ب ـ داستان ثعلبه

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام قرآن جلد 10
الف . داستان متخلّفان جنگ تبوکج ـ آیه ایذاء

مورد دیگر همان است که درباره یکى از انصار (ثعلبة بن حاطب) در آیات 75 تا 78 سوره «توبه» نازل شده است: (وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ ـ فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ـ فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فى قُلُوبِهِمْ اِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بُما اَخْلَفُوا اللهَ ما وَعدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ ـ اَلَم یَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ و اَنَّ اللهَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ):

«بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد قطعاً صدقه خواهیم داد; و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود. ـ امّا هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند. ـ این عمل (روح) نفاق را تا روزى که خدا را ملاقات کنند در دل هایشان برقرار ساخت; این به خاطر آن است که از پیمان الهى تخلف جستند و دروغ مى گفتند. ـ آیا نمى دانستند که خداوند اسرار و سخنان در گوشى آنها را مى داند و خداوند داناى همه غیبها (و امور پنهانى) است؟!»

بسیارى از مفسّران معتقدند این آیات درباره یکى از انصار به نام ثعلبة بن حاطب نازل شده است، او مرد فقیرى بود که مرتب به مسجد مى آمد و از پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى خواست که براى او دعا کند که خداوند مال فراوانى به او عطا نماید.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: «قَلیل تُؤَدَّى شُکرَهُ خَیْر مِنْ کَثیر لاتُطِیْقُهُ»: «نعمت کمى که بتوانى حقّش را اداء کنى بهتر از نعمت زیادى است که توانایى اداى حقّش را نداشته باشى»، ولى او همچنان اصرار مىورزید، و قسم یاد مى نمود که اگر خداوند ثروتى به او عنایت کند تمام حقوق آنرا خواهد پرداخت و پیامبر به ناچار براى او دعا کرد.

چیزى نگذشت پسر عموى ثروتمندش از دنیا رفت و ثروت سرشارى به او رسید، ثروت او روز به روز فزونتر مى شد، و گله هاى فراوانى نصیب او گردید، ولى هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)مأمور جمع آورى زکات را نزد او فرستاد (این تازه به نوا رسیده کم ظرفیّت) نه تنها از پرداخت حق الهى خوددارى نمود بلکه بر اصل تشریع حکم زکات خرده گرفت! و آن را چیزى شبیه جزیه اهل کتاب شمرد! مأمور پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست خالى بازگشت و آیات فوق در مذّمت او و بخل و نفاق و پیمان شکنى اش نازل شد!

نزول این آیات، خود تعزیر شدیدى درباره او محسوب مى شد چرا که عمل زشت او را افشا کرد.

طبق روایتى او براى اعاده حیثیّت و جبران این خسارت مهمّ اجتماعى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمد و حاضر به اداى زکات اموال خود شد، ولى این بار پیامبر(صلى الله علیه وآله) از او نپذیرفت!

پیامبر(صلى الله علیه وآله) رحلت فرمود، او نزد خلیفه اوّل آمد تا زکات مال خود را بپردازد; ولى او هم از وى نپذیرفت در عصر خلیفه دوّم و سوّم نیز زنده بود همین کار را کرد، آنها گفتند: «چون پیامبر(صلى الله علیه وآله) از تو نپذیرفته است ما هم نمى پذیریم، و در اواخر خلافت عثمان از دنیا رفت.»(1)

اگر چه در آیات فوق تصریح به مسأله تعزیر نشده است، ولى نفس این عمل که آیات از او نکوهش کرد و عمل او را افشاء نمود و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خلفا با او این معامله را کردند مصداق تعزیر محسوب مى شود; و این امر اثر عمیقى در او و دیگران گذاشت و منظور از تعزیر چیزى جز این نیست، که مجازات مادّى یا معنوى که اثر بازدارنده داشته باشد; در مورد مجرمان انجام گیرد.


1. قسمت اوّل این روایت را بسیارى از مفسّران نقل کرده اند و قسمت اخیر در تفسیر فخر رازى، جلد 16، صفحه 138 و تفسیر ابوالفتوح رازى جلد 6، صفحه 74 آمده است.

 

الف . داستان متخلّفان جنگ تبوکج ـ آیه ایذاء
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma