رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در خواب دیدم!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 03
خطبه 70 1- یاران على(علیه السلام)

«محمّد بن حبیب بغدادى» در کتاب «المغتالین» از «ابوعبدالرّحمان سلمى» نقل مى کند: «در آن هنگام که امیر مؤمنان على(علیه السلام) در بستر شهادت افتاده بود، از او عیادت کردم; فرمود: نزدیک بیا (گویا امام نمى خواست صداى او را دیگران بشنوند) این در حالى بود که زنان گریه مى کردند; من نزدیک امام(علیه السلام) آمدم، فرمود: «دیشب مى خواستم خانواده ام را بیدار کنم که خواب چشمانم را فراگرفت، در حالى که نشسته بودم». سپس آنچه را در خواب دیده و در متن سخن بالا آمده است، براى او نقل فرمود.

به هر حال، این سخن از شدّت ناراحتى امام(علیه السلام) از کارشکنى هاى گروهى از امّت و آزارهایى که در صحنه هاى مختلف به آن حضرت داده اند، پرده بر مى دارد و این نخستین بار نیست که امام(علیه السلام) از مردم شکایت مى کند، بلکه در خطبه هاى متعدّدى از «نهج البلاغه» نظیر این معنا با عبارات دیگرى دیده مى شود که همگى حکایت مى کند، گروهى از اصحاب آن حضرت، نه تنها مقامش را نشناختند و حرمتش را پاس نداشتند، بلکه از انواع اذیّت ها و آزارها فروگذار ننمودند.

امام(ع) در آغاز این سخن مى فرماید: «در حالى که نشسته بودم، خواب چشمان مرا فراگرفت» (مَلَکَتْنِی عَیْنِی وَ أَنَا جَالِسٌ).

جمله (مَلَکَتْنِی عَیْنِی) (چشمم مالک من شد و بر من مسلّط گشت) کنایه اى است از خواب; زیرا چشم نخستین عضوى است که خواب در آن ظاهر و آشکار مى شود و به همین دلیل، به صورت کنایه در مفهوم خواب بکار مى رود.

سپس اضافه فرمود: «در خواب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر من ظاهر شد، عرض کردم: اى رسول خدا! چه کژى ها و عداوتها که از امّتت دیدم؟!» (فَسَنَحَ(1) لِی رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ! مَاذَا لَقِیتُ مِنْ أُمَّتِکَ مِنَ الاَْوَدِ وَ اللَّدَدِ؟).

شاید کمتر در طول تاریخ بتوانیم برگزیده اى از «اولیاءاللّه» را پیدا کنیم که در مدّت کوتاه حکومتش، با این همه خصومت، دشمنى، کارشکنى، سرکشى و آزار و نامهربانى، رو به رو شده باشد.

هم در آن مدّت طولانى بیست و پنج سالى که امام(علیه السلام) خانه نشین بود، و هم در دوران کوتاه حکومتش، دائماً بر ضدّ او کارشکنى مى کردند و به طور روزافزونى حضرتش را آزار مى دادند; چراکه در دوران خلفا - مخصوصاً خلیفه سوم - به انحرافاتى، از جمله حیف و میل در بیت المال و سپردن مقامات بدست نااهلان، عادت کرده بودند و امام(علیه السلام) مى خواست آنها را به مسیر اسلام و راه و رسم پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و اجراى حق و عدالت بازگرداند; ولى این داروى شفابخش، چنان در کام آنها تلخ بود که گاه نزدیکترین آنها نیز تحمّلش را نداشتند و لذا مى توان گفت: دوران حکومت امام(علیه السلام)، مملوّ از طوفانها و حوادث تلخ و پى در پى بود.

بنابراین، تعجّب نیست امامى که آن همه صبر و حوصله داشت که خاشاک را در چشم و استخوان را در گلو تحمّل مى کرد، در عالم خواب و رؤیا، شکایت امّت به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) برد.

اکنون ببینیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جواب امام(علیه السلام) چه مى فرماید; «فرمود: آن ها را نفرین کن!» (فَقَالَ: «ادْعُ عَلَیْهِمْ») امام(علیه السلام) مى گوید: «عرض کردم: خداوند بهتر از آنان را به من دهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنان مسلّط کند» (فَقُلْتُ: أَبْدَلَنِی اللّهُ بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ، وَ أَبْدَلَهُمْ بِی شَرّاً لَهُمْ مِنَّی).

چرا در این مکاشفه روحانى، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور نفرین مى دهد، در حالى که آن حضرت، «رحمةٌ للعالَمین» بود؟

این به خاطر آن است که گاه ناسپاسى و طغیانگرى گروهى از مردم، به جایى مى رسد که تمام روزنه هاى رحمت را به روى خود مى بندند و جایى جز براى عذاب و سلب نعمت باقى نمى ماند. در چنین مواردى، نفرین، عین حکمت است. به همین دلیل در تاریخ انبیا مى خوانیم که با تمام صبر و شکیبایى و لطف و رحمتى که داشتند، گاه راه را منحصر به نفرین مى دیدند; همان گونه که نوح پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از «نهصد و پنجاه سال!» تبلیغ و روشنگرى و هدایت، چاره اى جز نفرین ندید و عرض کرد: «رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الاَْرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً; خداوندا! احدى از کافران را بر صفحه زمین زنده نگذار!»(2) و طوفان آمد و همه را از بین برد.

به هر حال، قابل توجّه است که امام(علیه السلام) با این که همیشه به اصحاب و یاران خود توصیه مى کرد، با دشمنان مدارا کنند و نسبت به زیردستان مهربان باشند و حتّى در فرمان معروف «مالک اشتر» تأکید مى کند که نسبت به تمام مردم مصر، اعمّ از مسلمان و کافر، لطف و محبّت کند و مى فرماید: «آنها یا برادر دینى تواَند و یا انسانى همانند تو»، باید دید تا چه حد او را آزار دادند که خودش راضى به نفرین کردن شد; ولى ادب امام(علیه السلام) در برابر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شایان دقّت است که پیش از اجازه آن حضرت، اقدام به نفرین نکرد.

محتواى نفرین امام(علیه السلام) نیز در خور دقّت مى باشد; چراکه نخست براى نجات خویشتن از دست افراد ناسپاس و قدرنشناس دعا مى کند، سپس از خدا مى خواهد که امام(علیه السلام) را از آنها بگیرد و حاکم ظالمى را بر سر آنان مسلّط کند، تا طعم تلخ اعمال زشت خود را بچشند.

جمله (أَبْدَلَهُمْ بِی شَرّاً لَهُمْ مِنِّی) (خداوند بدتر از من را بر آنها مسلّط کند) مفهومش آن نیست که امام(علیه السلام) - العیاذ باللّه - بد بوده و حضرت شخص بدترى را در نفرین خود، براى حکومت بر آنها تقاضا مى کند; بلکه در ادبیّات عرب، جمله خیر و شرّ که به معناى «صفت تفضیلى» به کار مى رود، الزاماً این مفهوم را القا نمى کند که صفت مورد در نظر در هر دو طرف مقایسه، وجود دارد و در یکى بیشتر است; بلکه گاه در طرف مفضول، اصلاً وجود ندارد; همان گونه که در جمله اوّل امام(علیه السلام) نیز این معنا دیده مى شود، مى فرماید: «خداوند خوبتر از آنها را به من بدهد» در حالى که آنها خوب نبودند، بلکه یک پارچه نفاق و آزار و شرارت بودند.

شاهد این سخن در آیات متعدّدى از قرآن مجید نیز دیده مى شود; از جمله در آیه 15 سوره فرقان مى خوانیم: «قُلْ أَذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ; آیا این، (اشاره به دوزخ و عذابهاى دوزخى است) بهتر است یا بهشت جاویدان؟!»

و در آیه 62 سوره صافّات مى خوانیم: «أَذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّوم; آیا این (نعمتهاى جاویدان بهشتى) بهتر است، یا درخت زقّوم (همان درختى که از قعر جهنّم مى روید)؟!»

به هر حال، نفرین امام(علیه السلام) در این مکاشفه روحانى به اجابت رسید و پس از چند ساعت، امام(علیه السلام) در محراب شهادت به بزرگترین افتخار نایل آمد و در جوار رحمت خدا و در کنار پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در بهشت قرار گرفت و بعد از او «معاویه» و سپس «یزید» و «حجّاج» بر سر مردم ناسپاس عراق مسلّط شدند و دمار از روزگار آنها درآوردند، که در تاریخ بى سابقه بود.

«سیّد رضى» در پایان این خطبه، به تفسیر دو واژه از واژه هاى مربوط به این خطبه پرداخته، مى گوید: «یَعْنِى بِالاَْوَدِ: الاِْعْوِجَاجَ، وَ بِاللَّدَدِ: الْخِصَامَ. وَ هذَا مِنْ أَفْصَحِ الْکَلاَمِ; منظور از «اَوَد» همان اعوجاج و کجى است و «لَدَد» به معناى خصومت است و این تعبیر از فصیح ترین تعبیرات است.»

سخن سیّد رضى - رضوان اللّه علیه - ممکن است اشاره به این باشد که در جمله کوتاه «مَاذَا لَقِیتُ مِنْ أُمَّتِکَ مِنَ الاَْوَدِ وَ اللَّدَدِ» مفاهیم گسترده و دقیقى نهفته شده است چراکه «اَوَد» در اصل به معناى خم شدن چیزى است که ممکن است، بر اثر بار سنگینى حاصل شود و «لَدَد» به معناى خصومت هاى شدیدى است که از سوى افراد کینه توز و بى منطق، نسبت به کسى پیدا مى شود. در واقع نادانى و حماقت گروهى از امّت، بارهایى از مشکلات و غم و اندوه بر دوش امام(علیه السلام) نهاد; بارهایى که مى توانست کمر هر انسانى را بشکند. و عداوت و کینه توزى گروه دیگرى که آگاهانه - به خاطر این که امام(علیه السلام) تسلیم هوا و هوسها و خواسته هاى نامشروع آنها نشده بود - به دشمنى دامن زدند، مشکلات بیشترى را براى امام(علیه السلام) فراهم ساخت.

نتیجه کار این دو گروه به آنجا رسید که امام(علیه السلام) آرزو مى کرد هرچه زودتر از میان آنها برود و در جوار صدّیقین و شهدا و اولیاء اللّه، قرار گیرد.


1. «سَنَح» از مادّه «سُنُوح» (بر وزن حضور) به معناى «عبور سریع چیزى از مقابل انسان» است و به معناى «عرضه شدن چیزى بر انسان» نیز آمده است. جمعى از ارباب لغت گفته اند که «سانح» به چیزى گفته مى شود که از سمت چپ، به طرف راست از جلو انسان عبور مى کند و معمولاً آن را به فال نیک مى گیرند و نقطه مقابل آن «بارح» است که از سمت راست، به چپ حرکت مى کند و آن را نامبارک مى شمارند.
2. سوره نوح، آیه 26.

 

خطبه 70 1- یاران على(علیه السلام)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma