در برابر طوفانها پابرجا ایستادم!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 02
بخش اولبخش دوم

گرچه بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله هاى آغاز این خطبه را ناظر به حوادث عصر عثمان دانسته اند که امام بارها او را از کارهاى نادرستش نهى کرد، در حالى که دیگران سکوت اختیار کرده بودند، ولى لحن کلام مولا نشان مى دهد که ناظر به حوادث عصر پیامبر مخصوصاً آغاز اسلام است. مى فرماید:

«آن زمان که دیگران به سستى گراییده بودند، من (براى دفاع از اسلام) قیام کردم و آنگاه که همگى خود را پنهان کرده بودند، من آشکارا به میدان آمدم و آن روز که دیگران لب فرو بسته بودند، من سخن گفتم;

«فَقُمْتُ بِالاَْمْرِ حِیْنَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ(1) حِیْنَ تَقَبَّعُوا(2) وَ نَطَقْتُ حِینَ تَعْتَعُوا(3)».

«و هنگامى که همگان از ترس سکون اختیار کرده بودند، من با نور الهى، به راه افتادم، (لیکن فریاد نمى زدم و جنجال به راه نمى انداختم) صدایم، از همه، آهسته تر بود، ولى از همه، پیشگام تر بودم».

«وَ مَضَیْتُ بِنُورِاللهِ حِینَ وَقَفُوا. وَ کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ أَعْلاَهُمْ فَوْتاً(4)».

سپس مى افزاید: «من در آن زمان بر مرکب پیروزى سوار شدم، زمامش را به دست گرفتم و به پرواز درآمدم و در این میدان مسابقه بر دیگران پیشى گرفتم».

«فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا(5)».

«من مانند کوهى که تند بادها قدرت شکستن آن را ندارد و طوفانها نمى تواند آن را از جاى برکند پابرجا ایستادم».

«کَالْجَبَلِ لاَتُحَرِّکُهُ الْقَوَاصِفُ وَ لاَتُزِیلُهُ الْعَوَاصِفُ(6)».

«این در حالى بود که هیچ کس نمى توانست عیبى بر من بگیرد و هیچ سخنْ چینى جاى طعنه در من نمى یافت».

«لَمْ یَکُنْ لاَِحَد فیَّ مَهْمَزٌ(7) وَ لاَلِقَائِل فِیَّ مَغْمَزٌ(8)».

در آغاز این فراز، امام (علیه السلام) به چهار نکته اشاره مى کند:

نخست: این که در آن زمان که دیگران سُست و ناتوان شدند، من دامن همّت به کمر زدم و قیام کردم و وظیفه خود را انجام دادم.

دیگر این که، آن زمان که دیگران از ترس یا ضعف سر در لاک خود فرو برده بودند، من گردن کشیدم و دشمن را در همه جا زیر نظر گرفتم.

(توجه داشته باشید که «تطّلع»، به معناى «گردن کشیدن براى جست و جوى چیزى» است و «تَقَبُّعْ»، به معناى «پنهان شدن و سر در لاک فرو بردن» است.

سوم این که: و هنگامى که دیگران زبانشان کُند شده بود و از اظهار نظر در مسایل مهم اسلامى و بیان حقایق علمى بازمانده بودند، من به سخن آمدم و حقایق را بیان کردم.

چهارم این که: در آن زمان که دیگران بر اثر شک و تردید و حیرت و سرگردانى از راه رفتن باز ماندند، من در پرتوِ نور پروردگار (نور ایمان و یقین یا نور قرآن و وحى) به راه خود ادامه دادم و پیش رفتم.

ولى با این همه افتخارات ادعایى نداشتم و جار و جنجال و سر و صدایى به راه نینداختم و این همان چیزى است که در جمله «کُنْتُ أخْفَضَهُمْ صَوْتاً»، به آن اشاره فرموده است.

سپس در نتیجه گیرى مى فرماید، بازده این امور آن شد که من زمام کار را به دست گرفتم و به پرواز در آمدم و جایزه سبقت در فضایل را بردم.

در جمله بعد بر مسایل گذشته تأکید کرده و مى گوید: مانند کوه ایستادم و هیچ حادثه اى قدرت جابجایى مرا نداشت.

و با این همه پاک زیستم و پاک ماندم و هیچ کس نتوانست بر من عیبى بگیرد.

این جمله ها چنانکه گفته شد ممکن است اشاره به آغاز ظهور اسلام باشد; زیرا مى دانیم نخستین کسى که از مردان ایمان آورد، على (علیه السلام) بود و در آن ایّام که اسلام و پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) کاملا غریب بودند و مؤمنان اندک و دشمنان قوى و نیرومند، کسى که در همه جا و در تمام صحنه ها حاضر بود و با تمام وجودش، از اسلام و قرآن و پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)دفاع کرد، على (علیه السلام) بود.

این معنا همچنان ادامه یافت; در یوم الدّار که آغاز تبلیغ آشکار براى اسلام، بعد از سه سال تبلیغ پنهانى، بود تنها کسى که دعوت پیامبر را براى حمایت اجابت نمود آن حضرت بود. و در لیلة المبیت، او بود که جانش را در طَبَق اخلاص گذاشت و در مقابل خطرهاى جدّى، که جان پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)را تهدید مى کرد، مردانه دفاع کرد.

داستان جنگ خیبر و ناتوانى دیگران از فتح آن دژهاى مستحکم و گشوده شدن آنها به دست على (علیه السلام) و نیز داستان احزاب و مبارزه آن حضرت با عمرو بن عَبْدُوَدْ، در حالى که هیچ کس حاضر نشد به نبرد با او برود و امثال آن را، تاریخ فراموش نکرده و نمى کند.

این احتمال نیز و جود دارد که منظور از قیام به امر و بقیه جمله هاى چهارگانه دفاع از اسلام، در ایّام خلفا باشد; چرا که همه مورّخان اسلامى نوشته اند، وقتى که مشکلِ مهمّى براى مسلمانان پیدا مى شد، کسى که براى گشودن مشکل قیام مى کرد على (علیه السلام) بود.

جمله معروف خلیفه دوم، عمر بن الخطاب، «أَللّهُمَّ! لاتَبْقَنى لِمُعضِلَة لَیْسَ لَها أَبُوالْحَسَنْ;(9) خداوندا! آن روز که مشکلى پیش آید و ابوالحسن، على بن ابى طالب، براى حل آن حاضر نباشد، مرا زنده مگذار»، یا جمله هاى مشابه آن ـ که در کتب شیعه و اهل سنّت، به طور گسترده نقل شده ـ گواه زنده این مدّعا است. این مطلب، به قدرى شایع و مشهور است که بعضى از ارباب لغت، جمله «مُشکِلَةٌ لَیْسَ لَها أَبُوالْحَسَنْ»، را به عنوان یک ضرب المثل معروف عرب ذکر کرده اند.

در اینجا احتمال سومى نیز وجود دارد و آن این که ممکن است جمله ها، اشاره به قیام آن حضرت در امر خلافت، بعد از شکست برنامه هاى خلیفه سوم و آن طوفانهاى مرگبارى که جهان اسلام را در اواخر زمان او و بعد از کشته شدنش فراگرفت بوده باشد.

آرى، در آن زمان به تمام معنا شیرازه جامعه اسلامى از هم گسسته بود و در آن آشفته بازار، منافقان و بازماندگان عصر جاهلیت و مشرکان عرب به تکاپو در آمده بودند.

مسلمانان راستین، تنها نقطه امیدشان على (علیه السلام) بود. آرى او بود که در آن هنگام قیام به امر کرد و اسلام و مسلمانان را از خطر پراکندگى و بازگشت به عقب، رهایى بخشید.

البتّه، منافاتى بین تفسیرهاى سه گانه بالا نیست، و ممکن است همه آنها در تعبیرهاى جامع و پرمحتوى بالا جمع باشد.

تعبیر به «کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً»، ممکن است اشاره به تواضع امام (علیه السلام) با آن همه پیروزى و موفّقیت بوده باشد، و با اشاره به این که من هرگز اهل تظاهر و جار و جنجال نبوده ام و یا اشاره به این که من در همه حال ثابت قدم بوده ام; زیرا سر و صدا و جار و جنجال از آنِ افراد ضعیف و ناتوان است.

به همین دلیل، به دنبال آن جمله «وَ أَعلاهُمْ فَوتاً» آمده است که به معناى «پیشى گرفتن بر دیگران» است; پیشى گرفتن در ایمان و هجرت، پیشى گرفتن در مبارزه و جهاد، و پیشى گرفتن در همه فضایل اخلاقى.

جمله «فَطِرْتُ بِعِنانِها وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهانِها»، نیز تأکیدى بر همین مطلب است، به ویژه این که «فَاء تَفریْعَ» در ابتدا به صورت نتیجه برنامه هاى پیشین آمده است، یعنى این که من بر مرکب پیروزى سوار شدم و گوى سبقت را از دیگران ربودم، و این به خاطر آن بود که لحظه اى سستى به خود راه ندادم، از حوادث بزرگ نهراسیدم فرصت ها را از دست ندادم و در عین حال جار و جنجال به راه نینداختم.

حضرت در جمله بعد خود را به کوه عظیمى تشبیه مى کند که هرگز تندبادها و طوفان ها نمى توانند آن را از جا حرکت دهند.

جالب این که نخست مى گوید «قواصف آن را حرکت نمى دهد» سپس مى افزاید: که «عواصف آن را ریشه کن نمى سازد».

و این به خاطر آن است که قواصف به معناى «تندبادهاى شکننده» است و عواصف به معناى «بادهاى بسیار سریعى است که اشیاء را با خود مى برد» و این به دلیل آن است که گاه حادثه در حدّى است که انسان را در جاى خود مى شکند و از کار مى اندازد و گاه از آن هم شدیدتر است که او را مانند برگى با خود مى برد و در نقطه اى دوردست پرتاب مى کند.

امام (علیه السلام) مى فرماید: هیچ یک از این حوادث تأثیرى در پایدارى و پایمردى من نداشت.

در آخرین جمله هاى این فراز به نکته مهم دیگرى اشاره مى فرماید که: با این همه فعالیت اجتماعى کسى نمى توانست بر من خرده گیرى کند و یا عیبى بگذارد.

مى دانیم که افراد وقتى در صحنه اجتماع گام مى گذارند و به کارهاى مهم دست مى زنند، به هر حال از گوشه و کنار مورد انتقادهایى قرار مى گیرند، امّا اگر کسى بتواند در تمام صحنه هاى مهم ظاهر گردد و بزرگ ترین خدمت را انجام دهد، بى آن که گرد و غبار عیب و تهمتى بر دامانش بنشیند، کار بسیار مهمى انجام داده است.

این در حالى است که نسبت به دیگران که کمتر از آن حضرت در صحنه بوده اند، گفت و گوهاى بسیارى است.(10)

* * *


1 ـ «تَطَلَّعتُ» از مادّه «طلع» به معناى «گردن کشیدن براى جستجوى چیزى» است، و در اصل از مادّه «طلوع» گرفته شده که به معناى «ظهور و بروز» است.
2 ـ «تَقَبَّعوُا» از مادّه «قبع» به معناى «داخل کردن سر در چیزى مانند لباس و پیراهن» آمده و در اصل از «قُبوع» گرفته شده است و در اینجا به معناى «سر در لاک خود فروبردن و خویشتن را از صحنه حوادث دور داشتن» است.
3 ـ «تعتعوا» از مادّه «عتع» گرفته شده که به معناى «لکنت زبان» است و به «حرکات شدید» نیز اطلاق مى شود; چرا که افرادى که داراى لکنت زبان هستند با فشار و حرکات شدید سعى مى کنند منظور خود را ادا کنند.
4 ـ «فوت» در اصل به معناى «از دست رفتن چیزى» است، این واژه به تفاوت میان دو چیز و دورى آنها از هم به گونه اى که یکى آن دیگرى را درک نکند، گفته مى شود و از همین رو این واژه در مورد کسى که بر دیگرى سبقت بگیرد و او را پشت سر بگذارد، به کار مى رود، و در جمله بالا منظور همین معنا است.
5 ـ «رهان» از مادّه «رهن» به معناى «گذاشتن چیزى نزد دیگرى» است و به همین جهت وثیقه بدهکارى را رهن مى گویند. و از همین رو به جوائز مسابقات و برد و باخت ها نیز «رهان» گفته مى شود. و در جمله بالا نیز «اِسْتَبْدَدْتُ بِرِهانِها» منظور این است که جایزه این مسابقه الهى را من به تنهایى بردم.
6 ـ «القواصف» و «عواصف» جمع «قاصف و عاصف»، هر دو به معناى «تندباد» است، ولى در مفهوم کلمه نخست، شکنندگى افتاده است و در مفهوم دومى «تکان دادن و بردن اشیاء» را همراه خود راه یافته. بنابراین به تندبادهایى که شاخه هاى درختان را بشکند، قاصف، گویند. و به بادهاى سریعترى که درخت را از جاى بکند و با خود ببرد، عاصف گویند.
7 ـ «مهمز» از مادّه «همز» در اصل به معناى «فشردن و فشار دادن» است و در مورد عیب جویى که طرف را تحت فشار قرار مى دهد، به کار رفته است. و منظور از این کلمه، در جمله بالا نیز همین معنا است، یعنى جایى براى عیب جویى در من نبود.
8 ـ «مغمز» از مادّه «غمز» نیز در اصل، به معناى «فشردن و یا گاز گرفتن» است. این واژه در مورد فشارى که با شىء نوک تیزى بر مرکب سوارى براى حرکت سریعتر وارد مى شود، اطلاق مى گردد، و به همین مناسبت در بسیارى از موارد به معناى «عیب جویى» به کار رفته است و «غمّاز» به معناى «شخص عیبجو و غیبت کننده» است و در کلام امام منظور همین معنا است.
9 ـ این حدیث، با تعبیرات متفاوتى، در بسیارى از کتب معروف اهل سنّت نقل شده است. براى آگاهى از این منابع وسیع و گسترده، مى توانید به کتاب الغدیر، جلد 3، صفحه 97، مراجعه کنید.
10 ـ در جلد اوّل این کتاب، در شرح خطبه شقشقیه، توضیحات ارزنده اى درباه این مطلب گذشت: صفحات (345 و 353).

 

 

 

بخش اولبخش دوم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma