علم غیب مخصوص خدا است اما....

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 05
بخش سوّمعلم غیب در آیات و روایات اسلامى

   هنگامى که امام (علیه السلام) از دو حادثه مهم آینده (شورش اصحاب الزنج و فتنه مغول) با ذکر خصوصیات، خبر داد : «یکى از یاران آن حضرت عرض کرد : اى امیرمؤمنان ! شما داراى علم غیب هستید» (فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أصْحَابِهِ : لَقَدْ أُعْطِیْتَ یا أمِیْرَالمُؤْمِنْیِنَ عِلْمَ الْغَیْبِ !).

   این تعبیر گر چه به صورت خبر است ولى در واقع استفهام است زیرا او شنیده بود که علم غیب مخصوص خداست لذا از امام (علیه السلام) در این باره توضیح خواست.

   «امام (علیه السلام) خنده اى کرد و به آن مرد که از طایفه بنى کلب بود فرمود : اى برادر کلبى ! این علم غیب نیست این تعلّم و آموخته اى از عالمى است (از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)) (فَضَحِکَ (علیه السلام)، وَقَالَ لِلرَّجُلِ، وَکَانَ کَلْبیّاً : یَا أَخَا کَلْب، لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب، وَإنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم).

   به یقین خنده امام (علیه السلام) نه از روى تمسخر بود و نه ناشى از غرور، بلکه خنده خوشحالى بود، شاید از این نظر که خوب شد، این مرد کلبى چنین سؤالى بیان کرد تا امام (علیه السلام) همگان را از چنین اشتباهى درآورد. و یا این که خنده امام (علیه السلام) از روى تعجب بوده که نباید چنین مسأله اى بر آن سؤال کننده مخفى باشد. به هر حال تعبیر امام (علیه السلام) اشاره به این حقیقت است که آن علم که مخصوص خداست علم ذاتى است و اما علمى که حاصل از تعلّم باشد و جنبه اکتسابى داشته باشد یعنى امام (علیه السلام) از پیامبر (صلى الله علیه وآله) بیاموزد و پیامبر (صلى الله علیه وآله) از وحى الهى، این براى غیر خدا امکان پذیر است (شرح این مطلب در ادامه سخن خواهد آمد).

   سپس افزود : «علم غیب تنها علم (به زمان قیام) قیامت است و آنچه خداوند سبحان در این آیه برشمرده است آن جا که مى فرماید : «آگاهى به وقت قیامت نزد اوست، او باران را نازل مى کند و از آنچه در رحم مادران است با خبر است، هیچ کس (جز او) نمى داند فردا چکار خواهد کرد و هیچ کس نمى داند در کدام سرزمین از دنیا مى رود...» (وَإنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَمَا عَدَّدَهُ اللهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ : (إنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَیَعْلَمُ مَا فِی الاَْرْحَامِ، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَداً، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْض تَمُوتُ...) الاْیَةَ(1).

   سپس در شرح این معنى مى افزاید : «بنابراین خداوند سبحان از آنچه در رحمهاست با خبر است که پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، سخاوتمند است، یا بخیل، سعادتمند است یا شقىّ و آن کس که آتشگیره آتش دوزخ است یا کسى که در بهشت رفیق و هم نشین پیامبران مى باشد» (آرى تنها خداوند از این امور آگاه است) (فَیَعْلَمُ اللهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الاَْرْحَامِ مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثَى، وَقَبِیح أَوْ جَمِیل، وَسَخِیٍّ أَوْ بَخِیل، وَشَقِیٍّ أَوْ سَعِید، وَمَن یَکُونُ فِی النَّارِ حَطَباً، أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً).

   و در نتیجه گیرى نهایى مى فرماید : «این است آن علم غیبى که هیچ کس جز خدا آن را نمى داند و غیر از اینها، علمى است که خداوند به پیامبرش تعلیم فرموده، و او به من آموخته است و براى من دعا کرد که سینه ام آن را در خود جاى دهد و اعضا و جوارحم از آن پر شود» (فَهذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لاَ یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إلاَّ اللهُ، وَمَا سِوَى ذلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللهُ نَبِیَّهُ فَعَلَّمَنِیهِ، وَدَعَا لِی بَأَنْ یَعِیَهُ(2) صَدْرِی، وَتَضْطَمَّ(3) عَلَیْهِ جَوَانِحِی(4)).

   از مجموع این عبارات، به خوبى استفاده مى شود که اوّلاً علم غیب علم ذاتى است که مخصوص خداوند است ولى علم آموختنى و اکتسابى و اعطایى، علم غیب نامیده نمى شود بلکه آن چیزى است که خدا به پیامبرش تعلیم داده و پیامبر (صلى الله علیه وآله) آن را به کسى که شایسته دانسته است آموخته است و ثانیاً این علوم آموختنى نیز استثنائاتى دارد که پنج مورد آن در آیه شریفه آخر سوره «لقمان» آمده است و اینها مصداق علم غیبى است که خداوند آن را به هیچ کس نیاموخته است.

* * *

   در این جا چند سؤال مطرح است :

   1 ـ چگونه از آیه شریفه استفاده مى شود که این علوم پنجگانه مخصوص خداست ؟

   2 ـ چگونه این علوم مخصوص خداست حال آن که پیغمبران و امامان گاه از نزول باران، فرزندانى که در ارحامند و یا زمان و مکانى که در آن از دنیا مى روند خبر داده اند و حتى گاهى علوم امروز مى تواند آن را پیش بینى کند که مثلاً کى و در کجا باران مى بارد و جنین پسر است یا دختر ؟

   3 ـ چه تفاوتى میان این علوم پنجگانه و سایر امور پنهانى است که غیر خدا از آنها با خبر نیست ؟

   در پاسخ سؤال اوّل مى توان گفت : جمله اوّل درباره قیامت به وضوح اختصاص علم آن را به خداوند بیان کرده و تقدیم «عِنْدَهُ» بر «عِلْمُ السَّاعَةِ» دلالت بر حصر دارد یعنى آگاهى بر قیام قیامت فقط مخصوص ذات اوست و جمله چهارم و پنجم نیز به وضوح دلالت بر حصر دارد چرا که مى گوید هیچ کس نمى داند فردا چه انجام مى دهد و هیچ کس نمى داند در کدامین سرزمین مى میرد.

   بنابراین مورد دوّم و سوّم به مقتضاى وحدت سیاق نیز جزو علوم اختصاصى خداوند مى باشد، روایات متعدّدى که در تفسیر آیه از معصومین (علیهم السلام) نقل شده نیز گواه دیگرى بر این معناست(5).

   در پاسخ سوال دوّم توجه به این نکته لازم است که آگاهى بر این امور پنجگانه به طور تفصیل مخصوص خداوند است هر چند ممکن است علم اجمالى براى معصومین (علیهم السلام) یا بعضى اولیاء الله حاصل شود، مثلاً ممکن است پیامبر (صلى الله علیه وآله) یا امام معصوم بداند که فردا باران مى آید یا فلان کس در فلان سرزمین از دنیا مى رود ولى جزئیات این امر مانند آگاهى بر لحظه شروع و لحظه قبل و دانه هاى باران که در هر مکانى مى بارد و همچنین آگاهى بر لحظه فوت و قطعه زمینى که در آن مى میرد و حالات ناشى از سکرات موت و امثال اینها مخصوص ذات پاک خداوند است.

   شاهد این سخن توضیحى است که امام (علیه السلام) درباره جنین هایى که در رحم مادران قرار مى گیرند داده است مى فرماید : پسر یا دختر بودن (از لحظه اوّل انعقاد نطفه تا به آخر) و زشت و زیبا و سخاوتمند و بخیل بودن و سایر صفات جسمانى و روحانى و مسیر زندگى آینده جنین همه را خداوند مى داند بنابراین به فرض که انسانها از طریق تعلّم غیب، یا آزمایشهایى که امروز متداول شده بعضى از این حالات را در بعضى از دورانهاى جنینى بدانند این یک علم جزئى است در حالى که علم کلى آن نزد خداوند است.

   و اما در پاسخ سؤال سوّم باید اعتراف کرد که غیر از مسأله قیامت در چهار مورد دیگر ما فرقى بین آنها و سایر امور پنهانى نمى بینیم جز این که آیه فوق و روایات معصومین این امور را از سایر امور پنهانى جدا مى سازد و مى گوید : علم تفصیلى آن مخصوص ذات پاک خداست ولى در امور دیگرى مانند آنچه در خطبه بالا در مورد فتنه صاحب الزنج و حمله مغول آمده است ممکن است خداوند علم اجمالى و تفصیلى آن را در اختیار بعضى از بندگان خاصش بگذارد و در هر حال ما تابع نصوص قرآنى و روایات معتبر معصومین (علیهم السلام) هستیم.

* * *


1. لقمان، آیه 34.
2. «یعى» از مادّه «وعى» (بر وزن سعى) به معنى نگهدارى چیزى در قلب یا به تعبیر دیگر : یاد گرفتن و به حافظه سپردن است.
3. «تضطمّ» از مادّه «ضمّ» به معنى جمع کردن چیزى است بنابراین «تضطمّ» یعنى جمع مى کند.
4. «جوانح» جمع «جانحه» به معنى دنده هاى اطراف سینه است و در اصل از مادّه «جنیح» به معنى تمایل و انحنا گرفته شده و از آن جا که دنده ها مخصوصاً دنده هاى فوقانى داراى انحنا مى باشد واژه جانحه بر آن اطلاق شده است.
5. در تفسیر «نورالثقلین» حدّ اقل هفت روایت در ذیل آیه فوق در این زمینه نقل شده است.
بخش سوّمعلم غیب در آیات و روایات اسلامى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma