، و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملاً تیزبین است»! (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَة مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ).
آرى، پرده هاى جهان ماده: آمال و آرزوها، عشق و علاقه به دنیا، همسر و فرزند، مال و مقام، هوس هاى سرکش و حسادت ها، تعصب و جهل و لجاجت، به تو اجازه نمى داد امروز را از همان زمان بنگرى، با این که نشانه هاى معاد و رستاخیز روشن بود و دلائل آن آشکار!
امروز، گرد و غبار غفلت فرو نشسته، حجاب هاى جهل و تعصب و لجاج کنار رفته، پرده هاى شهوات و آمال و آرزوها، دریده شده، حتى آنچه در پرده غیب مستور بوده، ظاهر گشته است; چرا که امروز، «یوم البروز»، «یوم الشهود» و «یوم تبلى السرائر» است!
به همین دلیل، چشمى تیز بین پیدا کرده اى، و به خوبى مى توانى حقائق را درک کنى!
آرى، چهره حقیقت پوشیده نیست، و جمال یار پرده ندارد، اما غبار ره را باید فرو نشاند، تا بتوان آن را تماشا کرد.
جمال یار ندارد حجاب و پرده، ولى *** غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد!
فرو رفتن در چاه طبیعت، و گرفتارى در میان انواع حجاب ها، به انسان اجازه نمى دهد، حقائق را به خوبى ببیند، ولى آن روز که تمام این علائق و پیوندها بریده مى شود، طبعاً انسان درک و دید تازه اى پیدا مى کند، و اصولاً روز قیامت، روز ظهور و آشکار شدن حقائق است.
حتى در این جهان، کسانى که بتوانند این حجاب ها را از برابر چشم دل کنار بزنند، و خود را از چنگال اسارت شهوات، رهائى بخشند، درک و دیدى پیدا مى کنند که فرزندان دنیا، از آن محرومند.
توجه به این نکته نیز لازم است که: «حدید» در اصل، به معنى «آهن»، و نیز به معنى چاقو، یا شمشیر تیز است، سپس به تیز بینى، و تیز فهمى، اطلاق شده است، همان گونه که «بُرّنده» صفت شمشیر و کارد است، اما در فارسى به زبان گویا و نطق فصیح نیز «بُرّنده» اطلاق مى شود، و از اینجا روشن مى شود که منظور از «بَصَر» در اینجا چشم ظاهر نیست، بلکه همان چشم عقل و دل است.
على(علیه السلام) درباره حجت هاى الهى در روى زمین چنین مى فرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَان أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِهِ : «علم و دانش، با حقیقت بصیرت، به آنها روى آورده، و روح یقین را لمس کرده اند، آنچه دنیا پرستان آن را مشکل مى شمرند، براى آنها آسان است، و به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند، انس گرفته اند، در این دنیا با بدن هائى زندگى مى کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوسته، آنها خلفاى الهى در زمینند و دعوت ـ کنندگان به آئین خدا»!.(7)

* * *


1 ـ «سکر» (بر وزن مکر) در اصل به معنى مسدود کردن راه آب است، و «سکر» (بر وزن فکر) به معنى محل مسدود آمده، و از آنجا که در حال مستى، گوئى سدى میان انسان و عقلش ایجاد مى شود، به آن «سکر» (بر وزن شکر) گفته شده است.
2 ـ «روح البیان»، جلد 9، صفحه 118.
3 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 109.
4 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 20.
5 ـ «تَحِید» از ماده «حید» (بر وزن صید) به معنى عدول کردن از چیزى و فرار کردن از آن است.
6 ـ ابراهیم، آیه 44.
7 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، کلمه 147.
سوره «ق»/ آیه 19- 22 1 ـ حقیقت مرگ؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma