تسبیح و حمد در همه حال براى خدا است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
سوره روم / آیه 17 - 19سوره روم / آیه 20 - 22


بعد از بحث هاى فراوانى که در آیات گذشته در مورد «مبدأ» و «معاد» و بخشى از پاداش مؤمنان و کیفر مشرکان آمد، در آیات مورد بحث به تسبیح و حمد پروردگار، و تنزیه و تقدیس او از هرگونه شرک و نقص و عیب پرداخته، مى فرماید: «تسبیح و تنزیه از آن خدا است، به هنگامى که شام مى کنید و هنگامى که صبح مى کنید» (فَسُبْحانَ اللّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ).

* * *

«و حمد و ستایش مخصوص ذات پاک او است، در آسمان ها و زمین، و منزه است به هنگام عصر، و هنگامى که وارد ظهر مى شوید» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیّاً وَ حِینَ تُظْهِرُونَ).
به این ترتیب، در این دو آیه، چهار وقت براى «تسبیح» پروردگار بیان شده: آغاز شب (حِینَ تُمْسُونَ).
طلوع صبح (وَ حِینَ تُصْبِحُونَ).
عصرگاهان (وَ عَشِیّاً).
و به هنگام زوال ظهر (وَ حِینَ تُظْهِرُونَ).(1)
اما «حمد» از نظر مکان تعمیم یافته، و پهنه آسمان و زمین را شامل شده است.
ذکر این چهار وقت، در آیات فوق ممکن است کنایه از دوام و همیشگى تسبیح باشد، چنان که در فارسى مى گوئیم: هر صبح و شام از فلان کس مراقبت کن (یعنى همیشه و در هر زمان).
این احتمال نیز از ناحیه بعضى از مفسران اظهار شده است که: اوقات چهارگانه فوق، اشاره به وقت هاى نماز است، ولى این سؤال را پاسخ نگفته اند که: چرا به جاى پنج وقت، تنها از چهار وقت سخن گفته است (و از وقت عشا سخنى به میان نیامده).
اما ممکن است پاسخ داده شود: چون وقت نماز مغرب و عشاء نسبتاً به هم نزدیک است، و فاصله میان آن دو، در حدود یک الى یک ساعت و نیم مى باشد هر دو یک جا آمده است، در حالى که فاصله وقت فضیلت ظهر و عصر نسبتاً  زیاد و چند ساعت است.
اما اگر تسبیح و حمد را به معنى وسیع کلمه در آیات فوق بگیریم، محدود به نمازهاى پنجگانه نخواهد شد، هر چند این نمازها از مصداقهاى روشن آن است.
ذکر این نکته نیز لازم است که، جمله هاى «سبحان اللّه» و «له الحمد» مى تواند انشاء تسبیح و حمدى از ناحیه خداوند باشد، همان گونه که در آیه 14 سوره «مؤمنون» مى فرماید: فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ: «جاوید و پر برکت است خداوندى که بهترین خالق ها است».
و ممکن است این حمد و تسبیح، به معنى امر باشد، یعنى او را تسبیح و حمد گوئید (سَبِّحُوهُ وَ احْمَدُوا لَهُ) و این تفسیر نزدیک تر به نظر مى رسد که، آیات فوق دستورى باشد به همه بندگان، که براى زدودن آثار شرک و گناه از دل و جان، هر صبح و شام، و هر ظهر و عصر، به وسیله نماز و غیر نماز حمد و تسبیح خدا گویند.
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین آمده است: «هر کس دو آیه فوق و آیه ما بعد از آن را صبحگاهان بخواند، آنچه را در روز از او فوت مى گردد جبران خواهد کرد، و هر کس آن را در آغاز شب بخواند آنچه را در شب از او فوت شود، جبران خواهد کرد».(2)

* * *

در آیه بعد، باز به مسأله معاد بازمى گردد، و از طریق دیگرى، به استبعاد منکران چنین پاسخ مى گوید: «خداوند همواره زنده را از مرده، و مرده را از زنده خارج مى کند، و زمین را بعد از مرگ، حیات مى بخشد، و همین گونه روز قیامت  مبعوث و خارج مى شوید» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).
یعنى «صحنه معاد» و «صحنه پایان دنیا»، که یکى خروج «حىّ از میت» است و دیگرى «میت از حىّ»، مرتباً در برابر چشم شما تکرار مى شود، بنابراین، چه جاى تعجب، که در پایان جهان همه موجودات زنده بمیرند، و در رستاخیز همه انسان ها به زندگى جدیدى بازگردند؟!
اما «خروج حىّ از میت» در مورد زمین هاى مرده که بارها در قرآن براى مسأله معاد روى آن تکیه شده، براى همه روشن است که در فصل زمستان، زمین به صورت مرده درمى آید، نه گیاهى از آن مى روید، نه گلى مى خندد، و نه شکوفه اى مى شکفد، اما در فصل بهار، با تعادل هوا و فرو ریختن قطرات حیات بخش باران، جنبشى در زمین پیدا مى شود، همه جا گیاهان مى رویند، گلها مى خندند و شکوفه ها بر شاخه ها آشکار مى شوند، و این صحنه معاد است که در این جهان مى بینیم.
و اما در مورد خارج ساختن مرده از زنده، آن هم چیز پوشیده و پنهانى نیست، دائماً در سطح کره زمین درختانى مى میرند، و به چوب خشکیده اى تبدیل مى شوند، انسان ها و حیوانات حیات خود را از دست داده و به جسد بى جانى مبدل مى گردند.
و اما در مورد «بیرون آمدن موجود زنده از مرده»، بعضى از مفسران آن را به خروج انسان و حیوان از نطفه، تفسیر کرده اند، و بعضى، به تولد مؤمن از کافر و بعضى به بیدار شدن خفتگان.
ولى ظاهر این است که: معنى اصلى آیه هیچ کدام از این معانى نیست، چرا که نطفه خود موجود زنده اى است، و مسأله ایمان و کفر نیز جزء بطون آیه است نه ظاهر آیه، و موضوع خواب و بیدارى جنبه مجازى دارد; زیرا حیات و مرگ حقیقى نیست.
ظاهر آیه این است که، خداوند همواره موجودات زنده را از موجودات مرده خارج مى سازد، و موجودات بى جان را مبدل به جاندار مى کند.
گرچه طبق مسلّمات علم امروز، در حال حاضر، حداقل در آزمایش هاى بشرى و مشاهدات روزمره، موردى دیده نشده است که موجودات زنده از موجودات بى جان تولد یابند، بلکه همواره موجودات زنده از تخم، یا بذر، یا نطفه موجودات زنده دیگرى متولد مى شوند، ولى مسلماً در آغاز که این کره خاکى یک پارچه آتش بود، موجود زنده اى وجود نداشت، بعداً در شرائط خاصى که علم، هنوز آن را به درستى کشف نکرده است، موجودات زنده از مواد بى جان با یک جهش بزرگ متولد شدند، اما این موضوع در شرائط فعلى کره زمین، در آنجا که در دسترس علم و دانش بشر است، دیده نمى شود (البته شاید در اعماق اقیانوس ها در پاره اى از شرائط هم اکنون نیز این جهش بزرگ، صورت پذیرد).
اما آنچه براى ما محسوس و کاملاً قابل لمس و درک است این است که: موجودات مرده، دائماً جزء اندام موجودات زنده مى شوند، و لباس حیات در تن مى پوشانند، آب و غذائى که ما مى خوریم موجود زنده اى نیست، اما جزء بدن ما که شد تبدیل به یک موجود زنده مى شود، و سلول هاى تازه اى بر سلول هاى بدن ما افزوده مى گردد، چنان که طفل شیرخوار از همین راه به جوان نیرومند قوى پیکرى، تبدیل مى گردد.
آیا این خارج کردن زندگى از دل مرگ، و «حىّ» از «میت» نیست؟!
بنابراین، مى توان گفت: دائماً در نظام عالم طبیعت، زندگى از دل مرگ و  مرگ از دل زندگى بیرون مى آید، به همین دلیل خدائى که آفریننده طبیعت است، قادر به احیاى مردگان در جهان دیگر مى باشد.
البته ـ همان گونه که گفتیم ـ آیه فوق از نظر بعد معنوى نیز، تفسیرهاى دیگرى دارد، از جمله: تولد مؤمن از کافر، و کافر از مؤمن، عالم از جاهل، و جاهل از عالم، صالح از مفسد، و مفسد از صالح است، همان گونه که در بعضى از روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده است.
این معانى ممکن است از بطون آیه باشد، چرا که مى دانیم آیات قرآن ظاهر و باطنى دارد، و نیز ممکن است مرگ و حیات معنى جامع و وسیعى داشته باشد، که هم جنبه مادى و هم جنبه معنوى را شامل شود.
در روایتى از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) در تفسیر آیه «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» چنین آمده است: لَیْسَ یُحْیِیهَا بِالْقَطْرِ وَ لَکِنْ یَبْعَثُ اللَّهُ رِجَالاً فَیُحْیُونَ الْعَدْلَ فَتُحْیَا الْأَرْضُ لِإِحْیَاءِ الْعَدْلِ وَ لَإِقَامَةُ الْعَدْلِ فِیْهِ أَنْفَعُ فِی الْأَرْضِ مِنَ الْقَطْرِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً: «منظور این نیست که خداوند زمین را به وسیله باران زنده مى کند، بلکه مردانى را برمى انگیزد که اصول عدالت را احیا کنند، و زمین با احیاى عدالت زنده مى شود، (بدانید) اقامه عدل در زمین از چهل روز باران نافع تر است».(3)
روشن است، این که: امام(علیه السلام) مى فرماید: منظور نزول باران نیست، نفى انحصار است، یعنى آیه را منحصراً نباید به باران تفسیر کرد; چرا که احیاى معنوى زمین به عدالت از نزول باران نیز پراهمیت تر است.

* * *


1ـ توجه داشته باشید: «عَشِیّاً» و «حِینَ تُظْهِرُونَ» عطف بر «حِینَ تُمْسُونَ» است و به موضوع تسبیح باز مى گردد.
2 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 172.
3 ـ نقل از کتاب «کافى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 173.
سوره روم / آیه 17 - 19سوره روم / آیه 20 - 22
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma