بى گمان از خود تعریف کردن کار ناپسندى است، ولى با این حال این یک قانون کلّى نیست گاهى شرایط ایجاب مى کند که انسان خود را به جامعه معرّفى کند تا مردم او را بشناسند و از سرمایه هاى وجودش استفاده کنند و به صورت یک گنج مخفى و متروک باقى نماند.
در آیات مورد بحث نیز خواندیم که یوسف به هنگام پیشنهاد پست خزانه دارى مصر خود را با جمله «حَفیظٌ عَلیمٌ» ستود، زیرا لازم بود پادشاه مصر بداند که او داراى صفاتى است که براى سرپرستى این کار نهایت لزوم را دارد.
ازاین رو در تفسیر عیّاشى از امام صادق7 مى خوانیم که در پاسخ این پرسش که آیا جایز است انسان خودستایى کند و مدح خویش نماید؟ فرمود: نَعَم إذا اضطَرَّ إلَیهِ أما سَمِعتَ قَولَ یوسُفَ «اجعَلنِى عَلى خَزائنِ الْأَرضِ إنّى حَفیظٌ عَلیمٌ» وَ قَولَ العَبدِ الصّالِحِ «وَ أنَا لَکُم ناصِحٌ أمینٌ»: «آرى، هنگامى که ناچار شود مانعى ندارد. آیا نشنیده اى گفتار یوسف را که فرمود: مرا بر خزائن زمین قرار ده که من امین و آگاهم. و نیز گفتار بنده صالح خدا (هود را که گفت:) من براى شما خیرخواه و امینم.(1)
و از اینجا روشن مى شود اینکه در خطبه شقشقیه و بعضى دیگر از خطبه هاى نهج البلاغة، على(علیه السلام) به مدح خویشتن مى پردازد و خود را محور آسیاى خلافت مى شمرد که هماى بلندپرواز اندیشه ها به اوج فکر و مقام او نمى رسد و سیل دانش ها از کوهسار وجودش سرازیر مى شود، و امثال این تعریف ها همه براى این است که مردم ناآگاه به مقام او پى ببرند و از گنجینه وجودش براى بهبود وضع جامعه بهره بگیرند.