همگى آماده جهاد شوید!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 07
بخش هشتمیاران با وفاى امام (علیه السلام)

 

در این بخش از خطبه، لحن کلام امام(علیه السلام) تغییر پیدا مى کند و با تعبیراتى بسیار غم انگیز، سخنان گذشته را ادامه مى دهد و از شهیدان بزرگوارى که در صفین شربت شهادت نوشیدند و جاى آنها در میان اصحابش خالى است یاد مى کند و مى فرماید: «کجایند برادران من همانها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش رفتند»; (أَیْنَ إِخْوَانِی الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّریِقَ، وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟).

سپس روى چند نفر از این پیشتازان ایثار و شهادت و آگاهى و معرفت، انگشت مى نهد و مى فرماید: «کجاست عمار؟ کجاست ابن تیّهان؟ و کجاست ذوالشهادتین. (سه نفر از بزرگان اصحاب که شرح حالشان خواهد آمد)»; (أَیْنَ عَمَّارٌ؟ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ؟).

آن گاه به صورت کلى و عام از همه آنها چنین یاد مى کند: «کجایند مانند آنان از برادرانشان که پیمان بر جانبازى بستند و سرانجام سرهایشان براى فاجران و فاسقان فرستاده شد»; (وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ؟ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ، وَ أُبْرِدَ(1) بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ!).

اشاره به ده ها نفر از صحابیان بزرگوار پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که همراه على(علیه السلام) در صفین بودند و شربت شهادت نوشیدند و جنایتکاران لشکر معاویه، سرهاى آنها را جدا کردند و براى معاویه بردند.(2)

در اینجا خاطره آنان سبب شد که امام(علیه السلام) حالت تأثر شدیدى پیدا کند آن گونه که راوى این خطبه (نوف بکالى) مى گوید: آن گاه امام(علیه السلام) دست به محاسن شریف خود زد و مدت طولانى گریست و فرمود:

«آه بر برادرانم. همانها که قرآن را تلاوت مى نمودند و به کار مى بستند در فرائض الهى دقت مى کردند و آنها را به پا مى داشتند. سنّتها را زنده کرده و بدعتها را مى راندند. بسوى جهاد دعوت شدند و مشتاقانه پذیرفتند، به رهبر خود اطمینان داشتند و از او پیروى کردند»; (قالَ: ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلى لِحْیَتِهِ الشَّریفَةِ الْکَریمَةِ، فَأَطالَ الْبُکاءَ، ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَوِّهِ(3) عَلَى إِخْوَانِی الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ. دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا، وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ).

این اوصاف شش گانه حکایت از عظمت مقام آنان در علم و عمل در پاسدارى دین و در جهاد و اطاعت از پیشوا و رهبر الهى مى کند. هم از قرآن آگاهى داشتند و آن را مو به مو در مورد زندگى اجرا مى کردند، هم از واجبات با خبر بودند و به آن عمل مى کردند هم پاسدارى از سنّتها و مبارزه با بدعتها داشتند و به هنگام جهاد اهل ایثار و فداکارى بودند.

در واقع امام(علیه السلام) مى خواهد سرمشقى به یارانش بدهد و بگوید مؤمنان واقعى و حافظان راستین اسلام و صحابه حقیقى پیامبر(صلى الله علیه وآله) چه ویژگى هایى داشتند. شاید این سخنان داغ در آن دلهاى سرد اثر بگذارد و براى جهاد با ظالمان و جانیان به پا خیزند.

سپس امام(علیه السلام) با صداى رسا و بانگ بلند ندا داد: «اى بندگان خدا جهاد، جهاد. آگاه باشید من امروز لشکر را به سوى اردوگاه حرکت مى دهم آن کس که مى خواهد به سوى خدا حرکت کند با ما کوچ نماید»; (ثُمَّ نادى بِأَعْلى صَوْتِهِ: الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللهِ! أَلاَ وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَوْمِی هذَا ; فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللهِ فَلْیَخْرُجْ!).

به این ترتیب امام(علیه السلام) بعد از آن همه بیانات تکان دهنده و بیدارگر، مردم را براى جهاد به سوى دشمن دعوت کرد و گروه زیادى از مردم از سخنان امام(علیه السلام) به شوق آمدند واحساس مسئولیت کردند و آماده حرکت به میدان جهاد شدند.

«نوف بکالى (راوى این خطبه) مى گوید: امام(علیه السلام) پرچمى به امام حسین(علیه السلام)براى یک لشکر ده هزار نفرى داد و پرچمى به قیس ابن سعد ـ که رحمت خدا بر او باد ـ براى ده هزار و به ابوایوب انصارى براى ده هزار و براى دیگران هر کدام به تعدادهاى دیگر، و این در حالى بود که مى خواست به صفین بازگردد ولى هنوز روز جمعه نگذشته بود که ابن ملجم ـ که لعنت خدا بر او باد ـ امام(علیه السلام) را ضربت زد و لشکرها بازگشتند و ما همچون گلّه هایى بودیم که شبان خود را از دست مى دهد و گرگان از هر سو به آنها حمله ور مى شوند و آنها را مى ربایند»; (قال نوْفٌ: وَ عَقَد لِلْحُسَیْنِ(علیه السلام) فی عَشَرَةِ آلاف، وَ لِقیسِ بن سعد(قدس سره)فی عَشَرَةِ آلاف، وَ لاِبی أیُّوبِ الاَْنْصاری فی عَشَرَةِ آلاف، وَ لِغَیْرِهِمْ عَلى أَعْداد أُخَر، وَ هُوَ یُریدُ الرَّجْعَةَ إلى صِفینَ، فَما دارَتِ الْجُمْعَةُ حَتّى ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ابنُ مُلْجَم لَعَنهُ اللهُ، فَتَراجَعَتِ الْعَساکِرُ، فَکُنّا کَأَغْنام فَقَدتْ راعیها، تَخْتَطُفها الذِئابُ مِن کُلِّ مَکان!).

به این ترتیب گرگان شام و غارتگران سپاه معاویه شادمان شدند و از اینکه خطر بزرگى بار دیگر از آنها دفع شد شادى کردند; ولى مؤمنان راستین در دریایى از غم و اندوه فرو رفتند.

در حدیث آمده است هنگامى که خبر شهادت امیرمؤمنان على(علیه السلام) به شام رسید. عمروابن عاص با خبر شد و با این جمله به معاویه بشارت داد: «إِنَّ الاَْسَد المُفرِشِ ذِراعَیْهِ بِالْعَراقِ لاقى شُعُوبَه; آن شیرى که در عراق در کمین ما بود به یاران خود پیوست».(4)

 


1. «أبرد» از ریشه «برود» و «برودت» به معناى سرد شدن است و در مورد کسى که آخر روز وارد محلى مى شود این واژه به کار مى رود و نیز هنگامى که نامه و یا چیزى را با پیک مخصوص از جایى به جایى مى فرستند واژه ابراد اطلاق مى شود و «برید» در زمان ما به اداره پست اطلاق مى شود.

2. ابن عبدالبرّ از عبدالرحمن بن أبزى نقل مى کند: سیصد تن از کسانى که در بیعت رضوان با رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بیعت کردند، در جنگ صفین در رکاب على(علیه السلام) شرکت داشتند و از آن میان شصت و سه تن به شهادت رسیدند که یکى از آنان عمار یاسر است. (استیعاب، جلد 2، صفحه 70، شرح حال عمّار).

3. «اوِّه» این واژه آنگاه که به سکون واو قرائت مى شود کلمه اى است که به هنگام شکایت و اظهار درد گفته مى شود و معادل آن در فارسى آه است.

4. بحارالانوار، جلد 41، صفحه 69.

 

 

بخش هشتمیاران با وفاى امام (علیه السلام)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma