تجارة مُربحة یسّرها لهم ربّهم

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه ج 01
طالوت کیست؟16 و 17 زهد در دنیا و شکستن زنجیرهاى اسارت

در آیات و روایات ما تعابیرى براى دنیا ذکر شده است: 1ـ «الدنیا مزرعة الآخرة»: این جمله که بسیار بین علماء هم متداول است، گرچه در روایتى نیافتیم، ولى اقتباسى زیبا از آیات و روایات است، و به تعبیر دیگر اصلى اصطیادى از منابع اسلامى است، در آیه 20 سوره شورى آمده: «مَنْ کانَ یُریدُ حَرثَ الآخِرَة نَزِد لَهُ فِى حَرثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها و مَالَهُ فِى الآخِرَةِ مِنْ نَّصیِب»: «کسى که زراعت آخرت را بخواهد به او برکت داده و بر محصولش مى افزائیم، و آنکه فقط کشت دنیا را مى طلبد کمى از آن به او دهیم و در آخرت هیچ بهره و نصیبى نخواهد داشت». در تشبیهى بسیار جالب دنیا به کشتزارى مانند شده، که آماده کشت است، هم آمادگى پرورش کشت دنیا و هم کشت آخرت را دارد، تا کشاورز چه کشت کند، یعنى کشت و محصول تابع نیّت و اراده زارع است. بذر این زمین اعمال انسانها است، هر کس عملى نیک براى خدا و در جهت آخرت بیفشاند، مسلّماً در آخرت برداشت کند، و کسى که عملى براى بهره و استفاده دنیا نشاند بدون شک در این دنیا بهره بردارى کند، و به تعبیر دیگر برداشت محصول تابع زمان دوام و بقاء محصول است، اگر بذرى که استعداد تا آخرت را داشت، در زمین دنیا نهاد آخرت برداشت مى کند، و اگر بذرى که استعداد تا آخرت را نداشت، چاره اى جز برداشت آن در دنیا نیست، و از همین روى زارع اول در آخرت با دست پر است زارع دوم دست خالى و تهى، پس بین دو عالم چنین نیست که ارتباطى نباشد، ارتباط به این نحو است که اینجا کاشت و داشت و در آخرت برداشت.

نکته جالب اینجا است که خداوند مى فرماید: به کسى که کشت دنیا را براى دنیا بخواهد بهره و نصیب کمى از کشتش به او عطا مى کنیم، نه تمام آن را و این مطلب را با (مِنْ تبعیضیّة) بیان مى فرماید: «نُؤتِه مِنها» ولى درباره کسى که کشت دنیا را براى آخرت بخواهد، مى فرماید: علاوه بر اینکه تمامى بهره و نصیب را به او مى دهیم زراعت او را هم زیادتى مى بخشیم.

نکته دیگر اینکه در مورد زارع دنیا براى آخرت نمى گوید در دنیا نصیب و بهره اى ندارد، ولى در مورد زارع دنیا براى دنیا مى گوید در آخرت نصیبى ندارد، و این اشاره دارد به اینکه کسى که براى آخرت خود تلاش کرد دنیا را هم دارد، ولى تلاش کننده براى دنیا، علاوه بر اینکه دنیاى پرثمرى ندارد، آخرتى هم ندارد.(1)

لطف الهى را ببین که زمین را براى ما مهیّا کرده، و باران رحمتش را که همان امکانات و زمینه سازى او براى انجام اعمال خیر ما است، را فراهم نموده، و فرمود: در مسیر من و خواسته من اگر کشت کردى بهره هاى بسیار و محصول فراوان به تو خواهم داد، محصولى که در وقت قحطى و گرسنگى مردم از اعمال نیک در روز قیامت، بسیار مثمر ثمر و نجات دهنده و حیاتبخش خواهد بود.

با این محبت و لطف و عنایت الهى که زمین و بذر از او، امکانات و زمینه پرورش اعمال از او، چه عذرى براى زارع مى ماند، که چیزى کشت نکند، یا علف هرزه کشت کند. از آیه فوق روشن مى شود که هم دنیاطلبى و هم آخرت طلبى نیاز به تلاش و کوشش دارد، پس چقدر بیخردى است که انسان تلاش و زحمت بر خود هموار کند، و در آخر چیزى به جز بهره پست دنیا چنانکه از نامش پیداست به دست نیاورد. هماهنگ با این آیه که بر، کِشْتِ طالب آخرت مى افزائیم، در آیات دیگر دارد «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»: «کسى که حسنه اى انجام دهد براى او 10 برابر اجر و پاداش است»(2)، در آیه دیگرى مى خوانیم «لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُمْ مِّنْ فَضْلِهِ»: «براى اینکه وفا کند اجرهاى آنها را و زیاد کند از فضلش».(3)

در آیه 261 بقره در مورد انفاق مى فرماید: «کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند، که در هر خوشه یکصد دانه باشد و، خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى داشته باشد) دو یا چند برابر مى کند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) آگاه است «کَمَثلِ حَبّة اَنْبَتَتْ سبعَ سنابِلَ فى کلِّ سُنبلَة مأةُ حَبّة» بعضى فکر مى کنند این فرض در خارج امکان ندارد، که یک دانه 700 دانه شود، و لذا بعضى گفته اند: شاید ارزن مراد باشد، نه گندم; ولى جالب توجه این است که در چند سال قبل که سال پربارانى بود، در مطبوعات این خبر انتشار یافت که نواحى شهرستان بوشهر در پاره اى از مزارع بوته هاى گندمى بسیار بلند و پرخوشه دیده شد، که گاهى در یک بوته در حدود 4000 دانه گندم وجود داشت، و این خود مى رساند که تشبیه قرآن یک تشبیه کاملا واقعى است».(4)

پس اى برادرم نیّت و همّ خود را آخرت قرار ده که اگر چنین کردى دنیا هم به تو روى آرد، و سعى خود را در راه دنیا به خاطر دنیا صرف مکن، که به هدف نخواهى رسید. در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) این مطلب آمده است: «مَنْ کانَتْ نِیّتُه الدنیا فَرَّق الله علیه امره و جعل الفقر بین عینیه و لم یاته من الدنیا الاّ ما کتب له و مَنْ کانت نیّته الآخرة جمع اللّه شمله و جعل غناه فى قلبه و اتَتْه الدنیا و هى راغمةٌ»: «کسى که نیّت و هدفش دنیا باشد، خداوند کار او را پریشان کرده، و (وى را در سرگردانى رها مى کند) و فقر را در بین دو چشمش قرار مى دهد (به نحوى که اگر به ظاهر وضع خوبى هم دارد ولى به خاطر نیّتش خود را فقیر مى پندارد، و لذا حرص مى زند) و از دنیا به قدرى که براى او مقرّر شده، به او مى رسد، و کسى که نیّت (و سعیش) آخرت باشد خداوند پراکندگى هاى او را جمع کرده، و غنا را در قلب او قرار داده، و دنیا به سوى او روى مى آورد، در حالى که تسلیم او است».(5)

2ـ در یکى از سخنان حکیمانه مولى در نهج البلاغه، 8 صفت براى دنیا ذکر شده است. داستان از اینجا آغاز مى شود که: حضرت شنیدند مردى دنیا را مذمّت مى کرد، و به بدى از آن یاد مى نمود; حضرت پس از آنکه به او فرمودند: اى مذمت کننده و نکوهنده دنیا، تو خود فریفته دنیائى، و از آن مذمّت مى کنى؟! تو خودت فریب دنیا را خورده اى نه اینکه دنیا تو را فریب داده است؟ چه موقع دنیا تو را سرگردان کرده و یا فریب داده؟ آیا به جاهاى بر خاک افتادن پدرانت و پوسیده شدن آنها یا به خوابگاههاى مادرانت در زیر خاک فریبت داد؟ چقدر تلاش کردى آنها را از بیمارى نجات دهى؟ چقدر طبیب براى آنها آوردى و نتوانستى نجاتشان بدهى و بالاخره دست اجل آنها را برد؟ مگر دنیا آنها را عبرت براى تو قرار نداد، مگر مرگ آنها براى تو سرمشق نبود؟ پس آنچه با دیگران کرد، با تو نیز خواهد کرد!

فرمودند: «انّ الدّنیا: دارُ صِدق لِمَنْ صَدَقَها و دارُ عافِیة لِمنٌ فَهم عنها و دارُ غَنىَّ لمن تزوَّد منها و دارُ مَوعِظَة لِمَنْ اِتَّعَظَ بها، مَسجِدُ اَحِبَّاء الله و مُصَلّى ملائکة الله، و مَهْبِطُ وَحْىِ الله، و مَتْجَرُ اولیاء الله اِکْتَسبوا فیها الرَّحمة رَبِحوا فیها الجنَّة»: «دنیا سراى راستى و صدق است براى کسى که آن را تصدیق کند، و سخن آن را بپذیرد، و سراى ایمنى و عافیت است، براى کسى که درک کرد آن عافیت را، (اگر از دنیا به طور مطلوب استفاده کند، در دنیا عافیت را و در آخرت ایمنى از عذاب را به دست آورده است) و سراى بى نیازى است براى کسى که توشه از آن برگیرد و سراى پند و اندرز است، براى کسى که پندپذیر باشد، (لحظه لحظه و گوشه گوشه دنیا موعظه و پند است چنانکه حضرت در صدر گفتار به آن مذمّت کننده تذکر دادند) جاى سجود و عبادت دوستان خدا و محل نماز گزاردن یا درود فرستادن و طلب آمرزش ملائکه است. محل نزول و فرودگاه وحى الهى، و محل تجارت دوستان خداوند است، در دنیا کسب رحمت کرده و بهشت را سود مى برند».(6) عطار این داستان را به نظم آورده مى گوید:

آن یکى در پیش شیر دادگر *** ذم دنیا کرد بسیارى مگر

حیدرش گفتا که دنیا نیست بد *** بد توئى زیرا که دورى از خرد

هست دنیا بر مثال کشتزار *** هم شب و هم روز باید کشت و کار

زانکه عزّ و دولتِ دین سر به سر *** جمله از دنیا توان برد اى پسر!

تخم امروزینه فردا بر دهد *** ورنکارى «اى دریغا» بر دهد!

گر ز دنیا بر نخواهى برد تو *** زندگى نادیده خواهى مرد تو

دائماً در غصّه خواهى ماند باز *** کار سخت، و مرد سست و رَه دراز

بحث ما در صفت اخیر است، که حضرت ذکر مى فرماید و در این خطبه متقین هم به آن اشاره دارد، یعنى: تجارتخانه بودن دنیا. دنیا همانند بازارى است که در آن تبادل کالا صورت مى گیرد، و چه اصطلاح زیبائى، بازار به معنى باز آر یعنى. هر چه بردى عوض آن را باز آور، مبادا ضرر کنى و شىء گران بهائى را با کم بهائى مبادله کنى.

حال ببینیم در این بازار چه خبر است؟ در روایت آمده: «الدنیا سوق رَبِحَ فیها قومٌ و خَسِرَ فیها آخرون»: «دنیا بازارى است که در آن عدّه اى سود کرده و عدّه اى دیگر متضرر مى شوند»، این بازار هم مثل بازارهاى متعارف داراى فروشنده، خریدار، مثمن (کالاى در معرض فروش)، ثمن (قیمت کالا) و دلّال است، فروشنده، انسانها و خریدار خدا و مثمن اقوال و اعمال خیر و شر و شاید بتوان گفت نفس متکامل از اعمال خیر و یا نفس متسافل و پست شده از اعمال شر است. زیرا انسان در موقع مرگ در برابر روح و نفسى که از او گرفته مى شود، بهائى متناسب دریافت مى کند، بهاء خوب در برابر جنس خوب و بهاء بد در برابر جنس بد، و چیزى که عوض دارد گله ندارد!

اما ثمن بهاء یا بهشت و جوار الهى و رضوان خداوندى و یا جهنم و دورى و حرمان از رحمت الهى است. در بعضى آیات آمده که: براى نَفْس شما بهائى نیست مگر بهشت، پس خود را به غیر آن نفروشید، «اِنّه لیس لانفسکم ثمن الاّ الجنة فلا تَبیعوها الاّ بها»(7) یعنى بهاى واقعى نفوسى که مى تواند، راه اطاعت و سعادت را طى کند، چیزى جز جنّت نیست، در روایت دیگرى آمده: «من باع نفسه بغیر نعیم الجنة فقد ظلمها»: «کسى که نفس خود را به غیر نعمتهاى بهشت بفروشد به نفس خود ظلم کرده است»(8) و از این مهمتر در روایتى چنین آمده: «اَلا اِنَّ ثَمَن ابدانکم الجنه فلا تبیعوها بغیرها»: «آگاه باشید که بهاى بدنهاى شما بهشت است پس به غیر آن نفروشید».

از این روایت استفاده مى شود که بهشت در برابر رنج پرارزش انسانى شىء قلیلى است و هرگز نباید طرف معامله با آن قرار گیرد. مزد به زحمت انداختن بدن در مسیر عبادت و بندگى بهشت است، و بهاى روان و نفس آدمى که قادر به تکامل و رسیدن به اوج صفات الهى است، چیزى است که براى ما هرگز قابل درک نیست. التذاذ روح در آخرت در جوار قرب حق و رضوان او که (رِضْوانُ الله اکبر) شاید مقدار کمى از بهاى روح متکاملى است که فروخته مى شود.

در حقیقت دو چیز عرضه کرده ایم: 1ـ جسم. 2ـ نفس و روح، اگر نفس مسیر صحیح خود را طى کند، باید جسم را به عنوان مرکبى براى رسیدن به مقامات عالى به کار گیرد، مرکبى که چنین راهوار و رهرو به سوى خیرات باشد، آنقدر ارزش دارد، که بهایش جنّت و خلد برین است. اگر چنین بهائى براى چنین مرکبى پرداخت مى شود مسلّم است که بهاى راکب قابل سنجش براى مقیاس ذهنى ما نیست، ولى همین قدر مسلم است که مدت کمى زندگى در این دنیا را با زندگى ابدى و جاودانى آخرت عوض کرده ایم، و مسلّماً از افرادى خواهیم بود، که از بازار دنیا با دستى پر خارج مى شویم; البته این ثمن حقیقى جسم و روح است، ثمنى که اگر داده شود، فروشنده ضرر نکرده، بلکه سود برده است، ولى ثمن دیگرى هم هست که باید آن را ثمن بخس و ناچیز نامید، و آن لذت خیالى کم دنیا و به دست آوردن جهنم است، که: در حقیقت اینگونه فروشندگان فکر مى کنند لذت را اکتساب نموده اند در حالى که آنچه لذّت مى پندارند، دفع و رفع الم و نگرانى است مثل این که غذاى مطبوع و آب سرد و گوارا مى نوشد و یا به مشتهیات جنسى مى پردازد، و لذت مى برد، در حالى که این لذت نیست، براى فرار از درد گرسنگى و تشنگى و طغیان شهوات چنین مى کند، و وقتى آرام گرفت فکر مى کند لذّتى را درک کرده است، ولى باید بداند آنچه در پى آن در دنیا مى گردد در آخرت است و سراب دنیا را عوضى گرفته است، امورى را که لذت مى پندارد آب نمائى بیش نیست آرى چون حقیقت را ندیده ره افسانه زدند. به قرینه ثمن حقیقى باید گفت: جهنم رفتن هم بهاى مرکبهاى تنبل و خوشگذرانى است، که روانهاى چنین افراد بیچاره اى را جابجا مى کند، و درد فراق و جدائى از رحمت و رضوان الهى و در حیطه غضب الهى بودن بهاى کمى از رذالت و حضاضت نفسانى آنها است، اینگونه اشخاص هر چه به پایان زندگى نزدیک مى شوند، به قعر جهنم نزدیکتر مى شوند چنانکه در روایتى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به این مضمون آمده که فرمودند، سنگى حدود 70 سال پیش از لبه جهنم رها شده بود، و امروز به قعر آن رسید، و مرادشان این بود که فلان کافر شرور امروز از دنیا رفت، یعنى چنین نفسى که از راه صحیح منحرف مى شود، از اول مسیر خود را به طرف قعر جهنم جهت مى بخشد.

اما دلالان این بازار چه کسانى هستند؟ همانگونه که بازارهاى متعارف دو گونه اند: گونه اى در صدد راهنمائى و صلاح و گونه اى مترصّد حقه بازى و کلک و متضرّر کردن خریدار و مشترى هستند، در بازار دنیا هم، چنین است:

1ـ دلالانى که به خیر و صلاح و پربار بودن بهره و سود معامله براى طرفین معامله مى اندیشند، که اینها دو دسته اند:

الف: رسولان و پیامبران الهى که نفس خود را به زحمت و عمر خود را به تعب گذرانده، و هیچ توقّع اجر و پاداشى ندارند، آنهائى که فقط به خیر کسانى که وارد بازار دنیا مى شوند، مى اندیشند.

ب: عقول انسانها که در کنار این رسولان خارجى به عنوان رسولان باطنى در راستاى آنها به خیرات رهنمون مى کنند تا چقدر فروشنده این بازار مستبصر و بینا شود.

2ـ دلالانى که به شرارت و فساد سوق مى دهند که اینها هم دو دسته اند: الف ـ شیاطین انس و جن که از خارج در صدد افساد هستند. ب ـ هواهاى نفسانى که در برابر عقل دکان باز کرده و جبهه گیرى مى کنند. در حقیقت شیاطین در برابر رسولان خارجى و هواهاى نفسانى که میل به سرکشى دارند، در برابر رسول داخلى یعنى عقل عَلَم مخالفت برافراشته اند، و در صدد کساد کسب و کار آنها برآمده اند.

البته باید این را متذکر شوم که: موفقیت در این بازار نیاز به توفیق الهى و فرا گرفتن آموزشهاى پیامبران و اولیاء الهى دارد که: ما جنسهاى خود را هر چه بیشتر بفروشیم، و تا مى توانیم تمام جیبهاى خود را از بهاى جنسها پر کنیم، و با دستى پر بازار دنیا را بدون ناراحتى ترک کنیم، چه بسا افراد بد و نیک وقتى از این بازار خارج مى شوند، ناراحت باشند، همانند کسانى که وارد غارى شوند، و اشیاء برّاقى را ببینند، و عده اى گویند اینها گوهرهاى شب چراغ است، و عده اى گویند نه، آن عده که منکرند، گویند چرا دست خود و بار خود را سنگین کنیم، و چیزى برنمى دارند، و عده اى گویند احتیاطاً مقدارى برمى داریم، وقتى بیرون مى آیند و در برابر پرتو خورشید قرار مى گیرند، متوجه مى شوند گوهر و درّ است ولى هر دو دسته ناراحتند دسته اول گویند: چرا نیاوردیم، و دسته دوم گویند: چرا کم آورده اید.

با این توضیحات واضح مى شود که خداوند همچون پدرى مهربان به انسانها سرمایه و زمینه کار و فعالیت داده و به آنها گفته، تا با آموزشهاى پیامبران الهى و عقل هماهنگ شوند، و سودى گران فراهم نمایند، و در پایان هم من، اجناسى را که در این مدّتِ مثلا 70 سال به دست آورده اید، خریدارم. حال چگونه کسانى که سرمایه را از بین برده و جنسى براى عرضه ندارند، توقع دارند بهائى دریافت کنند؟! آنهائى که دست خالى از این بازار برمى گردند چگونه توقع سرور و نشاط دارند؟!

خدایا تو مى دانى ما در صدد بهره برى از سرمایه اى که به ما عطا نمودى، هستیم، ولى گاهى چنان ضعیف النفس مى شویم، که به حرف دلالان مفسد گوش مى سپاریم، و فریب جلوه هاى ظاهرى و خوش زبانى آنها را مى خوریم، ولى هرگز در صدد مخالفت با تو نبوده و نیستیم، چنانکه مى دانى محبوب ترین چیزها که ایمان به تو است را اختیار نموده و به تو سر سپرده ایم. پس در این موارد هم مثل همه موارد دیگر و مثل همیشه نیرومندمان گردان، و از مهلکه ها و دامهائى که این دلالان براى فریب ما گسترده اند، نجاتمان بخش، پروردگارا ما را در زمره متّقین قرار ده که مولى على(علیه السلام)مى فرماید: ایام قلیلى را صبر کرده و راحت طویلى به دست آوردند، و همچنانکه خود زمینه این تجارت را فراهم آوردى «یسّرها لهم ربّهم» خود کمک کن، تا حفظ سرمایه تو کرده، و با ازدیاد سرمایه به تو روى آوریم.

در آیات مختلف هم این مسئله تجارت و بیع و شراء انعکاس یافته است، که دو نمونه را متذکر مى شویم:

(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالاِْنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنْ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِى بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)

«خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریدارى مى کند، به اینکه براى آنها بهشت باشد (به این گونه) که در راه خدا پیکار کنند، مى کشند و کشته مى شوند، این وعده حقّى است بر خدا که محقق و مسجّل شده در تورات و انجیل و قرآن، و چه کسى وفادارتر است به عهدش از خدا، پس بشارت باد شما را به داد و ستدى که با خدا کردید و این پیروزى رستگارى عظیمى است».(9)

در این آیه مؤمنان فروشنده و خداوند خریدار و متاع جانها و اموال، و قیمت این متاع بهشت، و سند معامله سه کتاب آسمانى بزرگ: تورات، انجیل و قرآن است، اگر چه ثمن سریعاً پرداخت نمى شود، و بر ذمّه خداوند است تا این افراد را به بهشت رساند، ولى این معامله خطرات نسیه را در برندارد، زیرا نسیه قادر هم نقد است، خداوند قادر و بى نیاز است، و از هر کس به عهد و پیمانش وفادارتر است، نسیان و فراموشى به او راه ندارد، و کارى برخلاف حکمت انجام نمى دهد، که از آن پشیمان شود، بنابراین جاى شک و تردیدى نیست، که: در رأس موعد بهاء را پراخت خواهد کرد، سپس تبریک مى گوید: (بشارت باد شما را به این معامله اى که انجام دادید)(10)

در اینجا دو نکته قابل توجه است:

الف ـ خداوند مالک همه اشیاء است، و با اینکه جان و مال همه از او است، همانها را خریدارى کرده، و در برابرش بهاء مى دهد، در حالى که در معاملات متعارف باید مالى که به فروش مى رسد از خریدار نباشد وگرنه فروختن معنى ندارد.

ب ـ در معاملات متعارف باید تعادلى بین کالا و قیمت باشد که متناسب با عرضه و تقاضا است، در حالى که در معامله با خداوند این مسئله رعایت نشده و در مقابل جان و مال، زندگى و حیات ابدى پرداخت مى شود، حدیثى از جابربن عبدالله انصارى در ذیل این آیه وارد شده که پیامبر در مسجد بودند و با صداى بلند آیه را تلاوت کردند مردى از انصار پیش آمده، از روى تعجب از پیامبر(صلى الله علیه وآله) پرسید، راستى این آیه بود که نازل شد؟! پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمودند: «آرى»، مرد انصارى گفت: «بیع ربیع لانقیل و لا نستقیل»: «چه معامله پرسودى نه این معامله را بهم مى زنیم و برمى گردانیم، و نه اگر بازگشتى از ما بخواهد مى پذیریم».(11)

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَة تُنجِیکُمْ مِّنْ عَذَاب أَلِیم ـ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِنْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ـ یَغْفِرْ ـ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْن ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ـوَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ)

]اى کسانى که ایمان آوردیده اید، آیا راهنمائى کنم شما را به تجارتى که از عذاب دردناک رهائى بخشد، به خدا و رسولش ایمان آورید، و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید، این بهتر از هر چیزى براى شما است، اگر بدانید (اگر این کار را کنید) گناهان شما را مى بخشد، و شما را داخل باغهائى از بهشت مى کند، که نهرها از زیر (درختان) آن جارى است و وارد مساکن پاکیزه اى در باغهاى همیشه جاوید بهشتى مى کند، و این پیروزى و رستگارى عظیمى است و نعمت دیگرى که دوست مى دارید، (و خدا به شما ارزانى مى دارد) یارى از خدا و پیروزى نزدیک است و مؤمنان را بشارت ده[.(12)

در این آیات دو ماده تجارت را ایمان و جهاد در راه خدا قرار داده، و در عوض سه چیز عطا مى فرماید:

1ـ غفران و آمرزش از گناهان.

2ـ دخول در منزلهائى طیّب و پاکیزه که در باغهاى بهشتى واقع است.

راغب در مفردات گوید: معنى «طیّب» در اصل چیزى است که حواس ظاهر و باطن از آن لذّت برد، اینکه مساکن آنها با صفت طیّب توصیف شده نشانه این است که مسکنى که وسیله آرامش و سکون است، چنان تعبیه شده، که از نظر ظاهرى انسان را به لذت و از نظر باطنى به سرور وامى دارد، مثل بعضى خانه هاى این دنیا نیست که اگر هم به ظاهر خوب باشد، ولى روح در فشار و جان در عذاب است، هر وقت به در و دیوار آن مى نگرد به فکر اقساط عقب افتاده و اقساطى که در پیش دارد، مى افتد.

جالب توجه است که در قرآن سه چیز مایه آرامش شمرده شده است: 1ـ تاریکى شب (وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً)(13) 2ـ خانه هاى مسکونى (وَاللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِّنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً)(14) 3ـ همسران یکدل (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا)(15)

3ـ یارى و پیروزى قریب ـ در پیروزى موعود که در این آیات آمده، اختلاف است: بعضى از مفسران به فتح مکه و بعضى به بلاد ایران و روم و بعضى به کل فتوحات اسلامى که به فاصله نزدیکى به دنبال ایمان و جهاد مسلمین به دست آمد، تفسیر کرده اند ولى از آنجا که مخاطب این آیات فقط اصحاب و یاران پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)نیستند بلکه این خطاب همیشه زنده، همه مؤمنان در طول تاریخ را مخاطب قرار مى دهد جمله (نصر من الله و فتح قریب)متوجه آنها هم خواهد شد، هر چند مصداق بارز این جمله همان فتح مکه بود.

در حدیثى آمده، هنگامى که در «لیلة عقبه» (شبى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در نزدیکى مکه مخفیانه با جمعى از مردم مدینه ملاقات و از آنها بیعت گرفتند) عبدالله بن رواحه گفت: هر شرطى مى خواهى ضمن این پیمان براى پروردگارت و خودت بکن، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «اما براى پروردگارم شرط این است که: به هیچ وجه چیزى را شریک او قرار ندهید، اما براى خودم همانگونه که: از خود و اموالتان دفاع مى کنید، از من نیز دفاع نمائید» عبدالله گفت در مقابل آن به ما چه داده خواهد شد، فرمود: «بهشت»، عبدالله گفت: «ربح البیع لانقیل و لا نستقیل»: «چه معامله پرسودى، نه فسخ مى کنیم و نه فسخ آن را مى پذیریم».(16)

تا به اینجا روشن شد که دنیا همچون بازارى براى عرضه کالاها است، و باید دانست هر عملى اگر چه بسیار کوچک قابل محاسبه خواهد بود، و چه بسا عمل بسیار کوچکى علاوه بر اجر اخروى ثمرات بسیارى در همین دنیا دارد، شما ببینید حضرت موسى(علیه السلام) نزدیک دروازه مدین وقتى دید دو دختر محجوب براى آب برداشتن منتظرند، و نوبت به آنها داده نمى شود، غیرت او اجازه نداد آنها بایستند، خودش با دست خود براى رضاى خدا آب براى آنها کشید، و همین عمل بسیار کوچک موجب شد، تا صاحب همسرى چون دختر شعیب پیامبر(علیه السلام) و خانه و کاشانه اى شود، و از همه مهمتر در محضر شعیب پیامبر(علیه السلام) که پیامبر مدین بود، درس نبوت فرا گیرد.

نمونه دیگر «طوعه» است، طوعه آن زن بزرگوارى است که وقتى همه درها به روى مسلم بن عقیل(علیه السلام)، آن مظلوم، آن نماینده حجّت خدا حسین بن على(علیه السلام) بسته مى شود، درب خانه او به روى باز مى گردد و به او پناه مى دهد، وقتى حضرت مسلم(علیه السلام) وارد کوفه شد، گذشته از مردان با شخصیت زنان بزرگى هم بودند ولى تاریخ نام طوعه را بر صفحات زرین خود به یادگار گذارده است، آرى نام طوعه در تاریخ کوفه و کربلا به یاد دارد، همه ساله در منابر نام این زن برده مى شود و از او به نیکى یاد مى کنند، فقط براى اینکه شبى مسلم سرگردان را پناه داد. بارى هر عمل خیرى اگرچه بسیار کوچک باشد، باارزش و داراى جایگاه بلندى خواهد بود، و در این بازارا و تجارتخانه دنیا هرگز کَم نخواهد شد.

مرحوم الهى واله در ذیل این فراز (صبروا ایاماً قصیره اعقبتهم راحة طویلة) چنین مى سراید:

جزاى صبر آنان یک دو روزى *** بیامد راحت جاوید روزى

دو روزى صبر از این لذات باید *** که در پى راحت جاویدت آید

شتابد چرخ افسونگر تو مشتاب *** به صبر از لذت اکنون روى برتاب

در اقلیم روان آسایش جان *** رهین ترک شهوتهاست میدان

برنج صبر تن در ده زمانى *** پى آسایش جان جاودانى

شکیب اى جان که دوران بى مدارا *** نبخشد جرعه آبى گوارا

مدارا کن که گردون کجمدار است *** بپاى اى دل گر او ناپایدار است

اگر عهد محبت را نپائى *** نیابد گوهر جانت صفائى

ز ما صبر و زگردون بى قرارى *** ز دلبر ناز و از دل آه و زارى

(الهى) با شکیبائى همى ساز *** نیاز آور چو آن دلبر کند ناز

ز راه پارسایان پیروى کن *** ز تاج صبر بر سر خسروى کن

که صبر اشراق خورشید روانست *** سر ایمان و تاج خسروانست

که صبر آن خوش نهال باغ امید *** بر آسایش دهد در عمر جاوید

که صبر تلخ شیرین تر ز قند است *** بذوق عشق کان شیرین پسند است

* * *


1. نظیر همین معنا در آیات (18 و 19). سوره اسراء به شکل دیگرى آمده است.

 

2. سوره الانعام، آیه 160.
3. سوره الفاطر، آیه 30.
4. تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 235.
5. مجمع البیان، ذیل آیه 20 سوره شورى ; تفسیر نمونه، جلد 20، صفحه 400.

 

6. نهج البلاغه کلمات قصار، کلمه 126 فیض الاسلام و 131 صبحى صالح.

 

7. بحارالانوار، جلد 78، صفحه 13 و میزان الحکمة، جلد 2، صفحه 92 روایت از امام على(علیه السلام) است.
8. از غرر الحکم امام على(علیه السلام) و جلد 2 میزان الحکمة، صفحه 92.

 

9. سوره التوبه، آیه 111.
10. استبشروا از ماده بشارت در اصل از بشره به معنى صورت گرفته شده است و اشاره به خوشحالى و خرسندى است که آثار آن در صوت و بشره انسان آشکار شود.

 

11. تفسیر درّ المنثور، طبق نقل المیزان و تفسیر نمونه جلد 8، صفحه 180.
12. سوره الصّف، آیه 10 تا 13.

 

13. سوره الانعام، آیه 96.
14. سوره النحل، آیه 80.
15. سوره الروم، آیه 21.

 

16. تلخیص از تفسیر نمونه، جلد 24، ذیل آیات فوق از سوره صّف.

 

 

 

 

طالوت کیست؟16 و 17 زهد در دنیا و شکستن زنجیرهاى اسارت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma