3 ـ سرنوشت دردناک ابوذر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 05
2 ـ ابوذر و اشتراکیّت (سوسیالیسم)4 ـ سخنان بدرقه کنندگان

   گر چه درباره ابوذر ناگفته ها بسیار است و تالیف کتاب مستقلى را مى طلبد ولى ذکر این نکته لازم است، که آنچه به ابوذر قوت و قدرت مى داد و مخالفانش را سخت هراسان مى ساخت زهد کم نظیر و آمیخته با صراحت لهجه او بود، از یکسو به خاطر زهدش نمى توانستند بر او خرده بگیرند و از سوى دیگر، تاب تحمل لهجه صریح او را نداشتند که یک نمونه جالب آن را ذیلاً مى خوانید.

   «ابن ابى الحدید» از «جاحظ» از مردى بنام «جلام ابن جندل» غفارى نقل مى کند که من نماینده معاویه در منطقه «قنسرین» شام در خلافت عثمان بودم، روزى نزد معاویه رفتم تا در مورد منطقه حکومت خود از او سؤالى کنم، ناگهان فریادى بر در قصر او شنیدم که کسى مى گفت : «قطار شتران حامل آتش فرار رسیدند» (اشاره به شترانى بود که اموال بیت المال را حمل مى کردند) خداوندا، کسى را که امر به معروف مى کند و خود آن را ترک مى گوید از رحمتت دور کن. خدایا آنها را که نهى از منکر مى کنند و مرتکب آن مى شوند نیز از رحمتت دور کن.

   ناگهان دیدم معاویه لرزید و رنگِ صورتش تغییر کرد، گفت جلام مى دانى فریادکننده کیست ؟ گفتم : نه، گفت : این همان «جندب بن جناده ابوذر» است. همه روز بر در قصر مى آید و فریاد مى کشد و این جملات را مى گوید.

   سپس معاویه دستور داد او را نزد من آورید مأموران، ابو ذر را کشان کشان نزد معاویه آوردند و در برابر معاویه ایستاد، «معاویه» گفت :

   «اى دشمن خدا و پیامبر ! تو هر روز مى آیى و این بساط را راه مى اندازى بدان اگر من بنا بود یکى از اصحاب محمّد (صلى الله علیه وآله) را بدون اذن عثمان به قتل برسانم تو را مى کشتم ولى باید درباره تو از عثمان اجازه بگیرم...»

   ابوذر، در پاسخ گفت : اى معاویه من دشمن خدا و پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیستم، بلکه تو و پدرت «ابو سفیان» دشمن خدا بوده و هستید که در ظاهر اسلام را پذیرفتید و در باطن کفر را و پیامبر (صلى الله علیه وآله) تو را لعن کرد و بارها به تو نفرین نمود که هرگز سیر نشوى... معاویه سخت برآشفت و دستور داد ابوذر را حبس کنند و خطر باقى ماندن او را در شام به عثمان خبر داد، عثمان دستور داد او را بر مرکب خشنى بدون جهاز سوار کنند وشب و روز برانند تا سخت شکنجه ببیند و همین گونه کردند، هنگامى که ابوذر به مدینه رسید رانهایش کاملاً مجروح شده بود سپس عثمان او را به ربذه (منطقه بسیار بد آب و هوایى) تبعید کرد(1).

   این بحث را با حدیثى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) که در کتاب معروف «اسد الغابه» آمده، پایان مى دهیم : «ابوذر سه سال قبل از بعثت، خداى یگانه را پرستش مى کرد و هنگامى که با پیامبر بیعت کرد شرط کرد من در راه خدا از ملامت ملامت کنندگان پرهیز نخواهم کرد» (وَبَایَعَ النَّبیَّ (صلى الله علیه وآله) عَلَى أنْ لاَ تَأْخُذَهُ فی اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم وَعَلَى أَنْ یقُولَ الْحَقُّ وَإنْ کَانَ مُرّاً»(2).

* * *


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 8 ، صفحه 157.
2. اسد الغابه، جلد 1، صفحه 301.

 

2 ـ ابوذر و اشتراکیّت (سوسیالیسم)4 ـ سخنان بدرقه کنندگان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma