در پیروزى ها شریکند اما در مشکلات، نه!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
سوره عنکبوت / آیه 10 - 13 1 ـ سنت هاى نیک و بد



از آنجا که در آیات گذشته، بحث هاى صریحى از «مؤمنان صالح» و «مشرکان» آمده بود، در نخستین آیات مورد بحث، به گفتگو پیرامون گروهِ سوم، یعنى «منافقان» مى پردازد، مى گوید: «بعضى از مردم اظهار ایمان مى کنند، اما در برابر فشار مخالفان تحمل و استقامت به خرج نمى دهند، هنگامى که در مسیرِ اللّه تحت فشار شکنجه قرار گیرند، از ایمان به کنار مى روند و فشار و شکنجه مردم را همچون عذاب الهى مى شمرند» (و از آن سخت وحشت مى کنند) (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّه فَإِذا أُوذِیَ فِی اللّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ کَعَذابِ اللّهِ).
«اما هنگامى که یارى از سوى پروردگارت به سراغ تو بیاید و پیروز شوید، مى گویند: ما با شما بودیم و در افتخارات شما شریکیم»! (وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنّا کُنّا مَعَکُمْ).
آیا اینها گمان مى کنند، خدا از اعماق قلبشان با خبر نیست؟ «آیا خداوند به آنچه در سینه هاى مردم جهان است از همه آگاه تر نمى باشد»؟ (أَ وَ لَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ).
تعبیر به «آمَنّا» (ایمان آورده ایم) به صورت صیغه «جمع»، در حالى که جمله بعد، به صورت صیغه «مفرد» است (جَعَلَ)، شاید از این نظر باشد که این گروه از منافقان مى خواهند خودشان را در صف جمعیت مؤمنان جا  بزنند، لذا «آمَنّا» مى گویند، یعنى همچون سائر مردم ایمان آورده ایم.  تعبیر به «أُوذِیَ فِی اللّه» به معنى «أُوذِیَ فِی سَبِیْلِ اللّهِ» است، یعنى آنها در راه خدا و ایمان گاهى مورد آزارِ دشمن قرار مى گیرند.
جالب این که: از مجازات الهى، تعبیر به «عذاب» مى کند، و از آزارهاى مردم، تعبیر به «فتنه»، اشاره به این که: آزارهاى مردم، در حقیقت عذاب نیست، بلکه آزمایش است و وسیله تکامل براى انسان، و به این ترتیب، به آنها تعلیم مى دهد که: این دو را با هم مقایسه نکنند، و با این بهانه که مخالفان، آنها را آزار و شکنجه مى کنند، دست از ایمان خود بر ندارند، که این جزئى از برنامه کلى امتحان در این دنیا است.
در اینجا یک سؤال پیش مى آید که: خداوند در «مکّه» کدام پیروزى را نصیب مسلمانان کرده بود که منافقین خود را در آن سهیم بدانند؟.
در پاسخ مى گوئیم: جمله فوق به صورت «شرطیه» است، و مى دانیم جمله شرطیه، دلیل بر وجود شرط نیست، بلکه مفهومش این است: اگر در آینده پیروزى هائى نصیب شما شود، این منافقان سست ایمان، خود را در آن شریک مى دانند.
اضافه بر این، در «مکّه» نیز مسلمانان پیروزى هائى در برابر دشمنان کسب کردند، هر چند پیروزى نظامى نبود، بلکه، پیروزى در تبلیغات و نفوذ در افکار عمومى و پیشرفت اسلام در میان قشرهاى مردم بود.
از همه اینها گذشته، تعبیر به اذیت و آزار مؤمنان، مناسب با محیط «مکّه» است، و گرنه، در محیط «مدینه»، کمتر چنین چیزى اتفاق مى افتاد.
ضمناً، این نکته نیز روشن شد که، «منافق»، تنها به کسانى نمى گویند که در باطن ابداً ایمان ندارد، و اظهار ایمان مى کند، بلکه، افراد سست ایمانى که در تحت فشار این و آن به زودى عقیده خود را عوض مى کنند، جزء منافقان  محسوب مى شوند، و آیه مورد بحث، ظاهراً از این گونه منافقان سخن مى گوید، و تصریح مى کند که خدا از نیات آنها آگاه است.

* * *

در آیه بعد، باز براى تأکید بیشتر، مى افزاید: «به طور قطع خداوند مؤمنان را مى شناسد، و نیز به طور یقین، خداوند منافقان را نیز مى شناسد» (وَ لَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ).
اگر ساده لوحانى فکر مى کنند، مى توانند با اخفاءِ حقائق از قلمرو علم خدا دور بمانند، سخت در اشتباهند.
مجدداً تکرار مى کنیم، تعبیر به «منافق»، دلیل بر این نیست که این آیات در «مدینه» نازل شده، درست است که مسأله نفاق معمولاً بعد از پیروزى یک جمعیت، و به دست گرفتن حکومت پیدا مى شود، که مخالفان تغییر چهره داده و گروه زیر زمینى تشکیل مى دهند، ولى، همان گونه که گفتیم «نفاق» معنى وسیعى دارد، و افراد ضعیف الایمانى که با مختصر فشارى تغییر عقیده مى دهند را نیز شامل مى شود.

* * *

آیه بعد، به یک نمونه از منطق هاى سست و پوچ مشرکان، که هم اکنون نیز در میان قشر وسیعى، وجود دارد، اشاره کرده، مى گوید: «کافران به مؤمنان گفتند: شما از راه و آئین ما پیروى کنید، ـ اگر گناهى داشته باشد، ـ ما گناهان شما را به دوش مى گیریم» (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ).(1)
امروز نیز بسیارى از وسوسه گران را مى بینیم، که هنگام دعوت به یک عمل خلاف، مى گویند: اگر گناهى دارد به گردن ما!، در حالى که مى دانیم، هیچ کس نمى تواند گناه دیگرى را به گردن گیرد، و اصلاً این کار، معقول نیست، خداوند عادل است، کسى را به جرم دیگرى مجازات نمى کند، و از این گذشته، مسئولیتِ انسان در برابر اعمالش، با این حرف هاى بى اساس از بین نمى رود. و بر خلاف آنچه بعضى از کوته فکران مى پندارند، این تعبیرات سر سوزنى از مجازات انسان نمى کاهد، لذا، در هیچ محکمه و دادگاهى، به این حرف ها اعتنا نمى کنند که: فلان کس گناهش را به گردن گرفته، درست است که تشویق کننده، در گناه و جرم او شریک است، اما این شرکت در جرم، به هیچ وجه از مسئولیت او نخواهد کاست.
لذا در جمله بعد، با صراحت مى گوید: «آنها هرگز چیزى از خطاها و گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت، آنها دروغ مى گویند» (وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْء إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
در اینجا سؤالى مطرح است که: صدق و کذب در مورد جمله هاى «خبریه» است، در حالى که، در محل بحث ما جمله خبریه اى وجود ندارد، بلکه جمله «انشائیه» (امر) است و مى دانیم، جمله هاى «انشائیه»، صدق و کذب ندارد، پس چرا قرآن مى گوید: آنها دروغ مى گویند؟.
پاسخ این سؤال، از بیان سابق روشن مى شود، و آن این که: جمله «امریه» در اینجا به یک جمله «شرطیه خبریه» بازگشت مى کند و مفهومش این است: اگر شما از طریق ما پیروى کنید، ما گناهانتان را به گردن مى گیریم، و چنین جمله اى  قابل صدق و کذب است.(2)

* * *

سپس، براى این که تصور نشود، این دعوت کنندگانِ به کفر و شرک و بت پرستى و ظلم، در برابر این عملشان مجازاتى ندارند، در آیه بعد مى افزاید: «آنها بارهاىِ سنگین گناهانشان را بر دوش مى کشند، و بارهاى دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خودشان»! (وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ).
این بار گناه اضافى، همان بارِ گناه اضلال و اغوا کردن و تشویق دیگران به گناه است، همان بار سنت بد گذاردن، که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ وِزْرِهِ شَىْءٌ: «کسى که سنت بدى بگذارد، گناه آن سنت و گناه کسانى که به آن عمل مى کنند بر او است، بى آن که از گناه عمل کنندگان چیزى کاسته شود».(3)
مهم این است که آنها در تمام گناهان دیگران نیز شریکند، بى آن که سر سوزنى از گناه آنان کاسته شود.
و در پایان آیه مى افزاید: «آنها به طور قطع در روز قیامت از افتراها و دروغ هائى که مى بستند سؤال مى شوند، و باید خود جوابگوى آن باشند» (وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمّا کانُوا یَفْتَرُونَ).
در اینجا سؤال دیگرى پیش مى آید که: منظور از این افتراء که باید در قیامت جوابگوى آن باشند چیست؟
ممکن است اشاره به دروغ هائى باشد که به خدا مى بستند و مى گفتند: «خدا  گفته است که ما این بتها را پرستش کنیم»!
یا اشاره به این که منظور آنها از این سخن که مى گفتند: ما گناهان شما را به گردن مى گیریم، این بوده که، اصلاً این کارها گناه ندارد، و این دروغى است که باید جواب آن را بدهند.
یا این که، به راستى در قیامت به آنها گفته مى شود: بیائید بار گناهان آنها را بر دوش بکشید و آنها سر باز مى زنند و دروغ و افتراى خود را ظاهر مى کنند.
یا این که، ظاهر سخنان آنها این بود که هر انسانى مى تواند، مسئولیتِ گناه دیگرى را بر عهده گیرد، در حالى که این سخن نیز دروغ و افترا است و هر کس مسئول اعمال خویش است.

* * *

 


1 ـ جمله «وَ لْنَحْمِلْ» فعل امر است و براى بعضى از مفسران ایرادى تولید کرده که مگر مى شود انسان به خودش امر کند؟ و سپس، پاسخ گفته اند: این امر، در حکم قضیه شرطیه است، یعنى: «اِنْ اتَّبَعْتُمُونا حَمَلْنا خَطایاکُمْ» (تفسیر فخر رازى) ولى به عقیده ما هیچ مانعى ندارد که انسان به خود امر کند و آمر و 2
مأمور در اینجا یک شخص است، اما به دو اعتبار (دقت کنید).
2 ـ ما راه دیگرى براى پاسخ این سؤال نیز داریم، چرا که معتقدیم: در جمله هاى انشائیه نیز صدق و کذب راه دارد، و در تعبیرات عرفیه نیز دیده مى شود; زیرا شخصى که فى المثل به چیزى امر مى کند، دلیل بر این است که جداً به آن علاقه دارد و هنگامى که مى گوئیم او دروغ مى گوید، یعنى او چنین چیزى را نمى خواهد (دقت کنید).
3ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 25، صفحه 40.
سوره عنکبوت / آیه 10 - 13 1 ـ سنت هاى نیک و بد
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma