چرا بر خود رحم نمى کنى؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 08


امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه با استفاده از آیه بالا مى فرماید: «این انسان (در برابر گناهانى که انجام مى دهد) نادرست ترین دلیل براى خود اقامه مى کند، و این بى خبر مغرور به بدترین عذر متوسّل مى شود چرا که بیشترین جهل و نادانى را نسبت به خود دارد!»; (أَدْحَضُ(1) مَسْؤُول حُجَّةً، وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ(2)جَهَالَةً بِنَفْسِهِ).

در واقع امام(علیه السلام) به این نکته اشاره مى کند که خداوند در این آیه مى فرماید: پروردگار تو این همه کرم درباره تو کرده است، از فرق تا قدم، غرق نعمتهاى گوناگون معنوى و مادى او هستى، باز هم مغرور و گستاخ و نافرمانى؟! هیچ دلیلى از تو پذیرفته نیست و هیچ عذرى ندارى و عملت نشان مى دهد که هرگز خود را نشاخته اى.

از اینجا روشن مى شود آنها که معتقدند ذکر صفت کریم در آیه فوق براى تلقین عذر به مخاطب است که او در پاسخ بگوید: «غرّنى کرمک; کرمت مرا مغرور کرد» سخن نادرستى است، بلکه به عکس مى خواهد بفرماید: با این همه کرم و لطف الهى، این همه نافرمانى شرم آور و فاقد هرگونه عذر و حجت است، لذا در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آمده: هنگام تلاوت این آیه فرمود: «غرّه جهله; جهل و نادانى اش او را مغرور و غافل ساخته است».(3) سپس امام(علیه السلام) به شرح این سخن پرداخته با یک گفتار مبسوط تازیانه هاى ملامت و سرزنش را بر پیکر ارواح خفته مى نوازد تا بیدار شوند و از بیراهه بازگردند. مى فرماید: «اى انسان! چه چیز تو را بر گناهت جسور ساخته؟ و چه چیز تو را در مقابل پروردگارت مغرور کرده؟ و چه چیز تو را بر هلاکت خویش علاقه مند نموده است؟»; (یَا أَیُّهَا الاِْنْسَانُ، مَا جَرَّأَکَ عَلَى ذَنْبِکَ، وَ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ، وَ مَا أَنَّسَکَ بِهَلَکَةِ نَفْسِکَ؟).

اشاره به اینکه غریزه حبّ ذات در انسان نیرومندترین غرائز است; انسان به طور طبیعى خود را بیش از هر کس دوست دارد و هرگاه ببینیم کسى خنجر برداشته، بر سینه و بازو و پهلوى خود مى زند وحشت مى کنیم و با خود مى گوییم آیا گرفتار جنون شده است. مگر ممکن است انسان عاقل، علاقه مند هلاکت خویش شود؟ اگر انسان کمترین علاقه اى به هلاکت خویش ندارد، پس چرا گناه و غرورى که مایه هلاکت اوست را پذیرا مى شود؟!

در ادامه سخن مى افزاید: «آیا درد تو درمان ندارد یا از این خوابت بیدارى نیست. چرا آن گونه که به دیگران رحم مى کنى به خودت رحم نمى کنى؟!»; (أَمَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ(4)، أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ؟).

سپس با ذکر مثالى این حقیقت را روشن تر مى سازد و مى فرماید: «چه بسا کسى را در دل آفتاب سوزان مى بینى و در برابر حرارت آفتاب بر او سایه مى افکنى یا بیمارى را مشاهده مى کنى که درد جانکاهى بدن او را سخت آزرده و از روى ترحّم بر او مى گریى (پس چرا درباره خود بى تفاوت هستى) چه چیز تو را بر این بیمارى ات شکیبا ساخته و بر مصائب خود صبور کرده و از گریه بر خویشتن باز داشته است در حالى که هیچ چیز براى تو عزیزتر از نفس خودت نیست»; (فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِیَ(5) مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَى الْمُبْتَلِی بِأَلَم یُمِضُّ(6)جَسَدَهُ فَتَبْکِی رَحْمَةً لَهُ! فَمَا صَبَّرَکَ عَلَى دَائِکَ، وَ جَلَّدَکَ(7) عَلَى مُصَابِکَ، وَ عَزَّاکَ عَنِ الْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِکَ وَ هِیَ أَعَزُّ الاَْنْفُسِ عَلَیْکَ!).

اشاره به اینکه چرا انسانهایى را مى بینیم که گرفتار تناقض در عمل و دوگانگى در قضاوت هستند در برابر ناراحتى دیگران وبیمارى بیماران سخت عکس العمل نشان مى دهند و گاه سیلاب اشکشان فرو مى ریزد در حالى که بیمارى خودشان سخت تر و مصائبشان سنگین تر است و هیچ گونه عکس العملى در برابر آن نشان نمى دهند.

امام(علیه السلام) مى خواهد این غافلان بى خبر و این خفتگان بى درد را با این بیان منطقى و گویا از خواب غفلت بیدار کند و به سرنوشت خطرناکى که در پیش رو دارد متوجّه سازد شاید توبه کنند و به سوى خدا بازگردند.

در ادامه سخن مى افزاید: «چگونه ترس از بلاها و عذابهاى شبانه تو را بیدار نکرده در حالى که بر اثر معاصى الهى هر روز، خود را به مرحله بالاترى از خشم خدا مى افکنى! حال که چنین است بیمارى سستى دل خود را با داروى تصمیم و عزم راسخ مداوا کن و این خواب غفلتى که چشمت را فرو گرفته با بیدارى برطرف ساز»; (وَ کَیْفَ لاَ یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیَاتِ(8) نِقْمَة، وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ(9) بِمَعَاصِیهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ(10)! فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِکَ بِعَزِیمَة، وَ مِنْ کَرَى(11) الْغَفْلَةِ فِی نَاظِرِکَ بِیَقَظَة).

مى دانیم براى نجات و رهایى از خطر دو چیز لازم است: بیدارى و هوشیارى از یکسو و تصمیم و عزم راسخ از سوى دیگر و امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه به هر دو اشاره فرموده است و بى خبران را هشدار مى دهد که از خواب غفلت برخیزند و براى نجات خویش از چنگال معاصى که آتش خشم و غضب الهى را بر مى افروزد تا وقت نگذشته است تصمیم بگیرند.

تعبیر به «بَیَاتِ نِقْمَة» (عذاب شبانه) براى این است که بلاهایى که در شب نازل مى شود قربانى زیادترى مى گیرد; زلزله ها، سیلابها و طوفانهایى که در شب رخ مى دهد هنگامى که مردم در خوابند و هیچ گونه دفاعى از خود ندارند.

قرآن مجید مى فرماید: «(أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ * أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحىً وَهُمْ یَلْعَبُونَ); آیا اهل شهرها و آبادیها از این ایمنند که عذاب ما شبانه به سراغ آنها بیاید درحالى که در خواب باشند؟ آیا اهل شهرها و آبادیها از این ایمنند که عذاب ما هنگامه روز به سراغشان بیاید در حالى که سرگرم بازى هستند؟».(12)

در پایان این فقره مى فرماید: «(بنابراین بیدار باش) و مطیع خداوند شو و با یاد او انس گیر»; (وَ کُنْ لِلّهِ مُطِیعاً، وَ بِذِکْرِهِ آنِساً).
1. «أدحض» از ریشه «ادحاض» به معناى باطل کردن و مغلوب نمودن و از ریشه «دحض» به معناى مغلوب شدن گرفته شده است.
2. «أبرح» از ریشه «برح» بر وزن «حرف» به معناى شدت است و گاه به معناى زوال نیز آمده است و در جمله بالا معناى اوّل اراده شده است.
3. تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 6 سوره انفطار.
4. «بلول» به معناى بهبودى از بیمارى است و گاه به معناى شادابى و بى نیازى نیز آمده است.
5. «ضاحى» به معناى کسى است که در برابر نور آفتاب قرار گرفته است. از ریشه «ضحو» بر وزن «محو» به معناى در برابر خورشید قرار گرفتن است و «ضحى» به زمانى گفته مى شود که نور آفتاب در زمین گسترده شده است.
6. «یمضّ» از ریشه «مضّ» بر وزن «حضّ» به معناى دردناک بودن گرفته شده است.
7. «جلّد» از ریشه «جلد» بر وزن «بلد» به معناى شکیبایى یا قوت است.
8. «بیات» این واژه هرگاه مصدر باشد به معناى ماندن و بیتوته کردن شبانه در جایى است و هرگاه معناى اسمى داشته باشد به معناى شبانگاه است و در جمله بالا همین معنا اراده شده است.
9. «تورّطت» از ریشه «ورط» بر وزن «شرط» به معناى انداختن در گرداب یا باتلاق است و «قد تورّطت بمعاصیه» یعنى خود را به سبب معصیتها به گرداب و باتلاق قهر و خشم خدا افکنده اى.
10. «سطوات» جمع «سطوه» به معناى قهر و غلبه و سلطه بر چیزى است.
11. «کرى» به معناى مصدر و به معناى چرت زدن و به خواب رفتن است.
12. اعراف، آیه 97-98 .
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma