طرح جالب بت شکنى ابراهیم(علیه السلام)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
سوره صافات / آیه 83 - 94 1 ـ آیا پیامبران هم توریه مى کنند؟


در این آیات، بخش قابل ملاحظه اى از زندگى «ابراهیم» قهرمان بت شکن(علیه السلام) به دنبال گوشه هائى از تاریخ پر ماجراى نوح(علیه السلام) آمده است.
نخست: از ماجراى بت شکنى ابراهیم(علیه السلام) و برخورد شدید بت پرستان با او، سخن مى گوید، و در قسمت دیگرى، پیرامون بزرگ ترین صحنه فداکارى ابراهیم(علیه السلام) خلیل، و مسأله قربانى فرزندش، بحث مى کند، و این قسمت در قرآن مجید منحصراً در همین جا مطرح شده است.
آیه نخست ماجراى ابراهیم(علیه السلام) را به این صورت با ماجراى نوح(علیه السلام) پیوند مى دهد، مى فرماید: «و از پیروان نوح و ابراهیم بود» (وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ).
او در همان خط توحید و عدل، در همان مسیر تقوا و اخلاص که سنت نوح(علیه السلام) بود، گام بر مى داشت، که انبیاء همه مبلغان یک مکتب و استادان یک دانشگاه اند و هر کدام برنامه دیگرى را تداوم مى بخشند و تکمیل مى کنند.
چه تعبیر جالبى؟ ابراهیم(علیه السلام) از شیعیان نوح(علیه السلام) بود، با این که فاصله زمانى زیادى آن دو را از هم جدا مى کرد (حدود 2600 سال، به گفته بعضى از مفسران) ولى مى دانیم در پیوند مکتبى، زمان کمترین تاثیرى ندارد.(1)

* * *

بعد از بیان این اجمال، به تفصیل آن پرداخته، مى فرماید: «به خاطر بیاور هنگامى را که ابراهیم با قلب سلیم، به پیشگاه پروردگارش آمد» (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْب سَلِیم).
مفسران براى «قَلْب سَلِیم» تفسیرهاى متعددى بیان کرده اند که هر کدام به یکى از ابعاد این مسأله اشاره مى کند:
قلبى، که پاک از شرک باشد.
قلبى، که خالص از معاصى و کینه و نفاق بوده باشد.
قلبى، که از عشق دنیا تهى باشد، که حب دنیا سرچشمه همه خطاها است.
و بالاخره قلبى، که جز خدا در آن نباشد!
حقیقت این است که: «سلیم» از ماده «سلامت» است، و هنگامى که سلامت به طور مطلق مطرح مى شود، سلامتى از هر گونه بیمارى اخلاقى و اعتقادى را شامل مى شود.
قرآن مجید درباره منافقان، مى گوید: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً: «در دل هاى آنها یک نوع بیمارى است و خداوند نیز (بر اثر لجاجت و گناهشان) بر این بیمارى مى افزاید».(2)
جالب ترین تفسیر براى «قلب سلیم» را امام صادق(علیه السلام) بیان فرموده: آنجا که مى خوانیم: الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یَلْقَى رَبَّهُ وَ لَیْسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ: «قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند، در حالى که هیچ کس جز او در آن نباشد».(3)
و این تعبیر، جامع همه اوصاف گذشته است.
و نیز در روایت دیگرى از همان امام(علیه السلام) آمده است که: صاحِبُ النِّیَّةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلِیْمِ، لِأَنَّ سَلامَةُ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْذُوراتِ بِتَخْلِیْصِ النِّیَّةَ لِلّهِ فِى الْاُمُورِ کُلِّها: «کسى که نیت صادقى دارد صاحب قلب سلیم است، چرا که سلامت قلب از شرک و شک، نیت را در همه چیز خالص مى کند».(4)
درباره اهمیت قلب سلیم همین بس، که قرآن مجید آن را تنها سرمایه نجات روز قیامت شمرده، چنان که در سوره «شعراء» آیات 88 و 89 از زبان همین پیامبر بزرگ ابراهیم(علیه السلام) مى خوانیم: یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاّ مَنْ أَتَى اللّهَ بِقَلْب سَلِیم: «روزى که اموال و فرزندان سودى به حال انسان نمى بخشند * جز کسى که با قلب سلیم در پیشگاه خداوند حضور یابد».(5)

* * *

آرى، ابراهیم(علیه السلام) با قلب سلیم، روح پاک، اراده نیرومند و عزم راسخ مأمور مبارزه با بت پرستان شد، و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز کرد، چنان که قرآن مى گوید: «به خاطر بیاور هنگامى را که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که مى پرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ).
حیف نیست انسان با آن شرافت ذاتى و عقل و خرد، در مقابل مشتى سنگ و چوب بى ارزش، تعظیم کند؟ عقلتان کجا است؟!

* * *

سپس این تعبیر را که توأم با تحقیر آشکار بت ها بود، با جمله دیگرى تکمیل کرد گفت: «آیا شما جز اللّه که بر حق است به سراغ خدایان دروغین مى روید»؟ (أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللّهِ تُرِیدُونَ).(6)
با توجه به این که: «إِفْک» به معنى دروغ بزرگ، و یا زشت ترین دروغ ها است، قاطعیت سخن ابراهیم(علیه السلام) درباره بت ها روشن تر مى شود.

* * *

سرانجام، سخنش را با جمله کوبنده دیگرى در این مقطع، پایان داد گفت: «شما درباره پروردگار عالمیان چه گمان مى برید»؟! (فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
روزى او را مى خورید، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه کرده، با این حال موجودات بى ارزشى را هم ردیف او قرار داده اید؟، و باز با این حال باز انتظار دارید به شما رحم کند؟، و شما را با اشد مجازات کیفر ندهد؟ چه اشتباه بزرگى؟ چه گمراهى خطرناکى؟.
تعبیر «رَبِّ الْعالَمِیْن» اشاره به این است که تمام عالم در سایه ربوبیت او اداره مى شوند، شما او را رها ساخته به سراغ یک مشت پندار و اوهامى که هیچ منشأ اثر نیست رفته اید.

* * *

در تواریخ و تفاسیر آمده است: بت پرستان «بابل» هر سال مراسم عید مخصوصى داشتند، غذاهائى در بتخانه آماده مى کرده، در آنجا مى چیدند، به این پندار که غذاها متبرک شود، سپس دسته جمعى به بیرون شهر مى رفتند و در پایان روز باز مى گشتند و براى نیایش و صرف غذا به بتخانه مى آمدند.
آن روز، شهر خالى شد، و فرصت خوبى براى در هم کوبیدن بت ها به دست ابراهیم(علیه السلام) افتاد.
فرصتى که ابراهیم(علیه السلام) مدت ها انتظار آن را مى کشید و مایل نبود به آسانى از دست برود.

* * *

لذا هنگامى که در شب از او دعوت به شرکت در این مراسم کردند «او نگاهى به ستارگان افکند» (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ).

* * *

«و گفت من بیمارم» (فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ).
و به این ترتیب عذر خود را خواست!

* * *

«آنها به او پشت کرده و به سرعت از او دور شدند» و به دنبال مراسم خود شتافتند (فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ).
در اینجا دو سؤال مطرح است:
نخست این که: چرا ابراهیم(علیه السلام) به ستارگان نگاه کرد، هدفش از این نگاه چه بود؟
دیگر این که: آیا به راستى بیمار بود که گفت بیمارم؟ چه بیمارى داشت؟
پاسخ سؤال اول، با توجه به اعتقادات مردم «بابل» و عادات و رسوم آنها روشن است، آنها در علم نجوم مطالعاتى داشتند، و حتى مى گویند: بت هاى آنها نیز «هیاکل» ستارگان بود، و به این خاطر به آنها احترام مى گذاشتند، که سمبل ستارگان بودند.
البته، در کنار اطلاعات نجومى، خرافات بسیار نیز در این زمینه، در میان آنها شایع بود، از جمله این که: ستارگان را در سرنوشت خود مؤثر مى دانستند، و از آنها خیر و برکت مى طلبیدند، و از وضع آنها بر حوادث آینده استدلال مى کردند.
ابراهیم(علیه السلام) براى این که آنها را متقاعد کند، طبق رسوم آنها نگاهى به ستارگان آسمان افکند تا چنان تصور کنند که پیش بینى بیمارى خود را از مطالعه اوضاع کواکب کرده است و قانع شوند!
بعضى از مفسران بزرگ، این احتمال را نیز داده اند که: او مى خواست از حرکت ستارگان وقت بیمارى خود را دقیقاً دریابد; زیرا یک نوع بیمارى همچون تب در فواصل زمانى خاصى به سراغش مى آمد، ولى با توجه به وضع افکار مردم «بابل» احتمال اول مناسب تر است.
بعضى نیز احتمال داده اند که: نگاه او به آسمان در واقع نگاه مطالعه در اسرار آفرینش بود، هر چند آنها نگاه او را نگاه یک منجم مى پنداشتند که مى خواهد از اوضاع کواکب، حوادث آینده را پیش بینى کند.
در مورد سؤال دوم، پاسخ هاى متعددى داده اند.
از جمله این که: او واقعاً بیمار بود، هر چند اگر سالم هم بود، هرگز در مراسم جشن بت ها شرکت نمى کرد، ولى بیماریش بهانه خوبى براى عدم شرکت در آن مراسم و استفاده از فرصت طلائى براى درهم کوبیدن بت ها بود، و دلیلى ندارد که ما بگوئیم: او در اینجا توریه کرده، هر چند توریه براى انبیاء در غیر احکام جایز است.
بعضى دیگر گفته اند: ابراهیم(علیه السلام) واقعاً بیمارى جسمى نداشت، اما روحش بر اثر اعمال ناموزون این جمعیت و کفر و شرک و ظلم و فسادشان، بیمار بود، بنابراین او واقعیتى را بیان کرد، هر چند آنها طور دیگرى فکر کردند، و او را از نظر جسمى بیمار پنداشتند.
این احتمال نیز داده شده است که: او در این سخن توریه کرده باشد.
مثل این که: کسى بر در منزل مى آید و سؤال مى کند: فلان کس در منزل است؟ و در پاسخ مى گویند: اینجا نیست، و منظورشان از کلمه «اینجا» پشت در خانه است، نه مجموع خانه، در حالى که شنونده این چنین نمى فهمد، (این گونه تعبیرات را که دروغ نیست اما ظاهرش چیز دیگر است در فقه «توریه» مى نامند).
بنابراین منظور ابراهیم(علیه السلام) از این سخن این بوده که: من در آینده ممکن است بیمار شوم، تا دست از سر او بردارند و به سراغ کار خود بروند.
اما پاسخ اول و دوم مناسب تر به نظر مى رسد.

* * *

به این ترتیب، ابراهیم(علیه السلام) تنها در شهر ماند و بت پرستان، شهر را خالى کرده بیرون رفتند، ابراهیم(علیه السلام) نگاهى به اطراف خود کرد، برق شوق در چشمانش نمایان گشت، لحظاتى را که از مدتها قبل انتظارش را مى کشید فرا رسید، باید یک تنه برخیزد و به جنگ بت ها برود، و ضربه سختى بر پیکر آنها وارد سازد، ضربه اى که مغزهاى خفته بت پرستان را تکان دهد و بیدار کند.
قرآن مى گوید: «او به سراغ خدایان آنها آمد، نگاهى به آنها و ظروف غذائى که در اطرافشان بود افکند و از روى تمسخر صدا زد: آیا از این غذاها نمى خورید»؟! (فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).(7)
این غذاها را عبادت کنندگانتان فراهم کرده اند، غذاهاى چرب و شیرین، متنوع و رنگین است، چرا میل نمى کنید؟!

* * *

سپس، افزود: «اصلاً چرا حرف نمى زنید؟ چرا لال و بسته دهن هستید»؟! (ما لَکُمْ لاتَنْطِقُونَ).
و به این ترتیب، تمام معتقدات خرافى آنها را به سخریه کشید، بدون شک او به خوبى مى دانست، نه آنها غذا مى خورند، و نه سخن مى گویند، موجودات بى جانى بیش نیستند، اما در حقیقت مى خواست، دلیل برنامه بت شکنى خود را به این صورت زیبا و لطیف، ارائه داده باشد.

* * *

آن گاه آستین را بالا زد، تبر را به دست گرفت، با قدرت حرکت داد و «با توجه ضربه اى محکم بر پیکر آنها فرود آورد»! (فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ).
منظور از «یمین» یا واقعاً همان دست راست است که انسان غالب کارهاى خود را با آن انجام مى دهد، و یا کنایه از قدرت و قوت است (هر دو معنى نیز با هم قابل جمع است).
به هر حال، چیزى نگذشت که از آن بتخانه آباد و زیبا ویرانه اى وحشتناک ساخت، بت ها همه لَت و پار شده، و دست و پا شکسته، هر کدام به گوشه اى افتادند، و به راستى براى بت پرستان، منظره اى دلخراش، اسفبار و غم انگیز بود.
ابراهیم(علیه السلام) کار خود را کرد، مطمئن و آرام از بتکده بیرون آمد، و به خانه خود رفت در حالى که خود را براى حوادث آینده آماده مى ساخت.
او مى دانست انفجار عظیمى در شهر، بلکه در سراسر کشور «بابل» ایجاد کرده که صداى آن بعداً بلند خواهد شد! طوفانى از خشم و غضب به راه مى افتد که او در میان طوفان تنها است. اما او خدا را دارد، و همین او را کافى است.

* * *

بت پرستان، به شهر بازگشتند و به سراغ بتخانه آمدند، چه منظره وحشتناک و بهت آورى! گوئى بر سر جایشان خشکشان زده؟ لحظاتى چند رشته افکارشان از دست رفت، مات و مبهوت، خیره خیره، به آن ویرانه نگاه کردند و بتهائى را که پناه روز بى پناهى خود مى پنداشتند، بى پناه در آنجا دیدند.
پس از لحظاتى، سکوت جاى خود را به خروش، نعره و فریاد داد... چه کسى این کار را کرده؟ کدام ستمگر؟!
و چیزى نگذشت که به خاطرشان آمد، جوان خداپرستى در این شهر وجود دارد به نام «ابراهیم»(علیه السلام) که بتها را به باد استهزاء مى گرفت، و تهدید کرده بود من نقشه خطرناکى براى بتهاى شما کشیده ام! معلوم مى شود کار، کار او است.
«سپس جمعیت به سوى او حرکت کردند در حالى که با سرعت (و خشم) راه مى رفتند» (فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ).
«یَزِفُّونَ» از ماده «زف» (بر وزن کف) در اصل، در مورد وزش باد و حرکت سریع شترمرغ که مخلوطى از راه رفتن و پریدن است، به کار رفته، بعد از آن به طور کنایه در مورد «زفاف عروس» یعنى بردن عروس به خانه داماد استعمال شده است.
به هر حال، منظور این است که بت پرستان با سرعت، به سوى ابراهیم(علیه السلام)آمدند که دنباله ماجرایش را در آیات بعد خواهیم خواند.

 * * *

 


1 ـ بعضى از مفسران ضمیر «شِیْعَتِهِ» را به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) برگردانده اند، در حالى که آیات قرآن مى گوید: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از آئین «ابراهیم» پیروى کرد، به علاوه چنین مرجع ضمیرى در آیات قبل و بعد وجود ندارد، شاید تصور کرده اند تعبیر به «شیعه» دلیل بر افضلیت «نوح» از «ابراهیم» است، در حالى که قرآن براى «ابراهیم» شخصیت والاترى قائل شده است، ولى این تعبیر، هیچ دلالتى بر این مسأله ندارد، بلکه منظور از آن تداوم خط فکرى و مکتبى است کما این که: افضلیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نسبت به همه پیامبران با پیروى او از مکتب توحیدى «ابراهیم» منافات ندارد، قرآن مى گوید: فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ: «اى پیامبر به هدایت انبیاى پیشین اقتدا کن» (انعام، آیه 90).
2 ـ بقره، آیه 10.
3 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 16.
4 ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 210.
5 ـ در زمینه «قلب سلیم» بحث مشروحى در جلد 15 تفسیر «نمونه»، ذیل آیات 88 و 89 سوره «شعراء» (تحت عنوان قلب سلیم تنها سرمایه نجات)، صفحه 273 آورده ایم.
6 ـ در ترکیب این جمله مفسران دو احتمال داده اند: نخست این که: «إِفْکاً» مفعول به براى «تُرِیْدُونَ» است و «آلِهَةً» بدل آن است، دیگر این که: «آلِهَةً» مفعول به است و «إِفْکاً» مفعول لاجله، که براى اهمیت، مقدم داشته شده است.
7 ـ «راغ» از ماده «روغ» به معنى توجه و تمایل به چیزى به صورت پنهانى و مخفیانه، یا به صورت توطئه و تخریب است.
سوره صافات / آیه 83 - 94 1 ـ آیا پیامبران هم توریه مى کنند؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma