3 ـ تاریخچه اسفبار سبّ و ناسزاگویى به امام (علیه السلام)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 02
2ـ چرا معاویه «مهدورالدّم» بود؟4 ـ تقیّه، سپر دفاعى در مقابل دشمن

از تواریخ به خوبى استفاده مى شود نخستین کسى که این کار زشت و قبیح را پایه گذارى کرد معاویه بود. مرحوم «علاّمه امینى» در کتاب نفیس «الغدیر» مى نویسد: «معاویه» پیوسته اصرار داشت که روایاتى در نکوهش مقام امام امیرمؤمنان (علیه السلام)جعل کند و این کار را آن قدر ادامه داد که کودکان شام با آن خو گرفتند و بزرگ شدند و بزرگسالان به پیرى رسیدند. هنگامى که پایه هاى بغض و عداوت اهل بیت (علیه السلام) در قلوب ناپاکان محکم شد سنّت زشت لعن و سبّ مولا على(علیه السلام) را به دنبال نماز جمعه و جماعت و بر منابر، در همه جا و حتى در محل نزول وحى یعنى مدینه رواج داد.

اصرار معاویه در این معنى تا آنجا بود که وقتى در مراسم حج شرکت کرد و وارد مدینه شد تصمیم داشت بر منبر رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) لعن مولا على (علیه السلام)کند به او گفتند در اینجا «سعدبن ابىوقاص» است و به این کار رضایت نخواهد داد قبلا با او مشورت کن. «سعد» گفت: اگر چنین کارى کنى من دیگر به مسجد پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)نخواهم آمد. معاویه هنگامى که چنین دید اقدام به لعن نکرد تا زمانى که سعد از دنیا رفت.

به هر حال این مسأله به صورت سنّت سیّئه اى در ایّام بنى امیه رواج یافت تا زمان «عمربن عبدالعزیز» رسید و او این رسم شوم را برانداخت.

«ابوعثمان جاحظ» مى گوید: گروهى از بنى امیه که آثار منفى این مطلب و مقاومت هاى مردمى را در برابر آن مى دیدند به معاویه گفتند تو به آنچه مى خواستى رسیدى دیگر از لعن على دست بردار، گفت: نه به خدا سوگند باید آن قدر ادامه دهم تا کودکان با آن بزرگ شوند و بزرگسالان با آن پیر گردند و هیچکس فضیلتى براى على نگوید.

در مورد این که چرا و چگونه «عمربن عبدالعزیز» این سنّت زشت و قبیح را برانداخت در تواریخ به دو چیز اشاره شده: نخست این که «عمر بن عبدالعزیز»

استادى داشت که او را شدیداً از این کار بر حذر داشت و فضایل على (علیه السلام) را براى او بازگو نمود; دیگر این که هنگامى که پدرش در خطبه نماز جمعه در زمانى که امیر مدینه بود وقتى که به اداى لعن و سب مى رسید زبانش مى گرفت و لکنت پیدا مى کرد، با این که مرد فصیح و زبان آورى بود، «عمربن عبدالعزیز» از او پرسید: پدر این لکنت زبان تو از چیست؟» پاسخ داد: فرزندم! شامیانى که پاى منبر ما مى نشینند اگر از فضایل این مرد بزرگ آن اندازه که پدرت مى داند بدانند احدى از آنها از ما پیروى نخواهد کرد.(1)

ولى ظاهراً عامل اصلى بالاتر از اینها بود. لعن و دشنام ها سبب شد که گروهى از مردم آگاه، به نشر فضایل على (علیه السلام) بپردازند و احادیث پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)را در فضایل على(علیه السلام) سینه به سینه و زبان به زبان در جلسات خصوصى یادآور شوند و تدریجاً مقاومت هاى مردمى از گوشه و کنار شروع شد و مردم نفرت خود را از این سنّت زشت که پاکترین و با فضیلت ترین مردان اسلام را هدف قرار مى داد ابراز داشتند. حاکمان بنى امیه متوجه شدند که نه تنها به هدف خود نرسیده اند، بلکه شاید نتیجه معکوس بگیرند و هوشیارى عمربن عبدالعزیز سبب شد که قبل از دیگران به این واقعیت برسد لذا در پیشگیرى از این کار پیشگام شد. و این امر (مسأله سب و لعن) و ضایعات ناشى از آن چهل سال طول کشید و بر هفتاد هزار منبر سب و لعن صورت مى گرفت.

در اینجا این سؤال پیش مى آید که چگونه گروهى از مسلمانان ـ هر چند ناآگاهـ پذیرفتند که پیشواى بزرگ اسلام را، کسى که فضایل او شرق و غرب را پر کرده بود، به باد دشنام و ناسزاگویى بگیرند؟

پاسخ این سؤال با توجه به کارهاى معاویه در شام روشن است. او تمام تلاش و کوشش خود را در این زمینه به کار برد تا نسلى را که بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) تولّد یافته و روى کار آمده بودند در بى خبرى کامل قرار دهد. به علاوه بعضى از صحابه را تطمیع کرده بود تا احادیثى در نکوهش على (علیه السلام) جعل کنند و به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)نسبت دهد.

ابن ابى الحدید از استاد خود «ابوجعفر اسکافى» چنین نقل مى کند که «معاویه» جمعى از صحابه و گروهى از تابعین را وادار کرده بود که روایات زشتى درباره على(علیه السلام) جعل کنند که نتیجه اش بدگویى مردم و بیزارى جستن آنها باشد و براى آنها جایزه هاى مهمى قرار داده بود، آنها نیز احادیثى جعل کردند که معاویه را راضى کرد. یکى از آنها ابوهریره و دیگرى «عمروبن عاص» و «مغیرة بن شعبه» بود و از گروه تابعین «عروة بن زبیر».

به همین دلیل «ابوجعفر اسکافى» مى افزاید احادیث «ابوهریره» نزد اساتید ما قابل قبول نیست و از عمر نقل مى کند که او را با تازیانه زد و گفت تو احادیث فراوانى از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کنى (در حالى که مدت کوتاهى نزد آن حضرت بوده اى) بنابراین معلوم مى شود که دروغ بر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)مى بندى.(2)


1 ـ الغدیر، جلد 2، صفحه 101 به بعد و جلد 10، صفحه 257 به بعد و شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 4، صفحه 58 به بعد.
2 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 4، صفحه 63 و 67 ـ براى آگاهى بیشتر بر چگونگى احادیث ابوهریره و جعلیات او مى توانید به کتاب «ابوهریرة» تألیف علاّمه محقّق «سید شرف الدّین» مراجعه کنید.

 

 

2ـ چرا معاویه «مهدورالدّم» بود؟4 ـ تقیّه، سپر دفاعى در مقابل دشمن
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma