انقلاب فکرى ریشه هر انقلاب اصیل

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 18
سوره سبأ / آیه 46 1 ـ زیر بناى همه تحوّل ها

در این بخش از آیات، و آیات آینده، که بحثهاى اواخر این سوره را تشکیل مى دهد، بار دیگر به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت کند، و از گمراهى باز دارد، و همچون بحثهاى گذشته پنج بار پیامبر را مخاطب ساخته، مى فرماید: «به آنها بگو...» (قُلْ...).
در نخستین آیه، به خمیرمایه همه تحولات و دگرگونى هاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره کرده، و در جمله هائى بسیار کوتاه و پر محتوا مى گوید: «به آنها بگو: من تنها شما را به یک چیز اندرز مى دهم، و آن این که: براى خدا قیام کنید. دو نفر، دو نفر، یا یک نفر، یک نفر، سپس اندیشه کنید» (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا).
«این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه انحراف فکرى و جنون ندارد» (ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة).
بلکه «او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید الهى است» (إِنْ هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذاب شَدِید).
کلمات و تعبیرات این آیه، هر کدام اشاره به مطلب مهمى است، که ده نکته آن را ذیلاً مى آوریم:
1 ـ جمله «أَعِظُکُم» (شما را اندرز مى دهم) در حقیقت بیانگر این واقعیت است که، من خیر و صلاح شما را در این سخن در نظر مى گیرم، نه هیچ مسأله دیگر.
2 ـ تعبیر به «واحِدَة» (تنها یک چیز) مخصوصاً با تأکید به وسیله «إِنَّما»، اشاره گویائى است به این واقعیت که: ریشه تمام اصلاحات فردى و جمعى به کار انداختن اندیشه هاست، مادام که فکر ملتى در خواب است، مورد هجوم  دزدان و سارقان دین و ایمان و آزادى و استقلال قرار مى گیرند، اما هنگامى که افکار بیدار شد، راه بر آنها بسته مى شود.
3 ـ تعبیر به «قیام» در اینجا به معنى ایستادن روى دو پا نیست، بلکه به معنى آمادگى براى انجام کار است، چرا که انسان هنگامى که روى پاى خود مى ایستد، آماده براى انجام برنامه هاى مختلف زندگى مى شود، بنابراین، اندیشه کردن، نیاز به آمادگى قبلى دارد، انگیزه و حرکتى در انسان به وجود آید که با اراده و تصمیم به تفکر بپردازد.
4 ـ تعبیر «لِلّه» بیانگر این معنى است که، قیام و آمادگى باید انگیزه الهى داشته باشد، و تفکرى که از چنین انگیزه اى سرچشمه مى گیرد، ارزنده است، اصولاً اخلاص در کارها و حتى در اندیشیدن، خمیرمایه نجات و سعادت و برکت است .
جالب این که، ایمان به «اللّه» در اینجا مسلم گرفته شده، بنابراین تفکر به خاطر مسائل دیگر است چرا که توحید یک امر فطرى است که حتى بدون اندیشه نیز روشن است.
5 ـ تعبیر به «مَثْنى وَ فُرادى» (دو، دو، یا یک، یک) اشاره به این است که، اندیشه و تفکر باید دور از غوغا و جنجال باشد، مردم به صورت تک نفرى، یا حداکثر دو نفر، دو نفر قیام کنند، و فکر و اندیشه خود را به کار گیرند، چرا که تفکر در میان جنجال و غوغا عمیق نخواهد بود، به خصوص این که، عوامل خود خواهى و تعصب، در راه دفاع از اعتقاد، خود در حضور جمع، بیشتر پیدا مى شود.
بعضى از مفسران، نیز احتمال داده اند: این دو تعبیر به منظور این است که افکار «فردى» و «جمعى» یعنى آمیخته با مشورت را فرا گیرد، انسان باید هم به  تنهائى بیندیشد، و هم از افکار دیگران بهره گیرد، که استبداد در فکر و رأى مایه تباهى است، و هم فکرى و تلاش براى حل مشکلات علمى به کمک یکدیگر ـ در آنجا که به جنجال و غوغا نکشد ـ مطمئناً اثر بهترى دارد، و شاید به همین دلیل «مَثْنى» بر «فُرادى» مقدم داشته است.
6 ـ جالب این که: قرآن در اینجا مى گوید: «تَتَفَکَّرُوا» (بیندیشید) اما در چه چیز؟ از این نظر مطلق است و به اصطلاح «حذف متعلق دلیل بر عموم، است» یعنى در همه چیز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل کوچک، و خلاصه در هر کار، باید نخست اندیشه کرد، اما، از همه مهمتر، اندیشه براى پیدا کردن پاسخ این چهار سؤال است:
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بوده؟ به کجا مى روم؟ و اکنون در کجا هستم؟
ولى، بعضى از مفسران معتقدند: متعلق «تفکر» در این جا جمله بعد از آن است «ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة» یعنى اگر کمى تفکر کنید، به خوبى در مى یابید، که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از اتهام واهى شما در مورد جنون، پاک و منزه است.
ولى معنى اول روشنتر به نظر مى رسد.
اما مسلماً از امورى که باید در آن اندیشید، همین مسأله «نبوت» و صفات برجسته اى است که در شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و عقل و درایت او بود، بى آن که منحصر به آن باشد.
7 ـ تعبیر «صاحِبُکُم» (همنشین و دوست شما) در مورد شخص پیغمبر(صلى الله علیه وآله)، اشاره به این است که: او براى شما چهره ناشناخته اى نیست، او سالیان دراز در میان شما بوده، او را به امانت، درایت و  صدق و راستى شناخته اید، تاکنون نقطه ضعفى در پرونده زندگى او مشاهده نکرده اید، بنابراین، انصاف دهید اتهاماتى  که به او مى بندید، همه بى اساس است.
8 ـ «جِنَّة» به معنى «جنون» در اصل از ماده «جَنّ» (بر وزن ظن) به معنى ستر و پوشش است، و از آنجا که «مجنون» چنان است که گوئى عقلش پوشیده شده، این تعبیر درباره او به کار مى رود، و به هر حال نکته قابل ملاحظه اینجاست که: گویا مى خواهد این حقیقت را بیان کند که دعوت کننده به اندیشه و بیدارى فکر، چگونه ممکن است خود مجنون باشد، و همین که منادى تفکر است، خود دلیل بر نهایت عقل و درایت اوست.
9 ـ جمله «إِنْ هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ لَکُمْ» رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در مسأله «انذار» خلاصه مى کند، یعنى بیم دادن از مسئولیتها، از دادگاه و کیفر الهى، درست است که پیامبر، رسالت «بشارت» هم دارد، ولى آنچه بیشتر انسان را وادار به حرکت مى کند، مسأله انذار است، و لذا در بعضى دیگر از آیات قرآن، نیز به عنوان تنها وظیفه پیامبر(صلى الله علیه وآله) ذکر شده، مانند آیه 9 سوره «احقاف» : وَ ما أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ مُبِینٌ: «من جز انذارکننده آشکار نیستم» نظیر این معنى در سوره «ص» آیه 65 و آیات دیگر نیز آمده است.
10 ـ تعبیر «بَیْنَ یَدَیْ عَذاب شَدِید»، اشاره به این است که، «قیامت» چنان نزدیک است که گوئى، پیش روى شما است، و به راستى در برابر عمر دنیا نیز چنین است، این تعبیر، در روایات اسلامى نیز آمده است که، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ کَهَاتَیْنِ (وَ ضَمَّ(صلى الله علیه وآله) الْوُسْطى وَ السَّبّابَةَ): «بعثت من و قیام قیامت، مانند این دو است، سپس انگشت اشاره و انگشت وسط خود را به هم چسبانید و نشان داد».(1)

* * *

 


1 ـ تفسیر «روح المعانى»، ذیل آیه مورد بحث، جلد 22، صفحه 143.
سوره سبأ / آیه 46 1 ـ زیر بناى همه تحوّل ها
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma