اتمام حجّت بر خوارج نهروان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 02
خطبه در یک نگاهداستان عبرت انگیز خوارج

همان گونه که در بالا اشاره شد، این خطبه قبل از شروع جنگ نهروان از سوى امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایراد شده است و مى دانیم جنگ نهروان یکى از پیامدهاى داستان حکمین است.

گروه نادان و خیره سرى که نتیجه نامطلوب حکمین را مشاهده کردند، در برابر امام (علیه السلام) سر به طغیان برداشته و او را مسؤول جریان حکمیّت و پیامدهاى آن دانستند، حال آن که امام (علیه السلام) هم با اصل مسأله حکمیّت مخالف بود و هم با شخصى که به عنوان حَکَم انتخاب کردند.

این خطبه در واقع اتمام حجّتى است براى کسانى که آگاهى کافى از ماجرا نداشتند و یا مى دانستند و عملا آن را به فراموشى سپرده بودند.

در بعضى از روایات، در آغاز خطبه جمله هایى دیده مى شود که امام (علیه السلام)نخست به معرفى خود پرداخته مى فرماید:

«نَحْنُ أهْلُ بیتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوضِعُ الرّسالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائکَةِ وَ عُنْصُرُ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدَنُ الْعِلمِ وَ الْحِکْمَةِ. نَحْنُ أُفُقُ الْحِجازِ، بِنا یَلْحَقُ الْبَطىءِ وَ اِلَیْنا یَرجَعُ التّائِبِ;(1) ما خاندان نبوّت و جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکه و عنصر رحمت و معدن دانش و حکمت هستیم. ما افق تابناک حجازیم و کندروان، به ما مى پیوندند و تندروان توبه کار به سوى ما باز مى گردند.»

این در واقع اشاره به افراط و تفریط هایى بود که گروه هاى نادان، در مسأله حکمیت داشتند. حضرت سپس آنها را مخاطب ساخته، فرمود: «من شما را از این برحذر مى دارم که بدون دلیل روشنى از سوى پروردگارتان و با دستى تهى از مدرک اجساد بى جانتان در کنار این نهر و گودال بیفتد.

«فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى(2) بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهْرِ، وَ بِأَهْضَامِ(3) هذَا الْغَائِطِ(4)، عَلَى غَیْرِ بَیِّنَة مِنْ رَبِّکُمْ، وَ لاَسُلْطَان مُبِین مَعَکُمْ»;

امام (علیه السلام) در واقع در این سخن خود پیشگویى صریحى درباره پایان جنگ نهروان مى کند و به آنان خبر مى دهد که در همین مکان، همه بر روى خاک خواهید افتاد، ولى مشکل مهم این است که پرونده شما در روز قیامت سیاه و تاریک است; چرا که انگیزه اى براى این جنگ جز لجاجت و خیره سرى نداشته اید و هیچ مدرک الهى و قابل قبولى، در دست شما نیست. به این ترتیب، هم دنیاى شما بر باد مى رود و هم آخرت شما.

حضرت سپس مى افزاید: «دنیا و (دنیاپرستى) شما را در این پرتگاه (بدبختى) پرتاب کرده و افکار نادرستتان شما را گرفتار این دام خطرناک کرده است. «قَدْ طَوَّحَتْ(5) بِکُمْ الدَّارُ وَ احْتَبَلَکُمُ(6) الْمِقْدَارُ».

واژه «دار» در اینجا اشاره به دار دنیا یا به تعبیر دیگر دنیاپرستى است و «احتبل» از مادّه «حبل»، به معناى «دام» است و منظور از «مقدار» به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، همان تفکرات نادرست و تحلیل هاى بیهوده از حوادث مختلف است و به گفته بعضى دیگر مقدار، اشاره به مقدّرات الهى است که بر طبق لیاقت ها از سوى خداوند تعیین مى شود.

هنگامى که تاریخ این ماجرا را بدقّت مطالعه کنیم، آثار سخنان امام (علیه السلام)کاملا در زندگى این گروه نمایان است. آنها گروهى لجوج و متعصّب و کم فکر و دنیاپرست و سست عنصر بودند.

سپس امام (علیه السلام) به داستان حکمین پرداخته و با صراحت مى فرماید:

«من شما را از این حکمیت نهى مى کردم، ولى شما با سرسختى مخالفت کردید و فرمان مرا دور افکندید تا آنجا که ناچار به پذیرش شدم و به دلخواه شما تن در دادم.

وَ قَدْ کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ هذِهِ الْحُکُومَةِ فَأَبَیْتُمْ عَلَیَّ إِبَاءَ الْمُخالِفینَ الْمُنابِذینَ، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْیِی إِلَىْ هَوَاکُمْ».

در واقع شما، چیزى را بر من خرده مى گیرید که بنیانگذارش خودتان بودید و بر من تحمیل کردید و حتّى مرا به قتل تهدید کردید. حال که آثار شوم حکمیت را دیده اید، مى خواهید گناهتان را به گردن دیگرى بیندازید!

حضرت، سپس مى فرماید: «اینها همه به خاطر آن است که شما گروهى سبک سر هستید و کوتاه فکر; (وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ(7) سُفَهَاءُ الاَْحْلاَمِ).

ممکن است این دو جمله تأکید بر سفاهت و نادانى جمعیّت نهروانیان باشد و ممکن است که جمله نخست ـ همان گونه که بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند ـ اشاره به سبک سرى آنها باشد که با کمترین چیزى، تغییر فکر و تغییر مسیر مى دادند و یک روز، طرفدار شدید حکمیت بودند و روز دیگر، دشمن سرسخت آن; و جمله دوم اشاره به کم فکرى آنان است; چرا که توطئه هاى دشمن را که یکى بعد از دیگرى صورت مى گرفت و قرائن آن براى همه هوشمندان آشکار بود، نمى دیدند و درک نمى کردند و همین سبب شد که بارها فریب لشکر معاویه و اطرافیان او را بخورند و در مسیرى گام بگذارند که سبب بدبختى آنها و مصیبت براى جهان اسلام بود.

حضرت در پایان این سخن بار دیگر بر این حقیقت تأکید مى فرماید که این بلاهایى که دامنگیر شما شده است از سوى خود شما است و من هیچگونه دخالتى در آن نداشتم که به مبارزه با من برخاسته اید و شمشیرها را برکشیده، راهى این میدان گشته اید! مى فرماید:

«خداوند شما را خوار و ذلیل کند! من کار خلافى انجام ندادم و نمى خواستم به شما زیانى برسانم. وَ لَمْ آتِ ـ لاَأَبَالَکُمْ! ـ بُجْراً(8) وَ لاَأَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً».

جمله (لا أَبَالَکُمْ)! «پدرى براى شما نباشد» ممکن است که از قبیل دشنام باشد که مفهوم آن در فارسى «اى بى پدران» مى شود و اشاره به این است که شما افرادى هستید که تربیتِ خانوادگى صحیح اسلامى و انسانى ندارید ـ به همین دلیل کار خلافى را انجام مى دهید، بعد که آثار سوء آن را مى بینید به دیگرى نسبت مى دهید و نیز ممکن است از قبیل نفرین باشد; یعنى «خداوند پدرانتان را از میان بردارد» که در واقع کنایه از خوار گشتن و ذلیل شدن است; زیرا از دست دادن پدر، مخصوصاً در کودکى و آغاز جوانى، سبب خوارى و ذلّت است.

آرى همان گونه که در بالا گفتیم امام (علیه السلام) در آغاز با اصل مسأله حکمیت مخالف بود و دستور ادامه جنگ را که به مراحل حسّاس و سرنوشت ساز رسیده بود صادر کرد ولى این سبک سران سفیه امام على(علیه السلام) را تهدید به مرگ و او را وادار به رها ساختن جنگ کردند و در مرحله بعد که امام (علیه السلام) بناچار تسلیم حکمیت شد، درباره شخص حَکَم نظرى داشت که اگر عمل مى شد، ماجراى رسواى ابوموسى اشعرى سفیه واقع نمى شد.

بنابراین در هر مرحله امام (علیه السلام) وظیفه خود را در مسیر پیروزى و سربلندى آنها انجام داد و آنها در هر مرحله با آن مخالفت کردند.

هنگامى که نتایج دردناک حکمیت آشکار گشت به جاى آن که خود را ملامت کنند و به پیشگاه امام (علیه السلام)بیایند و عرض توبه کنند، گناه خود را به گردن امام (علیه السلام)افکندند که «چرا قبول کردى»؟ و به دنبال آن آتش جنگ نهروان را برپا ساختند! و این است طریقه افراد سبک سر و طرز کار سفیهان کم عقل. 


1 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 2، صفحه 283.
2 ـ «صرعى» جمع «صریع» از مادّه «صرع» در اصل به معناى «افکندن چیزى بر زمین» است، و صریع به معناى جنازه یا کشته اى است که بر زمین افتاده است. و نیز به کسى که در کشتى گرفتن بر زمین مى افتد، صریع گفته مى شود. بیمارى صرع را از این جهت به این نام نامیده اند که انسان غش مى کند و بر روى زمین مى افتد.
3 ـ «اهضام» جمع «هضم» به معناى «وسط درّه» است و در اصل به معناى «شکستن و فشار دادن و در هم کوبیدن» است.
4 ـ «غائط» به معناى «زمین پست» است، و در اصل از «غوط» به معناى «حفر کردن» گرفته شده است. و از آنجا که افراد بیابانگرد و مسافر، در زمانهاى گذشته براى قضاى حاجت نقطه اى را انتخاب مى کردند که گود و از نظرها دور باشد، به همین مناسبت به چنین محلى غائط و به مدفوع انسان نیز غائط گفته اند.
5 ـ «طوّحت» از مادّه «طوح» به معناى «سقوط و هلاکت» است و هنگامى که در باب تفعیل قرار مى گیرد (مانند خطبه بالا) به معناى «پرتاب کردن در پرتگاه» مى آید که در معرض هلاکت واقع مى شود.
6 ـ «احتبل» از مادّه «حبل» به معناى «طناب» گرفته شده و حِباله به معناى «دام»، و احتبال، به معناى «در دام افکندن» است.
7 ـ «هام» جمع «هامة» به معناى سر انسان یا سایر موجودات ذى روح است و با توجه به این که اَخفّاء، جمع خفیف است، تعبیر به «اخفّاء الهامِ» به معناى «افراد سبک سر و نادان و غافل» است.
8 ـ «بُجر»، به معناى «کار مهم یا حادثه زشت و دردناک» است.

 

 

خطبه در یک نگاهداستان عبرت انگیز خوارج
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma