3 ـ نخستین مسلمان چه کسى بود؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 08
2 ـ تابعین چه اشخاصى بودند؟ 4 ـ آیا همه صحابه افراد صالحى بودند؟


در اینجا، بیشتر مفسران به تناسب بحث آیه فوق، این سؤال را مطرح کرده اند: نخستین کسى که اسلام آورد، و این افتخار بزرگ در تاریخ به نام او ثبت شد، چه کسى است؟
در پاسخ این سؤال، همه متفقاً گفته اند: از زنان، نخستین کسى که مسلمان شد، «خدیجه» همسر وفادار و فدا کار پیامبر(صلى الله علیه وآله)بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسران شیعه، به اتفاق گروه عظیمى از دانشمندان اهل سنت، «على»(علیه السلام) را نخستین کسى از مردان مى دانند که، دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را پاسخ گفت.
شهرت این موضوع در میان دانشمندان اهل تسنن، به حدّى است که: جمعى از آنها ادعاى اجماع و اتفاق بر آن کرده اند.
از جمله: «حاکم نیشابورى» در کتاب «معرفة علوم الحدیث»، صفحات 22 و 23 چنین مى گوید: لاأَعْلَمُ خِلافاً بَیْنَ أَصْحابِ التَّوارِیْخِ أَنَّ عَلِىَّ بْنِ أَبِى طالِب رَضِىَ اللّهُ عَنْهُ أَوَّلُهُمْ إِسْلاماً وَ إِنَّمَا اخْتَلَفُوا فِى بُلُوغِهِ:
«هیچ مخالفتى در میان تاریخ نویسان در این مسأله سراغ ندارم، که: على بن ابى طالب(علیه السلام)، نخستین کسى است که اسلام آورده، تنها در بلوغ او به هنگام پذیرش اسلام اختلاف دارند».(1)
«ابن عبد البرّ» در «استیعاب»، جلد 2، صفحه 457 چنین مى نویسد: إِتَّفَقُوا عَلى أَنَّ خَدِیْجَةَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَدَّقَهُ فِیْما جاءَ بِهِ ثُمَّ عَلِىٌّ بَعْدَها:
«در این مسأله اتفاق است که: خدیجه نخستین کسى بود که ایمان به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)آورد، و او را در آنچه آورده بود تصدیق کرد، سپس على(علیه السلام) بعد از او همین کار را انجام داد».(2)
«ابو جعفر اسکافى معتزلى» مى نویسد: قَدْ رَوَى النّاسُ کافَّةً إِفْتِخارُ عَلِىٍّ بِالسَّبْقِ إِلَى الإِسْلامِ:
«عموم مردم نقل کرده اند که: افتخار سبقت در اسلام مخصوص على بن ابى طالب(علیه السلام) است».(3)
گذشته از این، روایات فراوانى از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و نیز از خود «على»(علیه السلام) و «صحابه» در این باره رسیده که: به حدّ تواتر مى رسد، و ذیلاً چند حدیث را به عنوان نمونه مى آوریم:
1 ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: أَوَّلُکُمْ وارِداً عَلَىَّ الْحَوْضَ أَوَّلُکُمْ إسْلاماً، عَلِىُّ بْنِ أَبِى طالِب:
«نخستین کسى که در کنار حوض کوثر بر من وارد مى شود، نخستین کسى است که اسلام آورده، و او على بن ابى طالب(علیه السلام) است».4)
2 ـ گروهى از دانشمندان اهل سنت، از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل کرده اند که: پیامبر(صلى الله علیه وآله)دست على(علیه السلام) را گرفت و فرمود: إِنَّ هذا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِى وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ یُصافِحُنِى وَ هُوَ الصِّدِّیْقُ الأَکْبَرُ:
«این، اولین کسى است که به من ایمان آورده، و اولین کسى است که در قیامت با من مصافحه مى کند، و او صدّیق اکبر است».(5)
3 ـ «ابو سعید خُدرى»، چنین نقل مى کند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست به میان شانه هاى على(علیه السلام) زد و فرمود: یا عَلِىُّ لَکَ سَبْعُ خِصال لایُحاجُّکَ فِیْهِنَّ أَحَدٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ: أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِیْنَ بِاللّهِ إِیْماناً وَ أَوْفاهُمْ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ...:
«اى على! هفت صفت ممتاز دارى، که احدى در قیامت نمى تواند درباره آنها با تو گفتگو کند: تو نخستین کسى هستى که به خدا ایمان آوردى، و از همه نسبت به پیمان هاى الهى باوفاترى، و در اطاعت فرمان خدا پابرجاترى...».(6)
همان گونه که اشاره کردیم، ده ها روایت در کتب مختلف تاریخ و تفسیر و حدیث، در این باره از پیامبر(صلى الله علیه وآله)و دیگران نقل شده است.(7)
جالب این است: گروهى که نتوانسته اند سبقت على(علیه السلام) را در ایمان و اسلام انکار کنند ـ به عللى که ناگفته پیدا است ـ کوشش دارند آن را به نحو دیگرى انکار، یا کم اهمیت جلوه دهند.
و بعضى دیگر کوشش دارند، به جاى او «ابوبکر» را بگذارند، که او اولین مسلمان است.
گاهى، مى گویند: على(علیه السلام) در آن هنگام ده ساله بود و طبعاً نابالغ، بنابراین اسلام او، به عنوان اسلام یک کودک، تأثیرى در قوت و قدرت جبهه مسلمین در برابر دشمن نداشت، (این سخن را «فخر رازى» در تفسیرش ذیل آیه فوق آورده است).
و این، به راستى عجیب است، و در واقع ایرادى است بر شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله); زیرا مى دانیم هنگامى که در «یوم الدّار»، پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اسلام را به عشیره و طایفه خود عرضه داشت، هیچ کس آن را نپذیرفت جز على(علیه السلام)، که برخاست و اعلام اسلام نمود، پیامبر(صلى الله علیه وآله)اسلامش را پذیرفت، و حتى اعلام کرد که تو برادر، وصىّ و خلیفه منى!.
این حدیث را، که گروهى از حافظان حدیث از «شیعه» و «سنى»، در کتب «صحاح» و «مسانید»، و همچنین گروهى از مورخان اسلام، نقل کرده و بر آن تکیه نموده اند، نشان مى دهد: نه تنها پیامبر(صلى الله علیه وآله)اسلام على(علیه السلام) را در آن سن و سال کم، پذیرفت، بلکه او را به عنوان برادر، وصىّ و جانشین خود معرفى نمود.(8)
و گاهى با این تعبیر که: «خدیجه» نخستین مسلمان از زنان و «ابوبکر» نخستین مسلمان از مردان و على(علیه السلام) نخستین مسلمان از کودکان بود، خواسته اند از اهمیت آن بکاهند (این تعبیر را مفسر معروف و متعصب، نویسنده «المنار» ذیل آیه مورد بحث ذکر کرده است).
در حالى که:
اوّلاً ـ همان گونه که گفتیم: کمى سن على(علیه السلام) در آن روز، به هیچ وجه از اهمیت موضوع نمى کاهد، به خصوص این که قرآن درباره حضرت «یحیى» صریحاً مى گوید: وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً: «ما فرمان را به او در حال کودکى دادیم».(9)
و درباره عیسى(علیه السلام) نیز مى خوانیم: در حال کودکى به سخن آمد، و به آنها که درباره او گرفتار شک و تردید بودند، گفت: إِنِّى عَبْدُ اللّهِ آتانِىَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِى نَبِیّاً: «من بنده خدایم، کتاب آسمانى به من داده، و مرا پیامبر قرار داده است».(10)
هنگامى که، این گونه آیات را، با حدیثى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله)در بالا نقل کردیم، که: او على(علیه السلام) را وصىّ، خلیفه و جانشین خود قرار داد، ضمیمه کنیم، روشن مى شود: سخن «المنار» گفتار تعصب آمیزى بیش نیست.
ثانیاً ـ این موضوع از نظر تاریخى مسلّم نیست، که «ابوبکر» سومین نفرى باشد که اسلام را پذیرفته است، بلکه در بسیارى از کتب تاریخ و حدیث، اسلام آوردن گروه دیگرى را قبل از او، ذکر کرده اند.
این بحث را، با ذکر این نکته پایان مى دهیم که: على(علیه السلام) در سخنانش بارها به این موضوع، که: «من اولین مؤمن و اولین مسلمان و نخستین نمازگزار با پیامبرم» اشاره نموده، و موقعیت خود را روشن ساخته است، این مطلب در بسیارى از نامه هاى آن حضرت نقل شده.
به علاوه، «ابن ابى الحدید»، از دانشمند معروف «ابو جعفر اسکافى معتزلى» نقل مى کند: این که بعضى مى گویند: «ابوبکر» سبقت در اسلام داشته، اگر صحیح باشد، چرا خودش در هیچ مورد به این موضوع، بر فضیلت خود استدلال نکرده است، و هیچ یک از هواداران او از صحابه چنین ادعائى را نکرده اند.(11)
 

* * *

 


1 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 5، صفحه 3075 ـ «بحار الانوار»، جلد 38، صفحه 235 (با اندکى تفاوت) ـ «المناقب»، جلد 2، صفحه 11 (با اندکى تفاوت) ـ «معرفة علوم الحدیث»، صفحات 22 و 23 (دار الآفاق الجدیدة، بیروت، 1400 هـ .ق، طبع چهارم).
2 ـ «الغدیر»، جلد 3، صفحات 237 و 238 ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 4، صفحه 118 ـ «الاستیعاب»، جلد 3، صفحه 1092 (دار الجبل، بیروت، طبع اول، 1412 هـ .ق).
3 ـ «الغدیر»، جلد 3، صفحات 237 و 238 (دار الکتاب العربى) ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 13، صفحه 244 (دار احیاء الکتب العربیة).
4 ـ حدیث فوق، طبق نقل «الغدیر» («الغدیر»، جلد 3، صفحه 21 و 220، دار الکتاب العربى، چاپ چهارم،
1397 هـ .ق) در «مستدرک حاکم»، جلد 2، صفحه 136 (جلد 3، صفحه 147، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411 هـ .ق، طبع اول)، و «استیعاب»، جلد 2، صفحه 457 (جلد 3، صفحه 1091، دار الجبل، بیروت، طبع اول، 1412 هـ .ق)، و «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 3، صفحه 258، و جلد 13، صفحه 229 آمده است.
5 ـ در همان مدرک («الغدیر»، جلد 2، صفحه 313 و جلد 3، صفحه 21، دار الکتاب العربى، چاپ چهارم، 1397 هـ .ق)، این حدیث از «طبرانى» و «بیهقى» و «هیثمى» در «مجمع البیان»، و «حافظ گنجى» در «کفایة» و «إِکمالِ کنز العمال» («کنز العمال»، جلد 11، صفحه 616، موسسة الرساله بیروت) نقل شده است.
«بحار الانوار»، جلد 38، صفحات 127 و 210، و جلد 40، صفحه 50، و جلد 89، صفحه 26 ـ «امالى صدوق»، صفحه 205 (انتشارات کتابخانه اسلامیة) ـ و «امالى شیخ طوسى»، صفحات 147، 210 و 250، انتشارات دار الثقافة، (با اندکى تفاوت).
6 ـ این حدیث، طبق نقل «الغدیر» («الغدیر»، جلد 3، صفحه 221، دار الکتاب العربى، چاپ چهارم، 1397 هـ .ق) در کتاب «حلیة الاولیاء»، جلد اول، صفحه 66 نقل شده است ـ «الصراط المستقیم»، جلد 1، صفحه 330 (چاپ کتابخانه حیدریه، 1384 هـ .ق) ـ «بحار الانوار»، جلد 38، صفحه 230 ـ «مناقب»، جلد 2، صفحه 6 (مؤسسه انتشارات علامه، 1379 هـ .ق).
7 ـ علاقمندان مى توانند براى توضیح بیشتر، به جلد سوم «الغدیر»، صفحات 220 تا 240، و کتاب «احقاق الحق»، جلد 3، صفحات 114 تا 120 مراجعه نمایند.
8 ـ این حدیث، به عبارات مختلف نقل شده، و آنچه در بالا آوردیم عبارتى است که «ابو جعفر اسکافى» در کتاب «نهج العثمانیه»، و «برهان الدین» در «انباء نجباء الانباء»، و «ابن اثیر» در «کامل» و بعضى دیگر نقل کرده اند (براى توضیح بیشتر به جلد دوم «الغدیر»، صفحات 278 تا 286 مراجعه کنید).
9 ـ مریم، آیه 12.
10 ـ مریم، آیه 30.
11 ـ «الغدیر»، جلد 3، صفحه 240 ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى»، جلد 13، صفحه 224 (کتابخانه آیة اللّه مرعشى نجفى).
2 ـ تابعین چه اشخاصى بودند؟ 4 ـ آیا همه صحابه افراد صالحى بودند؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma