مرکز حکومت را رها مکن

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 05
بخش اوّلنکته

   امام (علیه السلام) در آغاز براى این که مسلمانان به خاطر فزونى لشکر دشمن در این نبرد بزرگ مرعوب نشوند، به خصوص این که از تواریخ چنین برمى آید که «عثمان» در برابر مشورت خلیفه دوّم سخنى گفت که نشان مقبولیّت داشت، مى فرماید : «پیروزى و شکست این امر (اسلام) تاکنون بستگى به فزونى و کمى جمعیّت نداشته است، این آیین خداست که خداوند آن را پیروز ساخته، و سپاه اوست که آن را آماده کرده و یارى نموده، تا بدان جا که باید برسد رسید، و هر جا باید طلوع کند طلوع کرد» (إنَّ هذَا الاَْمْرَ لَمْ یَکُنْ نَصْرُهُ وَلاَ خِذْلاَنُهُ بِکَثْرَة وَلاَ بِقِلَّة. وَهُوَ دِینُ اللهِ الَّذِی أَظْهَرَهُ، وَجُنْدُهُ الَّذِی أَعَدَّهُ وَأَمَدَّهُ، حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ، وَطَلَعَ حَیْثُ طَلَعَ).

   اشاره به این که ما در بسیارى از جنگها در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) در مقابل دشمن در اقلیّت بودیم، با این حال پیروز شدیم، ما مشمول عنایات و الطاف الهى هستیم، و همیشه سایه این عنایات را بر سر خود دیده ایم، بنابراین از فزونى  لشکر دشمن نهراسید، و با توکّل بر لطف خدا پیش روید.

   این تعبیر یادآور پیروزى مسلمین در جنگ هاى «بدر» و «احزاب» ومانند آنهاست.

   ممکن است تفاوت میان جمله «بَلَغَ مَا بَلَغَ» و «طَلَعَ حَیْثُ طَلَعَ» این بوده باشد که جمله دوّم از خواستگاه اسلام خبر مى دهد، و جمله اوّل از منتهاى منطقه نفوذ اسلام سخن مى گوید.

   این احتمال نیز وجود دارد که جمله اوّل اشاره به مناطقى دارد که اسلام در آن جا نفوذ کرد، و جمله دوّم اشاره به مناطقى دارد که هر چند اسلام در آن جا نفوذ نکرد، ولى آوازه اسلام در آن جا پیچید، و شعاع اسلام در آن افتاد، و زمینه را براى پیشرفت اسلام فراهم ساخت.

   و یا این که جمله اوّل اشاره به قدرت و قوّت اسلام است، و جمله دوّم اشاره به گسترش اسلام.

   و به دنبال این سخن براى تأکید بیشتر، چنین مى فرماید : «خداوند به ما وعده پیروزى داده است، و او به وعده خودش عمل خواهد کرد، و سپاه خودرا یارى مى کند» (وَنَحْنُ عَلَى مَوْعُود مِنَ اللهِ، وَاللهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ، وَنَاصِرٌ جُنْدَهُ).

   اشاره به آیه شریفه : « (هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشِرْکُونَ); او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیین ها پیروز کند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند»(1).

   و آیه : « (إنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُوْمُ الاَْشْهَادُ); ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده اند در زندگى  دنیا و (در آخرت) روزى که گواهان به پا مى خیزند یارى مى دهیم»(2).

   آرى !، در سایه ایمان، پیروزى دنیا و آخرت به ما وعده داده شده است، و آیات دیگر که همه بر این معنا گواهى مى دهد.

   امام (علیه السلام) بعد از ذکر این مقدمه که براى آرامش روحى خلیفه و حاضران بیان فرموده، به سراغ موضوع اصلى مشورت که شرکت شخص «عمر» در جنگ بوده، مى رود و چنین مى فرماید : (بدان !) «موقعیت زمامدار مانند رشته است که مهره ها را جمع مى کند و ارتباط مى بخشد، اگر رشته از هم بگسلد، مهره ها پراکنده مى شوند، و هر یک به جایى خواهد افتاد، به گونه اى که هرگز نتوان همه را جمع کرد». (وَمَکَانُ الْقَیِّمِ بِالاَْمْرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ یَجْمَعُهُ وَیَضُمُّهُ : فَإنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ(3) تَفرَّقَ الْخَرَزُ(4) وَذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذَافِیرِهِ(5)أَبَداً).

   چه تعبیر جالب و تشبیه زیبایى ! زمامدار و فرمانده یک کشور به منزله ریسمان تسبیح یا گردنبند است، که رمز وحدت و انسجام امت است، و در ضمن این نکته را به زمامداران مى آموزد که باید آن قدر سعه صدر و گستردگى فکر داشته باشند که بتوانند تمام افراد زیر نظر خودرا در یک مجموعه منسجم گردآورند.

   سپس امام (علیه السلام) بار دیگر به تقویت روحیه آنان پرداخته، مى فرماید : «عرب گرچه امروز از نظر تعداد کم است ولى با وجود اسلام بسیارند، وبا اجتماع (و انسجامى که در پرتو این آیین پاک) به دست آورده اند قدرتمند و شکست ناپذیرند !» (وَالْعَرَبُ الْیَوْمَ، وَإنْ کَانُوا قَلِیلاً، فَهُمْ کَثِیرُونَ بِالاْسْلاَمِ، عَزِیزُونَ بِالإجْتِمَاعِ).

   سپس بار دیگر به نتیجه گیرى اصلى پرداخته مى افزاید : «حال که چنین است تو همچون قطب آسیاب باش، و آن را به وسیله عرب به گردش درآور، و آتش جنگ را دور از خود شعلهور ساز !» (فَکُنْ قُطْباً، وَاسْتَدِرِ الرَّحَا بِالْعَرَبِ، وَأَصْلِهِمْ(6) دُونَکَ نَارَ الْحَرْبِ).

   سپس به دلیل آن پرداخته، مى فرماید : «چرا که اگر شخصاً از این سرزمین خارج شوى، ممکن است اعراب باقیمانده (که در میان آنها منافقان وجود دارند) از اطراف و اکناف سراز فرمانت برتابند، تا آن جا که نقاط آسیب پذیرى که پشت سرگذارده اى از آنچه پیش روى دارى مهمتر خواهد بود !» (فَإنَّکَ إنْ شَخَصْتَ(7) مِنْ هذِهِ الأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَیْکَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَأَقْطَارِهَا، حَتَّى یَکُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ مِنَ الْعَوْرَاتِ(8) أَهَمَّ إلَیْکَ مِمَّا بَیْنَ یَدَیْکَ).

   اشاره به این که اسلام هنوز در آغاز کار بود، و منافقان و بازماندگان عصر جاهلیّت هنوز در صفوف عرب جاى داشتند، و در انتظار فرصتى بودند که از پشت به مسلمین واقعى خنجر بزنند، اگر زمامدار و یاران وفادارش همگى به نقطه دور دستى بروند، میدان براى بد اندیشان و مفسدان و منافقان خالى مى شود، و ممکن است آنها خطراتى بیافرینند که از خطر دشمن بیرونى مهمتر باشد.

   اضافه بر این اگر مشکلى براى لشکر در جبهه ها به وجود آید، زمامدارى که در مرکز نشسته است مى تواند گروه هاى تازه نفسى را بسیج کند، و به میدان بفرستد، ولى اگر خودش حضور در میدان داشته باشد پشت لشکر به کلى خالى مى شود.

   در ضمن توجه به این نکته لازم است که عرب در جمله (وَالْعَرَبُ الْیَوْمَ...) با عرب در جمله (انْتَقَضَتْ عَلَیْکَ الْعَرَبُ...) اشاره به دو گروه مختلف از عرب است. گروه اوّل مؤمنان خالص را مى گوید، و گروه دوّم منافقان به ظاهر مؤمن و یا مسلمانان آسیب پذیر.

* * *

 


1. توبه، آیه 33.
2. غافر (مؤمن)، آیه 51.
3. گر چه یک مفهوم کلّى شناخته شده اى دارد ولى در این جا به معنى ریسمانى است که در تسبیح یا گردنبند مى کنند و دانه ها رانظام مى بخشد.
4. «خرز» به معنى دانه هاى سوراخ دارى است که گاه قیمتى و گاه معمولى است و از آن گردن بند یا تسبیح درست مى کنند و ریشه اصلى آن «خَرْز» (بر وزن فرض) به معنى سوراخ کردن پوست یا چیز دیگرى است.
5. «حذافیر» جمع «حذفور» (بر وزن مزدور) و «حذفار» (بر وزن مضمار) به معنى جانب و اطراف چیزى است و «حذافیر» به معنى تمام جوانب است.
6. «اَصْل» از مادّه «صلى» (بر وزن سعى) به معنى ورود در آتش یا سوختن در آن است و هنگامى که به باب افعال مى رود به معنى افکندن در آتش مى آید و این تعبیر در خطبه بالا اشاره به این است که وقتى لشکریان در آتش جنگ مشغول فعالیتند خود را از آنها دور دار تا دشمن نتواند به تو آسیب برساند.
7. «شخصت» از مادّه «شخوص» (بر وزن خلوص) در اصل به معنى خارج شدن از منزل یا شهر است و از آن جا که به هنگام بیرون رفتن، انسان نمایان مى شود به بلندیها وقامت انسان که از دور ظاهر مى شود اطلاق شده است و به مسافر «شاخص» مى گویند چون به هنگام ورودش به شهر نمایان است. این واژه به هر چیز بلندى نیز اطلاق مى شود.
8. «عورات» جمع «عورت» در اصل به معنى عیب وعار است و از آن جا که آشکار ساختن آلت جنسى مایه عیب و عار است در لغت عرب به آن «عورت» اطلاق شده، ولى این واژه معنى وسیعتر و گسترده ترى نیز دارد و آن نقطه آسیب پذیر و آنچه انسان از آن بیم و وحشت و نگرانى دارد و از آن جایى که مرزهاى هر کشورى از مناطق آسیب پذیر و نگران کننده است این واژه در این مورد نیز بکار مى رود ولى در خطبه بالا بر خلاف آنچه بسیارى از شارحان گفته اند به معنى مرزها نیست بلکه منظور نقاط آسیب پذیر و نگران کننده در داخل کشور اسلام است که از سوى منافقان ممکن است مورد هجوم واقع شود و جمله «مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ» گواه بر این معناست; زیرا هنگامى که لشکر به سوى دشمن خارجى حرکت مى کند آنچه پشت سر او قرار مى گیرد بخشهاى داخلى کشور است.

 

بخش اوّلنکته
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma