ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال نهم - شماره هشتاد و هشتم - اردیبهشت 1402)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال نهم - شماره هشتاد و هشتم - اردیبهشت 1402)

null

طلیعه سخن

نهاد آموزش و پرورش به همراه خانواده وظیفه آموزش در جهت پرورش فضایل انسانی را دارا است.

متأسفانه آموزش و پرورش به سبب برخی رویکردهای اشتباه همۀ نقش ها را در ساحت مدرسه تعریف کرده و نقش خانواده و مذهب به عنوان دورأس بنیادین در مقوله آموزش و پرورش را نادیده گرفته است.

از سوی دیگر بررسی نظام آموزش و پرورش در ایران بیش از هر چیز نمایانگر تأثیر پذیری فرمی به مثابۀ ماکت تقلیدی از نظام آموزشی غرب است اما در مقایسه با نظام آموزشی غرب، بیش از آن که به خلاقیت و نوآوری بپردازد در عمل به ورطۀ حافظه محوری افتاده و حتی آن چرخه معیوب را به یک ارزش اجتماعی مبدّل ساخته است؛ سیاست گذاری آموزشی، محتوای کتب درسی، نوع امتحانات و نوع تدریس در مدارس به نوبۀ خود مویّد این مدعاست که از  فقر روشی و دانشی حکایت دارد.

برخلاف جوامع فلسفی که هوش و خلاقیت از طریق آموزش در جامعه نهادینه می شود در جوامع عرفانی با تعطیلی آموزش و هوش، عنصر حافظه محوری به شدت جولان می دهد، لذا این گونه جوامع از درک مقتضیات زمان و نیازهای جوامع بشری و بازتولید فرهنگی به شدت عاجزند.

در جوامع عقلانی خلاقیت بر مدار آزادی و پرسش(نسبیت فرهنگی) محقق می گردد لیکن در جوامع حافظه محور بر اساس جبر و پاسخ، لذا اخلاق در نظام آموزشی حافظه محور صفر و صدی توأم با جبر و خشونت تعیین می گردد يا با ما هستيد يا عليه ما، لذا علاقه به مدرسه ، پویایی فرهنگی و علمی در جوامع غیر عقلانی به شدت کاهش می یابد.

مدرسه در غیاب خانواده و نهاد دین به عنوان دو رأس مثلت، از وزیر آموزش و پرورش، مدیرکل آموزش و پرورش در استان ها و روسای ادارات در شهرستان ها تاثیر می پذیرد، معلم در این چرخۀ معیوب از کمترین نقش در فرهیخته پروری برخوردار است.
در نتیجه با اشرافیت علمی و تبعیض و بی عدالتی در نظام آموزشی کشور و تقسیم مدارس به مدارس دولتی و غیر انتفاعی فاجعۀ نخبه پروری جای فرهیخته پروی را خواهد گرفت که آثار این بی عدالتی تا ابد در ساحت جامعه جاری و ساری خواهد بود.

در خاتمه باید به اوج غرب گرایی در میان سیاستگذاران آموزشی کشور اشاره کرد که با تحقیر نظام آموزشی سنتی کشور، زمینه را برای بیگانه پرستی و غرب گرایی تشدید کرده و کارکردهای نظام آموزشی کشور را به سازمانی برای پرورش نیرو در المپیادهای کشوری و جهانی که گاهی ثمره آن مهاجرت و تأمین نیرو برای نظام آموزشی غرب است مبدل ساخته که این مسأله برآمده از اشرافیت علمی (بخوانید غرب گرایی) است که به سبک زندگی اشرافی و تفاخری در جامعه دامن زده است لذا برخی خانواده ها در پی ایجاد مقدمات مهاجرت فرزندان خویش است و در این بین گاهی حتی ازدواج و اشتغال نسل جوان نیز در پسا مهاجرت و در کشورهای صنعتی تعریف می شود.

پیام ها و بیانیه ها

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
به مناسبت روز جهانی قدس

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا

آخرین جمعه ماه مبارک رمضان میعاد مسلمانان و آزادی خواهان جهان در دفاع از حقوق پایمال شده مردم مظلوم فلسطین و دفاع از قلمرو سرزمین های اسلامی است.

مسجد الاقصی محل معراج پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و قبله گاه نخست مسلمانان بیش از شصت سال است که غصب شده و مدعیان حقوق بشر و دموکراسی بر جنایات هر روزه رژیم صهیونیستی چشم بسته و نظاره گرند.

اما آنچه اهمیت دارد این است که جهان اسلام خود را در برابر این مسئله مسئول بداند و رهبران و متولیان امور، نسبت به آزادی قدس و حمایت از حقوق مردم مظلوم فلسطین بی تفاوت نباشند و با اطمینان به وعده نصرت الهی تا آزادی سرزمین های اشغالی و مسجد الاقصی که إنشاءالله دور نخواهد بود از هیچ تلاشی فروگذار نکنند و یکایک مسلمانان جهان با پاسداشت روز قدس و شرکت در راهپیمایی آن در این حرکت عظیم سهیم باشند چرا که قرآن کریم می فرماید: ألا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ.

میزان زکات فطره از سوی دفتر معظم له مشخص شد
و به کلیه دفاتر ایشان در سراسر کشور ابلاغ گردید

از سوی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظله العالی) میزان زکات فطره مشخص و به کلیه دفاتر ایشان در سراسر کشور اعلام شد.

بر اساس نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، زکات فطره امسال بر مبنای قوت غالب گندم، مبلغ شصت هزار تومان و بر مبنای قوت غالب برنج، مبلغ دویست و چهل هزار تومان اعلام شده است. مؤمنین در انتخاب هر یک از این موارد مخیر هستند.

کفاره روزه غیر عمد مبلغ دوازده هزار تومان است که باید به صورت نان تهیه و پرداخت شود، همچنین کفاره روزه عمد مبلغ هفتصد و بیست هزار تومان است.

لازم به ذکر است که براساس مسأله ١٦٩٢ رساله توضیح المسائل آیت الله العظمی مکارم شیرازی، زکات فطره بر تمام کسانى که قبل از غروب شب عید فطر بالغ و عاقل و غنى باشند واجب است، یعنى باید براى خودش و کسانى که نان خور او هستند، هر نفر به اندازه یک صاع (تقریباً سه کیلو) از آنچه غذاى نوع مردم آن محل است، اعم از گندم و جو یا خرما یا برنج یا ذرّت و مانند اینها به مستحق بدهد و اگر پول یکى از اینها را بدهد کافى است.

در ضمن بنابر فتوای معظّم له اگر کسى فقط در افطار شب عید فطر میهمان دیگرى باشد فطریه او به عهده خودش است.

تصویرسازی

یادداشت

١
«قرآن کریم»
از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظله)

قرآن‏ مجید از جمله آیات الهى است. این کتاب‏ آسمانى آن قدر پر ثمر است که هر چه بیشتر در مورد آن اندیشه کنیم، نکات جدید، و مطالب نو، و پیام هاى تازه ‏اى به دست می آوریم. هر زمان قرآن را با تفکر و اندیشه تلاوت کرده ‏ام نکته ‏اى تازه یافته ‏ام! و این براى کسى که ده ها سال در خدمت قرآن بوده، و بیش از چهل جلد تفسیر قرآن نوشته، جالب است.

کلام خدا

قرآن‏ کلام خداست و کلام خدا همچون ذات پاکش نامحدود و بی انتها است، کلام مخلوق نیست که همچون فکر و عقل او محدود باشد. لذا هیچ‏گونه خلاف و انحراف و اشتباه و خطا در آن راه ندارد؛ چرا که خطا را کسى می کند که علمش محدود و قدرتش ناچیز باشد؛ نه آن کس که علم و قدرت بی پایان دارد و می دانیم یکى از نشانه‏ هاى اعجاز قرآن‏، عدم وجود اختلاف و تضادّ و خطا در آن است‏.

بنابراین همه آیات قرآن مطابق با واقع است، که اگر به فرض که چنین نبود باز هم آیات مربوط به زندگى پیامبر نمی توانست مشتمل بر خلاف واقع باشد؛ چرا که در این صورت دست‏آویز خوبى براى تکذیب و مخالفت دشمنان به شمار می آمد.

پاسخگوی نیازهای بشر

قرآن‏ یک کتاب‏ خشک قانونى و یا یک کتاب‏ کلاسیک نیست که بنشینند و موضوعى را در نظر بگیرند، و فصول و ابوابش را تنظیم کنند، و به رشته تحریر در آورند، بلکه مجموعه ‏اى از وحى آسمانى است که به تدریج و بر حسب نیازها و ضرورت های حوادث عصر خود یعنى بیست و سه سال دوران نبوت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل شده: یک روز داستان احد پیش می آمد و برنامه‏ هاى مختلف جنگى در ضمن آیات متعدد اعلام می گشت، روز دیگر احساس نیاز به یک مسئله اقتصادى همچون ربا یا یک مسئله حقوقى مانند احکام ازدواج، یا یک مسئله تربیتى و اخلاقى مانند توبه، می شد و آیات متعددى طبق آن نازل می گشت.

مصون از تحریف

قرآن کتاب متروک و فراموش‏شده‏ اى نبود که کسى بتواند چیزى از آن بکاهد یا چیزى بر آن بیفزاید. کاتبان قرآن‏ (کتّاب‏ وحى) که تعداد آن ها را از ١٤ نفر تا حدود ٤٠٠ نفر نوشته ‏اند، به محض این که آیه‏ اى نازل می شد، ثبت و ضبط می کردند. صدها حافظ قرآن در عصر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم بودند که به محض نزول آیات آن را حفظ می کردند. مسلمانان موظّف بودند شب و روز آن را بخوانند، و در نمازهاى پنجگانه خود آن را تکرار کنند.

پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم شخصاً اهتمام زیادى به نوشته شدن آن می کرد. هنگامى که آن حضرت رحلت نمود، تمام قرآن‏ به صورت نوشته در اختیار مسلمانان بود و عدّه زیادى هم آن را از حفظ داشتند.

در زمان خلافت عثمان بن عفّان نیز چهار نسخه قرآن از روى نسخه هاى اولیه تدوین و تهیه گردید و به همه ایالات اسلامى ابلاغ شد که قرآن‏ هاى خود را با این چهار نسخه تطبیق دهند و هنگام قرآن خواندن از آن تبعیت نمایند. و قرآنى که هم اکنون در دست مسلمان هاست، همان است که هنگام رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در دست مسلمانان بود.

زیبایی شناسی الفاظ قرآن

آن همه محتوا و معارف عظیمى الهى در قالب الفاظى ریخته شده که از حروف ساده الفبا تشکیل شده است.

الفاظ آن در نهایت شیرینى، جمله‏بندی هایى در نهایت ظرافت و زیبائى، کلمات آهنگ‏دار و موزون، و با این همه کاملًا قالب معانى با تمام ریزه کاری ها ادا شده است‏.

قرآن در اداى معانى هیچ گونه تکلفى ندارد، و مقصود خود را به وضوح بیان می کند در عین حال، لباسى که از الفاظ بر آن معانى پوشانده شده در حدّ اعلاى زیبائى است.

کتاب تربیت

قرآن‏ کتاب‏ تربیت و انسان‏سازى است و این کار جز با عاطفه و محبّت صورت نمی گیرد لذا از رحمان و رحیم استفاده شده است.

روش قرآن‏، به عنوان یک کتاب‏ تعلیم و تربیت، متکى به مسائل عینى است، براى نزدیک ساختن مفاهیم پیچیده به ذهن، انگشت روى مثل هاى حسى جالب و زیبا در زندگى روزمره مردم می گذارد.

قرآن در مسیر تربیت واقعیت ‏ها را به وضوح مطرح می کند، و از آن براى کنترل نفس سرکش و دعوت به سوى تقوى و پرهیزکارى و پیمودن مسیر قرب خدا با ظرافت و دقت خاصّى بهره می گیرد، و چه زیبا و جالب است ظرافت ‏ها و ریزه‏کارى ‏هاى قرآن در تمام این زمینه ‏ها.

قرآن‏ از مسأله مقابله و تقارن، براى تعلیم و تربیت‏، بهره‏گیرى می کند. به عنوان مثال در آیات قرآن سخن از «بهشت و بهشتیان» و نعمت هاى مادى و معنوى، جسمى و روحانى به میان آمده است.

قرآن‏ یک کتاب تاریخى نیست که یک بار یک حادثه را کلاً بیان کرده و دیگر به سراغ آن نرود، بلکه یک کتاب تربیتی است و می دانیم در مسائل تربیتى گاه شرائط ایجاب می کند که یک حادثه را بارها و بارها یاد آور شوند، از زوایاى مختلف به آن بنگرند و در جهات گوناگون نتیجه‏گیرى کنند.

ماه رمضان ماه تربیت‏ است و تربیت‏ بدون تعلیم نمی شود و قرآن‏ تعلیم دهنده است و باید قرآن‏ در این ماه نازل شود. «قرآن‏» بدون فریضه «روزه» آموزش ناتمام و بدون پرورش است و رمضان و «روزه» بدون «قرآن‏» تربیت‏ فاقد دانش و آگاهى است.

کتاب عمل

قرآن‏ کتاب‏ عمل است نه یک کتاب تشریفاتى، لذا همه جا روى نتائج تکیه می کند و اصولاً هر موجود بى خاصیتى را معدوم، و هر زنده بى حرکت و بى اثرى را مرده، و هر عضوى از اعضاى انسان که در مسیر هدایت و سعادت او اثر بخش نباشد همانند فقدان آن می شمرد.

قرآن‏ تنها کتاب‏ قرائت نیست، بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است. مومنان راستین خواندن الفاظ و اندیشه در معانى و درک مفاهیم این کتاب‏ بزرگ را مقدمه ‏اى براى عمل می دانند، و لذا هر زمان قرآن‏ می خوانند روح تازه ‏اى در کالبد آن ها پیدا می شود، تصمیم و اراده تازه، آمادگى و اعمال تازه، و این است حق تلاوت.

کتاب عدالت

قرآن‏ کتاب‏ عدالت، مساوات، آزادى و حق و خیر است. قرآن‏ درمسأله حقوق انسان ‏ها، تا آنجا پیش می رود که اجراى اصل عدالت‏ را در حقوق افراد یک جامعه بر همه چیز مقدم می دارد و هشدار می دهد که نکند خصومت ‏هاى شخصى یا روابط دوستانه مانع اجراى عدالت گردد.

یک نظر اجمالى به آیات قرآن‏ مجید نشان می دهد که در میان مسائل عقیدتى هیچ مسأله ‏اى در اسلام بعد از توحید به اهمیت مسأله معاد، و اعتقاد به حیات بعد از مرگ، و حسابرسى اعمال بندگان و پاداش و کیفر و اجراى عدالت‏ نیست. در واقع قیامت مقتضاى عدالت‏ پروردگار است.

کتاب حکمت

خداوند قرآن‏ را با وصف حکیم توصیف کرده است: «وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ‏» حکیم کسى است که کارهایش روى حساب و کتاب، و سخنانش سنجیده و حکیمانه است، هم تدبیر درستى دارد، و هم مدیریت او قوى است. جالب اینکه در آیه مورد بحث، خداوند نمی فرماید قرآن داراى حکمت‏ است، بلکه می فرماید قرآن حکیم است. یعنى قرآن بسان یک موجود زنده و همانند انسان کامل باشعور تصوّر شده، و حکمت‏ از آن می بارد.

کتاب سرنوشت

قرآن‏ چون یک کتاب‏ سرنوشت‏ساز است، و خط سعادت و خوشبختى و هدایت انسان ها در آن مشخص شده است باید در شب قدر! شب تعیین سرنوشت ها، نازل گردد.

قرآن بر سر نهادن از جهت ظاهر یعنی باید بیاموزیم که نباید قرآن را زیر دست و پا قرار دهیم و از جهت باطن و محتوا، یعنی باید این کتاب‏ آسمانى را سرلوحه اعمال خود قرار دهیم و به قوانین و دستورات آن پیوسته عمل نماییم و احکام آن را به فراموشى نسپاریم.

سخن آخر

چه زیباست که در این ماه عزیز، هر چه بیشتر با کتاب‏ خدا آشنا شویم، و از آن، تا حدّ توان بهره بگیریم، و جزء میهمان هاى حقیقى و واقعى پروردگار شویم؛ که اگر دل به قرآن‏ دهیم و در محضرش زانو بزنیم، بى شک این نسخه شفابخش آلام ما را تسکین بخشیده، و دردهاى ‏مان را دوا نموده، و قلب و روحمان را آرام می کند.

منابع:

١. تفسیر نمونه

٢. پیام قرآن

یادداشت

٢
«نهج البلاغه»
از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

از جمله منابع و میراث هاى مهم شیعه، نهج  البلاغه  است که مرحوم شریف رضى حدود یک هزار سال قبل از کلمات على علیه السلام در سه بخش  خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار تنظیم کرده است و به قدرى محتواى آن بالا و الفاظ زیباست که هر کس پیرو هر مکتب و آیینى باشد این کتاب را مطالعه کند، تحت تأثیر محتواى عالى آن قرار می گیرد. و اى کاش نه تنها مسلمانان که غیر مسلمانان نیز با آن آشنا می شدند، تا به معارف بلند اسلام در توحید و مبدأ و معاد و مسائل سیاسى و اخلاقى و اجتماعى آشنا شوند.

افسوس که نهج البلاغه در میان ما هنوز مهجور است، و باید گوهر هاى معانى آن را از درون صدف الفاظ بیرون کشیم و در دریاى بیکران نهج  البلاغه به غوّاصى پرداخته، لؤلؤ هاى معانى را خارج ساخته تا پاسخگوی نیازهاى این عصر و زمان، و اعصار و ازمنه آینده باشیم؛ زیرا ابعاد نهج  البلاغه همچون ابعاد وجود على علیه السلام آن چنان وسیع و گسترده است که به این آسانى نمی توان به همه آن دست یافت.

جاذبۀ فوق العاده نهج البلاغه

نهج البلاغه کتابى است بى نظیر، آفتابى است بى غروب، ستاره اى است درخشان بر تارک قرون و اعصار، پیامى است روح  پرور و ندایى است آسمانى که از عمق جان بزرگ مَرد جهان بشریت برخاسته و به همین دلیل بر عمق جان ها می نشیند و تا انسان در گلستان این کلمات روح پرور سیر نکند و از گل هایش نچیند از بوى آن سرمست نمی  شود.

کشش و جاذبه نیرومند خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار على علیه السلام در نهج البلاغه کاملاً محسوس و قابل لمس است. نهج البلاغه چنان کششى را دارد که ارواح قلوب را به تسخیر خود در می آورد، تا آنجا که آشنائى با این کتاب مسیر فکر و زندگى جمعى را دگرگون ساخته و فصل نوینى از حیات و زندگى آمیخته با آگاهى وسیع و احساس مسئولیت، و جذبه لطیف عرفانى براى انسان فراهم ساخته است.

آینۀ تمام نمای سیرۀ علوی

انسان ها معمولًا در یکى دو رشته تخصّص دارند، امّا نهج البلاغه تخصّص على علیه السلام را در زمینه هاى مختلف به تصویر می کشد، آن هم به گونه اى که در آن رشته برتر از على علیه السلام قابل تصوّر نیست.

در خطبه جهاد، او را فرماندهی بسیار لایق می بینیم که از تمام فنون جنگی آگاه است و از طرق پیروزی عادلانه بر دشمن کاملاً باخبر؛ گویی که تمام عمر به غیر آن نپرداخته است.

در خطبه قاصعه، علی علیه السلام را در مقام محو تعصبات جاهلی و پیروزی بر لشکر شیطان و طرد آن ها از جامعه و راهنمایی به زندگی صحیح اجتماعی و خالی از اشرافیگری مشاهده می کنیم که طرق آن را کاملاً نشان داده است.

به خطبه اشباح که می نگریم درباره توحید و صفات خداوند چنان سخن می گوید که هیچ فیلسوفى نمی تواند به آن معارف دست یابد، و آنها را در قالب کلام بریزد. و هنگامى که خطبه همام را مطالعه می کنیم که حضرت یکصد و ده صفت از صفات پرهیزکاران را در اوج فصاحت و بلاغت بیان کرده نمی توانیم تصوّر کنیم که هیچ استاد اخلاقى توانایى چنین توصیفى از متّقین داشته باشد.

و زمانى که عهدنامه مالک اشتر را مورد بررسى قرار می دهیم، و می بینیم که گذشت قریب به ١٤٠٠ سال گرد و غبار کهنگى بر آن ننشانده، بلکه حتی به عنوان یک سند رسمى پرافتخار در سازمان ملل به ثبت رسیده، و به زبان هاى مختلف ترجمه و در اختیار نمایندگان تمام کشورها قرار داده شده، تصوّر این که سیاست مدارى بتواند این گونه آیین کشوردارى را به تصویر بکشد برایمان غیر ممکن می شود.

و یا نامه اى که در بستر شهادت براى  امام حسن و حسین علیهما السلام و دیگر فرزندانش نوشته، که حتّى در مورد قاتلش هم به آن ها سفارش کرده، در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد.

به کلمات قصار حضرتش می نگریم که در ٤٨٠ کلمه منعکس شده و هر کدام اقیانوسی است. به این کلمه کوتاه آن حضرت دقت کنید: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا؛ سبکبار شوید و زندگی ساده را برگزینید تا به قافله سعادت برسید».

چه تعبیر گویا و زیبا و عمیقی!

در این پیام آمده است: زندگی اشرافی و پر زرق و برق هزینه زیادی می طلبد که برای بدست آوردن آن تمام فکر انسان را به خود مشغول می دارد و او را آلوده بسیاری از محرمات می کند، و در این بیابان پر فراز و نشیب زندگی، او را از رسیدن به سرمنزل سعادت باز می دارد.

بی شک بهترین آینه سیره امام علیه السلام به حق و ولی مطلق امیرمؤمنان علی علیه السلام همین نهج البلاغه است، خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار. 

انعکاس مطالبات تودۀ مردم

در نهج البلاغه همه جا سخن از حمایت توده هاى رنجدیده و همدردى با طبقات محروم و ستمدیده انسان ها است، همه جا سخن از مبارزه با ظلم و بى  عدالتى و بیدادگری هاى استثمارگران و طاغوت ها است.

در عهد نامه مالک اشتر که در کوتاه ترین عبارت، رساترین برنامه هاى کشوردارى پى ریزى شده، هنگامى که از گروه  هاى هفت گانه اجتماعى و وظائف و حقوق آن ها سخن به میان می آید، سخن با آرامش خاص پیش می رود. اما همین که به قشر هاى محروم و ستمدیده می  رسد، گفتار امام چنان اوج می گیرد که گویا از پرده دل فریاد می کشد: «اللّهَ اللّهَ فی الطَّبَقَةِ السُّفلى مِنَ الّذینَ لا حِیلَةَ لَهُم، مِن المَساکینِ والمُحتاجِینَ وأهلِ البُؤْسى والزَّمنى؛ زنهار زنهار خدا را خدا را، اى مالک اشتر در طبقه پائین محروم نیازمندان؛ رنجدیدگان، از کار افتادن ...». سپس به او دستور می دهد که شخصاً و بدون وساطت دیگران وضع آن ها را در سراسر کشور اسلام زیر نظر بگیرد و اجازه دخالت درباره آن ها را به کس دیگر ندهد، بطور مداوم از آن ها سرکشى کند تا مشکلات همگى با سر پنجه عدالت گشوده شود.

نه تنها در اینجا بلکه در همه جا و به هر مناسبت على علیه السلام درباره آن ها سفارش می دهد، توصیه می کند، فریاد می زند.

بهترین کتاب تربیت

نهج  البلاغه چیزى فراتر از آن است که ما فکر می کنیم؛ چرا که خود را با دریایى از علم و دانش روبه  رو می بینیم که با مهم ترین مسائل زندگى انسان در تمام ابعاد معنوى و مادّى سر و کار دارد، دریایى مواج و خروشان، که گوهرهایش را همراه امواجش به ساحل می پاشد و ساحل  نشینان خود را غرق در انواع مواهب معنوى و مادّى می کند، ولى غواصان تلاش گر سهم بیشترى دارند.

آری نهج البلاغه «گنجینه بزرگ معارف اسلام»، «عالى ترین درس براى تعلیم و تربیت انسان ها»، «بهترین سرمایه خودسازى و تهذیب نفس» و «مؤثرترین برنامه براى ساختن جامعه اى سالم، پاک و سربلند» است.

منبع غنی معرفت شناسی

جذبه هاى عرفانى نهج البلاغه چنان است که ارواح  تشنه را با زلال خود آن چنان سیراب و مست می کند که نشئه شراب طهورش از تمام ذرات وجود آدمى آشکار می گردد.

هنگامی که سخن از شناسایى خدا و جاذبه صفات جمال و جلال او است گفتارش چنان اوج می گیرد که خواننده احساس می کند بر بال و پر فرشتگان سوار شده به دور دست ترین نقاطى که اندیشه انسانى از آن فراتر نتواند رفت پرواز مى کند.

و هنگامى که براى بیدار کردن ارواح خفته و بی درد تازیانه سخن را بدست می گیرد و از مرگ و پایان زندگى و سرنوشت اقوام پیشین بحث می کند، آن چنان تکان دهنده است که تمام روح انسان را به لرزه درمی آورد، لرزه  اى دردناک و در عین  حال لذت بخش و بیدارگر.

نگاه تاریخی نهج البلاغه

از آن جا که نهج البلاغه کتاب عظیمى است با محتواى تربیتى بسیار غنى و قوى، و تربیت بدون معرفت، و معرفت بدون منابع آن ممکن نیست، روى مسائل تاریخى تأکید بسیار کرده است. سخنان امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج  البلاغه آن چنان حوادث تاریخى را شرح می دهد که گویى دست انسان ها را گرفته، و با خود به زمان هاى گذشته دور دست می  برد، و صحنه  ها را به روشنى در برابر آن ها مجسم مى سازد، گویى لشکر فرعون را با چشم خود مى بیند که در تعقیب مستضعفین بنى اسرائیلند، و سپس غرق آن ها را در دریاى «نیل» با چشم می نگرد!

شهرهاى قوم عاد و ثمود و قوم لوط را زیر ضربات شدید تند باد هاى سرکش، ص اعقه ها، زلزله ها، و بارانى از سنگ تماشا می کنند که در یک چشم بر هم زدن چنان در هم کوبیده و زیرو رو می شود که از این اقوام سرکش و طغیان گر و ستم کار و هوس باز و کاخ  ها و قصر ها و زندگانى آبادشان چیزى جز ویرانه  هایى خاموش، و اجسادى بى جان که سکوت مرگبارى بر آنها حاکم است دیده نمى شود. و سپس هر مسافرى را از این صحنه ها با کوله بارى از معرفت و آگاهى باز می گرداند. راستى که قدرت نهج البلاغه در نشان دادن صحنه  هاى تاریخى عجیب است و همچنین در بیان فلسفه تاریخ.

عدالت مردمی در پرتو نهج البلاغه

نهج البلاغه مرهمی بر دردهای جانکاه بشریت است. عالی ترین روش آزادی انسان ها را در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار می دهد؛ چرا که منادی عدالت اجتماعی است. این کتاب در نوع خود بی نظیر و برای هر زمان و هر نسل، اثر مفید می باشد.

نهج البلاغه همه جا در مسیر آزادى انسان ها از زنجیر اسارت هوى و هوس هاى سرکشى که او را به ذلت و بدبختى می کشاند، از زنجیر اسارت ستم گران خود کامه، و طبقات مرفه پر توقع، از زنجیر اسارت جهل و بی خبرى، گام برمى دارد، و از هر فرصتى براى این هدف استفاده می کند، و هشدار مى دهد که هر جا نعمت هاى فراوانى روی هم انباشته است حقوق از دست رفته اى در کنار آن به چشم می خورد.

هشدار می دهد که در باز گرداندن روح آزادى و مساوات و عدالت کمترین انعطافى نشان نخواهد داد، بلکه اصولاً مقام والاى حکومت را در درجه اول براى همین پذیرفته است، و آن کس که گمان می برد على علیه السلام روى این موضوع معامله اى خواهد کرد سخت در اشتباه است و على علیه السلام را نشناخته است.

سخن آخر: (نهج البلاغه باید در متن زندگی مردم قرار گیرد)

به راستى این صحنه هاى مختلف نهج البلاغه که هر کدام در نوع خود کم نظیر یا بی نظیر است از اعجاب انگیز ترین ویژگی هاى این کتاب بزرگ محسوب می شود.

اما با همۀ این تفاسیر ما که چنین گنجى در خانه داریم چرا تهى دستیم؟ ما که چنین جسم زلال گوارا و جوشنده اى در دسترس داریم چرا تشنه  ایم؟ ما که داراى این میراث بزرگ اسلامى هستیم چرا دست به سوى دیگران دراز می کنیم؟ همه این پرسش ها جوابى جز این ندارد که نهج البلاغه را نشناخته  ایم و بر ارزش واقعى این مجموعه بزرگ واقف نگشته ایم.

با توجّه به این نکات باید فاصله خود را با نهج البلاغه کم کنیم و آن را در متن زندگى خود وارد نماییم، در حوزه های علمیه و دانشگاه ها کتاب درسی باشد، در مساجد بعد از تلاوت قرآن بخشی از کلمات امیر مؤمنان علی علیه السلام خوانده شده و توضیح داده شود، در مطالعات خود هرگز آن را فراموش نکنیم، تا از این مشعل فروزان سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت بهره مند شویم.

مخصوصاً در عصر و زمان ما که عصر مشکلات پیچیده جوامع انسانى، عصر ظهور مکتب هاى مختلف فکرى، و عصر تهاجم بر اعتقادات و اخلاق و تقوا و فضیلت از سوى دنیاپرستان و جهان خواران است، تا راه را براى رسیدن به منافع آلوده و نامشروعشان هموار سازند. آرى، در این عصر، نهج البلاغه می تواند گره هاى سخت و دشوار زندگى انسان ها را به خوبى بگشاید و به همین دلیل باید امروز تلاش و کوشش بیشترى به صورت گروهى براى کاربردى ساختن حقایق و دقایق نهج  البلاغه صورت پذیرد.

منبع:

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام

پرونده ویژه

١
تاثیر روزه بر سلامت
از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

عبادت و پرستش خدا مایه تکامل روحى انسان است؛ چه تکاملى بالاتر از این که روح و روان ما با جهان بیکران کمال مطلق «خدا» مرتبط گردد و در انجام وظایف بندگى و کارهاى زندگى، از قدرت نامتناهى و نیروى نامحدود او استمداد بطلبد و به اندازه ‏اى شایسته و لایق گردد که بتواند با او سخن بگوید.

از طرفى عبادت مکتب عالى تربیت است؛ از جمله صفات عالى انسانى را در وجود فرد پرورش می دهد، روح ایمان را تقویت و آگاهى و مسئولیت به انسان می بخشد.

از سوی دیگر عبادت‏ و نیایش حتّى گاهى در جسم‏ انسان آثار شگفت آورى از خود ظاهر می سازد که از طرق حسّى آثار آن را می توان مشاهده نمود.

در این میان روزه‏ یکى از عبادت هاى مهمّ اسلامى است و ابعاد گوناگونى دارد، و آثار فراوانى از نظر مادى و معنوى در وجود انسان می گذارد. یکى از فلسفه‏ هاى روزه‏ ماه مبارک رمضان این است که موجب سلامتى انسان است.

با این تفاسیر شایسته است درباره آثار بهداشتى روزه و تأمین سلامت جسم انسان‏ ها و مصون و محفوظ ماندن از بیمارى ‏هاى گوناگون به طور اختصار اشاره ‏ای داشته باشیم.

تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعی

بی شک وظایف ما پیوندى تنگاتنگ با واقعیت ‏ها دارد؛ یعنى قوانین، همیشه از دل حقایق بیرون می آید و بایدها و نبایدها زاییده هست ها و نیست‏ هاست. به عبارت دیگر، به دلیل شناخت و واقعیت ‏هایى که در مورد غناى خداوند و احتیاج انسان است، لزوم عبادت نیز استنباط می شود و این همان بحث مهمى است که می گویند بین ایدئولوژى و جهان ‏بینى ارتباط هست یا نه. جهان ‏بینى همان شناختِ واقعیت‏ هاست و ایدئولوژى در اینجا اصطلاحاً به معناى احکام و قوانینى است که به عقیده ما از دل جهان بینى متولد می شود.

از این رو شبهه کسانى که می گویند: احکام امورى اعتبارى بوده و ارتباطى با واقعیت ‏ها که امورى تکوینى است ندارد، بى اساس است؛ زیرا با جدایى این دو از یکدیگر، اعتبار احکام از میان می رود. حکم، زمانى ارزش دارد که با واقعیت پیوند داشته باشد و این فلسفه احکام است که به آن اعتبار می بخشد و این گره خوردن حکم با واقعیت است که موجب تثبیت حکم می شود.

احکام تعبدى نیز از این قانون مستثنا نیستند و مطابق مصالح و مفاسد واقعی اند، هر چند گاهى ما فلسفه آنها را ندانیم، زیرا در غیر این صورت ترجیح بلا مرجح می شد. علماى شیعه همه بر این قول اتفاق دارند.

رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در مورد روزه‏ فرموده ‏اند: «صُومُوا تَصِحُّوا؛ روزه‏ بگیرید جسم شما سالم می شود» که این روایت به ارتباط تنگاتنگ بین احکام و واقعیت‏ ها تصریح دارد؛ چون کم‏خورى موجب سلامتى است.

یکى از اطباء گفته بود تجربه بیست سال پزشکى من در مورد سلامتى انسان دو چیز است: فعالیت جسمانى و امساک در غذا.

نظیر احکام روزه، فراوان است به گونه‏ اى که کتابى نیز بر این اساس به وسیله یکى از بزرگ ترین محدّثان شیعى یعنى «شیخ صدوق» (م ٣٨١) به نام «علل الشرایع» نوشته شده است.

خانه تکانی بدن با روزه

بی شک «اثرات بهداشتى و درمانى» روزه از نظر شستشو و خانه تکانى بدن از موادّ زائد مصرف نشده غذایى که به طور معمول به صورت چربى ‏هاى مزاحم و اضافه وزن در می آید و عامل بسیارى از ناراحتى ‏هاى جسمى می گردد، قابل انکار نیست، روزه زباله ‏ها و مواد اضافى و جذب نشده بدن را می سوزاند، و در واقع بدن را «خانه تکانى» می کند. به همین دلیل روزه‏ یکى از عوامل مهم پیشگیرى یا درمانى در برابر بسیارى از بیماری ها محسوب می گردد.

روزه و سلامت دستگاه گوارش

اعتدال در غذا مسأله ‏اى است که ما به اهمّیت آن واقف نیستیم و نمی دانیم چه اثر مهمّى هم از نظر جسمانى و بهداشتى دارد و هم از نظر روحانى و معنوى. ثابت شده که بیشتر بیمارى ‏هاى انسان به سبب پرخورى است.

برخى پزشکان استدلالى براى آن دارند و می گویند: میکروب ها دائم از چهار طریق معروف: هوا، غذا، آب و گاهى هم پوست وارد بدن می شوند و هیچ راهى براى جلوگیرى از آن ها نیست.

بنابراین ما همیشه در معرض هجوم انواع میکروب ها و بیماری ها هستیم و در صورتى بدن ما آمادگى دفاع پیدا می کند که مراکز عفونى در بدن نباشد. می گویند جاهاى آماده در بدن براى میکروب ‏ها و پرورش انواع آن ها عبارت است از انواع چربى ‏هاى اضافى که در لابه‏لاى بافت‏ هاى بدن ذخیره می شوند، درست مثل زباله اى که وقتى در جایى مدّت زیادى بماند عامل بیمارى و پخش میکروب می شود. از جمله چیزهایى که می تواند این بیماری ها را درمان‏ کند سوزاندن این موادّ اضافى در بدن است و سوزاندنش هم از طریق روزه‏ گرفتن صورت می گیرد. این استدلالى است همه فهم؛ زیرا هرکسى متوجّه می شود که وقتى مقدارى غذاى اضافى در بدن باشد و جذب بدن نشود در بدن ذخیره و در نتیجه کار قلب زیادتر می گردد.

بار سنگین به کلّیه دستگاه‏ هاى بدن ضربه می زند لذا قلب و سایر دستگاه ‏ها زود بیمار و طبعاً عمر آدمى کوتاه می شود. بنابراین اگر کسى طالب سلامتى است باید از پرخورى بپرهیزد و به کم‏خورى عادت کند، به‏خصوص کسانى که فعّالیت جسمانى کمترى دارند.

با این اوصاف روزه داری یک نوع استراحت قابل ملاحظه براى دستگاه گوارش و عامل مؤثرى براى سرویس کردن آن است، و با توجه به اینکه این دستگاه از حساس ترین دستگاه هاى بدن است و در تمام سال به طور دائم مشغول کار است، این استراحت براى آن ها نهایت لزوم را دارد.

در حدیث معروفی نیز از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) رسیده است: «المَعِدَةُ بَیتُ کلِّ داءٍ، وَالحِمیةُ رأسُ کلِّ دَواءٍ؛ معده خانه تمام دردها است و امساک بالاترین داروها!»

بدیهى است شخص روزه دار طبق دستور اسلام به هنگام «افطار» و «سحر» نباید در غذا افراط و زیاده روى کند، تا از این اثر بهداشتى نتیجه کامل بگیرد، در غیر این صورت ممکن است نتیجه برعکس شود.

درمان طبیعی بیماری ها با روزه درمانی

در طب امروز و همچنین طب قدیم، اثر معجزآسای «امساک» در درمان انواع بیماری ها به ثبوت رسیده و قابل انکار نیست، کمتر طبیبى است که در نوشته‏ هاى خود اشاره اى به این حقیقت نکرده باشد.

ما در طول عمر خود افراد زیادى را دیده ایم که براى بعضى از معالجات طبى، گاه ده روز و بیست روز، و حتى چهل روز امساک می کنند؛ یعنى چهل روز تمام تنها آب می نوشند و هیچ گونه غذایى نمی خورند (حتى آب میوه و چاى) و همین امر به عقیده بعضى از پزشکان که بیمارى ها را از طریق امساک درمان می کنند موجب درمان بسیارى از بیماری هاى آن ها شده تا آنجا که یکى از پزشکان مشهور غیر مسلمان به نام آلکسى سوفورین کتابى درباره آثار درمانى امساک چهل روز با ذکر برنامه هاى دقیقى نوشته است.

«الکسى سوفورین» دانشمند روسى در کتاب خود می نویسد: «درمان از طریق روزه فائده ویژه اى براى درمان کم خونى، ضعف روده ها، التهاب بسیط و مزمن، دمل هاى خارجى و داخلى، سل، اسکلیروز، روماتیسم، نقرس، استسقاء، نوارستنى، عرق النساء، خراز (ریختگى پوست)، بیماری هاى چشم، مرض قند، بیماری هاى جلدى، بیماری هاى کلیه، کبد و بیماری هاى دیگر دارد.

معالجه از طریق امساک اختصاص به بیماری هاى فوق ندارد، بلکه بیماری هایى که مربوط به اصول جسم انسان است و با سلول هاى جسم آمیخته شده همانند: سرطان سفلیس، سل و طاعون را نیز شفا می بخشد»!

سخن آخر: (لزوم پایبندی به اعمال عبادی)

در خاتمه باید گوشزد نمود اگرچه تمام افعال و احکام الهى فلسفه و سرّى دارد اما همه اسرار احکام در دست همگان نیست، بلکه فلسفه برخى از احکام، بر انسان هاى معمولى پنهان است.

لذا ما موظفیم به همه دستورات الهى عمل کنیم و به هیچ وجه عمل به آن وابسته به آگاهى از فلسفه آن نیست. زیرا در اعمال عبادى و احکام تعبّدى قصد قربت شرط قبولى و صحّت عمل است و دست یابى به فلسفه هاى اخلاقى، اجتماعى، بهداشتى و امثال آن نمی تواند انگیزه اصلى عمل باشد، مثلًا در حدیث‏ «صوموا تصحّوا» اثر بهداشتى آن را نمی توان انگیزه اصلى روزه گرفتن قرار داد، بلکه در چنین مواردى صرفاً امتثال امر و فرمان خدا و به اصطلاح «قربةً الى اللَّه» باید انگیزه باشد. هر چند آگاهى بر فلسفه هاى عمل تأکید بیشترى بر آن می کند.

منابع:

١. تفسیر نمونه

٢. یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ

پرونده ویژه

٢
قرآن از دیدگاه دانشمندان غربی
از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

عظمت قرآن چنان است که نه تنها مسلمانان و پیشوایان بزرگ اسلام آن را به اوصاف بزرگ می ستایند، بلکه دانشمندان غرب نیز پس از غور در آیات این کتاب بزرگ آسمانى، بى اختیار زبان به تمجید قرآن گشوده و به عظمت آن اعتراف کرده اند.

حتی امروزه کتاب هاى مختلفى از سوى دانشمندان غربی در باره قرآن تألیف یافته که در آن ها اعترافات بسیار گویا و روشنى بر عظمت آیات الهی دیده می شود.

این نکته نیز قابل توجه است که جمعى از دانشمندان غربی و خارجى علاقه مند به قرآن مجید جهت تهیه معجم هایى براى این کتاب آسمانى زحمت کشیده اند که یکى از نمونه هاى قابل ملاحظه آن کتاب «نجوم الفرقان فى اطراف القرآن» نوشته مستشرق آلمانی  «فلوگل» است.

در اینجا لازم می دانیم چند جمله از گفته هاى آنان را درباره جاذبه عجیب و فوق العاده قرآن نقل نمائیم:

برنامه زندگی بشر

«ویل دورانت» مورخ و فیلسوف معروف آمریکایی در کتاب تاریخ تمدّن خود می نویسد:

«قرآن در جان هاى ساده و بی آلایش، عقایدى آسان و دور از ابهام پدید می آورد که از رسوم تشریفات ناروا دور است و از قید مراسم بت پرستى و کاهنى آزاد. ترقّى اخلاق و فرهنگ مسلمین به برکت آن انجام گرفته و اصول نظم اجتماعى و وحدت جمعى را در میان آنان استوار ساخته است.

سپس می افزاید: عقول آنان را از بسیارى از اوهام و خرافات و ظلم و خشونت رهایى بخشیده و مردم زبون را از حرمت و عزّت نفس برخوردار ساخته و در جامعه مسلمین چنان اعتدال و تقوایى به وجود آورده که در هیچیک از مناطق جهان که قلمرو انسان سفیدپوست بوده است، نظیر نداشت».

پروفسور «دراپرز اروپ» می گوید: «قرآن شامل پیشنهادها و دستورات عالى اخلاقى است و از بخش هایى تشکیل یافته که مورد قبول همگان قرار می گیرد. این دستورات به خودى خود کامل و رسا بوده و براى برنامه زندگى مردم راهنماى حیات و ضرورى است».

«رالف لین تون» (نویسنده کتاب سیر تمدن) می نویسد: «آموزشگاه عالى قرآن، راه ترقّى و پیشرفت هرفرد را از هرطبقه به هرمقام هموار ساخته است، به گونه اى که حتّى فرزند یک نفر برده، می تواند در جامعه اسلامى به مقامات عالى و والا برسد».

جاذبۀ فوق العاده قرآن

گوته شاعر و دانشمند آلمانى می گوید: «قرآن اثرى است که (احیاناً) بواسطه سنگینى عبارت آن، خواننده در ابتدا رمیده می شود و سپس مفتون جاذبه آن می گردد و بالاخره بى اختیار مجذوب زیبائی هاى متعدد آن می شود».

و در جاى دیگر می نویسد: «ما در ابتدا از قرآن روگردان بودیم، اما طولى نکشید که این کتاب توجه ما را به خود جلب کرد، و ما را دچار حیرت ساخت تا آنجا که در برابر اصول و قوانین علمى و بزرگ آن سر تسلیم فرود آوریم»!

دانشمند دیگرى به نام «الکونت هنرى دى کسترى» می افزاید: «اگر در قرآن غیر از شکوه معانى و زیبایى مبانى نبود، کافى بود که بر افکار مسلط شود و تمام قلوب را به سوى خود جذب کند».

«تئودور نلدکه» خاورشناس مشهور آلمانی می گوید: «قرآن همواره بر دل هاى کسانى که از دور با آن مخالفت می ورزند تسلط یافته و آن ها را به خود پیوند می دهد».

عظمت و فضیلت قرآن

«جان دیون پورت» مؤلّف کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن» می نویسد: 

«قرآن به اندازه اى از نقایص مبرّا و منزّه است که نیازمند کوچکترین تصحیح و اصلاحى نیست و ممکن است از اوّل تا به آخر آن را خواند بى آنکه انسان کمترین ملامتى از آن احساس کند». سپس اضافه می کند: «سالیان درازى کشیشان از خدا بی خبر، ما را از پى بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمد(صلى الله علیه و آله) دور نگه داشتند، امّا هر قدر که در جاده علم و دانش گام بگذاریم پرده هاى جهل و تعصب از میان می رود و به زودى این کتاب توصیف ناپذیر، عالم را به خود جلب می کند و تأثیر عمیقى در علم و دانش جهان می گذارد و عاقبت محور افکار مردم دنیا می شود».

و باز او می نویسد: «و همه این معنى را قبول دارند که قرآن با بلیغ ترین و فصیح ترین لسان و به لهجه قبیله قریش که نجیب ترین و مؤدب ترین عرب ها هستند نازل شده ... و مملو از درخشنده ترین اشکال و محکم ترین تشبیهات است ...».

«کارلایل» مورخ و دانشمند معروف انگلیسى درباره قرآن می گوید:

«اگر یک بار به این کتاب مقدس نظر افکنیم حقائق برجسته و خصائص اسرار وجود طورى در مضامین جوهره آن پرورش یافته که عظمت و حقیقت قرآن به خوبى از آن ها نمایان می گردد و این خود مزیت بزرگى است که فقط به قرآن اختصاص یافته و در هیچ کتاب علمى و سیاسى و اقتصادى دیگر دیده نمی شود، بلى خواندن برخى از کتاب ها تاثیرات عمیقى در ذهن انسان می گذارد ولى هرگز با تاثیر قرآن قابل مقایسه نیست، از این جهت بایستى گفت: مزایاى اولیه قرآن و ارکان اساسى آن مربوط به حقیقت و احساسات پاک و عناوین برجسته مسائل و مضامین مهم آن است که هیچگونه شک و تردید در آن راه نیافته و پایان تمام فضائل را که موجد تکامل و سعادت بشرى است در بر داشته و آن ها را به خوبى نشان می دهد».

برنارد شاو نویسنده معروف انگلیسى در یکى از کتاب هاى خود می نویسد: «ما قرآن را به عنوان کتاب محمد(صلى الله علیه و آله) با همان عظمت و اطمینان مى نگریم که مسلمین آن را کتاب خدا مى دانند».

اعتراف به اعجاز قرآن

بانو دکتر «لورا واکسیا واگلیرى» استاد دانشگاه «ناپل» در کتاب «پیشرفت سریع اسلام» می نویسد:

«کتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است ... «قرآن» کتابى است که نمی توان از آن تقلید کرد، نمونه سبک و اسلوب قرآن در ادبیات سابقه ندارد، تأثیرى که این سبک در روح انسان ایجاد می کند ناشى از امتیازات و برتری هاى آن است ... چطور ممکن است «این کتاب اعجازآمیز» ساخته «محمد صلى الله علیه و آله» باشد در صورتى که او یک نفر عرب درس نخوانده اى بود ... ما در این کتاب گنجینه ها و ذخائرى از علوم می بینیم که فوق استعداد و ظرفیت باهوش ترین اشخاص و بزرگ ترین فیلسوفان و قوى ترین رجال سیاست و قانون است. به دلیل این جهات است که قرآن نمی تواند کار یک مرد تحصیل کرده و دانشمندى باشد».

دیگر دانشمند غربى به نام بولاتیتلر در این زمینه می گوید: «بسیار مشکل است انسان فکر کند که قدرت فصاحت یک انسان، توانایى آن را دارد که مانند قرآن تأثیر گذار باشد به ویژه آنکه مرتباً اوج می گیرد، بی آنکه ضعفى در آن مشاهده شود، و هر زمان قله هاى تازه اى را فتح می کند. آرى! معجزه اى است که در برابر آن مردان روى زمین و فرشتگان آسمان ناتواناند».

منبع حقیقی علوم انسانی

«آلبرماله» مورّخ و دانشمند معروف فرانسوى در کتاب «تاریخ عمومى» خود درباره قرآن چنین می نویسد: 

«قرآن کتاب به تمام معنا ممتازى است که جایگزین سایر کتاب هاى عالى و دربرگیرنده همه علوم (انسانى) است، کتابى است که هم داراى دستورات مذهبى و هم قوانین مدنى امروز است؛ هم نسخه راهنماى یک قاضى و هم کمال مطلوب یک پیشواى روحانى است».

دینورت یکى دیگر از دانشمندان غربى می نویسد: «واجب است اعتراف کنیم که علوم طبیعى و فلکى و فلسفه و ریاضیات که در اروپا رواج یافت، عموماً از برکت تعلیمات قرآن است و ما مدیون مسلمانانیم، بلکه اروپا از این جهت شهرى در اسلام است».

«ژول لابوم» دانشمند فرانسوى در کتاب تفصیل الآیات می گوید: «دانش و علم جهانیان از سوى مسلمانان به دست آمد و مسلمین علوم را از قرآن که دریاى دانش است گرفتند و نهرها از آن براى بشریت در جهان جارى ساختند».

سخن آخر

آرى هر عالم بى تعصبى در محتواى این کتاب آسمانى بیندیشد از معارف پر مغز و احکام متین و اندرزهاى حکیمانه و مواعظ تکان دهنده آن گرفته، تا تاریخ هاى عبرتانگیز و بحث هاى علمى اعجاز آمیزش، همگى گواه بر حقانیت آیات الهی خواهد داد.

به هر حال اگر بخواهیم گواهى غیر مسلمانان را در این زمینه گردآورى کنیم کتاب بزرگى را تشکیل می دهد، لذا به همین مقدار قناعت می کنیم.

منابع:

١. پیام امام امیر المومنین علیه السلام

٢. پیام قرآن

مقاله

نقش فقهای شیعه در بروزرسانی «فقه خانواده»

چکیده:

فقه خانواده از حوزههایی است که مسائل نوپدید فراوانی را در خود جای داده و بههمیندلیل جذّابیت ویژهای دارد. بخش قابلتوجهی از مسائل نوپدید فقه خانواده، معلول پیشرفتهای علم پزشکی است؛ زیرا موضوع فقه خانواده، انسان در روابط خانوادگی است و بههمیندلیل، یافتههای جدید علم پزشکی انسان را وارد دنیای خیرهکنندهای ساخته و روابط وی را با اطرافیان دگرگون ساخته است. مسائلی مانند نابارورسازی زنان، کنترل موالید و تنظیم خانواده، تغییر جنسیت، اجاره رحم، تلقیح مصنوعی، کودکان آزمایشگاهی، بانک شیر، درمانپذیری عیوب و بیماریها، و شناسایی بیماریهای جدید از جمله موفقیتهای علم پزشکی است که هریک مسائل تازهای را در فقه پزشکی ایجاد نموده و فقه خانواده را با پرسشهای متعددی مواجه ساخته و این همه آغاز راه است و به یقین مسائل جدید فراوانی پیش روی فقه خانواده قرار دارد.

نقش فقهای شیعه در بروزرسانی «فقه خانواده»

حجتالاسلام والمسلمین فرجاللّه هدایتنیا؛ عضو هیئت علمی گروه فقه و حقوق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

مقدمه

در یک نگرش کلی، موضوعات فقهی به «جاری» و «جدید» تقسیم میگردند. هر موضوعی که سابقهای از آن در کتاب و سنت وجود نداشته باشد، جدید یا «مستحدثه» شمرده میشود. همچنین هر موضوع قدیمی که مسائل تازهای درباره آن مطرح گردد و حکم آن در منابع فقه بیان نشده باشد، جدید یا نوپدید خوانده میشود.(١) حرکت علمی خیرهکننده و پیشرفتهای چشمگیر دانش بشر، مسائل تازهای را فراروی فقه اسلامی در حوزه عبادات و معاملات قرار داده و هرروز بر تعداد آنها افزوده میشود. فقه خانواده از حوزههایی است که مسائل نوپدید فراوانی را در خود جای داده و بههمیندلیل جذّابیت ویژهای دارد. بخش قابلتوجهی از مسائل نوپدید فقه خانواده، معلول پیشرفتهای علم پزشکی است؛ زیرا موضوع فقه خانواده، انسان در روابط خانوادگی است و بههمیندلیل، یافتههای جدید علم پزشکی انسان را وارد دنیای خیرهکنندهای ساخته و روابط وی را با اطرافیان دگرگون ساخته است. مسائلی مانند نابارورسازی زنان، کنترل موالید و تنظیم خانواده، تغییر جنسیت، اجاره رحم، تلقیح مصنوعی، کودکان آزمایشگاهی، بانک شیر، درمانپذیری عیوب و بیماریها، و شناسایی بیماریهای جدید از جمله موفقیتهای علم پزشکی است که هریک مسائل تازهای را در فقه پزشکی ایجاد نموده و فقه خانواده را با پرسشهای متعددی مواجه ساخته و این همه آغاز راه است و به یقین مسائل جدید فراوانی پیش روی فقه خانواده قرار دارد.

خوشبختانه کوشش فقهای عظام در پاسخگویی به مسائل جدید، فقه اسلامی را در حوزههای مختلف و پویا نگه داشته، و فقه خانواده نیز در نتیجه این تلاشها تحولات فراوانی به خود دیده و پا به پای علوم روز پیش رفته است. نتیجه این تلاشها، توسعه کمّی و کیفی فقه خانواده بوده است. مسئله مهمی که نوشتار کنونی آن را مورد بررسی قرار میدهد این است که فقهای عظام چگونه و با استفاده از چه روشها یا ظرفیتهایی به مسائل جدید پاسخ داده و میدهند. روشن است که بررسی ظرفیتهای بروزرسانی فقه اهلبیت(علیهم السلام) و تطبیق آن بر همه موضوعات و مسائل جدید فقه خانواده در یک نوشتار کوتاه نمیگنجد؛ بههمیندلیل نگارنده از میان مسائل جدید فقه خانواده، بعضی از آنها را برگزیده و مورد بررسی قرار داده است. مسائلی مانند عیوب و بیماریهای جدید، عدهای از زنان نابارور به علت خارجکردن رحم، اسقاط جنین ناقص یا جنینی که سلامت مادر را در معرض خطر قرار داده است. این نوشتار کوشیده است ضمن تبیین ظرفیتهای فقه شیعه در بروزرسانی، احکام بعضی مسائل مستحدثه در فقه خانواده را بررسی و آرای فقهای شیعه را در این تلاش علمی مورد مطالعه قرار دهد.

گفتنی است، روشهای بهروزرسانی فقه خانواده همان ظرفیتهای کلی حل مسائل نوپدید فقه اسلامی است و در فقه خانواده روش متمایزی وجود ندارد؛ بههمیندلیل، مطالب مبحث نخست این نوشتار ناظر به کلیت فقه است، سپس در مباحث دوم و سوم تلاش شده است احکام بعضی مسائل جدید فقه خانواده از طریق ظرفیتهای بهروزرسانی، بررسی و آرای فقهای عظام درباره آنها تشریح شود.

الف) روششناسی حلّ مسائل نوپدید از منظر فقه شیعه

میدانیم که در موضوعات جاری فقه، مستنبط با مراجعه به ادله آن در کتاب و سنت میکوشد حکم آن را استنباط نماید. بنابراین، استنباط احکام مسائل جاری از نصوص مربوط به آن صورت میگیرد، اما درباره مسائل جدید چنین نیست؛ زیرا فقیه مستنبط درباره آن نصّی از کتاب و سنت ندارد. این سخن به این معنی نیست که نمیتوان حکم شرعی نیازهای نوپدید را از منابع فقه استنباط کرد. برای استنباط حکم موضوعات و مسائل نوظهور دو روش مهمّ وجود دارد و با استفاده از همین دو روش، فقه خانواده بهروزرسانی میشود. یکی بهرهجویی از قواعد کلی فقه و دیگر استفاده از ملاکات احکام منصوص به اختصار این دو روش تبیین میگردد.

١. ظرفیت قواعد کلی فقه

مقصود از «قواعد» در فقه اسلامی «احكام فقهی عامی هستند كه در ابواب مختلف فقه جریان پیدا میکند»؛(٢) بهعبارت دیگر، قاعده فقهی یک قضیه کلی و قابل انطباق بر مصادیق متعددی است؛ مثل منطبقكردن كلی طبیعی بر افرادش. با این خصوصیت، «قاعده فقهی» متمایز از «مسئله فقهی» و «مسئله اصولی» خواهد بود.(٣) پس از اشارهای کوتاه به قواعد کلی در منابع فقهی، نقش آنها در بهروزرسانی فقه شیعه تبیین میشود.

یکم. قواعد کلی فقه در قرآن و سنت

قواعد فقهی مانند مسائل فقهی از قرآن و سنت استخراج میشوند و بسیاری از آنها منصوص هستند؛ مانند قاعده عسر و حرج،(٤) قاعده اضطرار،(٥) حدیث معروف لاضرر،(٦) حدیث معروف رفع(٧) و موارد دیگر. ممکن است برای یک قاعده فقهی نصّی وجود نداشته باشد، بلکه از تعدادی آیات یا احادیث استنباط شده باشد. به چنین قاعدهای در اصطلاح «قاعده اصطیادی» گفته میشود. مانند قاعده «منع اضرار به غیر» که از کنار هم قراردادن آیاتی از قرآن بهدست میآید. مانند آیه ٢٣١ و ٢٣٣ سوره مبارک بقره، آیه ٦ سوره مبارک طلاق، و آیات دیگر. این آیات هریک مبیّن حکم خاصی هستند و بهتنهایی قاعده نمیسازند، ولی از مجموعه آنها معلوم میشود که منع اضرار به غیر یک قاعده کلی در شریعت اسلامی است.

هماکنون به همّت بزرگان از فقهاء، قواعد کلی فقه اسلامی از قرآن و سنت استخراج و گردآوری شده است. هرچند آمار دقیقی از قواعد کلی فقه قابلارائه نیست، اجمالاً، بیش از یکصد قاعده فقهی هماکنون در دسترس است و مدام بر شمار آنها افزوده میشود.(٨)

دوم. نقش قواعد فقه در پاسخگوئی به نیازهای نوپدید

قواعد فقه غیر از سازماندهی مسائل فقهی، به نیازهای جدید پاسخ میدهد. این مطلب مستند به حدیثی از امام رضا(علیه السلام) است که فرمود: «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَعَلَیْكُمُ التَّفْرِیعُ».(٩) از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است که فرمود: «إِنَّمَا عَلَیْنَا أَنْ نُلْقِی إِلَیْكُمُ الْأُصُولَ وَعَلَیْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا».(١٠) امامان معصوم(علیهم السلام) نحوه استخراج احکام جزئی از اصول و قواعد کلی را نیز به شاگردان خود آموزش دادهاند. برای نمونه، امام صادق(علیه السلام) در پاسخ پرسشی درباره نحوه مسح بر ناخن پایى كه مجروح شده و بر آن پارچهاى گذاشته شد، چنین فرمود: «این مورد و نظایر آن از كتاب خدا فهمیده مىشود. خداوند فرمود: خداوند در دین كار دشوار بر شما قرار نداده است؛ بنابراین، بر همان پارچه (جبیره) مسح كن».(١١) امام حکم مسئله را از آیه نفی حرج بهعنوان یک حکم کلی استنباط کردهاند.

بدینترتیب، معلوم میشود که فقیه مستنبط در استنباط مسائلی که حکم آن را در نصوص قرآن و روایی نمییابد، از طریق اصول و قواعد کلی فقهی به نتیجه میرسد و نیازی نیست چونان فقهای اهلسنت به قیاس، استحسان و سایر مصادر ظنّی اجتهاد روی آورد.(١٢)

٢. ملاکهای احکام

ملاکهای احکام نیز ظرفیت دیگری است که به کمک آن میتوان فقه را بهروز نگه داشت و حکم مسائل جدید را از آن استتنباط کرد. به شرحی که در ادامه بیان میگردد، ملاکهای احکام به دو نوع «منصوص» و «مستنبَط» تقسیم میشوند.

یکم. ملاک منصوص

در بعضی موارد، ملاک حکم در دلیل آن ذکر شده و تشخیص آن آسان است؛ مثل اینکه گفته شود: «الخمرُ حرامٌ لانّه مُسْکِرٌ». در این گزاره، «خمر» موضوع و «حرام» حکم و «مسکر» علت آن است. در آیه ٩٠ سوره مبارک مائده بر لزوم اجتناب از «خمر» و «قمار» تأکید و علت آن نیز ذکر شده است. در این آیه آمده است: «... إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِـرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ ...»؛ (اى كسانى كه ایمان آوردهاید! شراب و قمار و بتها و ازلام پلیدند [و] از عمل شیطاناند. پس، از آنها دورى گزینید). مطابق این آیه، علت فرمان اجتناب از خمر و قمار، «رجس» و «شیطانیبودن» آن است؛ ازاینرو گفته میشود: حکم فوق منصوصالعلة است. در این قبیل موارد، مجتهد میتواند حکم موردنظر را در هر مورد دیگری که ملاک موردنظر ثابت باشد تسرّی دهد. این همان قیاس منصوصالعلة است و در حجیت آن نزد اصولیون تردیدی وجود ندارد.(١٣) همچنین، هرگاه ثابت شود علت منصوص بهصورت اشدّ و اقوی در مورد دیگری وجود دارد، حکم به فرع تسرّی مییابد. این همان قیاس اولویت است که اصولیون امامیه از آن به «مفهوم موافق» یا «فحوای خطاب» یاد کرده و اعتبار آن را پذیرفتهاند.(١٤)

دوم. ملاک مستنبَط

گاه ملاک حکم در دلیل آن ذکر نشد و توسط فقیه کشف و استنباط میگردد. برخلاف نظریه کسانی که عقل را در درک ملاکات احکام ناتوان میدانند،(١٥) اکثر اصولیون امامیه امکان کشف ملاک حکم توسط عقل را پذیرفتهاند.(١٦) ملاکی که مجتهد از دلیل حکم شرعی کشف میکند ممکن است قطعی یا ظنی باشد. اگر مجتهد بتواند به روش قطعی به ملاک حکم پی ببرد و نیز به روش اطمینانآوری ثبوت آن را در غیر مورد نصّ احراز نماید، میتواند حکم منصوص را به غیر مورد آن تسرّی دهد. از این روش در ادبیات اصولیون به «تنقیح مناط قطعی» تعبیر میشود. تنقیح در لغت بهمعنای تهذیب یا پاکسازی و حذف زواید آن است(١٧) و تنقیح مناط در اصطلاح اصولیون عبارت است از تمیز علت حکم از اوصافی که در حکم دخالت ندارد.(١٨) بسیاری از فقها بر اعتبار تنقیح مناط قطعی تصریح کردهاند.

محقق مینویسد: «جمع بین اصل و فرع گاهی به عدم فارق است و این تنقیح مناط نامیده میشود. اگر مساوات اصل و فرع از هر جهت معلوم شود، تعدی حکم به مساوی جایز است و اگر تفاوت معلوم یا محتمل باشد، تسرّی حکم جایز نخواهد بود».(١٩) فاضل تونی مینویسد: «اگر معلوم شود که جهت اخذ شده در حکم علت حکم است و اوصاف دیگر مدخلیتی ندارد، حکم به همان علت منوط و بقیه اوصاف حذف میگردد. وی سپس اضافه میکند که این روش تنقیح مناط قطعی نامیده میشود».(٢٠) حتی صاحب حدائق که احکام شرعی را توقیفی دانسته و عقل را درپی بردن به ملاکات احکام ناتوان میداند ذیل عنوان «لحنالخطاب و فحوىالخطاب و دلیلالخطاب» مینویسد: «آنگاه که کسی به امام میگوید: با نجاست نماز خواندهام، امام فرمان میدهد که نماز خود را دوباره بخوان: «أعِدْ صَلاتَك». از پاسخ امام به دلالت تنبیه و ایماء درمییابیم که علت حکم اعاده، نجاست است. پس در هرجاییکه نجاست محقق گردد، اعاده واجب میشود». وی مینویسد: «این یکی از دو قسم تنقیح مناط است و محقق به حجیت آن در معتبر حکم کرده است که حق همین است؛ زیرا مدار استدلال در اغلب احکام شرعی بر تنقیح مناط است؛ زیرا اگر خصوصیت سؤالکننده یا واقعه لحاظ گردد، هیچ حکم کلی در مسئله شرعی جز در موارد نادر ثابت نخواهد شد».(٢١) مقصود ایشان این است که اگر همه خصوصیتهای احتمالی را در حکم دخیل بدانیم، تمامی روایات قضایای خارجیهای خواهند شد که از آنها نمیتوان حکم کلی استخراج کرد.

اگر ملاکی که مستنبط آن را از دلیل حکم بهدست میآورد قطعی نباشد، نمیتوان به آن اعتماد کرد؛ زیرا این همان «قیاس ظنّی» است که در اصول فقه شیعه به نفی اعتبار آن تأکید میگردد. قیاس ظنّی در حقیقت نوعی «تمثیل منطقی» یعنی سرایتدادن حکم یک امر جزئی به امر جزئی دیگر، بهدلیل وجود نوعی از مشابهت میان آنهاست. نتیجه استدلال تمثیلی قطعیت ندارد؛(٢٢) یعنی اینطور نیست که اگر مقدمات استدلال صادق باشند، نتیجه استدلال نیز حتماً صادق باشد. ازاینرو، در تمثیل نتیجه را همراه لفظ «احتمالاً» ذکر میکنند. خلاصه اینکه قیاس ظنّی که از آن به «قیاس خفیّ» نیز تعبیر میشود،(٢٣) مفید علم نیست. ازسویدیگر، دلیلی از کتاب و سنت بر اعتبار این نوع قیاس در دست نیست. بلکه در روایات اهلبیت(علیهم السلام) بهشدت از قیاس نهی شده است و قدرمتیقن از روایت «انّ دینَ اللّه لایُصابُ بالعقول»(٢٤) همین قیاس ظنّی است.

ب) ظرفیت قواعد فقهی در حل مسائل نوپدید خانواده

١. بیماریهای جدید در روابط زناشویی

در زمان ما بیماریهای فراوانی حقوق و روابط همسری را تحتتأثیر قرار میدهند که عمده آنها در دو دسته کلی «اختلال جنسی» و «امراض مقاربتی» قابل طبقهبندی هستند. اختلال جنسی(٢٥) بهمعنی نابسامانی در قوه جنسی شخص و مفهومی مقابل سلامت جنسی(٢٦) است. این اصطلاح کلی سه نوع اختلال را شامل میگردد.(٢٧) این سه عبارتاند از: اختلال عملکرد جنسی(٢٨) (نظیر میل جنسی کمکار یا پرکار و زودانزالی یا دیرانزالی)، اختلال انحراف جنسی(٢٩) (نظیر خودارضایی یا همجنسگرایی) و اختلال هویت جنسی.(٣٠) مقصود از بیماریهای مقاربتی(٣١) بیماریهایی هستند که از طریق تماس یا فعالیت جنسی به دیگری منتقل میشوند.(٣٢) بیماریهای مقاربتی مصادیق متعددی دارد که بعضی از آنها مشترک میان زن و مرد و بعضی دیگری اختصاصی هریک از آنان است. شمار بیماریهای مقاربتی بهصورت تدریجی در حال افزایش است و نمیتوان فهرست کاملی از آنها را معرفی کرد. این بیماریها بهلحاظ ماهیت میکروبی که باعث انتقال آن میگردد به ویروسی (مانند ایدز و هپاتیت)، باکتریایی (مانند سوزاک و سیفلیس) و انگلی (مانند شپش شرمگاهی) طبقهبندی شدهاند.

یکم. احکام ضرری و حرجی بیماریهای جدید در روابط همسری

درصورتیکه روابط زناشویی به علت ابتلای یکی از زوجین به نوعی بیماری، مخاطرهآمیز یا مشقتبار گردد، این وضعیت باعث سلب تکلیف طرفین در ایفای وظایف زناشویی میگردد. صاحب عروه الوثقی با اشاره به این مسئله مینویسد:

«و یجوز تركه مع رضاها أو اشتراط ذلك حین العقد علیها و مع عدم التمكن منه لعدم انتشار العضو و مع خوف الضرر علیه أو علیها».(٣٣)

در عبارت فوق، به چهار علت جواز ترک وطی اشاره شده است؛ این چهار علت عبارتاند از: رضایت زوجه، توافق زوجین بهصورت شرط ضمن عقد، ناتوانی جنسی زوج، و خوف ضرر بر زوج یا زوجه. ناتوانی زوج (عدم انتشار عضو) در فقه «عنن» و نوعی اختلال جنسی است.(٣٤)

خوف ضرر نیز میتواند ناشی از بیماری مقاربتی باشد. تفاوت ناتوانی جنسی با رابطه جنسی ضرری یا حرجی در آن است که در فرض نخست اساساً فرد قادر به رابطه جنسی نیست، درحالیکه در فرض دوم با تحمل ضرر و حرج رابطه جنسی ممکن خواهد بود.

مطابق عبارت فوق، زوج در موارد فوق تکلیفی به ایفای وظیفه زناشویی ندارد. در جانب مقابل، اگر زوجه به علت ابتلا به نوعی بیماری قادر به ایفای زناشویی بهصورت متعارف نباشد، عذر وی موجه است و ناشزه بهشمار نمیآید.(٣٥)

بهطور کلی تعهد زوجین در امور زناشویی به مصادیق و حدود متعارف آن محدود است. بعضی فقها در مورد این پرسش که «اگر مرد در جماع افراط مىكند، بهطورىكه براى سلامتى زن یا شوهر مضرّ است، آیا زن مىتواند تمكین نكند؟» پاسخ دادهاند: «درجایىكه خوف ضرر عقلایى باشد، مىتواند تمكین نكند».(٣٦) احکام مسائلی که به آنها اشاره گردید، از قواعد کلی نفی ضرر و حرج استخراج میگردد و فقدان نصّ مشکلی ایجاد نمینماید.

دوم. تأثیر بیماریهای جدید در انحلال نکاح

در فرض ابتلای زوج بهنوعی بیماری زیانبار یا مشقتبار، زوجه میتواند به استناد اصل منع امساک اضراری در روابط همسری تقاضای طلاق نماید. منع إمساک اضراری موضوع تعدادی از آیات قرآن کریم است. مهمترین آن، آیه ٢٣١ سوره مبارک بقره است. این آیه درباره طلاق و خطاب به زوج فرموده است: «هنگامىكه زنان را طلاق دادید و مدّت آنان سر رسید، یا به طرز صحیحى آنها را نگاه دارید یا به طرز پسندیدهاى آنها را رها سازید و هیچگاه به دلیل زیانرساندن و تعدّىكردن، آنها را نگاه ندارید و كسى كه چنین كند، به خویشتن ستم كرده است».(٣٧) در آیات ٢٢٩ سوره بقره و دوم سوره طلاق نیز همین معنی با اندکی تفاوت در عبارت دیده میشود. در خصوص آیات مذکور، رویکردهای فقهی متمایزی وجود دارد. هرچند بعضی فقها آیات فوق را مبیّن یک مسئله فقهی دانستهاند، بعضی دیگر از آن یک اصل کلی فقهی استنباط کردهاند. بعضی نوشتهاند: این آیات درصدد بیان یک حکم کلی است و آن این است که هر کس در ارتباط با زندگی مشترک خویش ناچار است که یکی از دو راه را طی نماید؛ یا بهطور کامل به حقوق زوجیت قیام نماید یا همسرش را رها نماید تا به راه خود برود.(٣٨) به بیان بعضی اندیشمندان، این آیات تكلیف همه مردان را در هر حال در برابر همسرشان روشن مىكند.(٣٩) مردی که همسرش را در علقه زوجیت خود نگه میدارد، ولی به حقوق وی اعتنا نمیکند و او را معلّق و معطّل نگه میدارد، از اختیار خود در حق طلاق سوءاستفاده میکند و این مشکل بهدست حاکم و از طریق طلاق قضایی به سهولت قابل حل است.(٤٠)

با توجه به آنچه گذشت، از آیات مزبور میتوان یک اصل کلی استخراج کرد و به استناد آن به لزوم رفع ضرر ناشی از بیماریهای جدید یا گسست نکاح فتوی دادهاند. برای این نظریه مؤیداتی از فقه اسلامی وجود که از بیان آن میپرهیزیم.(٤١)

گفتنی است: تسریح به احسان زمانی مطرح میگردد که رفع ضرر یا حرج به روش دیگری میسور نباشد؛ در نتیجه، هرگاه بتوان از طریق درمان اختلالها یا امراض مقاربتی زمینه ضرر و حرج را از بین برد و خانواده را حفظ کرد، نوبت به تسریح نمیرسد و شوهر مکلف به درمان خواهد بود.

٢. سقط درمانی

مقصود از «سقطدرمانی» اسقاط جنین با هدف درمانی است. برای این مقصود سقطجنین تا قبل از ولوج روح رواشمرده شد. مبنای فقهی این مسئله قواعد نفی ضرر و حرج است. بسیاری از مراجع معاصر در پاسخ به استفتائی راجع به آن فتوی به جواز داده و پاسخ را مقیّد به قبل از ولوج روح کردهاند. در پاسخ پرسشی در خصوص زنی که ادامه حاملگی برای وی به تشخیص متخصص خطر فساد عضو را بهدنبال دارد، بعضی اظهار داشتهاند: «در فرض مذكور با تجویز دكتر مورد وثوق قبل از ولوج روح، سقط مانع ندارد»؛(٤٢) همچنین در پاسخ سؤال مشابهی بیان شده است: «درصورتیكه از گفته متخصصین یقین یا خوف خطر یا ضرر مهمی حاصل شود، اقدام به سقطجنین جایز است (مادامی كه بهصورت انسان كاملی درنیامده باشد)...».(٤٣) مشابه همین پاسخ از سوی دیگران نیز بیان شده است.(٤٤)

٣. ناباروری قطعی زنان

از نظر فقهی، زن مطلقه یا بیوه باید مدتی را عده نگه دارد تا بتواند مجدداً ازدواج نماید. مگر اینکه یائسه، غیرمدخوله یا صغیره باشد. این مطلب از گذشته مطرح بوده است. اما مسئلهای که جدید محسوب میگردد وضعیت زنانی است که بهدلیلی مانند فقدان رحم بهطور قطعی بارور نیستند. گروهی از زنان به کمک علم پزشکی رحم خود را تخلیه میکنند و طبیعتاً قاعدگی ندارند. آیا این قبیل زنان نیز مانند زنان یائسه معاف از نگهداری عده هستند یا خیر؟

بعضی فقها کوشیدهاند از روایات موجود قاعدهای استخراج کنند و آن این است که هر زنی که امثال او حیض نمیبینند، از عده معاف هستند. مانند روایتى که در منابع متعدد از محمدبن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل گردید مبنی بر اینكه زنى كه مانندش باردار نمىشود، عدهاى بر او نیست: «الَّتِی لَا تَحْبَلُ مِثْلُهَا لَا عِدَّةَ عَلَیْهَا».(٤٥) گاه باردارنشدن زن، براى پدیدهها و بیماریهاى ویژهاى است كه بسا با گذشت زمان از میان برود و همواره احتمال برطرفشدن آن وجود دارد. اگر نازایى از اینگونه باشد، تأثیرى در از میان برداشتن حكم عده ندارد، ولی گاه نازایى درپى چیزى است كه اگر در هر زنى یافت شود، آن زن آبستن نخواهد شد و مىتوان گفت كه همسانش باردار نمىگردد و این، همان چیزى است كه در حدیث، موضوع حكم است. بنابراین، زنى اینگونه و همسانهاى او، هرگاه طلاق داده شوند، عدهاى بر ایشان نیست.(٤٦)

گفتنی است برخلاف قواعد کلی نظیر نفی ضرر یا حرج که قبلاً به آن اشاره گردید، قاعده «معافیت از عده زنی که امثال او حیض نمیبینند» یک قاعده اختصاصی است که کاربرد آن محدود به باب عده است.

ج) ظرفیت ملاکهای احکام در بهروزرسانی عیوب موجب فسخ نکاح

مشهور فقها در عیوب موجب فسخ نکاح به مورد نصّ اکتفا مینمایند و تسرّی به غیر مورد نصّ را روا نمیشمارند؛(٤٧) بلکه بعضی آن را اجماعی خواندهاند.(٤٨)و(٤٩) با این حال، گروهی از فقها تسرّی حق فسخ به سایر عیوب و بیماریها را محتمل دانسته، بلکه بعضی به آن فتوی دادهاند که به آرای بعضی از آنها در ادامه نوشتار اشاره خواهد شد. به شرحی که بیان میگردد، دیدگاه اخیر به روش تنقیح مناط قابل اثبات است.

١. امکان درک ملاکات احکام

صرفنظر از اشاعره که اساساً منکر تبعیت احکام از مصالح و مفاسد بودهاند، گروهی از فقها نیز منکر توانایی عقل در درک ملاکات احکام هستند. صاحب حدائق مینویسد: «عقل را بهطور کلی راهی به احکام شرعی نیست و احکام تابع نصوص شرعی هستند».(٥٠) همچنین در جایی دیگر مینویسد: «احکام فقهی اعم از احکام عبادی و غیر آن توقیفی و نیازمند بیان شارع است».(٥١) شیخ انصاری،(٥٢) محقق خویی(٥٣) و جمعی دیگر از بزرگان بر همین عقیده هستند.(٥٤) بر مبنای این نظریه، تلاش عقل برای پیبردن به ملاک حکم، نتیجهای جز گمان ندارد. درحالیکه قرآن کریم ما را از تبعیت گمان نهی کرده است.(٥٥)

در مقابل نظریه فوق، جمعی زیادی از اصولیون و فقهای عظام توان عقل را در درک ملاکات احکام شرعی پذیرفتهاند. مطابق بیان بعضی اندیشمندان، اکثر اصولیون شیعه و گروهی از اهلسنت چنین نظریهای دارند؛ بلکه این دیدگاه را باید به تمام کسانی که عقل را در فهرست اسناد معتبر استنباط قرار داده یا از قانون ملازمه درک عقل با حکم شرع یاد کردهاند نسبت داد.(٥٦) حتی کسانی که نامشان در شمار منکران توان عقل در درک ملاکات احکام ذکر گردید(٥٧) نیز در مواردی به درک عقل ترتیب اثر دادهاند.(٥٨)

ادعا این نیست که عقل میتواند بهطور قطعی به ملاک تمام احکام شرعی پی ببرد، بلکه سخن در این است که در ابواب معاملات تعبد محض حكمفرما نیست و تا حدودی ملاكات احكام روشن است. در برخی موارد، با دقت در جوانب حكم و ملاحظه مناسبت حكم، موضوع، قرائن و شواهد دیگر میتوان مناط اصلی موضوع حكم را بهدست آورد. پس از بهدستآوردن مناط اصلی حکم، میتوان در موضوع حكم توسعه داده یا در آن تضییق قایل شد. نیز میتوان پس از کشف قطعی مناط اصلی حكم، آن را به موارد مشابه تسرّی داد.

انکار توان عقل در درک ملاکات احکام و توقیفیشمردن آن لوازمی دارد که التزام به آن دشوار است. مطابق این نظریه، در هر مورد باید دنبال نصّ باشیم و هرکجاکه آن را نیافتیم، واجب است توقّف کرده و احتیاط نمائیم و به ندای عقل اعتنائی نکنیم.(٥٩) ممکن است در گذشته فقیه با مسائل نوپدید روبهرو نبوده یا کمتر به آن مبتلا بوده است، ولی در زمان ما که مسائل جدید فراوانی فراروی ما قرار گرفته و جز با بهرهجویی از حکم عقل نمیتوان احکام آنها را استنباط کرد، قول به وجوب توقف و کنار گذاشتن حکم عقل به ناکارآمدی دین در اداره امور میانجامد؛ بنابراین، خطر تعطیلی عقل و حذف آن از فهرست منابع استنباط اگر بیشتر از عمل به ظنون نباشد کمتر نیست. آری! اگر مقصود کسانی که توان عقل را در راهیابی به ملاکات احکام انکار میکنند، درک منطقی و فلسفی باشد که ذرّهای احتمال خلاف در آن نمیرود و صددرصد کاشف از واقع است، این درجه از علم البته گوهر گرانبهایی است که به ندرت بهدست خواهد آمد، اما یقین روانشناختی در درک ملاکات احکام کفایت میکند.(٦٠)

٢. کشف ملاک حکم فسخ در عیوب موجب فسخ

ملاک حکم فسخ در عیوب منصوص قابل کشف است. حتی کسانی که منتقد تسرّی حکم فسخ به عیوب غیرمنصوص هستند، در بعضی آرای خود به این مبنا اشاره و به آن ترتیب اثر دادهاند. به بعضی عبارت فقهی اشاره میگردد:

- صاحب جواهر پس از طرح مسئله «جنون ادواری»، با استناد به ادله نفی ضرر و حرج، حق فسخ را میپذیرد. ایشان مینویسد: «جنون دایمی یا ادواری زوج سبب تسلّط زوجه بیخبر از وجود آن بر فسخ نکاح خواهد شد؛ اعم ازاینکه سابق بر عقد بوده یا مقارن با عقد ایجاد شده باشد؛ بهدلیل نفی ضرر، ضرار، غرور و تدلیس».(٦١) ایشان همچنین در مورد «جنون عارض» پس از عقد؛ چه پیش از وطی و چه پس از آن، با استناد بههمینعنوان فسخ را ثابت دانسته است.(٦٢)

- در مورد مردی که بعد از وطی دچار عارضه عنن گردد، اکثر فقهای امامیه در این مورد منکر وجود حق فسخ برای زوجه شدهاند؛(٦٣) ولی بعضی از آنان بر مبنای «ضرر» قایل به حق فسخ شده و نوشتهاند: «أنّ لها الفسخ أیضاً، للاشتراك فی الضرر الحاصل بالیأس من الوطء».(٦٤)

- در مورد جُبّ (مقطوعبودن آلت تناسلی)، با توجه به عدم برخورداری زن از حق طلاق، تنها راه انحلال نکاح برای وی فسخ است و اگر در فرض مجبوببودن زوج، همسرش از حق فسخ برخوردار نباشد، دراینصورت وی متضرر خواهد شد و ضرر هم در شریعت مقدس اسلام نفی شده است. بعضی فقها با اشاره به این مطلب نوشتهاند: «لزوم الضرر بالمرأة على تقدیر عدم إثبات الخیار لها، و هو منفیّ».(٦٥)

٣. احراز ملاک حکم فسخ در بیماریهای جدید

ملاک حکم فسخ در عیوب منصوص یعنی ضرر و حرج، عیناً یا بیشتر در بعضی مصادیق اختلالهای جنسی و امراض مقاربتی نیز وجود دارد. به آرای بعضی فقهای عظام در تمسک به تنقیح مناط یا قیاس اولویت بهمنظور اثبات خیار فسخ در عیوب جدید و پرخطر اشاره میشود:

- ابنالبراج و ابنجنید «برص» و «جذام» را جزء بیماریهای مشترک زوجین بهشمار آورده و برای هر دو بهصورت متقابل حق فسخ قایل شدهاند. علامه حلی با اشاره به رأی ابنالبراج در این مسئله و استدلال وی مینویسد: «برص و جذام جزء بیماریهای مسری است و این بیماریها که در زن عیب است، در مرد به طریق اولی عیب است؛ زیرا زن مانند مرد از حق طلاق برخوردار نیست و اگر حق فسخ نداشته باشد، راهی برای خلاصی ندارد»،(٦٦) سپس کلام ابنالبرّاج را نیکو شمرده و مینویسد: «وكلام ابنالبرّاج حسن لا بأس به».(٦٧)

-در عبارت علامه، اولویت به این بیان ثابت گردید که برای مرد راه تخلص از طریق طلاق وجود دارد، ولی برای زن راهی جز خیار نیست؛ در نتیجه او به طریق اولی حق فسخ خواهد داشت. شهید ثانی افزون بر این جهت، بهخصوصیت دیگری نیز اشاره کرده است و آن این است که ضرر منفیّ در جذام و برص قویتر است؛ زیرا این دو بیماری نسبت به عیوب منصوص تنفّرآورتر بوده و ناسازگاری آن با حق استمتاع بیشتر است. بنابراین، در برص و جذام به طریق اولی حق فسخ ثابت است.(٦٨) همین استدلال در منابع دیگر نیز مشاهده میشود.(٦٩)

- بعضی فقهای معاصر نیز بههمین نظریه گرایش نشان داده و نوشتهاند: «این عیوبى كه ذكر شد جنبه تعبّدى ندارد، بلكه اجمالًا معلوم است كه ملاک چیست. از طرف دیگر فرض كردیم كه اولویّتى در كار است، یعنى عیوبى داریم كه از عیوب منصوصه اشدّ است، با قیاس اولویّت (از اضعف به اقوى رسیدن) كه از تنقیح مناط (از مساوى به مساوى رسیدن) بالاتر است حصر احادیث را شكسته و این عیوب را داخل مىدانیم».(٧٠)

٤. شواهد روایی غیرحصریبودن عیوب

از آنچه تاکنون بیان گردید، نتایجی بهدست میآید. یکی از نتایج آن است است که حکم فسخ به عیوب یا بیماریهایی که ملاک مزبور عیناً در آن وجود داشته باشد تسرّی مییابد. اشکال بعضی مبنی بر اینکه تسرّی حکم فسخ به عیوب جدید به این نحو قیاس است و قیاس نزد ما اعتباری ندارد(٧١) وارد نخواهد بود؛ زیرا تنقیح مناط و قیاس اولویت غیر از قیاس ظنی در فقه اهلسنت است و به شرحی که گذشت حجت است. نتیجه دیگر مطالب مذکور این است که اگر بر اثر پیشرفت علم پزشکی عیوب منصوص به سهولت درمان گردد، دلیلی بر بقای حق فسخ وجود نخواهد داشت. به تعبیر بعضی فقها «اگر دقّت كنیم مىبینیم فلسفه و حكمت این كه عیوب منصوصه موجب فسخ است این است كه مانع زندگى است، ولى اكنون مشكل حلّ شده و این عیوب درمان شدهاند و دیگر مانع نیستند، دراینصورت حقّ فسخ نیست و اطلاقات از چنین موردى منصرف است».(٧٢) اینک مناسب است بعضی شواهد و قرائن موجود در روایات که این نتایج را تأیید مینماید ذکر شود:

- در روایت ابنبکیر از بعضی اصحاب، در پرسشی از امام صادق(علیه السلام) راجع به مردی که با زنی ازدواج کرده است که مبتلا به جنون، برص، و عیوبی از این دست است. امام فرمود: مرد ضامن مهر زن است: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عبداللّه(علیه السلام) عَنِ الرَّجُلِ یَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ بِهَا الْجُنُونُ وَالْبَرَصُ وَشِبْهُ ذَا، فَقَالَ: هُوَ ضَامِنٌ لِلْمَهْرِ».(٧٣)

این روایت مرسله است؛ ولى ابنبكیر از اصحاب اجماع است؛ بههمیندلیل میتوان به مفاد آن استدلال کرد.(٧٤) هرچند در روایت فوق از فسخ سخنی به میان نیامده است، تعبیر «هُوَ ضَامِنٌ لِلْمَهْرِ» نشان میدهد مسئله مربوط به فسخ نکاح پس از وطی است. شاهد مدعی تعبیر «وَشِبْهُ ذَا» در حدیث فوق است. این جمله نشان میدهد که عیوب مانند جنون و برص یا بالاتر از آن مشمول حکم فسخ است. مگر اینکه گفته شود مقصود از آن سایر عیوب منصوص است.(٧٥)

- از بعضی روایات باب عیوب ملاک حکم فسخ قابل استنباط است. حسنبن صالح از امام صادق(علیه السلام) درباره مردی میپرسد که با زنی ازدواج کرده و وی را قرناء(٧٦) یافته است. امام فرمود: وی حامله نمیشود و کسی که شوهرش از وی فاصله میگیرد به خانوادهاش بازگردانده میشود. «هَذِهِ لَا تَحْبَلُ (تُرَدُّ عَلَى أَهْلِهَا مَنْ) یَنْقَبِضُ زَوْجُهَا عَنْ مُجَامَعَتِهَا تُرَدُّ عَلَى أَهْلِهَا..».(٧٧)

از این بیان همان مبنای ضرر قابل استکشاف است؛ زیرا عبارت «هَذِهِ لَا تَحْبَلُ..» به منزله علّت است و ظاهر این است که هریک از دو سبب فوق یعنی «لَا تَحْبَلُ» و «یَنْقَبِضُ زَوْجُهَا عَنْ مُجَامَعَتِهَا» برای ردّ کفایت میکند؛ پس هر عیبى که موجب انقباض و تنفّر زوج باشد را شامل است.(٧٨)

- از امام باقر(علیه السلام) درباره مردی که با زنی ازدواج کرده و پس از آمیزش در او عیبی یافته است، روایت شد که امام فرمود: «إِذَا دُلِّسَتِ الْعَفْلَاءُ وَالْبَرْصَاءُ وَالْمَجْنُونَةُ وَالْمُفْضَاةُ وَمَنْ كَانَ بِهَا زَمَانَةٌ ظَاهِرَةٌ فَإِنَّهَا تُرَدُّ عَلَى أَهْلِهَا مِنْ غَیْرِ طَلَاقٍ وَیَأْخُذُ الزَّوْجُ الْمَهْرَ مِنْ وَلِیِّهَا الَّذِی كَانَ دَلَّسَهَا..».(٧٩)

در روایت فوق، امام(علیه السلام) پس از عیوب عفل،(٨٠) برص، جنون و افضاء(٨١) با واو عطف فرمود: «وَمَنْ كَانَ بِهَا زَمَانَةٌ ظَاهِرَةٌ». در مورد واژه «زمانة» دو احتمال وجود دارد: احتمال نخست آن است که بهمعنی بیمارى مزمن یا بیماریاى باشد كه موجب تضعیف قواى بدن میگردد. این معناى عامّ شامل تمام بیماریهاى خطرناک مىشود. احتمال دیگر آن است که بهمعناى زمینگیر شدن باشد؛ در این صورت تعبیر دیگری از عیب زمینگیری خواهد بود.(٨٢)

- از روایات مربوط به عیب عنن معلوم است که اگر درمانپذیر باشد، زوج یکسال مهلت دارد خود را معالجه کند و اگر معالجه شد، زوجه حق فسخ نخواهد داشت. مانند روایت ابیالصّباح از امام صادق(علیه السلام) که در آن آمده است: «إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ وَهُوَ لَا یَقْدِرُ عَلَى النِّسَاءِ أُجِّلَ سَنَةً حَتَّى یُعَالِجَ نَفْسَهُ».(٨٣)

مطابق روایتی دیگر، امام علی(علیه السلام) به عنّین از روز مرافعه یکسال مهلت میداد؛ اگر نتوانست خود را از این آسیب خلاص کند، زن حق فسخ داشت (همان). حال سخن در این است که آیا حکم مخصوص عنن است یا چون عنن در زمان صدور احادیث قابلدرمان بود، حکم آن بیان گردید. در فرض دوم، میتوان با الغای خصوصیت از عنن، حکم را به سایر عیوب نیز تسرّی داد. نتیجه این تحلیل آن است که عیوب منصوص در فرض درمانپذیری موجب فسخ نخواهند بود. در مقابل، اگر درمانپذیر نبوده و زوج قادر بر جماع نباشد، زن حق فسخ خواهد داشت. این مطلب قرینهای است بر اینکه میان مبنای عیوب و حکم فسخ بهلحاظ ایجابی و سلبی رابطه وجود دارد.(٨٤) شیخ طوسی با اشاره به همین مطلب درباره زن رتقاء(٨٥) مینویسد: «اگر زن خود را معالجه نماید، خیار زوج ساقط میگردد؛ زیرا وقتی حکم به علتی معلق گردد، با زوال علت حکم نیز منتفی میگردد.(٨٦) در منابع اهلسنت نیز نظیر این مطلب دیده میشود».(٨٧)

در مقابل شواهد روایی فوق، ممکن است از بعضی روایات شواهدی دالّ بر حصریبودن عیوب استنباط شود. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام)، آن حضرت نابینایی از یک چشم را موجب حق فسخ ندانسته و با کلمه حصر «انّما» فرمود: «إِنَّمَا یُرَدُّ النِّكَاحُ مِنَ الْبَرَصِ وَ... ».(٨٨)لکن در بعضی نقلهای این حدیث واژه «انّما» وجود ندارد(٨٩)و(٩٠) و بنابراین معلوم نیست این کلمه جزء حدیث باشد. در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام)، آن حضرت پس از شمارش عیوب زن و حقّ فسخ مرد فرمود: و اما غیر اینها پس حق فسخ نیست: «تُرَدُّ الْمَرْأَةُ مِنَ الْعَفَلِ وَالْبَرَصِ وَالْجُذَامِ وَالْجُنُونِ وَأَمَّا مَا سِوَى ذَلِكَ فَلَا».(٩١) جمله اخیر ظهور در حصر دارد. لکن باید توجه داشت که در این حدیث همه عیوب زن ذکر نشده است؛ بنابراین حصر در این حدیث نمیتواند حصر حقیقی باشد و باید آن را اضافی بهشمار آوریم.(٩٢)

نتیجهگیری

مسئله مورد بررسی در این نوشتار، بررسی روشها یا ظرفیتهای بهروزرسانی مسائل نوپدید فقه خانواده بوده است. در مبحث نخست مقاله نشان داده شد که فقه اسلامی به دو روش بروزرسانی میشود و به مسائل مستحدثه پاسخ میدهد؛ یکی از این دو قواعد کلی فقهی و دیگری ملاکات احکام و تنقیح مناط است:

- فایده قواعد فقهی تنها سازماندهی مسائل پراکنده فقهی نیست، بلکه یکی از کارکردهای مهم آن پاسخگویی به مسائل جدید و موردنیاز است. نفی ضرر، نفی حرج، منع امساک اضراری در روابط همسری، نفی عده از زنی که همسانهای وی حیض نمیبینند، قواعد یا اصولی هستند که به کمک آنها احکام مسائل جدید فقه خانواده استنباط میگردد. از جمله آنها بیماریهای جدید (اختلالهای جنسی و امراض مقاربتی)، سقط جنینی که سلامت مادر را تهدید مینماید، عده زنانی که به علت تخلیه رحم بهصورت قطعی بارور نمیشوند، و موارد دیگر.

- در بعضی احکام منصوص، ملاک حکم به صراحت ذکر شده است؛ نیز در بعضی از آنها ملاک حکم بهصورت اطمینانآوری قابل استنباط است. برایناساس، با استفاده از ملاکهای منصوص یا مستنبط و به روش تنقیحمناط میتوان احکام بعضی مسائل نوپدید را استنباط کرد. از جمله این مسائل در فقه خانواده عیوب و بیماریهای جدید و تأثیر آن در فسخ نکاح است. به باور گروهی از فقهای عظام، ملاک حکم فسخ در عیوب منصوص رفع ضرر و حرج است. با توجه به اینکه این دو ملاک در بعضی عیوب و بیماریهای جدید عیناً بهصورت شدیدتر و قویتر وجود دارد، حکم فسخ به آنها قابل تسرّی خواهد بود.(٩٣)

مطالب مرتبط:

تأسیس مسائل جدید اصول فقه شیعه و تأثیر آن در استنباط احکام از سوی امام خمینی، آیةالله العظمی خویی و آیتالله شهیدسیدمحمدباقر صدر(رحمهم الله)

بررسی نقش امام خمینی(ره) در گسترش، پیشرفت و تحول علم «اصول فقه»

تأثیر روششناسی اجتهاد شیعه بر نظام حقوقی

ویژگیها و امتیازات «اصول فقه» شیعه و نقش آن در گسترش علوم اسلامی

نقش امامان اهلبیت(ع) در پایهگذاری و گسترش دانش «اصول»

https://makarem.ir/aaref/l/0429091

پی نوشت:

(١). مکارم شیرازی، بحوث فقهیة هامة، ص١٣٣؛ همان، ص٤٥٩.

(٢). مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ج١، ص٢٣.

(٣). نائینی، فوائدالاصول، ج٤، ص٣٠٨؛ فاضل لنکرانی، القواعدالفقهیة، ص١٦.

(٤). حج: ٧٨.

(٥). بقره: ١٧٣.

(٦). کلینی، الکافی، ج٥، ص٢٩٢.

(٧). قمی، الخصال، ج٢، ص٤١٣؛ حرّ عاملی، وسائلالشیعة، ج١٥، ص٣٦٩.

(٨). مانند کتاب مأة قاعدة فقهیة تألیف سیدمحمدکاظم مصطفوی که یکصد قاعده فقهی را به اختصار بررسی کرده است.

(٩). حرعاملی، وسائلالشیعة، ج٢٧، ص٦٢.

(١٠). جزائری، کشفالاسرار فی شرحالاستبصار، ج١، ص٢٠٩.

(١١). کلینی، الکافی، ج٣، ص٣٣.

(١٢). جناتی، مصادر اجتهاد از منظر فقیهان، ص٣١٣.

(١٣). مظفّر، اصولالفقه، ج٤، ص١٨٦و١٨٧.

(١٤). همان، ج٣، ص١٨٣.

(١٥). بحرانی، الحدائقالناظرة، ج١، ص١٣١.

(١٦). علیدوست، فقه و مصلحت، ص١٨١.

(١٧). جوهری، تاجاللغة و صحاحالعربیة، ج١، ص٤١٣؛ ابنمنظور، لسانالعرب، ج٢، ص٦٢٤.

(١٨). حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ص٣١٥.

(١٩). حلی، معارجالاصول، ص١٨٥.

(٢٠). فاضل تونی، الوافیة، ص٢٣٧؛ قمی، قوانینالاصول، ص١٦٨.

(٢١). بحرانی، الحدائقالناظرة، ج١، ص٥٦.

(٢٢). مظفری، اصولالفقه، ج٣و٤، ص١٨٦.

(٢٣). علم الهدی، الذریعة إلی اصولالشریعة، ص٢٨٤.

(٢٤). نوری، مستدرکالوسائل، ج٢، ص٢٦٢.

(٢٥). Sexual disorder.

(٢٦). Sexual health.

(٢٧). برای دیدن تفصیل مطلب و توصیف هریک از اختلالها ن.ک: هدایتنیا، اختلال جنسی و حقوق خانواده، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، ١٣٩٦ش.

(٢٨). Sexual Dysfunction.

(٢٩). Abnormal Sexual Behavior/ Paraphilia.

(٣٠). ادارک شخص از خود بهعنوان زن یا مرد هویت جنسی «Gender Identity» خوانده میشود. مرد باید خود را مرد پنداشته و زن نیز خود را عضوی از جامعه زنان بهشمار آورد. با وجود این، ممکن است هویت جنسی فرد با جنسیت طبیعی وی مغایرت داشته باشد. این حالت را اختلال هویت جنسی گویند. اگر مردی با وجود داشتن نشانههای مردانه و یک جفت کروموزوم (XY) احساسات زنانه داشته باشد یا زنی با وجود علایم زنانه و یک جفت کروموزوم (XX) احساسات مردانه داشته باشد، وی مبتلا به اختلال هویت جنسی «Gender Identity Disorder» است. امروزه اصطلاح ترانسکشوال (Transsexual) اشاره بههمین عارضه یعنی اختلال هویت جنسی است.

(٣١). STD: Sexually transmitted disease.

(٣٢). واگمن، دائرةالمعارف پزشکی و بهداشت خانواده، ج١، ص٦٩٩.

(٣٣). طباطبایی یزدی، العروةالوثقی، ج٢، ص٨١٠.

(٣٤). هدایتنیا، اختلال جنسی و حقوق خانواده، ص٦٧.

(٣٥). خمینی، تحریرالوسیلة، ج٢، ص٣١٤.

(٣٦). بهجت، استفتائات، ج٤، ص٧١.

(٣٧). «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا...» (بقره: ٢٣١).

(٣٨). حلی، بحوث فقهیه، ص١٨٦.

(٣٩). مطهری، مجموعه آثار، ج١٩، ص٢٩٠.

(٤٠). همان، ص٢٨٧.

(٤١). هدایتنیا، منع امساک اضراری در روابط خانوادگی، ص١١٣.

(٤٢). امام خمینی، استفتائات، ج٣، ص٢٩١.

(٤٣). مکارم شیرازی، بحوث فقهیة هامة، ج١، ص٤٥٧؛ همان، بحوث فقهیة هامة، ص٢٩٤.

(٤٤). صافی گلپایگانی، استفتائات پزشکی، ص٦٦.

(٤٥). کلینی، الکافی، ج٦، ص٨٥؛ طوسی، تهذیبالاحکام، ج٨، ص٦٧.

(٤٦). مؤمن قمی، بررسی فقهی حکم عده زنان بدون رحم، ص٨٨.

(٤٧). طباطبایی، ریاضالمسائل، ج١١، ص٤٥١.

(٤٨). سبزواری، مهذبالاحکام، ج٢٥، ص١١٧.

(٤٩). با وجود مخالفین این نظریه، تحقق اجماع موردتردید است؛ و بر فرض احراز، این اجماع مدرکی است و مدرک آن نصوص موجود است؛ ازاینرو اصالت با خود نصوص است و اجماع دلیل مستقلی نخواهد بود.

(٥٠). بحرانى، الحدائقالناظرة، ج٥، ص٣٦٥.

(٥١). همان، ج١، ص١٣١.

(٥٢). انصاری، فرائدالاصول، ج١، ص٦٢.

(٥٣). خویی، محاضرات فی اصولالفقه، ج٣، ص٧٠.

(٥٤). ر.ک: علیدوست، فقه و مصلحت، ص١٧٦.

(٥٥). نجم: ٢٨.

(٥٦). علیدوست، فقه و مصلحت، ص١٨٢.

(٥٧). مانند شیخ انصاری و محقق خویی.

(٥٨). مطهری، مجموعه آثار.

(٥٩). بحرانى، الحدائقالناظرة، ج١، ص١٣١.

(٦٠). منطقیون یقین را به «یقین بالمعنی الاعم» و «یقین بالمعنی الاخص» تقسیم میکنند. مقصود آنان از یقین بالمعنی الاعم، همان یقین روانشناختی و مرادشان از یقین بالمعنی الاخص، یقین منطقی است. یقین بهمعنی اعم یا روانشناختی، همان اطمینان خاطر نسبت به حکمی است که شخص آن را حق میپندارد. اعمّ ازاینکه مطابق با واقع باشد یا چنین نباشد؛ درحالیکه یقین منطقی مطابق با واقع است (ن.ک: رمضان علیتبار، ١٣٩١، ص١٠٥-١١١).

(٦١). نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، ج٣٠، ص٣١٨و٣١٩؛ عاملی، مسالکالافهام، ج٨، ص١٠٥.

(٦٢). نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، ص٣٢١.

(٦٣). عاملی، مسالکالافهام، ج٨، ص١٠٥.

(٦٤). همان.

(٦٥). بحرانی، الحدائقالناظرة، ج٢٤، ص٣٤٩.

(٦٦). اسدی حلی، مختلف الشیعة فی احکام الشریعة، ج٧، ص١٩٦.

(٦٧). همان.

(٦٨). عاملی، مسالکالافهام، ج٨، ص١١١.

(٦٩). کرکی، جامعالمقاصد فی شرحالقواعد، ج١٣، ص٢٦٩.

(٧٠). مکارم شیرازی، کتاب النکاح، ج٥، ص١٢٢.

(٧١). سبزواری، مهذبالاحکام، ج٢٥، ص١٢٤.

(٧٢). مکارم شیرازی، کتابالنکاح، ج٥، ص١٢٣.

(٧٣). حرّ عاملی، وسائلالشیعة، ج٢١، ص٢١٢.

(٧٤). مکارم شیرازی، کتابالنکاح، ج٥، ص١٢١.

(٧٥). همان.

(٧٦). قرن، استخوان زائدی در آلت تناسلی زن است که مانع مقاربت میگردد.

(٧٧). کلینی، الکافی، ج٥، ص٤٠٩.

(٧٨). مکارم شیرازی، کتابالنکاح، ج٥، ص١٢٢.

(٧٩). کلینی، الکافی، ج٥، ص٤٠٨.

(٨٠). عفل گوشت زائدی در آلت تناسلی زن است که مانع مقاربت میگردد.

(٨١). یکیشدن یا پارهشدن راه پس و پیش زن است.

(٨٢). مکارم شیرازی، کتابالنکاح، ج٥، ص١٢٣.

(٨٣). طوسی، الاستبصار، ج٣، ص٢٤٩.

(٨٤). مکارم شیرازی، کتابالنکاح، ج٥، ص١٢٤.

(٨٥). بستهبودن راه آمیزش جنسی زن.

(٨٦). طوسی، المبسوط فی فقهالامامیة، ج٤، ص٢٥٠.

(٨٧). ابنالنووی، المجموع فی شرحالمهذب، ص٢٧٠.

(٨٨). ابنبابویه قمی، من لایحضره الفقیه، ج٣، ص٤٣٣.

(٨٩). کلینی، الکافی، ج٥، ص٤٠٦.

(٩٠). «عَلِیُّبن إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِبن عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِاللّه قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ إِلَى قَوْمٍ فَإِذَا امْرَأَتُهُ عَوْرَاءُ وَلَمْ یُبَیِّنُوا لَهُ قَالَ یُرَدُّ النِّكَاحُ مِنَ الْبَرَصِ وَالْجُذَامِ وَالْجُنُونِ وَالْعَفَلِ».

(٩١). حر عاملی، وسائلالشیعة، ج٢١، ص٢٠٧.

(٩٢). مکارم شیرازی، کتابالنکاح (سلسله مباحث خارج فقه)، ج٥، ص١٢٠.

(٩٣). برگرفته از کتاب: نقش شیعه در گسترش علم فقه، ج معی از فضلا با اشراف مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته، به کوشش محمدتقی سبحانی محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات امام علیبنابیطالب(ع)، قم، ١٣٩٩ هـ ش، ص ٥٦٥.

معرفی کتاب

سیری در کتاب
«اخلاق در قرآن»
اثر ارزشمند آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی)

اخلاق علمی است که در تعمیق روابط انسان با خدا و مردم نقش به سزایی ایفا می کند، هم چنین ملکات نفسانی انسان و مقولۀ تزکیه و تهذیب نفس در پرتو اخلاق به منصۀ ظهور می رسد وسرنوشت فردی و اجتماعی انسان در بستر اخلاق ترسیم می شود.

لذا بحث های اخلاقی از مهم ترین مباحث قرآنی است، و ازمهم ترین اهداف پیامبران درنظر قرآن مسئله اخلاق است، زیرا بدون اخلاق، دین برای مردم بی معناست، و معنازایی دنیوی آن ها نیز از مسیر اخلاق (فطرت) می گذرد.

لذا طرح مسائل اخلاقى از اهمّيّت فوق العاده اى برخوردار بوده، به ویژه در عصر و زمان ما که از يك سو عوامل و انگيزه هاى فساد و انحراف از هر زمانى بيشتر است و از سوی دیگر مفاسد اخلاقى بسيار گسترش پيدا كرده و مرزها را در هم شكسته و تا اقصا نقاط جهان پيش مى رود و نیز علوم شيطانى و راهكارهاى وصول به مسائل غير انسانى و غير اخلاقى نيز به مراتب گسترده تر از سابق شده است.

در چنين شرايطى توجّه به مسائل اخلاقى و علم اخلاق از هر زمانى ضرورى تر به نظر مى رسد و هرگاه نسبت به آن كوتاهى شود فاجعه يا فاجعه هايى در انتظار است؛ چرا که بر اساس آموزه های دینی، انسان ازظرفیت های شناختی، ارادی و عملی برای شناخت فضایل و رذایل اخلاقی و انتخاب فضایل و رذایل اخلاقی برخورداراست و شایستۀ زیست اخلاقی است.

برای شناخت درست اخلاق و عمل به آن و گسترش اخلاق در دنيایی كه اخلاق در آن به خطر افتاده، باید به سراغ منبعی غیر زمینی رفت تا بتوان معیار و ملاک مناسبی برای اخلاق پیدا کرد، این منبع قرآن است.

انسان از منظر قرآن، مسافری است رهسپار لقای خداوند سبحان و این سالک توشه ای می طلبد تا بتواند به سرمنزل مقصود برسد. بالاترین توشۀ مسافر زندگی، خو گرفتن به اخلاق الهی و مهم ترین محور آن تزکیۀ نفس است که در آیات و روایات متعددی یکی از مهمترین اهداف نزول قرآن و بعثت پیامبران شمرده شده است.

از این رهگذر شایسته است انديشمندان دلسوز و عالمان آگاه با کنکاشی درست در آیات قرآن، اخلاق صحیح و درست را از زبان قرآن به دست آورند، از جمله آثاری که به خوبی اهمیت و ابعاد مختلف اخلاق رابیان کرده و به دنبال آن اخلاق در قرآن را شرح داده کتاب گرانسنگ «اخلاق در قرآن» اثر آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله العالی) است که با تبیین بعضی از فضایل و رذایل اخلاقی با استناد به آیات قرآن، تصویری نسبتاً جامع و کامل از اخلاق اسلامی ارائه کرده که مى توان از آن به عنوان يك متن جامع درسى نيز استفاده كرد.

اخلاق در قرآن در یک نگاه

كتاب‏ اخلاق در قرآن یک دوره کامل اخلاق اسلامى مشتمل بر کلیه اصول و فروع مسائل اخلاقى است که در سه جلد گردآورى شده است كه جلد اول شامل كليات مسائل اخلاقى است و دو جلد بعد، جزئيات مباحث اخلاقى و مصاديق آن به ‏طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است.

در جلد اول کتاب اصول كلّى مسائل اخلاقى و طرق مختلف تهذيب نفس، مكتب ها، انگيزه ‏ها و نتيجه‏ ها، به طور مشروح مورد بررسى قرار گرفته است و رهنمودهاى مهمّ قرآن مجيد در زمينه اين مسائل در شكل تفسير موضوعى بيان شده است.

مولّف در جلد دوم و سوم با استفاده از آن اصول كلّى به سراغ تك تك‏ «فضايل» و «رذايل» اخلاقى رفته و هر يك را در پرتو رهنمود هاى وحى و آيات مورد بررسى قرار داده است. بدین نحو که عوامل شكل‏گيرى آن فضايل و رذايل، آثار و نشانه ‏ها، نتايج و عواقب خوب و بد هر يك، و بالاخره طرق مبارزه با رذايل اخلاقى و كسب فضايل را مورد بررسى قرار داده است.

تاکید بر تهذیب اخلاقی، خودشناسی، مراقبه نفس و متصف شدن به فضایل اخلاقی، صفاتی چون تکبر و استکبار، تواضع و فروتنی، حرص دنیا، حسد، غرور، آرزوهای دراز، توکل، عفت، غفلت، بخل، سخاوت، عجول بودن، صبر،جاه طلبی، لجاجت، سپاس گزاری، کفران نعمت، حسن خلق، امانت، صدق و راستی، دروغگویی و آثار و عواقب آن، وفای به عهد، اصلاح ذات بین، حلم، غضب، عفو، انتقام، تجسس و غیبت که در قرآن راجع به آن آیاتی نازل شده است، از جمله موضوعاتی است که در این دو جلد آخر کتاب مورد واکاوی قرار گرفته و توضیحاتی گسترده در مورد این صفات ارایه شده است.

انگیزۀ تألیف اثر

معظم له در بیان انگیزۀ تألیف اثر می نویسد: خوشبختانه ما مسلمانان منبع عظيمى مثل قرآن مجيد در دست داريم كه مملوّ است از بحث هاى عميق اخلاقى كه در هيچ منبع دينى ديگرى در جهان يافت نمى شود.

گرچه مباحث اخلاقى قرآن از سوى مفسّران بزرگ و عالمان اسلامى بطور پراكنده مورد تفسير قرار گرفته ولى تا آنجا كه ما مى دانيم كتابى به عنوان «اخلاق در قرآن» به سبك تفسير موضوعى كه اين مسائل را به صورت جمعى و با استفاده از روش تفسير موضوعى مورد توجّه قرار دهد، تأليف نيافته با آن كه جاى آن كاملًا خالى است.

لذا بر اين شديم كه بعد از پايان دوره اوّل پيام قرآن كه پيرامون معارف و عقايد اسلامى به سبك تفسير موضوعى بحث مى كرد، به سراغ بحث اخلاق اسلامى در قرآن مجيد به عنوان دوره دوم پيام قرآن برويم.

ساختار اصلی کتاب

کتاب اخلاق در قرآن در سه جلد تدوین شده است:جلد اول، شامل پیشگفتار و ١٤ فصل، جلد دوم، شامل پیشگفتار و ٢٠ فصل و جلد سوم، داراى ١٧ عنوان كلى است.

عناوین جلد اول عبارتند از: فصل اول: اهمیت بحث های اخلاقی، فصل دوم: نقش اخلاق در زندگی و تمدن انسان ها، فصل سوم: مکتب های اخلاقی، فصل چهارم: پشتوانه های اخلاق، فصل پنجم: اخلاق و آزادی، فصل ششم: اصول مسائل اخلاقی، فصل هفتم: پیوند مسائل اخلاقی با یکدیگر، فصل هشتم: از کجا شروع کنیم، فصل نهم: روش های مختلف ارباب سیر و سلوک، فصل دهم: آیا در هر مرحله استاد و راهنما لازم است، فصل یازدهم: آمادگی های لازم برای پرورش فضائل اخلاقی، فصل دوازدهم: گام های عملی به سوی تهذیب اخلاق، فصل سیزدهم: اسوه ها و الگوها، فصل چهاردهم: چهره دیگر ولایت و تأثیر آن در تهذیب نفوس.

عناوین جلد دوم عبارتند از: فصل اول: تکبر و استکبار، فصل دوم: تواضع و فروتنی، فصل سوم و چهار: حرص و قناعت، فصل پنجم: حب دنیا، فصل ششم: حسد و خیرخواهی، فصل هفتم: غرور و خودبینی، فصل هشتم: آرزوهای دراز(طول امل)، فصل نهم: تعصب و لجاجت، فصل دهم و یازدهم: جبن و شجاعت، فصل دوازدهم: خودباختگی و توکل بر خدا، فصل سیزدهم و چهاردهم: شهوت پرستی و عفاف، فصل پانزدهم: عفت؛ فضیلت بزرگ اخلاقی، فصل شانزدهم: غفلت و بی خبری، فصل هفدهم: بخل و امساک، فصل هجدهم: جود و سخاوت، فصل نوزدهم: عجله و شتاب، فصل بیستم: صبر و شکیبایی.

عناوین جلد سوم عبارتند از: فصل اول: جاه طلبی، فصل دوم: بهانه جویی و لجاجت، فصل سوم: کفران نعمت و سپاسگذاری، فصل چهارم: غيبت، تنابز بالألقاب و حفظالغيب‏، فصل پنجم: حسن خلق و كج خلقى‏، فصل ششم: امانت و خبانت، فصل هفتم: صدق و راستی، فصل هشتم: دروغ و آثار و عواقب آن، فصل نهم: وفای به عهد و پیمان شکنی، فصل دهم: بحث منطقى و جدال و مراء، فصل یازدهم: سخن‏چينى و اصلاح ذات‏البين‏، فصل دوازدهم: سوء ظن و حسن ظن‏، فصل سیزدهم: تجسّس يا جستجوگرى در كارهاى خصوصى مردم‏، فصل چهاردهم: حلم و غضب‏، فصل پانزدهم: عفو و انتقام‏، فصل شانزدهم: غيرت و بى‏غيرتى‏، فصل هفدهم: اجتماع‏گرايى و انزواطلبى‏.

گزارش محتوایی اثر

اهمیت بحث های اخلاقی

در فراز آغازین کتاب، مولّف به اهميت بحث ‏هاى اخلاقى پرداخته و خاطرنشان مى‏ كند كه اين بحث از مهم ‏ترين مباحث قرآنى است و از يك نظر مهم ‏ترين هدف انبياى الهى را تشكيل می دهد. در ادامه به اهميت اخلاق در بين روايات پرداخته و دسته ‏اى از روايات را در اهميت اخلاق ذكر مى‏ كند و در پایان گوشزد می کند: اهتمام فوق‏العاده قرآن مجيد به مسائل اخلاقى و تهذيب نفوس، مسأله ای اساسى و زيربنايى است كه برنامه ‏هاى ديگر از آن نشأت مى‏گيرد، هم چنین پيشوايان دينى نيز در همه جا به فضائل اخلاقى دعوت مى‏كردند، و خود الگوى زنده و اسوه حسنه‏ اى در اين راه بودند.

اخلاق مداری در پرتو ادبیات داستانی قرآن

مولف در مطلع ورودی جلد دوم کتاب، روش شناسی تبیین موضوعات اخلاقی را در کتاب اخلاق در قران شرح داده است.

در نگاه نویسند، روش فلاسفه يونان در تقسيم اخلاق به چهار بخش (حكمت، عدالت، شهوت و غضب) فى حدّ ذاته دارای نقیصه و مغایر با آيات قرآن است.

هم چنین طرح فضايل و رذايل با روش الفبايى نیز غالباً از روش منطقى جداست و سبب ناهماهنگی بحث ها مى‏گردد.

از سوی دیگر مولّف بهره گیری از مكتب هاى شرق و غرب در مسايل اخلاقى برای تنظیم و تدوین بحث ها را مغایر با تفسير موضوعى قرآن در زمينه اخلاق دانسته، لذا تواريخ قرآن مجيد و معيارهاى حاكم بر آن را به عنوان بهترین معيار نظم مباحث در نظر گرفته که هم جالب و شيرين است و هم با بحث ‏هاى قرآنى سازگارتر مى‏باشد. اضافه بر اين به بحث هاى فضايل و رذايل جنبه عينيّت مى‏بخشد و آن ها را در صحنه حسّ و تجربه قرار مى‏دهد.

از این رو معظم له نخست به سراغ داستان آفرينش آدم و حوّا و وسوسه ‏هاى شيطان و دور شدن آن ها از بهشت رفته و رذايلى كه سبب پيدايش ماجراى عبرت‏انگيز طرد شيطان از بساط قرب خداوند و محروم شدن آدم و حوّا از بهشت شد را در طليعه بحث قرار داده است.

اهمیت این مسأله از آن جهت است که شيطان به خاطر «استكبار» و «خودخواهى» و «خود برتر بينى» و سپس‏ «لجاجت» و «تعصّب» از سجده بر آدم خوددارى كرد و از درگاه خدا رانده شد و آدم عليه السلام و حوّا به خاطر «حرص» و «آز» تسليم وسوسه‏ هاى بى‏منطق دشمن خود شيطان شدند و در دام او افتادند.

سپس به داستان «هابيل» و «قابيل» و صفات زشتى كه انگيزه قتل هابيل شد پرداخته و به همين ترتيب به سراغ داستان نوح و ماجراهاى ديگر تاريخى، مخصوصاً ماجراى قوم بنى اسرائيل و موسى عليه السلام رفته و در آينه زندگى انبياى الهى فضايل و آثار آن را ترسیم کرده و در زندگى اقوام منحرف كه گرفتار انواع مجازات ‏هاى الهى شدند آثار رذايل را تبیین کرده است.

تغییر پذیری اخلاقی انسان

معظم له سپس طى عنوانى به نام نكته ‏ها، به تعريف علم اخلاق، اخلاق و فلسفه، اخلاق و عرفان، رابطه علم و اخلاق، آيا اخلاق قابل تغيير است؟ پرداخته و سپس آيات و رواياتى را ذكر نموده كه بيان می ‏كند اخلاق قابل تغيير است.

در اين راستا دلايل افرادى را كه می ‏گويند اخلاق قابل تغيير نيست، ذكر كرده و پاسخ آن ها را ذكر نموده است؛ آن ها مى ‏گويند:در حديثى از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) وارد شده كه فرمودند: هرگاه بشنويد كوهى از جايش حركت كرده، تصديق كنيد، اما اگر بشنويد كسى اخلاقش را رها نموده تصديق نكنيد؛ چراكه به ‏زودى به همان فطرت خويش باز می ‏گردد.

يا حديثى ديگر را از رسول خدا( ص) آورده ‏اند كه فرمودند: مردم همچون معدن ‏هاى طلا و نقره‏ اند، بهترين آن ها در زمان جاهليت بهترين آن ها در اسلامند.

معظم له در جواب مى‏ گويند: اين نكته قابل قبول است كه روحيات مردم ذاتاً متفاوت است؛ بعضى همچون معدن طلا هستند و بعضى نقره، ولى اين ها دليل بر اين نمى ‏شود كه روحيات قابل تغيير نباشند.

اين‏گونه صفات روحى در حد مقتضى است نه علت تامه؛ لذا با تجربه ديده ‏ايم كه اين افراد بر اثر تعليم و تربيت به‏ كلى عوض مى ‏شوند.

مکتب اخلاقی اسلام

معظم له در بخشى از جلد اول، مكتب‏ هاى اخلاقى را با دسته ‏بندى‏ هایی ذكر مى‏ كند و نتيجه مى‏ گيرد كه امتيازات مكتب اخلاقى اسلام كاملا روشن است. اساس اين مكتب اخلاقى، ايمان به خداوندى است كه كمال مطلق و مطلق كمال است و فرمان او بر تمام جهان هستى جارى و سارى است و كمال انسان ‏ها در اين است كه پرتوى از صفات جمال و جلال او را در خود منعكس كنند و به ذات پاكش نزديك و نزديك‏ تر شوند.

پیامدهای نقض حریم خصوصی مردم

در فرازی از جلد سوم، مولّف به رذیله اخلاقی تجسّس در اعمال و امور مربوط به ديگران‏ پرداخته و پیامدهای آن را ذکر کرده است.

از نگاه ایشان مردم داراى نقاط ضعف و عيوبى هستند چناچه مستور بماند مى‏توانند با هم زندگى كنند، ولى بر ملاشدن عيوب پنهانى سبب بدبينى و بى‏اعتمادى نسبت به هر كس خواهد شد، و همين امر شيرازه امور اجتماعى را ازهم مى‏پاشد.

از سوى دیگر جستجو و تفتيش درباره عقائد و اسرار و عيوب ديگران سبب كينه‏توزى و عداوت در صحنه اجتماع و گاه منجر به درگيرى ‏هاى شديد مى‏شود. لذا اگر سلامت جامعه و امنيت و آرامش مورد توجه باشد، بايد از اين امر به شدت پرهیز کرد.

لازم به ذکر است كتاب نفیس «اخلاق در قرآن»، با تهیه و تنظیم جمعى از دانشمندان، نخستین بار در سال ١٣٧٧ش، در سه جلد مجموعاً در ١٣٢٠صفحه، به زبان فارسی در قطع وزیری ، توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب ( علیه السلام )، به زیور طبع آراسته شده است. این مجموعه به زبان عربى نیز منشر شده است.

معارف اسلامی

حکم روزه در اسلام؟

پرسش :

حکم روزه در اسلام چیست؟

پاسخ اجمالی:

در آیات ١٨٣ تا ١٨٥ سوره بقره، خداوند به بیان یکى از مهم ترین عبادات که روزه است، پرداخته و با لحنی تاکید آمیز می فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شده است آن گونه که بر امت هاى قبل از شما، نوشته شده بود». خداوند در این آیه پس از بیان وجوب روزه، فلسفه آن را پرورش روح پرهیزکاری می داند. از این رو امام صادق(ع) در حدیثی می فرماید: «لذت خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِیْنَ آمَنُوا» آن چنان است که سختى این عبادت را از بین برده است». سپس در آیه بعد به بیان زمان روزه و احکام آن می پردازد.

پاسخ تفصیلی:

پاسخ این سؤال در آیات ١٨٣ ـ ١٨٥ سوره «بقره» بیان شده است، خداى متعال در این آیات به بیان یکى از مهم ترین عبادات مى پردازد و با لحن تأکیدآمیز مى گوید: (اى کسانى که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شده است آن گونه که بر امت هاى قبل از شما، نوشته شده بود)؛ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم».

و بلافاصله فلسفه این عبادت انسان ساز و تربیت آفرین را در یک جمله کوتاه، اما بسیار پرمحتوا چنین بیان مى کند: (تا پرهیزکار شوید)؛ «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون».

آرى، روزه عامل مؤثرى است براى پرورش روحِ تقوا و پرهیزگارى در تمام زمینه ها و همه ابعاد.

از آنجا که انجام این عبادت با محرومیت از لذائذ مادى و مشکلاتى ـ مخصوصاً در فصل تابستان ـ همراه است، تعبیرات مختلفى در آیه فوق به کار رفته که روح انسان را براى پذیرش این حکم آماده سازد.

نخست با خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِیْنَ آمَنُوا»؛ (اى مؤمنان)!

آنگاه، با بیان این حقیقت که روزه اختصاص به شما ندارد، بلکه در امت هاى پیشین نیز بوده است.

و سرانجام با بیان فلسفه آن و این که اثرات پربار این فریضه الهى صد در صد عائد خود شما مى شود، آن را یک موضوع دوست داشتنى و گوارا مى سازد.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شد که: «لَذَّةُ ما فِى النِّداءِ أَزالَ تَعَبَ الْعِبادَةِ وَ الْعَناءِ!»؛ (لذت خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِیْنَ آمَنُوا» آن چنان است که سختى و مشقت این عبادت را از بین برده است)!.(١)

در آیه بعد، براى این که باز از سنگینى روزه کاسته شود، چند دستور دیگر را در این زمینه بیان کرده، نخست مى فرماید: (چند روز معدودى را باید روزه بدارید)؛ «أَیّاماً مَعْدُودات».

چنان نیست که مجبور باشید تمام سال، یا قسمت مهمى از آن را روزه بگیرید، بلکه روزه تنها بخش کوچکى از آن را اشغال مى کند.

دیگر این که: (کسانى که از شما بیمار یا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد، از این حکم معافند و باید روزهاى دیگرى را به جاى آن روزه بگیرند)؛ «فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّام أُخَر».

سوم: (کسانى که با نهایت زحمت باید روزه بگیرند [مانند پیرمردان و پیرزنان و بیماران مزمن که بهبودى براى آنها نیست] مطلقاً لازم نیست روزه بگیرند، بلکه باید به جاى آن کفاره بدهند، مسکینى را اطعام کنند)؛ «وَ عَلَى الَّذینَ یُطیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکین» (٢) .

(و آن کس که مایل باشد بیش از این در راه خدا اطعام کند براى او بهتر است)؛ «فمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَه»(٣).

و بالاخره در پایان آیه این واقعیت را بازگو مى کند که: (روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانید)؛ «وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُون».

گر چه بعضى خواسته اند این جمله را دلیل بر این بگیرند که روزه در آغاز تشریع، واجب تخییرى بوده و مسلمانان مى توانستند روزه بگیرند یا به جاى آن «فدیه» بدهند تا تدریجاً به روزه گرفتن عادت کنند و بعد، این حکم نسخ شده و صورت وجوب عینى پیدا کرده است.

ولى ظاهر این است: این جمله تأکید دیگرى بر فلسفه روزه است، و این که این عبادت ـ همانند سائر عبادات ـ چیزى بر جاه و جلال خدا نمى افزاید بلکه تمام سود و فائده آن عائد عبادت کنندگان مى شود.

شاهد این سخن تعبیرهاى مشابه آن است که در آیات دیگر قرآن به چشم مى خورد، مانند: «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» که بعد از حکم وجوب نماز جمعه ذکر شده است.(٤)

و در آیه ١٦ سوره «عنکبوت» مى خوانیم: «وإِبْراهیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (او به بت پرستان گفت: خدا را پرستش کنید و تقواى او را پیشه کنید، این براى شما بهتر است اگر بدانید).

و به این ترتیب، روشن مى شود: جمله «أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُم» خطاب به همه روزه داران است نه گروه خاصى از آنها.

آخرین آیه مورد بحث، زمان روزه و قسمتى از احکام و فلسفه هاى آن را شرح مى دهد، نخست مى گوید: (آن چند روز معدود را که باید روزه بدارید ماه رمضان است)؛ «شَهْرُ رَمَضان».

(همان ماهى که قرآن در آن نازل شده)؛ «الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ».

(همان قرآنى که مایه هدایت مردم، و داراى نشانه هاى هدایت، و معیارهاى سنجش حق و باطل است)؛ «هُدىً لِلنّاسِ وَ بَیِّنات مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقان».

سپس بار دیگر حکم مسافران و بیماران را به عنوان تأکید بازگو کرده مى گوید: (کسانى که در ماه رمضان در حضر باشند باید روزه بگیرند، اما آنها که بیمار یا مسافرند روزهاى دیگرى را به جاى آن، روزه مى گیرند)؛ «فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّام أُخَر»(٥).

تکرار حکم مسافر و بیمار در این آیه و آیه قبل، ممکن است از این نظر باشد که بعضى به گمان این که خوردن روزه مطلقاً کار خوبى نیست به هنگام بیمارى و سفر اصرار داشته باشند روزه بگیرند، لذا قرآن با تکرار این حکم مى خواهد به مسلمانان بفهماند همان گونه که روزه گرفتن براى افراد سالم یک فریضه الهى است، افطار کردن هم براى بیماران و مسافران یک فرمان الهى مى باشد که مخالفت با آن گناه است.

در قسمت دیگر آیه بار دیگر به فلسفه تشریع روزه پرداخته، مى گوید: (خداوند راحتى شما را مى خواهد و زحمت شما را نمى خواهد)؛ «یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لایُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ».

اشاره به این که روزه داشتن، گر چه در ظاهر یک نوع سختگیرى و محدودیت است، اما سرانجامش راحتى و آسایش انسان مى باشد، هم از نظر معنوى و هم از لحاظ مادى .

این جمله ممکن است به این نکته نیز اشاره باشد که: فرمان هاى الهى مانند فرمان حاکمان ستمگر نیست، بلکه در مواردى که انجام آن مشقت شدید داشته باشد، وظیفه آسان ترى قائل مى شود، لذا حکم روزه را با تمام اهمیتى که دارد از بیماران، مسافران و افراد ناتوان برداشته است.

سپس اضافه مى کند: (هدف آن است که شما تعداد این روزها را کامل کنید)؛ «وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّة».

یعنى بر هر انسان سالمى لازم است در سال یک ماه روزه بدارد؛ چرا که براى پرورش جسم و جان او لازم است، به همین دلیل، اگر ماه رمضان بیمار یا در سفر بودید، باید به تعداد این ایام روزه را قضا کنید تا عدد مزبور کامل گردد، حتى زنان حائض که از قضاى نماز معافند از قضاى روزه معاف نیستند.

و در آخرین جمله مى فرماید: (تا خدا را به خاطر این که شما را هدایت کرده بزرگ بشمرید، و شاید شکر نعمت هاى او را بگذارید)؛ «وَ لِتُکَبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون».

آرى، شما باید به خاطر آن همه هدایت در مقام تعظیم پروردگار بر آئید، و در مقابل آن همه نعمت ها که به شما بخشیده شکرگزارى کنید.

قابل توجه این که: مسأله شکرگزارى را با کلمه «لَعَلَّ» آورده است، ولى مسأله بزرگداشت پروردگار را به طور قاطع ذکر کرده، این تفاوت تعبیر، ممکن است به خاطر این باشد که انجام این عبادت (روزه) به هر حال تعظیم مقام پروردگار است، اما شکر، که همان صرف کردن نعمت ها در جاى خود و بهره گیرى از آثار و فلسفه هاى عملى روزه است، شرائطى دارد که تا آن شرائط حاصل نشود انجام نمى گیرد، و مهم ترین آن شرائط، اخلاص کامل و شناخت حقیقت روزه و آگاهى از فلسفه هاى آن است.(٦)

پی نوشت:

(١). «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث؛ «فقه القرآن قطب راوندى»، جلد ١، صفحه ٧٢ (كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى)؛ تفسير«صافى»، جلد ١، صفحه ٢١٨ (مكتبة الصدر).

(٢). «يُطيقُونَهُ» از ماده«طوق» در اصل به معنى حلقه‏ اى است كه به گردن مى ‏اندازند و يا به طور طبيعى در گردن وجود دارد (مانند حلقه رنگينِ گردنِ بعضى از پرندگان) سپس به معنى نهايت توانائى به كار رفته است، جمله «يُطيقُونَهُ» در اينجا با توجه به اين كه ضمير آخر آن به روزه برمى ‏گردد، مفهومش اين است: براى انجام روزه، نهايت توانائى خود را بايد به كار برند، يعنى شديداً به زحمت بيفتند، و اين در مورد پيران و بيماران غير قابل علاج مى ‏باشد، بنابراين، آنها از حكم روزه معافند، و تنها به جاى آن فديه مى ‏پردازند (ولى بيمارانى كه بهبودى مى‏ يابند موظفند قضاى روزه را بگيرند). بعضى نيز گفته‏ اند: مفهوم جمله«يُطيقُونَهُ» اين است كه در گذشته توانائى داشته ‏اند (كانُوا يُطيقُونَهُ) و الآن توانائى ندارند. در بعضى از روايات نيز همين معنى آمده است. («كافى»، جلد ٤، صفحه ١١٦، حديث ٥، دار الكتب الاسلامية؛ «من لايحضره الفقيه»، جلد ٢، صفحه ١٣٣، حديث ١٩٤٩، انتشارات جامعه مدرسين؛ «وسائل الشيعه»، جلد ١٠، صفحه ٢١١، حديث ١٣٢٤٥، آل البيت). به هر حال، حكم بالا نسخ نشده و امروز هم به قوت خود باقى است و اين كه بعضى گفته‏ اند: روزه در آغاز به صورت واجب تخييرى بوده و مردم مى توانستند روزه بگيرند و يا فديه بدهند با قرائن موجود در آيه نمى‏ سازد و دليلى بر آن نداريم.

(٣). بعضى جمله «تَطَوَّعَ خَيْراً» را اشاره به روزه ‏هاى مستحبى مى ‏دانند و بعضى ديگر گفته‏ اند: مفهوم جمله اين است كه با توجه به اهميت و فلسفه روزه بايد آن را از روى ميل و رغبت انجام داد، نه از روى كراهت و اجبار.

(٤). سوره جمعه، آیه ٩.

(٥). بعضى از مفسران جمله «مَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ» را به مسأله رؤيت هلال و مشاهده ماه تفسير كرده‏اند، و گفته‏ اند: هر كس ماه را ببيند، روزه بر او واجب مى‏ گردد. ولى اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى‏ رسد و حق همان است كه در بالا گفته شد كه با جمله‏ هاى قبل و بعد آيه هماهنگ است و در روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نيز وارد شده است («بحار الانوار»، جلد ٢، صفحه ٢٧٤، و جلد ٩٣، صفحات ٣٢٢، ٣٢٥ و ...)؛ «كافى»، جلد ٤، صفحه ١٢٦، حديث ١( دار الكتب الاسلامية)؛ «وسائل الشيعه»، جلد ١٠، صفحات ١٧٦ و ١٨٢ (چاپ آل البيت).

(٦). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج ١، ص ٧٠٣.

احکام شرعی

احکام ویژه زکات فطره

تأخیر در پرداخت فطریه

اگر شخص پرداخت فطریه را به تأخیر بیاندازد چه حکمی دارد؟

مرتکب گناه شده و احتیاط واجب آن است که در اولین فرصت بپردازد.

پرداخت زکات فطره قبل از وجوب آن

پرداخت زکات فطره قبل از وجوب آن چه حکمی دارد؟

زكات فطره را نمى‏توان قبل از ماه رمضان داد و اگر بدهد بايد روز عيد فطر اعاده كند، همچنين احتياط واجب آن است كه در ماه مبارك رمضان هم ندهد، ولى اگر پيش از ماه رمضان يا در ماه رمضان چيزى را به فقير قرض دهد و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد طلب خود را به جاى فطره حساب كند مانعى ندارد.

پرداخت زکات فطریه به معتاد

آیا می توان زکات فطریه را به فردی که دچار اعتیاد است داد؟

پرداخت زکات به خود معتاد جايز نيست ولي صرف آن براي درمان او مانعي ندارد، همچنين اگر زن و فرزندي دارد مي تواند به آن ها بدهد مشروط بر اين که فقير شرعي باشند و به مصرف حرام نرسانند و آشکارا گناه نکنند.

مصرف فطریّه ساداتی که سرپرست غیر سادات دارند

اگر فردی که غیر سید است و سرپرست افراد سادات شده می تواند در صورت فقیر بودن از فطریه غیر سادات استفاده کند مثلا مرد خانواده اى که سیّد بوده فوت کرده باشد، و اکنون خانمش که غیر سیّده است سرپرست خانواده باشد. آیا مى تواند فطریّه غیر سادات را بگیرد، و صرف فرزندان نیازمندش که از سادات هستند نماید؟

در فرض سؤال، مى تواند خودش آن را تملّک کند، و بعد براى آنها صرف نماید.

واریز پول زکات فطره به حساب بانکی

اگر پول به حساب بانکی فلان مستحق زکات فطره واریز شود یا به کمیته امداد داده شود و در این صورت عین مال از بین می رود این کار چه حکمی دارد؟

در این موارد اشکالی ندارد.

انتقال فطریه به شهر دیگر

آیا طبق نظر حضرت آیت الله مکارم شیرازی میتوانم زکات فطریه را در شهر دیگری به مستحق نیازمند بدهم ؟

می توانید از طریق حساب بانکی منتقل کنید مگر اینکه فطریه را جدا کرده باشید که باید در همان شهر به فقیر داده شود.

پرداخت فطریه به زلزله زدگان شیعه

آیا زکات فطریه را می توان به زلزله زدگان کشور داد؟

در فرض سؤال، می توان به شیعیان نیازمند داد.

فطریّه ساداتی که توسط سرپرست غیر سادات پرداخت می شود

همسر من از سادات است و خودم عام هستم، چون فطریه ایشان بر عهده من است آیا حکم فطریه ایشان غیر سید است یا از سادات به حساب می آید؟

فطریه ایشان که بر عهده شماست، فطریه غیر سادات محسوب می شود.

پرداخت فطریه در روز اختلاف رؤیت هلال ماه شوّال

افرادی که بنا بر حکم ولی فقیه روزه خود را افطار نموده اند، در حالی که مرجع تقلید خودشان قائل به رؤیت هلال ماه شوّال نبوده است؛ وظیفه آن ها در مورد پرداخت فطریه چیست؟

در فرض سؤال، فطریه ای که داده اند کافی است.

پرداخت زکات فطره به نوه یا بالعکس

پرداخت زکات فطره به نوه ی نیازمند یا بالعکس آن یعنی به پدر بزرگ یا مادربزرگ نیازمند چه حکمی دارد؟

بهتر است فطريه را به نوه يا پدربزرگ و مادربزرگ نپردازند.

Peinevesht:
  
    
TarikheEnteshar: « 1402/02/06 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 4340