زهد مقدس اردبیلى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه ج 02
علامات زاهد63 و 64 ـ آمیختن حلم با علم و گفتار با کردار

مرحوم محمدنبى تویسرکانى صاحب لئالى الاخبار گوید: «موثق ترین استاد بزرگوار من مرحوم ملاّ محسن تویسرکانى(رحمه الله) نقل کرده که مرحوم مقدس اردبیلى در ابتداى تحصیل در حجره اى به طور منفرد زندگى مى کرد، یکى از طلاب از او خواست تا با او در آن حجره باشد، وى قبول نکرد، بالاخره با اصرار فراوان به طور مشروط قبول کرد، که نباید کسى بر حالات وى (یعنى مقدس اردبیلى) مطلّع شود. آن طلبه قبول کرد، و مدتى نزد او بود، تا این که زندگى بر آنها سخت شد، به طورى که قادر به تهیه کمترین غذا براى خود نبودند، کم کم آثار گرسنگى و سختى در چهره آن طلبه ظاهر شد، و ضعف بر او غلبه گردید مردى او را دید و از حال او استفسار کرد، و او کتمان کرد تا این که با اصرار و التماس حال خود و مقدس را گفت، آن مرد غذا و مقدارى پول برایش آورد، و گفت این براى تو و رفیقت.
وقتى مقدس آمد و از جریان مطلع شد، گفت: چرا اظهار حال کردى و تو نقص پیمان و عهد کردى! آن طلبه گفت: او آن قدر اصرار کرد که من مجبور شدم بگویم، مرحوم مقدس گفت: وقتى جدائى فرا رسید، و این غذا و پول چون روزى خداوند براى من و تو است (و گفت مال هر دوى ما است) نیمى براى تو و نیمى براى من.
از اتفاق آن شب، مقدس نیاز به آب پیدا کرد، و رو به حمام آورد، تا بتواند نماز شبش را بخواند، ولى هنوز وقت باز شدن حمام نشده بود، به حمامى اصرار کرد و بیشتر از اجرت معمول به او داد ولى قبول نکرد، تا این که مقدس قیمت را کم کم بالا برد تا تمام سهمى که از پول برایش بود، داد، و حمامى راضى شد، و او غسل کرده و به نماز شب رسید.
«الهى» واله در ذیل این دو فراز (قرة عینه فیما لا یزول و زهادته فیما لایبقى) چنین گوید:
دو چشم روشن از انار سرمد *** گشوده سوى آن ملک مؤبّد
بجان مشتاق ملک بى زوال است *** که بیزار از جهان انتقال است
جهان بى قرار اى هوشمندان *** روان پاک خوبان راست زندان
ز بس نیرنگ و رنگش بى ثبات است *** در این شطرنجگه هر فکر مات است
به هر گل اندر این گلزار فانى *** شبیخون آورد باد خزانى
پس از مرگ تن آمد زندگانى *** تن خاکى نپاید جاودانى
چو گردد خاک تن، جان مجرد *** شتابد سوى اقلیم مؤبد
جهان بیند از این دیده پنهان *** در آنجا ذره اى خورشید تابان
فزون ز اندیشه دلشاد است جانش *** نگنجد در تن از شادى روانش
به باغ جان به چشم آن جهانى *** به کوى دوست بیند گلستانى
زلطف مهربان یار وفادار *** همى بیند یکى بس نغز گلزار
منزّه گلشنى از خار هجران *** مصفّا گلستانى خوشتر از جان
نه با برگ گلشن باد خزانى *** نه شاخ سنبلش بى ارغوانى
نه چون باغ جهان پر میوه غم *** نه برگ شادیش بر شاخ ماتم
نه گل با خار هم صحبت در آن باغ *** نه با بلبل بود همداستان زاغ
در آن زیبا گلستان دل افروز *** زند پر طائر جان شاد و فیروز
از این باغ و چم گر چشم پوشى *** بدان گلشن شراب وصل نوشى
ز این خاکى قفس چون پرفشانى *** در آن جا طایر قدس آشیانى
از این بیغوله گر بیرون کشى رخت *** در آن کاخ ابد شادان زنى تخت
در آنجا نیست دل را رنج و محنت *** نه رشک آرزو نه اشک حسرت
نه کس را با کسى پیکار و آزار *** نه خار کینه در آن نغز گلزار
نه غیر چشم جانان فتنه سازى *** نه جز تیر نگاهش جانگدازى
نه دامى غیر زلف خوبرویان *** نه شامى غیر گیسوى نکویان
نه جز لعل بتان خونین دلى هست *** نه نالان جز به شادى بلبلى مست
تو ما را اى شهنشاه کریمان *** درى بگشا به باغ اهل ایمان
که بر یاد تو با یاران (الهى) *** نشیند اندر آن گلزار شاهى
بدان گلشن سبک پرواز گردد *** بناله بلبلان هم راز گردد
در آن گلشن جمال یار بیند *** نه گل بیند نه جور خار بیند
* * *
 

علامات زاهد63 و 64 ـ آمیختن حلم با علم و گفتار با کردار
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma