هدایت و ضلالت از سوى خدا است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
«خدا» کافى است! اکنون به توضیح زیر توجه نمائید:


«هدایت» در لغت به معنى «دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت» است(1) و آن را به دو شعبه تقسیم کرده اند: «ارائه طریق» و «ایصال به مطلوب» و به تعبیر دیگر «هدایت تشریعى» و «هدایت تکوینى».(2)
توضیح این که: گاه، انسان راه را به کسى که طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنایت نشان مى دهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود بر عهده خود او است.
ولى گاه، دست طالبان را مى گیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد مى رساند.
به تعبیر دیگر، در مرحله اول، تنها به بیان قانون پرداخته، شرائط پیمودن راه و رسیدن به مقصد را بیان مى کند، ولى در مرحله دوم، علاوه بر این، وسائل سفر را فراهم مى سازد، موانع را بر طرف، و مشکلات را حل، و مسافران این راه را تا مقصد همراهى، حمایت و حفاظت مى کند.
نقطه مقابل آن «اضلال» است.
یک نگاه اجمالى به آیات قرآن، به خوبى روشن مى سازد که، قرآن هدایت و ضلالت را فعل خدا مى شمرد، و هر دو را به او نسبت مى دهد، و اگر بخواهیم همه آیاتى را که در این زمینه سخن مى گویند، بشمریم سخن به درازا مى کشد همین قدر کافى است که در آیه 213 سوره «بقره» مى خوانیم: وَ اللّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِیم: «خداوند هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مى کند».
و در آیه 93 سوره «نحل» آمده است: وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ: «ولى او هر کس را بخواهد هدایت مى کند، و هر کس را بخواهد گمراه».
شبیه این تعبیر، در مورد هدایت و ضلالت و یا یکى از این دو، در آیات زیادى از قرآن مجید به چشم مى خورد.(3)
از این بالاتر، در بعضى از آیات، صریحاً هدایت را از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نفى کرده، به خدا نسبت مى دهد، چنان که در آیه 56 سوره «قصص» مى خوانیم: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ: «تو هر کس را دوست دارى هدایت نمى کنى، ولى خدا هر کس را بخواهد، هدایت مى کند»!
و در آیه 272 سوره «بقره» مى خوانیم: لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ: «هدایت آنها بر تو نیست، ولى خدا هر کس را بخواهد هدایت مى کند».
مطالعه سطحى این آیات، و عدم درک معنى عمیق آنها، سبب شده است که گروهى در تفسیر آنها به «ضلالت» بیفتند، و از طریق «هدایت» منحرف شوند، و زیر آوارهاى مکتب «جبر»، مدفون گردند، حتى بعضى از مفسران معروف، از این آفت، مصون نمانده، و در این پرتگاه هولناک، سقوط کرده اند، تا آنجا که هدایت و ضلالت را در تمام مراحل، جبرى دانسته، و عجب این که: چون تضاد این عقیده، با مسأله عدالت و حکمت خداوند، روشن بوده ترجیح داده اند: اصل عدالت را منکر شوند، تا این که، خطاى خود را اصلاح کنند، اصولاً اگر ما قائل به «اصل جبر» باشیم، مفهومى براى تکلیف و مسئولیت و ارسال رسولان و انزال کتب آسمانى باقى نخواهد ماند.
اما آنها که طرفدار مکتب اختیارند، و معتقدند هیچ عقل سلیمى نمى تواند این سخن را پذیرا شود که: خدا گروهى را مجبور به پیمودن طریق ضلالت کند و بعد آنها را به خاطر این کارِ اجبارى، کیفر دهد، و یا گروهى را به اجبار هدایت کند و بعد بى جهت به آنها جز او پاداش ارزانى دارد، و امتیازى براى آنها به خاطر کارى که خودشان انجام نداده اند، بر دیگران قائل شود، آنها طرق دیگرى براى تفسیر این آیات، انتخاب کرده اند که مهمترین آنها طرق زیر است:
1 ـ منظور از هدایت الهى، هدایت تشریعى است که از طریق وحى و کتب آسمانى و ارسال پیامبران و اوصیاى آنها، و همچنین درک عقل و وجدان صورت گرفته است، اما پیمودن راه، در تمام مراحل بر عهده خود انسان است.
البته این تفسیر، با بسیارى از آیات هدایت، سازگار است، ولى بسیارى دیگر از آنها را نمى توان از این طریق تفسیر نمود، چرا که صراحت در «هدایت تکوینى» و «ایصال به مطلوب» دارد، مانند آیه 56 سوره «قصص» که مى فرماید: «تو هر کس را دوست دارى هدایت نمى کنى، ولى خدا هر کس را بخواهد هدایت مى کند»; زیرا مى دانیم «هدایت تشریعى و ارائه طریق»، وظیفه اصلى پیامبران است.
2 ـ جمعى دیگر، از مفسران، «هدایت و ضلالت» را در آنجا که جنبه تکوینى دارد، به مسأله پاداش و کیفر، و رساندن به طریق بهشت و دوزخ، تفسیر کرده اند، و گفته اند: خداوند نیکوکاران را به راه بهشت هدایت مى کند و بدکاران را از آن گمراه مى سازد.
البته، این معنى صحیح است ولى فقط در مورد بعضى از آیات، اما در مورد آیات دیگر، با مطلق بودن کلمه هدایت و ضلالت، و عدم قید و شرط در آن، سازگار نیست.
3 ـ جمعى دیگر، گفته اند: منظور از هدایت، فراهم ساختن اسباب و مقدمات براى رسیدن به مقصود است و منظور از «ضلالت» عدم تهیه آنها یا حذف آن است که بعضى از آن به «توفیق» و «سلب توفیق» تعبیر کرده اند; زیرا «توفیق» همان فراهم ساختن مقدمات براى وصول به مقصود است، و «سلب توفیق» از میان بردن آنها است.
بنابراین هدایت الهى به این نیست که خداوند اجباراً انسان ها را به مقصد برساند، بلکه، به این است که وسائل آن را در اختیار قرار دهد، فى المثل وجود مربى خوب، محیط تربیتى سالم، دوستان و معاشران صالح، و مانند آن، همه از مقدمات است، ولى با وجود همه اینها، انسان را مجبور به طى طریق هدایت نمى کند، بلکه مى تواند به همه آنها پشت کرده و راه ضلالت را پیش گیرد.
اما جاى این سؤال در این تفسیر، باقى است که: چرا این توفیقات شامل حال گروهى مى شود، در حالى که گروه دیگرى از آن محروم مى گردند؟
طرفداران این تفسیر، باید با توجه به حکیمانه بودن افعال خدا، دلائلى براى این تفاوت ذکر کنند، مثلاً بگویند: انجام عمل خیر، سبب توفیق الهى مى گردد، و انجام اعمال شرّ، توفیق را از آدمى سلب مى کند.
به هر حال، این تفسیر خوبى است ولى مطلب باز هم از آن عمیق تر است.
4 ـ دقیق ترین تفسیرى که با همه آیات هدایت و ضلالت سازگار است، و همه آنها را به خوبى تفسیر مى کند، بى آن که کمترین خلاف ظاهرى در آن باشد، این است که بگوئیم:
«هدایت تشریعى» به معنى ارائه طریق، جنبه عمومى و همگانى دارد و هیچ قید و شرطى در آن نیست، چنان که در آیه 3 سوره «دهر» آمده: إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً: «ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران» و در آیه 52 «شورى» مى خوانیم: وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى صِراط مُسْتَقِیم: «تو همه انسان ها را به صراط مستقیم دعوت مى کنى»، بدیهى است دعوت پیامبر مظهر دعوت خدا است; چرا که هر چه او دارد از خدا دارد.
و درباره جمعى از منحرفان و مشرکان، در آیه 23 سوره «نجم» آمده است: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى: «هدایت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد».
اما «هدایت تکوینى» به معنى ایصال به مطلوب، و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پیچ و خم هاى راه، و حفظ و حمایت از آنها تا رساندن به ساحل نجات، که موضوع بحث بسیارى دیگر از آیات قرآن است، هرگز بى قید و شرط نمى باشد، این هدایت، مخصوص گروهى است که اوصاف آنها در قرآن بیان شده، و اضلال که نقطه مقابل آن است نیز، مخصوص گروهى است که اوصاف آنان نیز بیان گشته.
گر چه بعضى از آیات مطلق است، ولى بسیارى دیگر از آیات قید و شرط آن را دقیقاً بیان کرده، و هنگامى که این آیات «مطلق» و «مقید» را کنار هم مى چینیم، مطلب کاملاً روشن مى شود و هیچ ابهام و تردیدى در معنى آیات، باقى نمى ماند و نه تنها با مسأله اختیار و آزادى اراده انسان، مخالف نیست، بلکه دقیقاً آن را تأکید مى کند.

 * * *

 


1 ـ «مفردات راغب»، ماده «هدى».
2 ـ دقت فرمائید که «هدایت تکوینى» در اینجا به معنى وسیعى گرفته شده که هر گونه هدایتى را جز از طریق بیان قوانین و ارائه «طریق» شامل مى شود.
3 ـ به عنوان نمونه، «فاطر»، آیه 8 ـ «زمر»، آیه 23 ـ «مدثر»، آیه 31 ـ «بقره»، آیه 272 ـ «انعام»، آیه 88 ـ «یونس»، آیه 25 ـ «رعد»، آیه 27 ـ «ابراهیم»، آیه 4 را مى توان نام برد.
«خدا» کافى است! اکنون به توضیح زیر توجه نمائید:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma