همه مقامات دین متکى بر سه اصل است: علم و حال و عمل، علم مایه حال و حال موجب عمل است علم همان شکر و شناخت نعمت است از خداوند و این که اسباب و وسائل واسطه اى بیش نیست حال، شادى دل است به آن نعمت»: «و عمل، به کار واداشتن آن نعمت است در آنچه مقصود خداوند است، و آن عمل هم به دل هم به زبان و هم به بدن تعلق دارد.
موسى(علیه السلام) در مناجات گفت: خدایا آدم را به دست قدرت خود آفریدى و با وى چنین و چنان کردى شکر تو چگونه کرد؟ گفت: «بدانست که آن از جهت من است و دانستن وى شکر من بود».
عمل شکر به دل آن است که همه خلق را خیر خواهد و در نعمت بر هیچ کس حسد نکند.
عمل به زبان آن است که با زبان شکر او گوید و الحمدلله زیاد بر زبان آرد. عمل به تن آن است که هر نعمتى را در جاى خود مصرف کند، خواه آن نعمت اعضاء و جوارح باشد خواه غیر آن.(1)