اکنون ببینیم آیا مى توان به وجود یک عدالت عمومى و همگانى در ماوراى این زندگى اطمینان داشت، یا انسانها تصفیه حساب نشده از این جهان مى روند و دیگر هیچ!
چشم بر مى داریم از زندگى انسانها که گوشه بسیار کوچکى از نظام آفرینش را تشکیل مى دهد و یک نظر کلى به وضع عمومى عالم هستى مى افکنیم:
مى بینیم قانونى به نام «نظم و عدالت» بر همه جا سایه افکنده است. این قانون به قدرى نیرومند است که کوچکترین انحراف از آن سبب نابودى هر چیزى است، اگر آسمانها و زمین یعنى این همه کرات عظیم و بى شمارى که صحنه هستى را پر کرده اند و تا آنجا که فکر کار کند پیش مى روند حتى هنگامى که مرکب فکر از کار مى افتد آنها همچنان، به حرکت، به هستى، به پیشروى، به گسترش خود، ادامه مى دهند، اگر آنها بر پا هستند به خاطر همین نظم و عدالت است که: «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتُ وَ الارضُ;به عدالت آسمانها و زمین برپاست».(1)
دوام یک دانه فوق العاده کوچک «اتم» در طى میلیونها سال با آن همه ظرافت و دقتى که در ساختمان آن به کار رفته، و قاعدتاً مى بایست این چنین دستگاه ظریفى خیلى زود از کار بیفتد، مولود همان عدالت و محاسبه فوق العاده دقیق نظام الکترونها و پروتونها است.
و هیچ دستگاهى - کوچک و بزرگ - از این نظام شگرف و عدالت عمومى برکنار نیست، به جز انسان!