نکوهش از دنیاگریزى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 08
در بخش دوم این کلام مى خوانیم هنگامى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) اندرزهاى بالا را به علاء بن زیاد داد علاء توجّه امام را به وضع برادر خود که در مسیرى بر ضدّ او گام بر مى داشت جلب کرد: «علاء به آن حضرت عرض کرد: اى امیرمؤمنان از برادرم عاصم بن زیاد نزد تو شکایت مى آورم. امام(علیه السلام)فرمود: مگر چه کرده؟ عرض کرد عبایى پوشیده و از دنیا کناره گیرى کرده است، امام(علیه السلام)فرمود: او را نزد من حاضر کنید»; (فقال له العلاء: یا أَمیرالمؤمنین، أشکو إِلیک أَخی عاصمَ بنَ زیاد.قال:وما له؟ قال:لبِس الْعَبآءَةَ وتَخَلَّى عن الدنیا.قال:عَلَیَّ به).

«هنگامى که عاصم بن زیاد نزد امام(علیه السلام) آمد امام به او فرمود: اى دشمن حقیر خویشتن، شیطان تو را (فریب داده و در بیابان زندگى) سرگردان ساخته (اگر بر خود رحم نمى کنى) چرا به خانواده و فرزندانت رحم نکردى؟»; (فَلَمَّا جَآءَ قال: یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ(1) بِکَ الْخَبِیثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ!).

«عدّى» تصغیر «عدوّ» به معناى دشمن کوچک است. امام(علیه السلام) مى خواهد به این وسیله هم او را که از مسیر اعتدال خارج شده، تحقیر کند و هم کارش را عداوتى نسبت به خود بشمارد و به دنبال آن این نکته را یادآور مى شود که اعمال تو افزون بر هواى نفس، از وسوسه هاى شیطان سرچشمه مى گیرد و سرانجامش نوعى از خود بیگانگى و سرگردانى در زندگى است.

ایراد دیگرى که امام(علیه السلام) به او مى کند این است که تو علاوه بر ظلم بر خویش، به زن و فرزندت ستم مى کنى بى آنکه دلیلى بر این کار داشته باشى.

این توبیخها و سرزنشهاى مکرّر، به سبب این است که اسلام، رهبانیت و ترک دنیا را به این شکل براى پرداختن به عبادت، هرگز توصیه نمى کند و آن را انحراف از مسیر حق مى شمرد، همان گونه که شرح آن در ادامه این بحث خواهد آمد.

سپس در ادامه این سخن مى فرماید: «تو گمان مى کنى خداوند طیّبات را بر تو حلال کرده ولى دوست ندارد که از آنها بهره ببرى؟! تو در پیشگاه خدا بى ارزش تر از آن هستى که این گونه با تو رفتار کند»; (أَتَرَى اللّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ، وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!).

این سخن در واقع اشاره به دلیل لطیفى است و آن اینکه برنامه اى که در پیش گرفته اى به گمان این بوده که مطابق دستور خداست، در حالى که قرآن با صراحت طیّبات و غذاها و لباسهاى پاکیزه را بر همگان حلال شمرده، در آنجا که مى فرماید: «(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ); بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و (همچنین) روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است، بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند و در قیامت خالص براى مؤمنان خواهد بود».(2)

جمله «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!» ممکن است اشاره به این باشد که این گونه افراد ـ که وضع خاصى به خود مى گیرند و از جامعه مسلمین جدا مى شوند ـ امتیاز فوق العاده اى براى خویش قائلند و گمان مى کنند گوشه گیرى و ریاضت سبب برترى آنان بر سایر مردم است و گویى خداوند دستورات ویژه اى به آنها داده است. امام(علیه السلام) مى فرماید: تو کمتر و کوچک تر از آنى که خدا دستور خاصى براى تو صادر کرده باشد، تو را از مواهب حیات منع کند و براى دیگران حلال بشمارد.

در ادامه این سخن مى خوانیم که عاصم براى توجیه رفتار خود عرض کرد: «اى امیرمؤمنان(علیه السلام) تو خود با این لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى در حالى که پیشوا و امام ما هستى و بر ما لازم است به تو اقتدا کنیم»; (قال: یا أَمیرالمؤمنین، هذا أَنْتَ فی خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ وجُشُوبَةِ(3) مأکَلِکَ!).

امام(علیه السلام) پاسخ روشنى به او داد، فرمود: «واى بر تو، من مانند تو نیستم (و وظیفه اى غیر از تو دارم، زیرا) خداوند بر پیشوایان حق و عدالت واجب کرده که بر خود سخت بگیرند و همچون افراد ضعیف مردم زندگى کنند تا فقر، آنها را به طغیان و سرکشى (در برابر فرمان خدا) وادار نکند»; (قال: وَیْحَکَ، إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَیْلاَ یَتَبَیَّغَ(4) بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ!).

بر اساس این منطق افراد عادى، در بهره گیرى از مواهب حیات به صورت معتدل و دور از اسراف و تبذیر آزادند; ولى پیشوایان و امراى اسلام باید به زندگانى ساده، همچون زندگانى ضعفاى اجتماع روى آورند تا مایه آرامش و تسکین براى قشرهاى محروم گردد و در فشار غم و اندوه به سر نبرند و سر به طغیان بر نیاورند.

در روایتى که ابن ابى الحدید در شرح این خطبه آورده چنین آمده است که امام(علیه السلام)آیات متعددى از قرآن را در زمینه مباح بودن بهره گیرى از طیّبات بر عاصم خواند که نشان مى دهد مرحوم سیّد رضى سخنان امام را به صورت گزینشى نقل کرده است و در پایان آن چنین مى گوید: سخنان امام در عاصم مؤثّر افتاد، برخاست آن عباى خشن را از تن درآورد و لباس مناسبى به تن کرد و برنامه سابق را تغییر داد.

ابن ابى الحدید بر این نکته تأکید دارد که موضوع اصلى بحث «علاء بن زیاد» نبوده; بلکه شخص معروفى به نام «ربیع بن زیاد» بوده است که بخشى از خراسان را فتح کرد و عمر درباره او گفت: «مردى را به من نشان بدهید که هنگامى که امیر است گویى امیر نیست و هنگامى که امیر نیست گویى امیر است».

در ادامه این سخن مى نویسد: «زیاد بن ابیه به ربیع بن زیاد (که از طرف او والى بخشى از خراسان شده بود) چنین نوشت که معاویه به تو دستور مى دهد تمام درهم و دینارهاى بیت المال و غنائم جنگى را بر لشکریان تقسیم کن. ربیع در جواب گفت: من دستور خدا را پیش از دستور معاویه یافته ام (باید همچون پیامبر اکرم و على(علیه السلام) بین همه تقسیم کنم) سپس سفارش کرد در میان مردم صدا بزنند فردا براى گرفتن غنائم جمع شوید. آنگاه خمس غنائم را (که بدون جنگ به دست آمده بود) برداشت و بقیه را در میان مسلمانان تقسیم کرد. سپس از خدا خواست که به عمر او پایان دهد (زیرا حاضر نبود با تشکیلات معاویه همکارى کند) دعاى او مستجاب شد و پیش از فرا رسیدن روز جمعه چشم از این جهان فرو بست.(5)
1. «استهام» از ریشه «هیم» بر وزن «حتم» به معناى سرگردانى و تحیّر و اضطراب و بى هدف به هر سو رفتن است و «استهام بک الخبیث» یعنى شیطان تو را سرگردان ساخت.
2. اعراف، آیه 32 .
3. «جشوبة» به معناى خشونت از ریشه «جشب» بر وزن «جشن» گرفته شده است و غذایى که در آن نان تنها باشد و نان خورشى با آن نباشد آن را «جشب» مى گویند.
4. «یتبیّغ» از ریشه «بیغ» بر وزن «بیع» یعنى به هیجان درآمدن و شوریدن، گرفته شده است و گاه به معناى کثرت نیز مى آید و در خطبه بالا معناى اوّل اراده شده است.
5. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 36-37 .
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma