فَإِنْ أبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ و کَفى بِهِ شافِیاً مِنَ الْباطِلِ وَ ناصِراً لِلْحَقِّ! وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعانِ! وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ کُنْتُ وَ ما أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَلا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَ إِنّی لَعَلى یَقین مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَة مِنْ دِینی.
اگر آنها از پذیرش حق امتناع کنند، لبه تیز شمشیر را به آنها مى بخشم; همان شمشیرى که بهترین درمان باطل (در برابر زورگویان) و یار و یاور حق (در برابر ستمگران خودکامه) است. راستى عجیب است که از من خواسته اند در برابر نیزه هاى آنان حاضر شوم و در مقابل شمشیرهایشان شکیبا باشم! (آرى آنها به من اعلان جنگ داده اند!) مادران در سوگ شان به عزا بنشینند! من کسى نبودم که به نبرد تهدید شوم یا از شمشیر و نیزه مرا بترسانند! چرا که من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آئین خود، کمترین شکّ و تردیدى ندارم.