2. در کتاب «الکافى»(1)، از عبد اللّه بن بکیر، از زراره، از ابى جعفر، امام باقر(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: سمرة بن جندب در باغ مردى از انصار درخت نخلى داشت، و منزل شخص انصارى دم درب باغ بود.
سمره براى سر زدن به نخلش از داخل حیاط منزل این شخص عبور مى کرد بدون این که اجازه بگیرد; مرد انصارى با او صحبت کرد که وقتى مى خواهد وارد شود اجازه بگیرد، ولى سمره نپذیرفت.
مرد انصارى نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده شکایت کرده و قضیه را بیان نمود. پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دنبال سمره فرستاد و داستان شکایت مرد انصارى را به او گفته و فرمود: هر وقت مى خواهى وارد خانه شوى اجازه بگیر. سمره نپذیرفت. وقتى سمره این درخواست را نپذیرفت، پیامبر(صلى الله علیه وآله)پیشنهاد خرید داد و هر چه قیمت را بالا مى برد او از فروش درخت امتناع مى کرد.
در نهایت فرمود: به جاى این نخل، نخلى در بهشت به تو مى دهم; سمره قبول نکرد.
پس پیامبر(صلى الله علیه وآله)به مرد انصارى فرمود: برو نخلش را از ریشه در آور و بیانداز جلوى او; «فإنّه لا ضرر ولا ضرار; ضرر و ضرر زدن نداریم».(2)
البته مخفى نیست که این روایت و روایت قبلى، یک روایت و یک داستان را نقل مى کند، که زراره آن را از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده; ولى فرق مهمى که در این دو روایت وجود دارد، قید «على مؤمن» در روایت اوّل است که فرمود «لا ضرر و لا ضرار على مؤمن»، که این قید در روایت دوم وجود ندارد; و خواهیم گفت این قید در فهم دقیق معناى حدیث، مؤثر است.