فضیلت صبر در کتاب و سنّت

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه ج 01
15ـ صبر و استقامتاقسام صبر

قرآن کریم و روایات پیشوایان دین مشحون از فضائل صبر و ثمرات این گوهر گرانبها است تا آنجا که مى توان گفت معنا به حدّ تواتر رسیده، و فقط به عنوان مشتى از خروار چهار نمونه از آیات و پنج نمونه از روایات را مورد بررسى قرار مى دهیم:

آیات:

(وَلَنَجْزِینَّهُم أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ): «و البته جزا مى دهیم کسانى را که صبر پیشه کردند به بهترین عملى که انجام داده اند»(1)

در تفسیر این جمله باید گفت: اعمال نیک انسان متفاوت است: متوسط، خوب و عالى، در این آیه خداوند مى فرماید: «معیار پاداش براى ما احسن و بهترین اعمال است»، یعنى با اعمال صابرین معامله بهترین آنها را مى کنیم، مثل اینکه فروشنده اى 3 نوع گندم متوسط، نیمه مرغوب و مرغوب را به نزد شخص کریمى ببرد و او همه را به نرخ مرغوب و اعلى ابتیاع و خریدارى کند، پس بهوش باش که صبر چه کیمیائى است به هر عملى اگرچه کم ارزش باشد آن را پرارزش گرداند، حتى چه بسا عمل مباح را هم مثل عبادت (واجب یا مستحب) باارزش مى گرداند.

(وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ ـ جَنَّاتُ عَدْن یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِّنْ کُلِّ بَاب ـ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ): «و کسانى که صبر کردند (در جهات مختلف) به خاطر خداوند و اقامه نماز کرده و انفاق نمودند، در خفاء و در ظاهر، و دفع کردند با اطاعت و انجام اعمال نیک، معصیت را، براى اینچنین افرادى بهشت و خانه آخرت است، خانه اى که بستانهاى جاودانى است، داخل مى شوند در آن، چنین افرادى و کسانى که صالح باشند از پدران و همسران و اولاد اینها، و نیز ملائکه از هر دربى (هشت درب بهشت) بر اینان داخل شده و (گویند) سلام بر شما (که در طاعت و عبادت خدا و رنج آلام عالم) صبر پیشه کردید، پس چه خوب است عاقبت این منزلگاه و خانه اى که در آن سکنى گزیدید».(2)

نکته مهم و قابل توجه پس از این همه عنایت و بشارت به صابرین و این همه اجر و پاداش، این است که: ملائکه وقتى بر اینان وارد مى شوند، از میان جمیع اعمال اینها اعم از نماز، روزه، حج و غیره به صبر اشاره کرده و با این صفت آنها را مى ستایند و مى گویند مبارک باد خانه جاودانى، و این نیست مگر اینکه صبر جوهره تمامى عبادات است، و بلکه صبر ریشه تمامى اعمال اهل ایمان است، چنانکه از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) سؤال شد ایمان چیست؟ فرمودند «الصبر».(3)

(أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَماً):«آنها کسانى هستند که درجات عالى بهشت در برابر شکیبائى و صبر آنها به آنها ارزانى و پاداش داده مى شود، و در آنجا با درود و سلام برخورد مى کنند».(4)

قرآن پس از برشمردن صفات دوازدهگانه بسیار والائى براى بندگان خاص خدا در جمع بندى همه این آیه را ذکر مى کند; و در این آیه نام صبر را مى برد، ولى این صفت به عنوان صفت دیگرى نیست، بلکه این صفتى است که: خمیرمایه و سرچشمه همه صفات قبلى است، صفتى است که به منزله قوه فرماندهى در تحقق آن صفات فرمان مى راند، و چقدر جالب فرموده مولاى متقیان على(علیه السلام) «علیکم بالصبر فإنَّ الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فى جَسد لا رأس معه و لا فى ایمان لا صبر معه»(5): «بر شما باد صبر و شکیبائى، زیرا صبر نسبت به ایمان مثل سر است به بدن، و خیر نیست در بدنى که سر ندارد، و نه در ایمانى که صبر ندارد». چنانکه قوه فرماندهى بدن در سر قرار دارد، و بقاى بدن به سر است، بقاى ایمان هم به بقاى صبرى است که به منزله سر براى پیکر ایمان است، اگر سر باشد مسلماً فرماندهى خواهد بود، و در نتیجه ترقى و تکامل و بارور شدن صفات الهى محقق خواهد شد، و از این رو مى بینیم با وجود صبر صفات دوازده گانه بارور مى شود، با این تفسیر بیان پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) در تفسیر ایمان که فرمودند: «همان صبر است»، بیشتر روشن شد، یعنى اگر صبر نباشد اصلا ایمانى نیست پس در واقع صبر همان ایمان و ایمان همان صبر است.

از نکات دیگرى که در این آیه بود، تحیّت و سلام است، که این صابران از آن برخوردارند، تحیّت و سلام از بهشتیان و فرشتگان، چنانکه در آیه قبل آمده بود و مخصوصاً از طرف خداوند متعال چنانکه در آیه(6) 58 سوره یس آمده: (سَلاَمٌ قَوْلا مِّنْ رَّبّ رَّحِیم)(براى آنها سلامى از سوى پروردگار رحیم است).

(وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ):«و قرار دادیم از بنى اسرائیل پیشوایان را که هدایت به امر ما مى کردند (و این مقام در اثر این بود که) صبر کردند و یقین به آیات ما داشتند».(7)

در این آیه صبر را عاملى براى رسیدن به نبوت و امامت قرار داده، و در تفسیر این آیه که مراد از این برگزیدگان انبیائى بودند که در بنى اسرائیل به تدریج به درجه نبوّت رسیدند.

اینکه صبر را مقدم بر یقین انداخت، شاید به این جهت باشد، که: صبر ریشه تحصیل یقین است، صبر در همه جوانب و به ویژه صبر بر عبادت نتیجه اش یقین است زیرا فرمود: (وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّى یَاِتِیَکَ الیَقِینُ)(8)

روایات:

1ـ قال على(علیه السلام): «مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصّبرُ اَهْلَکَهُ الجَزَعُ»: «هر کس را صبر (و استقامت) رهائى و نجات نبخشید، جزع و اضطراب او را از پاى درآورد».(9)

در این حدیث شریف در برابر مشکلات بیش از دو راه فرض نشده است یا صبر و یا جزع، هر کس اولى را پیشه کند نجات مى یابد و هر که دومى را برگزیند هلاکت به دنبال اوست، پس خوشا به حال کسانى که در این میان صبر را برگزینند و به ثوابهائى که به آنها وعده داده شده رسند، و بدا به حال کسانى که جزع و بى تابى را انتخاب کرده، علاوه بر کشیدن عذابى روحى، اجرهاى اُخروى را نیز از دست مى دهد.

2ـ قال الصادق(علیه السلام): «قِلّة الصبر فَضیحةٌ»: «کمى صبر عیب و رسوائى است»(10) در این حدیث کمى صبر را به طور مطلق عیب دانسته، زیرا کمى صبر در برابر مشتهیات و خواهشهاى نفسانى منجر به تسلیم در برابر تمایلات درونى و بیرونى شده و عامل رسوائى و افتضاح خواهد شد، کمى صبر در گفتار و عدم تأمل و دقت بر معانى الفاظ موجب بى اعتبارى و خدشه دار شدن شخصیت انسانى است، این عیب را به طور کلى مى توان در رفتار و گفتار و نوشتار یافت، و بعید نیست که: آثار این کم صبرى در بعضى موارد براى همه اتفاق افتاده باشد، دور نیست که هر فردى این معما را درک کرده و چه بسا ضررهائى را هم از این ناحیه متحمل شده باشد، ولى امان از انسان فراموشکار!!

3ـ قال الصادق(علیه السلام): «انّا صُبَّرٌ و شیعتُنا اَصْبَرُ منّا قلتُ جِعلت فداک کیف صار شیعتکم اصبر منکم، قال(علیه السلام): «لانّا نَصْبِرُ عَلى ما نَعلَم و شیعَتُنا یَصْبرونَ عَلى ما لا یَعْلَمون» (امام صادق(علیه السلام)فرمودند: «ما (اهل بیت) صابریم و شیعیان ما صابرتر از ما، هستند (راوى گوید) گفتم فدایت شوم چگونه شیعیان شما صبورتر از شمایند»؟ فرمود: «زیرا ما صبر مى کنیم بر آنچه مى دانیم و شیعیان ما صبر مى کنند بر آنچه نمى دانند»(11) یعنى ما عالم به مسائلیم و بر تمام جوانب احاطه داریم، ما به حد عین الیقین رسیده ایم که واقعیات را مى بینیم و لذا صبر در امور براى رسیدن به اجر و پاداشى که داریم بسیار مهم نیست، بلکه شیعیان ما اگر صبر کنند در امر عبادت و به منجلاب معصیت گرفتار نشوند، کار بس عظیمى کرده اند،زیرا آنها مثل ما احاطه بر امورات و احوال بهشت و جهنم ندارند.

با همین ملاک مى توان گفت: اگر در زمان غیبت امام زمان(عج) شیعیان واقعى پیدا شوند، و در راه عبادت و اطاعت کوشا و از معصیت گریزان باشند، از شیعیان زمان ائمه علیهم السّلام که آنها را دیده و در محضر آنها کسب فیض کرده اند، والاترند، زیرا آنها حجّت خدا را دیده و از بیانات شفاهى آنها استفاده کرده اند، ولى شیعیان امروز، بر ندیده ها ایمان آورده اند،و چه بسا رادمردانى که در این دوران نائب امام زمان(عج) را هم ندیده، و از اهداء خون خود براى آبیارى درخت به زردى گرائیده اسلام اباء نکردند.

4ـ قال على(علیه السلام): «وَ الصبرُ یُناضِلُ الحِدْثان»: «صبر و شکیبائى پیشامدها را دور مى کند»(12) و به تعبیر دیگر صبر، سپرى براى جلوگیرى از آسیب پذیرى انسان در برابر حوادث و پیشامدهائى است که مصون از آنها نیست.

5ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «علامة الصابر فى ثلاث: اوّلها، اَنْ لایَکْسل و الثانیةٌ: أَنْ لا یَضْجُرَ و الثالثهُ: أن لا یشکو مِنْ رَبِّه عَزَّوَجَلَّ، لانّه اذا کسل فَقَد ضَیّع الحقَ، و اذا ضَجر لم یُؤَدّ الشکر، و اِذا شکا من ربّه عزوجل فقد عَصاه».(13)

: «علامت صابر سه چیز است: اول اینکه سست و کسل نمى گردد. دوم اینکه ناراحت نمى شود، و سوم اینکه شِکوِه و شکایت از پروردگارش نمى کند، زیرا اگر سست و کسل شود، تضییع حق مى کند، و زمانى که ناراحتى به خود راه دهد، اداى شکر نمى کند، و زمانى که شکایت از پروردگار عزوجل کند، عصیان او را کرده است».

این روایت علامت صابر را در سه چیز ذکر کرده است: اول اینکه سست و کسل نمى گردد زیرا منشأ کسالت و احساس ناتوانى در برابر حوادث و مشکلات جزع و فزع است، که: ضد صبر است، وقتى انسان متّصف به صفت صبر شد، مسلماً خود را به هدف رسیده مى پندارد، گرچه هدف در دور رس باشد، و مى داند که: «لا یَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ و اِنْ طالَ بِهِ الزمانُ»: «از دست نمى دهد صبور پیروزى را اگرچه زمان حصول آن طولانى باشد».(13)

کسى که مصمم براى ورود به دانشگاه است، در مطالعه و تلاش خود، صبر را پیشه مى کند، و هرگاه از مطالعه خسته و ملول مى گردد، به خود نهیب پیروزى در کنکور را مى دهد، و به امید آن پیروزى، تلخى صبر را مى چشد، آرى شیرینى پیروزى، تلخى صبر را از بین مى برد «حَلاوَةُ الظَّفَرِ تمحُو مَرارَةَ الصّبر».(14)

اگر سستى و کسالت بر فردى حاکم شود، تضییع حق کرده و اداء وظیفه را به فراموشى مى سپارد، مسلماً در سستى و بیحالى حق اداء نمى شود، و به حدود الهى عمل نمى گردد، نه عبادتى متناسب با مقام ربوبى و نه احتراز از معاصى وى آنچنان که باید صورت مى گیرد، با کسالت نمى توان در برابر جنود ابلیس که شهوت و غضب است، مقاومت کرد.

دومین صفت این است که آدم صبور ناراحتى و غم را به خود راه نمى دهد، زیرا که: مى داند اظهار جزع و ناله سر دادن بر امرى که گذشته است، کارى را درست نخواهد کرد، هرگز امر فانى، باقى نخواهد شد، زمان سابق و لاحق در دسترس ما نیست، و فقط تنها کار صبر و استقامت در لحظه اى است که: در دسترس ما است. در مواجهه با ناراحتیها باید عاقل کارى را کند که: جاهل چند روز بعد مى کند، جاهل در برابر ناملایمات چند روز را به ناراحتى و ناله و فریاد سپرى کرده و به تدریج پس از چندى که آتش ناراحتى فروکش کرد، آرامش اولیه خود را به دست مى آورد، سومین صفت این است که صبور در مقام ابتلاء به مصیبتها شکایت از پروردگارش نمى کند زیرا زمانى که زبان به شکایت گشاید خدا را معصیت کرده است، و فرد معصیبت زده اگر علاوه بر ناراحتى شروع به شکایت و گله کند، نه تنها شاکر نبوده، بلکه بر قضاى خداوندى هم طاغى و عاصى شده است. پس اى برادر آهنگ صبر همراه با شکر را ساز کن، که ائمه(علیهم السلام)از خداوند صبر شاکرین مى طلبیدند، در یکى از ادعیه ماه رجب معلّى بن خنیس از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که: حضرت فرمود: بخوان در ماه رجب: «اللهم انى اسئلک صبر الشاکرین».

با ذکر آیات و روایات روشن شد که حقیقت صبر چیست، وقتى قلم به دست دشمن افتد، معلوم است چه مى شود، مذهب را عامل تخدیر و تمام واژه هاى سازنده را تفسیر انحرافى مى کند، در یکى از کتابهاى آنها نوشته بود، دیگر در عصر و زمان تمدن دین براى چه؟! آیا اینها خجالت نمى کشند هنوز مى گویند خدا؟!!!

استاد مى فرمودند:

پس از این مزخرفات بود، که علامه طباطبائى (ره) جلساتى را برگزار کردند تا جوابگوى این سخنان انحرافى باشند و کتاب فیلسوف نماها را هم در آن روزها براى رفع این شبهات نگاشتیم، اینها واژه صبر را چنین تفسیر مى کردند: که دین و مال و ناموس و بیت المقدس و مکه و مدینه و غیره از بین برود و کسى دم نزند اگر سیلى به یک طرف صورتت زدند، هیچ نگو بلکه طرف دیگر را هم بگیر تا بزنند سیاه باد چهره هاى گمراه کننده و غلط اندازتان، باید دست چنین افرادى قطع شود تا مشتشان باز شود، در سال 56 زمان طاغوت در پى مبارزات روحانیت تصمیم گرفتند حدود 20 نفر از مدرسین را تبعید کنند، سهم ما هم چابهار بود، وقتى به ایرانشهر رسیدیم کتابى خواستم و کشکول شیخ بهائى را به من دادند، آن را باز کردم داستانى تاریخى در آن بود که: براى ما، در تبعیدگاه بسیار الهام بخش شد و روحیه و استقامتى براى ما پدید آورد آن داستان چنین بود که: بوزر جمهر حکیم وزیر انوشیروان از دین پدران خود که گبرى مسلک و زردشتى بودند، به دین عیسى(علیه السلام)روى آورد، و افراد را نصیحت کرد و گفت شنیده ام که: در آخر الزمان پیامبرى به نام محمد مصطفى(صلى الله علیه وآله) خواهد آمد، اگر روزگار او را درک کنم نخستین ایمان آورنده به او هستم، و اگر نیابم امید حشر با امّت او را دارم، خبر به انوشیروان رسید و حکم دستگیرى او را صادر کرد، و به او گفت: تو با این کار قصد شورانیدن مردم را بر ضد من داشتى، و یا توبه مى کنى یا تو را مى کشم، گفت مردم مرا حکیم و خردمند مى انگارند، و فرد حکیم و فرزانه چون از تاریکى به روشنائى آمد، دیگر به تاریکى نرود، وگرنه بى خرد باشد، انوشیروان حکم به زندانى کردن او داد، و او را در اطاقى تاریک چون گور کرده و به غُل و زنجیر بستند، و لباسى خشن به او پوشاندند، و روزى دو قرص جو و یک کفّه نمک و ظرفى آب به او مى دادند، و دو سال به این منوال سپرى شد، تا خبر به انوشیروان دادند، از درون آن اطاق و سلولى که بوزرجمهر است، صدائى نمى آید، حکم شد که او را بیرون آورند، وقتى درب زندان را باز کردند، و او در روشنائى قدم نهاد، او را قویتر از اول یافتند، از او سبب این استقامت پرسیدند او گفت: معجونى از شش عنصر ساخته ام، که هر روز مقدارى را مى خورم، تا قوایم تحلیل نرود، گفتند به ما آن معجون را بیاموز گفت: آن 6 عنصر عبارت است از:

1ـ خدا را به عنوان ثقة و مورد اعتماد و تکیه گاه گرفته ام، و به مقدّرات او اطمینان دارم. 2ـ راضى به قضاى او هستم. 3ـ پیراهن صبر پوشیده ام که محنت را هیچ چیزى چون صبر نیست، و اگر صبر نکنم چه کنم. 4ـ اگر در موردى صبر و طاقت نداشته باشم، جزع و فزع نکنم، و ناشکیبائى را پیشه نسازم. 5ـ وقتى مخلوقى مثل خود را بدتر از خود بینم شکر کنم. 6ـ از خداوند نومید نیستم که ساعت تا ساعت فرج و گشایشى دهد و از ستون به ستون فرج است. انوشیروان گفت: با این حکمتش چگونه او را بکشم، چاره اى نیست، و دستور داد او را کشته و مثله کردند.(15)

* * *


1. سوره النحل، آیه 97.

 

2. سوره الرعد، آیات 22 تا 24.
3. بحارالانوار، جلد 82، صفحه 137; میزان الحکمة، جلد 5، صفحه 257.
4. سوره الفرقان، آیه 75 در این آیه «غرفه» از ماده غَرْف (بر وزن حرف) به معنى برداشتن چیزى و تناول آن است و غرفة به چیزى مى گویند که برمى دارند و تناول مى کنند و مانند آبى که انسان از چشمه براى نوشیدن برمى گیرد (و بالا مى آورد) سپس به قسمتهاى فوقانى ساختمان و طبقات بالاى منازل اطلاق شده است و در اینجا کنایه از برترین منزلگاههاى بهشت است. تفسیر نمونه، جلد 15، صفحه 170 ـ 169.

 

5. نهج البلاغه، کلمه 79 فیض الاسلام و 82 صبحى صالح.
6. در اینکه آیا تحیّت و سلام در آیه دو معنى دارد یا یک معنى؟ در میان مفسران گفتگو است ولى با توجه به اینکه تحیّت در اصل به معنى دعا براى زندگى و حیات دیگرى است و سلام از ماده سلامت است و به معنى دعا براى کسى است، بنابراین چنین نتیجه مى گیریم که واژه اول به عنوان درخواست حیات است و واژه دوم براى توأم بودن این حیات با سلامت است، هر چند گاهى ممکن است این دو کلمه به یک معنى بیاید. البته تحیّت در عرف معنى وسیع ترى پیدا کرده و آن هرگونه سخنى است که در آغاز ورود به کسى گویند و مایه خوشحالى و احترام و اظهار محبت نسبت به او مى باشد. (تفسیر نمونه، جلد 15، صفحه 171).

 

7. سوره السجده، آیه 24.
8. سوره حجر آیه 99.
9. نهج البلاغه، کلمه 180 فیض الاسلام و 189 صبحى صالح; میزان الحکمة، جلد 5، صفحه 272.

 

10. بحارالانوار، جلد 78، صفحه 229; میزان الحکمة، جلد 5، صفحه 272.
11. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 80; میزان الحکمة، جلد 5، صفحه 269 (به همین مضمون از امام صادق(علیه السلام)روایت دیگرى در بحارالانوار، جلد 71، صفحه 84 آمده است).

 

12. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 410; نهج البلاغه، کلمات قصار 202 فیض الاسلام و 211 صبحى صالح.
13. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 86; میزان الحکمة، جلد 5، صفحه 269.

 

13. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 95; نهج البلاغه، کلمات قصار 145 فیض الاسلام، 153 صبحى صالح; میزان الحکمة، جلد 5، ص 262.
14. غرر الحکم على(علیه السلام) ; میزان الحکمة، جلد 5، صفحه 262.
15. خلاصه شده از تاریخ بیهقى به نقل از کتاب برگزیده متون ادب فارسى، چاپ مرکز نشر دانشگاه، صفحه 12.

 

 

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 

 

 

 

 

 

 

15ـ صبر و استقامتاقسام صبر
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma