او مالک و حاکم بر همه چیز است!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 18
سوره یس / آیه 81 - 83 نکته ها:

بعد از ذکر دلائل معاد، از طریق توجه دادن به آفرینش نخستین، و آفرینش آتش از درخت سبز در آیات گذشته، در نخستین آیه مورد بحث، این مسأله را از طریق دومى تعقیب مى کند و آن از طریق قدرت بى پایان خدا است.
مى فرماید: «آیا کسى که آسمانها و زمین را با آن همه عظمت و عجایب و نظامات شگفت انگیز، آفریده، توانائى ندارد که، همانند این انسانهاى خاک شده را بیافریند؟ (و آنها را به حیات و زندگى جدیدى باز گرداند) آرى، مى تواند، و او آفریننده آگاه و دانا است» (أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِر عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلِیمُ).
این جمله، که با «استفهام انکارى» شروع شده، در حقیقت سؤالى را در برابر وجدانهاى بیدار، و عقلهاى هشیار، مطرح مى کند که: آیا شما به این آسمان عظیم با آن همه ثوابت و سیارات عجیبش، و با آن همه منظومه ها، و کهکشان هایش نگاه نمى کنید، که هر گوشه اى از آن، دنیائى است وسیع؟! کسى که قادر بر آفرینش چنین عوالم فوق العاده عظیم و منظمى است، چگونه ممکن است قادر به زنده کردن مردگان نباشد؟!
و از آنجا که، پاسخ این سؤال در قلب و روح هر انسان بیدارى آماده است، در انتظار پاسخ نمى ماند، بلافاصله مى گوید: «آرى، او چنین قدرتى را دارد» و به دنبال آن، روى دو صفت بزرگ خداوند که در رابطه با این مسأله باید مورد توجه قرار گیرد ـ یعنى صفت خلاقیت و علم بى پایان او ـ تکیه مى کند، که در حقیقت دلیلى است بر گفتار پیشین، که اگر تردید شما از ناحیه قدرت او بر خلقت است او خلاق است (توجه داشته باشید که خلاق صیغه مبالغه است).
و اگر جمع و جور کردن این ذرات، نیاز به علم و دانش دارد او از هر نظر  عالم و آگاه است.
در این که: مرجع ضمیر «مِثْلَهُم» چیست؟ مفسران، احتمالات متعددى داده اند، ولى از همه مشهورتر، این است که: به «انسانها» باز مى گردد، یعنى آفریدگار آسمان و زمین، قادر بر آفرینش مثل انسانها مى باشد.
در اینجا این سؤال، پیش مى آید که، چرا نفرموده: «قادر است خود آنها را از نو بیافریند» بلکه گفته است: «مثل آنها را»؟
در برابر این سؤال، پاسخ هاى متعددى مطرح کرده اند، آنچه نزدیکتر به نظر مى رسد، این است:
هنگامى که بدن انسان تبدیل به خاک شد، صورت خود را از دست مى دهد، و در قیامت که باز مى گردد همان مواد پیشین، صورتى مانند صورت اول را به خود مى گیرد، یعنى ماده، همان ماده است ولى صورت شبیه صورت گذشته، چرا که عین آن صورت، مخصوصاً با توجه به قید زمان، امکان بازگشت ندارد، به خصوص این که: مى دانیم در رستاخیز، انسانها با تمام کیفیات گذشته محشور نمى شوند، مثلاً پیران به صورت جوان، و معلولان به صورت سالم خواهند بود.
و به تعبیر دیگر: بدن انسانها همانند خشتى است که از هم متلاشى مى شود، و خاک آن را جمع مى کنند، و بار دیگر به صورت گل در آورده، و در قالب مى ریزند، و خشت تازه از آن مى زنند.
این خشت نوین، از یک نظر عین همان است و از یک نظر مثل آن (ماده اش همان ماده و صورتش مانند آن صورت است دقت کنید).(1)

* * *

آیه بعد، تأکیدى است بر آنچه در آیات قبل گذشت، تأکیدى است بر این حقیقت که هر گونه ایجادى در برابر اراده و قدرت او، سهل و آسان است، ایجاد آسمانهاى عظیم، و کره خاکى، با ایجاد یک حشره کوچک براى او یکسان است مى فرماید: «فرمان او این است که: هر گاه چیزى را اراده کند به آن مى گوید: موجود باش! آن هم بى درنگ موجود مى شود»، همان گونه که خدا خواسته (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
همه چیز، به یک اشاره و فرمان او بسته است، کسى که داراى چنین قدرتى است آیا جاى این دارد که در احیاء مردگان، به وسیله او تردید شود؟
بدیهى است، امر و فرمان الهى در اینجا به معنى امر لفظى نیست، همچنین جمله «کُن» (موجود باش!) جمله اى نیست که خداوند به صورت لفظ بیان کند; چرا که نه او لفظى دارد، و نه نیازمند به الفاظ است، بلکه منظور همان تعلق اراده او به ایجاد و ابداع چیزى است، و تعبیر به کلمه «کُن» به خاطر آن است که از این تعبیر، کوتاهتر، و کوچک تر، و سریعتر تصور نمى شود.
آرى، تعلق اراده او به چیزى همان، و موجود شدن آن همان است!
و به تعبیر دیگر: هنگامى که خداوند چیزى را اراده کند، بلافاصله تحقق مى یابد، به طورى که در میان «اراده» او و «وجود اشیاء» چیزى فاصله نیست.
 بنابراین تعبیر به «امر» و «قول» و جمله «کُن» همه، توضیحى است براى مسأله خلق و ایجاد، و چنان که گفتیم: در اینجا امر لفظى و قول و سخن و کلمه «کاف و نون» مطرح نیست، همه اینها بیانگر تحقق سریع اشیاء بعد از تعلق اراده الهى است، او چه حاجتى به الفاظ و کلمات دارد؟ و اصولاً بعد از تعلق مشیت او بر ایجاد چیزى، وساطت الفاظ، بى معنى است.
و باز به تعبیر روشن تر در افعال خداوند دو مرحله بیشتر وجود ندارد: مرحله اراده، و مرحله ایجاد، که در آیه فوق از مرحله دوم به عنوان امر و قول و جمله «کُن» تعبیر شده است.
جمعى از مفسران قدیم، پنداشته اند: در اینجا قول و سخنى در کار است، و آن را یکى از اسرار ناشناخته مى دانند، آنها در حقیقت در پیچ و خم لفظ گرفتار شده اند، و از محتوا و معنى آن بى خبر مانده اند، و کارهاى الهى را با مقیاس وجود خود سنجیده اند.
چه زیبا مى فرماید امیر مؤمنان على(علیه السلام) در یکى از خطبه هاى «نهج البلاغه»: یَقُولُ لِمَنْ أَرادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُونُ(2) لابِصَوْت یَقْرَعُ وَ لابِنِداء یُسْمَعُ وَ إِنَّما کَلامُهُ سُبْحانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ لَمْ یَکُنْ مِنْ قَبْلِ ذلِکَ کائِناً وَ لَوْ کانَ قَدِیماً لَکانَ إِلهاً ثانِیاً:
«او هر چه را اراده کند به آن مى گوید: باش! آن بلا درنگ موجود مى شود، اما کلام او نه صوتى است که در گوشها نشیند، نه فریادى است که شنیده شود، بلکه سخن خدا همان فعل او است که ایجاد مى کند، و پیش از او چیزى وجود نداشته، و اگر بود خداى دومى محسوب مى شد».(3)
از این گذشته، اگر پاى لفظى در میان آید، دو اشکال در برابر ما خودنمائى خواهد کرد:
نخست این که: این لفظ خود مخلوقى از مخلوقات است و براى ایجاد آن کلمه «کُنِ» دیگر لازم است، این سخن درباره «کُن» دوم نیز تکرار مى شود و به صورت تسلسل پیش مى رود.
دیگر این که: هر خطابى مخاطبى مى خواهد و هنگامى که چیزى موجود نشده، چگونه خداوند آن را با جمله «کُن» مخاطب مى سازد، مگر معدوم قابل خطاب است؟
در آیات دیگرى از قرآن، همین معنى با تعبیرهاى دیگر آمده است مانند آیه 117 سوره «بقره»: وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: «هنگامى که قضا و حکم او به چیزى تعلق گیرد، تنها به او مى گوید: موجود باش! او نیز بلافاصله موجود مى شود».
و مانند آیه 40 سوره «نحل»: إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْء إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: «سخن ما براى چیزى که مى خواهیم ایجاد شود، همین است که مى گوئیم: موجود باش! بلافاصله موجود مى شود».(4)

* * *

آخرین آیه مورد بحث، که آخرین آیه سوره «یس» است به صورت یک نتیجه گیرى کلى در مسأله مبدأ و معاد این بحث را به طرز زیبائى پایان مى دهد،  مى گوید: «پس منزه است خداوندى که ملکوت همه چیز، در دست قدرت او است و همه شما به سوى او باز مى گردید» (فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْء وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
با توجه به این که: «مَلَکُوت» از ریشه «ملک» (بر وزن حکم) به معنى «حکومت و مالکیت» است و اضافه «واو» و «ت» به آن براى تأکید و مبالغه مى باشد، مفهوم آیه چنین مى شود:
حاکمیت و مالکیت بى قید و شرط همه چیز، به دست قدرت خدا است، و چنین خداوندى از هر گونه عجز و ناتوانى، منزّه و مبرّا است، و در این صورت، احیاء مردگان، و پوشیدن لباس حیات بر استخوانهاى پوسیده، و خاکهاى پراکنده، مشکلى براى او ایجاد نخواهد کرد، چون چنین است، به طور یقین همه شما به سوى او باز مى گردید، و معاد حق است!

* * *

 


1 ـ بعضى از مفسران ضمیر «مِثْلَهُم» را به آسمانهاو زمین بازگردانده اند و گفته اند: انتخاب ضمیر، جمع عاقل دراینجا به خاطر آن است که: در زمین و آسمان موجودات عاقل فراوانى وجود دارند.
بعضى دیگر تعبیر به «مثل» را شاهد بر این گرفته اند که بازگشت عین آن جسم و آن مواد که در دنیا بود ضرورتى ندارد، چرا که شخصیت انسان به روح او است، و این روح به هر ماده اى تعلق بگیرد مثل انسان است.
ولى باید توجه داشت که این سخن با ظاهر آیات قرآن ـ حتى با آیات مورد بحث ـ ابداً سازگار نیست، چرا که قرآن صریحاً در همین آیات مى گوید: خدا همان استخوانهاى پوسیده را زنده مى کند، و لباس حیات بر آنها مى پوشاند نه مواد دیگرى (دقت کنید).
2 ـ در بعضى از نسخ «نهج البلاغه» مانند نسخه «منهاج البراعة» تعبیر به «لِما أَرادَ» شده، تفسیر «نور الثقلین» نیز از «نهج البلاغه» همین گونه نقل مى کند ولى در نسخ دیگر مانند نسخه «ابن ابى الحدید» و «ابن میثم» و «صبحى صالح» «لِمَنْ أَرادَ» آمده است ولى مناسب همان اول است.
3 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 186.
4 ـ بحث دیگرى درباره تفسیر جمله «کُنْ فَیَکُون» در جلد اول، ذیل آیه 117 سوره «بقره»، صفحه 418 آمده است.
سوره یس / آیه 81 - 83 نکته ها:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma