همان طور که در بالا اشاره شد امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه، به سراغ حمد و ستایش پروردگار و ذکر جمال و جلال او و براهین ذات مقدّسش مى رود. در عباراتى کوتاه و زیبا و دلنشین، به مهمترین دلایل توحید اشاره مى کند. نخست مى فرماید: «ستایش مخصوص خداوندى است که با آفرینش خود، بر انسان ها تجلى کرده است!». (الْحَمْدُللهِِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ).
و این، در واقع اشاره به «برهان نظم» است که در جاى جاى قرآن مجید آمده است. گاه دست انسان را مى گیرد و به آسمان ها مى برد و سیّارات و ثوابت و کهکشان هاى با عظمت را به او نشان مى دهد و گاه به اعماق اتم مى کشاند و ساختمان شگفت انگیز آن را به انسان ارائه مى دهد. گاه عجایب خلقت پرندگان، گاه شگفتى هاى جهان حیوانات و جانداران، گاه اسرار آفرینش نباتات، گاه عجایب اعماق دریاها. آرى، به وسیله مخلوقات، خالق را به خلقش نشان داده است و این داستان عجیب و طولانى دارد که هرگز تمام نمى شود. از یک سو، هر قدر در عظمت عالم آفرینش بیندیشیم، به جایى نمى رسیم و از سویى دیگر، در اسرار خلقت آنها و نظم حاکم بر آنها.
از تفسیر بالا روشن شد که خلق در «لِخَلْقِهِ» اشاره به انسان ها است و در «بِخَلْقِهِ» اشاره به تمامى مخلوقات است. یکى خاص، و دیگرى عام است.
سپس در ادامه این سخن، اشاره به «برهان فطرت» مى کند و مى فرماید: «خداوندى که با حجّت و دلیل خود، بر قلب بندگان آشکار شده است!» (وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ).
چه حجّتى از این بالاتر که وقتى انسان به قلب و روح خود باز مى گردد، بانگ توحید و خداشناسى را از هر گوشه آن مى شنود و به همین دلیل، هر قدر شیاطین در انکار ذات پاکش بکوشند و براى منحرف ساختن بندگان تلاش کنند، هنگامى که فشارها برچیده شد، و ابرهاى ظلمانى وساوس شیطانى کنار رفت، فطرت توحیدى تجلّى مى کند و باز انسان به سوى خدا بر مى گردد.
در سومین جمله، اشاره به دلیل سومى مى کند که مى توان آن را «برهان ابداع» نام نهاد. مى فرماید: «آفریده ها را بدون نیاز به فکر و اندیشه آفرید; چرا که اندیشه مخصوص کسانى است که داراى روح و ضمیر باطن هستند و او چنین نیست!» (خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَیْرِ رَوِیَّة، إِذْ کَانَتِ الرَّوِیَّاتُ لاَ تَلِیقُ إِلاَّ بِذوِی الضَّمَائِرِ(1)، وَ لَیْسَ بِذِی ضَمِیر فِی نَفْسِهِ).
مى دانیم تمام مصنوعات انسانى بازگشت به تفکّر و برنامه ریزى و نقشه کشى هاى قبلى مى کند و این تفکّر و برنامه ریزى نیز بازگشت به مخلوقات و مصنوعات جهان آفرینش دارد. یعنى هر چه انسان مى سازد، شبیه و مانندى براى آن در جهان خلقت دیده; و گاه اشکال مخلوقات گوناگون را به هم ترکیب مى کند و از آن چیزى درست مى کند; صنعت کشتى را از مرغان دریایى، و هواپیما را از خلقت پرندگان، ومراکب دیگر را از مراکب صحرایى آموخته است. بنابراین، اوّلا در مصنوعات خود نیاز به اندیشه و تفکّر دارد و ثانیاً نیاز به پیروى و تقلید و الگو گرفتن از موجودات اطراف خویش.
آن کس که تمام افعالش ابداع است، نه اندیشه اى لازم دارد و نه الگویى، تنها خداست.
امروز ثابت شده است که تنها در روى کره زمین میلیونها نوع گیاه و حیوان و حشره وجود دارد که هنوز بسیارى از آنها که در اعماق دریاها و یا در قلب جنگلها و یا درون کویرهاى دوردست و یا مناطق قطبى زندگى مى کنند، براى انسان کشف نشده است; آفریده هایى با شگفتى هاى حیرت انگیز و طرز زندگى کاملا متفاوت و ساختمان و ترکیب بندى بسیار حساب شده. تمام اینها، ابداعات الهى است و ابداع او یکى از دلایل وجود و علم و قدرت است.
گذشته از همه اینها، مصنوعات بشرى با گذشت قرنها و استفاده کردن از تجربه هاى دیگران تکامل مى یابد، در حالى که مخلوقات خدا چنین نیست و اگر روند تکاملى داشته باشند، از درون خود آن مخلوق سرچشمه مى گیرد، نه با تجربه جدید.
سپس در چهارمین جمله براى توضیح و تفسیر گفتار پیشین مى فرماید: «علم و دانش او، اعماق پرده هاى غیب را شکافته و به عقاید پیچیده و پنهان احاطه دارد» (خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَیْبِ السُّتُرَاتِ(2)، وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ السَّرِیرَاتِ(3)).
اگر آفرینش او در اَشکال و کیفیّات بسیار متنوّع و گوناگون نیاز به اندیشه و الگوى قبلى ندارد; به این دلیل است که علم او بى پایان و نامحدود است. در اعماق همه چیز نفوذ دارد و از عقاید پنهانى هر کس با خبر است.
آرى، کسى نیاز به اندیشه و تفکّر و استفاده از تجارب دیگران دارد، که علمش محدود است و از پشت پرده هاى غیب بى خبر است.
تعبیر بالا، در واقع از قبیل ذکر خاص بعد از عام است; یعنى نخست از علم خداوند به باطن تمام اشیا، سخن مى گوید; سپس از علم او به عقاید پنهان آدمیان.