جايگاه اخلاص در روزه داری

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

جايگاه اخلاص در روزه داری

به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری makarem news

Chekideh: «رياكارى» تخريب كننده فضائل اخلاقى و عاملى براى پاشيدن بذر رذائل در روح و جان انسانهاست. در حديثى از رسول خدا (ص) مى‏ خوانيم كه فرمود: «كسى كه نماز را به خاطر ريا بخواند، مشرك شده و كسى كه روزه‏ را براى ريا به جا آورد، مشرك شده و كسى كه صدقه و انفاق را براى ريا انجام دهد، مشرك شده. سپس آيه "فَمَنْ‏ كانَ‏ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ..."، را تلاوت فرمود». روزه‏ از معدود عباداتى است كه گناه بزرگ ريا و خودنمائى نمى‏ تواند در آن نفوذ كند؛ زيرا شخصى كه اهل روزه‏ است و لياقت بار يافتن به اين ضيافت الهى را دارد، هرگز به غير از خدا به ديگرى فكر نمى‏ كند. در احکام روزه نيز اگر شخص روزه‌ دار حين روزه قصد ريا نمايد، روزه اش باطل است و بايد قضا نمايد؛ البته کفاره ندارد. لذا تمام «عبادات»، مشروط به «اخلاص»‏ هستند و از طرفی خود عبادات از اسباب خلوص نيت هستند. امير مؤمنان على (ع) می فرمايد: «خداوند ايمان را براى تطهير دل از شرك واجب فرموده، و نماز را براى پاك شدن از تكبّر، و زكات را سبب روزى قرار داده، و روزه را وسيله‏ اى براى پرورش اخلاص بندگان».
Keywords: روزه,عمل صالح,عبادت,اخلاص,عبوديّت,دين,شرک,روزه دار,خودنمايى,ریا,یقین,خلوص نيّت,مخلِص,انگیزه الهی,رياكارى,مکارم شيرازی,مُخلَص,الْإِخْلَاصُ‏,اخلاق روزه دار,اخلاق روزه داران,دين خالص,الدِّينُ الْخالِصُ‏,عمل خالص,شرك خفى,حقيقت اخلاص,توحيد نيّت,الْمُخْلَصِينَ,مُخْلِصِينَ

اخلاق روزه داران از منظر آيت الله العظمی مکارم شيرازی

به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری


جايگاه اخلاص در روزه داری

بسم الله الرّحمن الرّحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ‏ فِيها مِنْ‏ كُلِ‏ الثَّمَراتِ‏، وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ، كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ؛[1] آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها بگذرد و براى او در آن [باغ]، از هر گونه ميوه ‏اى وجود داشته باشد، در حالى كه به سنّ پيرى رسيده و فرزندانى [كوچك و‏] ضعيف دارد؛ [در اين هنگام،] گردبادى [كوبنده‏] كه در آن آتش [سوزانى‏] است، به آن برخورد كند و شعله ‏ور گردد و بسوزد؟ [همين طور است حال كسانى كه انفاق‏ هاى خود را با ريا و منّت و آزار، باطل مى ‏كنند]. اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى‏ سازد، شايد بينديشيد [و با انديشه، راه حق را بيابيد]».

در آيه فوق مثال گويايی براى مساله انفاق آميخته با «رياكارى» و منت و آزار و اينكه چگونه اين كارهاى نكوهيده آثار آن را از بين مى ‏برد، بيان شده است. اين مثال ترسيمى است بسيار زيبا از حال اين گونه اشخاص كه با ريا و منت و آزار، خط بطلان بر انفاق خويش مى ‏كشند. پير مرد سالخورده ‏اى را در نظر مجسم مى‏ كند كه فرزندان خرد سال و كوچكى اطراف او را گرفته ‏اند و تنها راه تامين زندگى حال و آينده آنان، باغ سر سبز و خرمى است با درختان خرما و انگور و ميوه ‏هاى ديگر، درختانى كه پيوسته آب جارى از كنارش مى‏ گذرد و زحمتى براى آبيارى ندارد. ناگهان گردباد آتشبارى مى‏ وزد و آن را مبدل به خاكستر مى‏ كند. چنين انسانى چه حسرت و اندوه مرگبارى دارد؟ حال كسانى كه اعمال نيكى انجام مى ‏دهند و سپس با ريا و منت و آزار آن را از بين مى ‏برند، چنين است، زحمت فراوانى كشيده ‏اند، و در آن روز كه نياز به نتيجه آن دارند، همه را خاكستر مى ‏بينند چراكه گرد باد آتشبار «ريا» و منت و آزار آن را سوزانده است.[2]

«رياكارى» تخريب كننده فضائل اخلاقى و عاملى براى پاشيدن بذر رذائل در روح و جان انسانهاست. رياكارى اعمال را تو خالى و انسان را از پرداختن به محتوا و حقيقت عمل باز مى ‏دارد. رياكارى يكى از ابزارهاى مهّم شيطان براى گمراه ساختن انسان هاست.[3]

در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏ خوانيم كه فرمود: «مَنْ صَلَّى يُرَائِي فَقَدْ أَشْرَكَ، وَ مَنْ صَامَ يُرَائِي فَقَدْ أَشْرَكَ، وَ مَنْ تَصَدَّقَ يُرَائِي فَقَدْ أَشْرَكَ، ثُمَّ قَرَأَ: "فَمَنْ‏ كانَ‏ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ...[4] كسى كه نماز را به خاطر ريا بخواند، مشرك شده و كسى كه روزه‏ را براى ريا به جا آورد، مشرك شده و كسى كه صدقه و انفاق را براى ريا انجام دهد، مشرك شده. سپس آيه "فَمَنْ‏ كانَ‏ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ..."، را تلاوت فرمود».[5]

«اخلاص»‏ اساس عبادت‏ و عمل صالح

خداوند در آيه 110 سوره کهف می فرمايد: «فَمَنْ‏ كانَ‏ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ، فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا؛ هركس اميد لقاى پروردگارش را دارد، بايد عمل صالح انجام دهد و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند».

در اين آيه، رابطه نزديكى ميان ايمان به آخرت و عمل صالح، منعكس شده است. در واقع ايمان به آخرت طبق اين آيه دو بازتاب در انسان مى‏ تواند داشته باشد، يكى عمل صالح و ديگر «اخلاص در عبوديّت».

در بعضى از تفاسير در شأن نزول اين آيه مى‏ خوانيم: شخصى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد كه من جهاد در راه خدا را دوست دارم، ولى در عين حال ميل دارم موقعيت من در ميدان نبرد دانسته شود، آيه فوق نازل شد و تأكيد بر «اخلاص» كرد.

در شأن نزول ديگرى آمده است كه مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه داشت: «اى رسول خدا! من صدقه مى ‏دهم، و صله رحم به جا مى ‏آورم، و اين كار را جز براى خدا نمى‏ كنم، ولى هنگامى كه مردم از عمل من سخن مى ‏گويند و ستايش مى ‏كنند شادمان مى‏ شوم». پيامبر صلى الله عليه و آله ساكت شد و سخنى نگفت تا اينكه آيه فوق نازل شد.[6]

اين شأن نزول‏ ها به خوبى نشان مى‏ دهد كه اساس عبادت‏ و عمل صالح را «اخلاص»‏ كامل تشكيل مى‏ دهد. اخلاصى كه هيچ‏ گونه شائبه ريا و خودنمايى و شرك در آن نباشد.[7]

دين خود را از هر گونه شرك پاك و خالص كن!

در دو آيه از سوره زمر چنين می خوانيم: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ، فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ * أَلا لِلَّهِ‏ الدِّينُ‏ الْخالِصُ،‏ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى،‏ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ؛[8] ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم، پس خدا را پرستش كن در حالی که دين خود را براى او خالص کرده باشی * آگاه باشيد دين خالص از آن خدا است و آنها كه غير از خدا را اولياى خود قرار دادند، و دليلشان اين بود كه اينها را نمى ‏پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى ‏كند، خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمى‏ كند».

ممكن است منظور از «دين» در آيه اول «عبادت‏» خداوند باشد، چراكه قبل از آن با جمله «فَاعْبُدِ اللَّهَ‏» دستور به عبادت مى‏ دهد، بنابراين دنباله آن كه «مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ» است، شرط صحت عبادت را بيان مى ‏كند.

با اين حال وسعت مفهوم «دين» و عدم هيچ گونه قيد و شرط در آن، معنى گسترده ‏ترى را مى ‏رساند كه هم عبادت را شامل مى ‏شود و هم اعمال ديگر و هم اعتقادات را. به تعبير ديگر «دين» مجموعه حيات معنوى و مادى انسان را در بر مى ‏گيرد، و بندگان خالص خدا بايد تمام شؤون زندگى خود را براى او خالص گردانند، غير او را از خانه دل و صحنه جان، و ميدان عمل و دايره گفتار بزدايند، به او بينديشند و براى او دوست بدارند، از او سخن بگويند و به خاطر او عمل كنند، و هميشه در راه رضاى او گام بردارند كه «اخلاص دين» همين است.

در آيه دوم بار ديگر روى مساله «اخلاص» تاكيد كرده مى‏ گويد: «آگاه باشيد دين خالص از آن خدا است؛ أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ‏». يعنی اينكه آنچه خدا مى ‏پذيرد، تنها دين خالص است، و تنها تسليم بى‏ قيد و شرط در برابر فرمان او است و هرگونه شرك و رياء و آميختن قوانين الهى به غير آن مردود و مطرود است.

شاهد اين معنی حديثى است كه از پيغمبر گرامى صلی الله عليه و آله نقل شده است: مردى خدمت ايشان آمد و عرض كرد: «يَا رَسُولَ اَللَّهِ! إِنَّا نُعْطِي أَمْوَالَنَا اِلْتِمَاسَ اَلذِّكْرِ، فَهَلْ لَنَا فِي ذَلِكَ مِنْ أَجْرٍ؟ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (ص): "لاَ"، قَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ! إِنَّمَا نُعْطِي اِلْتِمَاسَ اَلْأَجْرِ وَ اَلذِّكْرِ، فَهَلْ لَنَا أَجْرٌ؟ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (ص): "إِنَّ اَللَّهَ لاَيَقْبَلُ إلاّ ما أخْلصَ لَهُ"، ثُمَّ تَلا هَذِهِ الآيَةَ: "أَلا لِلَّهِ‏ الدِّينُ‏ الْخالِصُ[9] اى رسول خدا! ما اموال خود را به ديگران مى ‏بخشيم تا اسم و رسمى در ميان مردم پيدا كنيم، آيا پاداشى داريم؟ رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: "نه". مجددا عرض كرد: اى رسول خدا! ما گاهى هم براى اجر الهى و هم به دست آوردن نام مى‏ بخشيم، آيا پاداشى داريم؟ رسول خدا (ص) فرمود: "خداوند چيزى را قبول نمى ‏كند، مگر اينكه خالص براى او باشد"، سپس اين آيه را تلاوت كرد: "أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ‏"».

به هرحال اين آيه در حقيقت بيان دليل براى آيه قبل است، در آنجا مى ‏گويد: خدا را از روى اخلاص عبادت كن، و در اينجا مى‏ افزايد: بدانيد «خدا تنها عمل خالص را مى‏ پذيرد».

شروع جمله مورد بحث با «أَلا» كه معمولا براى جلب توجه گفته مى‏ شود نشانه ديگرى نيز بر اهميت اين موضوع است.[10]

عمل خالص تا آن حد در اسلام مورد اهميت است كه در حديثى از پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله مى ‏خوانيم‏: «مَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِينَ‏ يَوْماً، فَجَّرَ اللَّهُ‏ يَنَابِيعَ‏ الْحِكْمَةِ مِنْ‏ قَلْبِهِ‏ عَلَى‏ لِسَانِهِ؛[11] كسى كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمه‏ هاى حكمت و دانش را از قلبش بر زبانش مى ‏گشايد».[12]

حقيقت اخلاص‏؟

مرحوم فيض كاشانى در «محجّة البيضاء» در اين زمينه چنين مى ‏نويسد: «حقيقت اخلاص آن است كه نيّت انسان از هرگونه شرك خفى و جلىّ پاك باشد. قرآن مجيد مى ‏فرمايد: "وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً، نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ‏؛[13] در وجود چهارپايان براى شما درسهاى عبرتى است، چراكه از درون شكم آنها، از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شير خالص و گوارا به شما مى ‏نوشانيم". شير خالص آن است كه نه رگه‏ هاى خون در آن باشد، و نه اثرى از آلودگى درون شكم و نه غير آن، صاف و پاك و بدون غلّ و غش باشد؛ نيّت و عمل خالص نيز همان گونه است، بايد هيچ انگيزه ‏اى جز انگيزه الهى بر آن حاكم نگردد».[14]

در روايات اسلامى نيز تعبيرات بسيار لطيفى درباره «حقيقت اخلاص» و نشانه ‏هاى‏ مخلصين بيان شده كه به بخشى از آن اشاره مى‏ كنيم:

1. در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى ‏خوانيم كه فرمود: «إِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً، وَ مَا بَلَغَ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِخْلَاصِ، حَتَّى لَايُحِبَّ أَنْ يُحْمَدَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلٍ لِلَّهِ؛[15] هر حقيقتى نشانه ‏اى دارد، هيچ بنده ‏اى به حقيقت اخلاص نمى ‏رسد، مگر زمانى كه دوست نداشته باشد كه او را به خاطر اعمال الهى ‏اش بستانيد».

2. در حديث ديگرى از آن حضرت نقل شده كه فرمود: «أَمَّا عَلَامَةُ الْمُخْلِصِ‏ فَأَرْبَعَةٌ: يَسْلَمُ قَلْبُهُ، وَ تَسْلَمُ جَوَارِحُهُ، وَ بَذَلَ خَيْرَهُ، وَ كَفَّ شَرَّهُ؛[16] امّا علائم مخلص چهار چيز است: قلبش تسليم خداست، همچنين اعضايش تسليم فرمان اوست، خير خود را در اختيار مردم مى ‏گذارد و شرّ خود را باز مى ‏دارد».

3. در حديثى از امام باقر عليه السلام مى ‏خوانيم: «لَايَكُونُ‏ الْعَبْدُ عَابِداً لِلَّهِ‏ حَقَ‏ عِبَادَتِهِ‏، حَتَّى‏ يَنْقَطِعَ عَنِ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ إِلَيْهِ، فَحِينَئِذٍ يَقُولُ هَذَا خَالِصٌ لِي فَيَقْبَلُهُ بِكَرَمِهِ؛[17] هيچ عبادت كننده ‏اى حقّ عبادت خدا را به جا نمى ‏آورد، مگر اين كه از تمام مخلوقات چشم بردارد و متوجّه او شود، در اين هنگام، خداوند مى ‏فرمايد: اين براى من خالص شده است، پس به كرمش او را مى ‏پذيرد».[18]

نتيجه اينکه: اخلاص آن است كه محرك انسان از هرگونه شائبه غير الهى پاك باشد و مى‏ توان نام آن را «توحيد نيّت» گذاشت، يعنى در تمام برنامه‏ ها تنها به پروردگار و رضاى او انديشيدن.[19]

به عبارت ديگر منظور از «اخلاص» همان خلوص نيّت است، و منظور از خلوص نيّت اين است كه انگيزه تصميم گيرى تنها خدا باشد و بس. ممكن است كسانى داراى اراده‏ هاى محكم براى انجام مقاصدى باشند، ولى انگيزه آنها رسيدن به اهداف مادّى باشد؛ امّا سالكان راه خدا كسانى هستند كه اراده نيرومند آنان آميخته با خلوص نيّت، و برخاسته از انگيزه ‏هاى الهى است. [20]

نسبت روزه با رياکاری و اخلاص

روزه‏ از معدود عباداتى است كه گناه بزرگ ريا و خودنمائى نمى‏ تواند در آن نفوذ كند؛ زيرا شخصى كه اهل روزه‏ است و لياقت بار يافتن به اين ضيافت الهى را دارد، هرگز به غير از خدا به ديگرى فكر نمى‏ كند. و شخصى كه لياقت اين عبادت بزرگ را ندارد و اهل روزه نيست - بلكه اهل ريا و خودنمائى است - لازم نيست روزه بگيرد و تظاهر كند؛ بلكه بدون اينكه روزه بگيرد، به دروغ خود را روزه دار نشان مى ‏دهد![21]

در احکام روزه نيز اگر شخص روزه‌ دار حين روزه قصد ريا نمايد، روزه اش باطل است و بايد قضا نمايد؛ البته کفاره ندارد.[22]

تمام «عبادات»، مشروط به «اخلاص»‏ هستند و از طرفی خود عبادات از اسباب خلوص نيت هستند؛ ولى از آنجا كه «روزه»‏ عبادتى است كه در ظاهر آشكار نيست، تأثير بسيار عميق ‏ترى در آزمودن اخلاص‏ مردم دارد و به تعبير ديگر، تنها خدا از آن آگاه است و تا روزه ‏دار چيزى نگويد، كسى از روزه او باخبر نمى‏ شود.[23]

در تمام رواياتى كه سخن از فلسفه احكام به ميان آمده، اشاره به تأثير عبادات - خصوصا روزه - در پالايش روح و صفاى دل شده است؛ از جمله، در كلمات قصار اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است: «فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ، وَ الصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ؛[24] خداوند ايمان را براى تطهير دل از شرك واجب فرموده، و نماز را براى پاك شدن از تكبّر، و زكات را سبب روزى قرار داده، و روزه را وسيله‏ اى براى پرورش اخلاص بندگان».

شبيه همين معنى با مختصر تفاوتى در خطبه معروف بانوى بزرگ اسلام فاطمه زهرا عليها السلام ديده مى‏ شود آنجا كه مى‏ فرمايد: «فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكَاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نَمَاءً فِي الرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلَاصِ؛[25] خداوند ايمان را سبب پاكسازى شما از شرك قرار داده است و نماز را وسيله‏اى براى تطهير قلوب از كبر، و زكات را موجب تزكيه نفس [از بخل و حرص و دنيا پرستى] و نموّ روزى، و روزه را عامل تثبيت خلوص نيّت».[26]

اخلاص در آيينه آيات قرآن

در آيات متعدّدى از قرآن، سخن از مخلِصين (خالصان) يا مخلَصين (خالص شدگان!) به ميان آمده، و آنها را با تعبيرات گوناگون و پرمعنى توصيف و تمجيد مى ‏كند، از جمله:

1. در آيه 5 سوره بيّنه مى‏ خوانيم: «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دِينُ‏ الْقَيِّمَةِ؛ به آنها دستورى داده نشده بود جز اين كه خدا را بپرستند در حالى كه دين خود را خالص كنند و از شرك به توحيد باز گردند نماز را بر پا دارند و زكات را بپردازند؛ و اين است آيين مستقيم و پايدار».

با توجّه به اين كه دين مفهوم گسترده ‏اى دارد كه عقايد و اعمال و درون و برون را همگى شامل مى‏ شود، و با توجّه به اين كه ضمير در «وَ ما أُمِرُوا» به همه پيروان مذاهب آسمانى برمى ‏گردد، و با توجّه به اينكه: اخلاص و نماز و زكات در آيه به عنوان تنها دستورهاى الهى به همه آنها است، اهمّيّت اين موضوع كاملًا روشن مى ‏شود، اين تعبير نشان مى‏ دهد كه همه دستورهاى الهى از حقيقت توحيد و اخلاص سرچشمه مى‏ گيرد.

2. در جاى ديگر همه مسلمانها را مخاطب ساخته و مى ‏فرمايد: «فَادْعُوا اللَّهَ‏ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ‏ الدِّينَ‏ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ؛[27] خداوند (يگانه) را بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد، هرچند كافران ناخشنود باشند».

3. در جاى ديگر، شخص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را مخاطب ساخته و بطور قاطع به او دستور مى ‏دهد: «قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ‏؛[28] بگو من مأمورم خدا را پرستش كنم، در حالى كه دينم را براى او خالص كرده باشم».

از اين آيات و آيات متعدّد ديگر كه همين معنى را مى‏ رساند بخوبى استفاده مى‏ شود كه اخلاص اساس دين و شالوده محكم و ركن ركين آن است.

درباره مُخلَصان (خالص شدگان) كه تفاوت آن را با مخلِصين (خالصان) شرح خواهيم داد، تعبيراتى از اين مهمتر ديده مى‏ شود:

1. در آيه 39 و 40 سوره حجر مى ‏خوانيم كه شيطان بعد از رانده شدن از درگاه خدا، از سر لجاجت و خيره سرى عرض مى‏ كند: «وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبادَكَ‏ مِنْهُمُ‏ الْمُخْلَصِينَ‏؛ من همه آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان مخلصت را».

اين تعبير نشان مى ‏دهد كه موقعيّت بندگان «مُخلَص» آن چنان تثبيت شده است كه حتّى شيطان افسونگر و لجوج طمع خود را از آنها بريده است.

2. در آيه 39 و 40 سوره صافّات، وعده پاداش فوق ‏العاده ‏اى كه جز خدا از آن آگاه نيست به آنان داده شده، مى ‏فرمايد: «وَ ما تُجْزَوْنَ‏ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ * إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ شما جز به آنچه انجام مى‏ داديد جزا داده نمى ‏شويد، مگر بندگان مخلص خدا [كه رابطه‏ اى ميان اعمال و جزاى آنها نيست، و بر سرخوان نعت ‏الهى بى ‏حساب پاداش ‏مى‏ گيرند]».

3. در آيه 127 و 128 همين سوره (صافّات) مقام مخلَصين را چنان والا شمرده كه از حضور در دادگاه الهى در قيامت معافند و يكسره به بهشت جاويدان پروردگار روانه مى ‏شوند: «فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ * إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ آنها (قوم الياس) او را تكذيب كردند، ولى مسلما همگى در دادگاه عدل الهى احضار مى ‏شوند * مگر بندگان مخلص خدا».

4. در آيه 159 و 160 همين سوره تنها بيان و توصيف مخلَصين را شايسته ذات پروردگار شمرده است، كه نشان عمق واقعى معرفت آنان است؛ مى‏ فرمايد: «سُبْحانَ‏ اللَّهِ‏ عَمَّا يَصِفُونَ‏ * إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ منزّه است خداوند از آنچه آنها توصيف مى‏ كنند * مگر [توصيف] بندگان مخلص خدا».

5. در آيه 24 سوره يوسف، هنگامى كه سخن از حمايت الهى در برابر وسوسه ‏هاى خطرناك همسر عزيز مصر به ميان مى ‏آورد، مى ‏فرمايد: «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ‏ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ‏؛ اينچنين كرديم، تا بدى و زشتى را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلَص ما بود».

در اينكه ميان «مُخلِص» و «مُخلَص» ( «خالصان» و «خالص شدگان») چه تفاوتى وجود دارد؟ سخن هايى گفته شده است؛ ولى شايد بهترين تفسير در اين زمينه اين باشد كه «مُخلِصان» كسانى هستند كه خود در راه خالص سازى خويشتن از هرگونه آلودگى به شرك و انگيزه ‏هاى غير الهى، و رذائل اخلاقى گام مى ‏نهند، و تا آنجا كه در توان دارند پيش مى ‏روند؛ امّا «مُخلَصان» كسانى هستند كه امدادهاى الهى و عنايات ربّانى، آخرين ناخالصی هاى وجودشان از ميان مى ‏برد، و به لطف پروردگار از هر نظر خالص مى ‏شوند.

توضيح اينكه: ناخالصی ها در وجود انسان در واقع دو گونه است:

گونه ‏اى از آن طورى است كه انسان از آن آگاه مى ‏شود، و توان بر طرف ساختن آن را دارد، و در اين ‏راه مى‏ كوشد و تلاش مى ‏كند و موفّق ‏به اخلاص‏ نيّت و عقيده ‏و عمل مى‏ شود.

امّا گونه‏ اى ديگر از آن به قدرى مخفى و مرموز است كه انسان توانايى بر تشخيص، و در صورت تشخيص، توانايى بر پاكسازى آن ندارد؛ همان گونه كه در روايت معروف نبوى وارده شده: «إِنَ‏ الشِّرْكَ‏ أَخْفَى‏ مِنْ‏ دَبِيبِ‏ النَّمْلِ‏ عَلَى‏ صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِي‏ لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ؛[29] شرك [و نفوذ آن در اعمال] مخفى تر است از حركت مورچه بر سنگ سياه در شب تاريك».

در اين گونه موارد هرگاه لطف الهى شامل حال سالكان راه نشود، از اين گذرگاه صَعْبُ الْعُبُور گذر نخواهند كرد، و در ناخالصي ها مى ‏مانند؛ امّا گويى خداوند جايزه كسانى را كه در اخلاص خويش تا آخرين مرحله توان و قدرت مى ‏كوشند، اين قرار داده كه باقى مانده راه را تنها با عنايت او بپويند، و اين «مُخلِصان» را «مُخلَص» كند.

هنگامى كه انسان به اين مرحله برسد ديگر در برابر وساوس شياطين و هواى نفس بيمه خواهد شد، و طمع شيطان از او بريده مى ‏شود، و شيطان در برابر اين افراد رسماً اظهار عجز مى‏ كند.

اينجاست كه از خوان نعمت الهى بى‏ حساب بهره مى ‏گيرند، و توصيف آنها درباره صفات جلال و جمال پروردگار، رنگ توحيد خالص به خود مى ‏گيرد، و طبيعى است كه در قيامت نيز بدون حساب وارد بهشت مى‏ شوند چرا كه حساب خود را در اين جهان صاف كرده ‏اند.

اين همان است كه اميرمؤمنان على عليه السلام ضمن يکى از خطبه های نهج‏البلاغه بدان اشاره كرده و در توصيف بندگان شايسته پروردگار مى‏ فرمايد: «قَدْ اخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَ؛[30] يكى از صفات برجسته آنان اين است كه خويش را براى خدا خالص كرده، و خداوند خلوص او را پذيرفته [و به مرحله نهايى رسانيده است].

كوتاه سخن اينكه: مسأله خلوص و اخلاص در نيّت و اعتقاد و اخلاق و عمل، از مهم ترين گام ها و اساسى ‏ترين پايه‏ هاى تهذيب نفس و سير و سلوك الى اللَّه است.[31]

اخلاص در روايات اسلامى‏

اين معنى در روايات اسلامى نيز فوق ‏العاده مورد بحث قرار گرفته است كه گوشه ‏هايى‏ از آن را در ذيل از نظر مى ‏گذرانيم:

1. در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى ‏خوانيم كه اخلاص از «اسرار الهى» است: «الْإِخْلَاصُ‏ سِرٌّ مِنْ‏ أَسْرَارِي‏، اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِي‏؛[32] اخلاص از اسرار من است و آن را در قلب هر كس از بندگانم را كه دوست بدارم به وديعه مى ‏گذارم».

2. امير مؤمنان على عليه السلام مى ‏فرمايد: «الْإِخْلَاصُ أَشْرَفُ نِهَايَةٍ؛[33] اخلاص با ارزشترين مقامى است كه انسان به آن مى ‏رسد».

3. و در تعبير بلند ديگر مى‏ فرمايد: «الْإِخْلَاصُ أَعْلَى الْإِيمَانِ؛[34] اخلاص برترين مقام ايمان است».

4. اين مسأله تا آنجا اهمّيّت دارد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله تفاوت مقامات مؤمنان را در تفاوت درجات اخلاص مى‏ شمرد و مى ‏فرمايد: «بالإخْلاصِ تَتَفاضَلُ مَراتِبُ‏ الْمُؤْمِنِينَ؛[35] با اخلاص عمل است که مراتب مؤمنان بر همديگر برتری می يابد».

5. اميرمؤمنان على عليه السلام نيز آخرين مرحله يقين را «اخلاص» معرّفى مى‏ كند و مى ‏فرمايد: «غَايَةُ الْيَقِينِ الْإِخْلَاصُ».[36]

6. اخلاص به قدرى اهمّيّت دارد كه مقدار مختصرى از عمل كه با آن باشد سبب‏ نجات انسان مى‏ گردد، چنانكه در حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است: «أَخْلِصْ دينَکَ، يَكْفِيكَ الْقَلِيلُ مِنَ الْعَمَلِ؛[37] اگر دينت را برای خدا خالص گردانی، عمل کم برايت کافی است».

7. اين بحث دامنه‏ دار را با حديث جالب ديگرى از على عليه السلام به پايان مى ‏بريم كه فرمود: «طُوبَى‏ لِمَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ الْعِبَادَةَ وَ الدُّعَاءَ، وَ لَمْ يَشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَيْنَاهُ، وَ لَمْ يَنْسَ ذِكْرَ اللَّهِ بِمَا تَسْمَعُ أُذُنَاهُ، وَ لَمْ يَحْزُنْ صَدْرَهُ بِمَا أُعْطِيَ غَيْرُهُ؛[38] خوشا به حال كسى كه عبادت و دعايش را براى خدا خالص كند، و قلب خود را به آنچه مى‏ بيند مشغول ندارد، و ياد خدا را با آنچه مى ‏شنود به فراموشى نسپرد، و قلبش به خاطر نعمت هايى كه به ديگران داده شده است غمگين نشود».[39]

Source:
1.	اخلاق در قرآن‏
2.	پيام امام امير المومنين (ع)
3.	پيام قرآن 
4.	تفسير نمونه
Peinevesht:

[1] . سوره بقره، آيه 266.

[2] . تفسير نمونه‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1374هـ ش، چاپ سى و دوم، ‏ج‏2، ص328-329.

[3] . اخلاق در قرآن‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، مدرسه امام على بن ابى طالب(ع)، قم، 1377هـ ش‏‏، چاپ اول،‏ ج‏1، ص280.

[4] . الدر المنثور في التفسير بالمأثور، جلال الدين سيوطی، عبد الرحمن بن أبي بكر، دار الفكر، بيروت، 1993م، ج5، ص471، ذيل آيه «فَمَنْ‏ كانَ‏ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ».

[5] . اخلاق در قرآن، همان، ص284.

[6] . الجامع لأحكام القرآن‏، قرطبى، محمد بن احمد، ناصر خسرو، تهران‏، 1364هـ ش، چاپ اول، ج‏11، ص69-70، ذيل آيه.

[7] . پيام قرآن‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دارالكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1386هـ ش، چاپ نهم،‏ ج‏5، ص310-311.

[8] . سوره زمر، آيات 2 و 3.

[9] . «وَ قَدْ أَخْرَجَ اِبْنُ مَرْدَوَيْهِ عَنْ يَزِيدَ اَلرَّقاشِيِّ أَنَّ رَجُلاً قَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ! إِنَّا نُعْطِي أَمْوَالَنَا اِلْتِمَاسَ اَلذِّكْرِ، فَهَلْ لَنَا فِي ذَلِكَ مِنْ أَجْرٍ؟ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (ص): "لاَ"، قَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ! إِنَّمَا نُعْطِي اِلْتِمَاسَ اَلْأَجْرِ وَ اَلذِّكْرِ، فَهَلْ لَنَا أَجْرٌ؟ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (ص): "إِنَّ اَللَّهَ لاَيَقْبَلُ إلاّ ما أخْلصَ لَهُ"، ثُمَّ تَلا هَذِهِ الآيَةَ: "أَلا لِلَّهِ‏ الدِّينُ‏ الْخالِصُ"». (فتح القدير، شوكانى، محمد، دار ابن كثير، دمشق‏، 1414هـ ق‏، چاپ اول، ج‏4، ص517، ذيل آيه).

[10] . تفسير نمونه، همان، ج‏19، ص362-366.

[11] . عدة الداعي و نجاح الساعي، ابن فهد حلى، احمد بن محمد، محقق / مصحح: موحدى قمى، احمد، دار الكتب الإسلامي، 1407هـ ق، چاپ اول، ص232.

[12] . تفسير نمونه، همان، ج‏12، ص578-579.

[13] . سوره نحل، آيه 66.

[14] . المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، مصحح: غفارى، على ‏اكبر، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم، مؤسسة النشر الإسلامي، قم، ‏1376هـ ش‏، چاپ چهارم، ج‏8، ص128، (باتلخيص).

[15] . بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحياء التراث العربی، بيروت، 1403هـ ق، چاپ دوم، ج‏69، ص304، «باب 116؛ الرياء»، ذيل حديث 51.

[16] . تحف العقول‏، ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، انتشارات جامعه مدرسين‏، قم‏، 1404هـ ق / 1363هـ ش، چاپ دوم‏، ص15-24، «و من حكمه (ص) و كلامه‏».

[17] . مجموعة ورّام‏ (تنبيه الخواطر و نزهة النواظر)، ورام بن أبی فراس، مسعود بن عيسى‏، مكتبه فقيه‏، قم، 1410هـ ق، چاپ اول‏‏، ج‏2، ص108.

[18] . اخلاق در قرآن، همان، ص275-276.

[19] . تفسير نمونه، همان، ص578.

[20] . اخلاق در قرآن، همان، ص269-270.

[21] . احكام بانوان، ‏آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: حجة الإسلام والمسلمين ابوالقاسم عليان نژادى‏، مدرسه الامام على بن ابى طالب (ع)، قم، 1386هـ ش‏، چاپ يازدهم‏، ص117.

[22] . makarem.ir/ahkam/fa/home/istifta/275640

[23] . پيام امام امير المومنين عليه السلام، آيت الله العظمی ناصر مكارم شيرازى‏، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه، تهران‏، 1386هـ ش‏، چاپ اول‏، ج‏14، ص87.

[24] . نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين، تحقيق و تصحيح: صبحی صالح، انتشارات هجرت، قم، 1414هـ ق، چاپ اوّل، ص512، كلمات قصار، حکمت 252.

[25] . الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على‏، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضى‏، مشهد، 1403هـ ق‏، چاپ اول‏، ج‏1، ص97-108، «احتجاج فاطمة الزهراء (ع) على القوم لما منعوها فدك و قولها لهم عند الوفاة بالإمامة».

[26] . اخلاق در قرآن، همان، ص343.

[27] . سوره غافر، آيه 14.

[28] . سوره زمر، آيه 11.

[29] . بحار الأنوار، همان، ج‏69، ص93، «باب 98؛ الكفر و لوازمه و آثاره و أنواعه و أصناف الشرك»، ح3.

[30] . نهج البلاغة، همان، ص118-120، «خطبه 87؛ من خطبة له (ع) و هي في بيان صفات المتقين و صفات الفساق و...‏».

[31] . اخلاق در قرآن، همان، ص270-273.

[32] . منية المريد، شهيد ثانى، زين الدين بن على، محقق / مصحح: مختارى، رضا، مكتب الإعلام الإسلامي‏، قم، ‏1409هـ ق،‏ چاپ اول،‏ ص133.

[33] . غرر الحكم و درر الكلم‏، تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، محقق / مصحح: رجائى، سيد مهدى‏، دارالكتاب الإسلامي‏، قم، 1410هـ ق‏، چاپ دوم‏، ص49، «ألفصل الأوّل ... فى حرف الألف»، حکمت 901.

[34] . همان، حکمت 911.

[35] . ميزان الحكمة، محمدى رى شهرى، محمد، مترجم: شيخى، حميد رضا، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر، قم، 1389هـ ش، چاپ يازدهم، ج‏3، ص368، ح4963.

[36] . غرر الحكم و درر الكلم، همان، ص468، «الفصل السّادس و الخمسون ... فى حرف الغين بلفظ غاية»، حکمت 2.

[37] . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال، متقی هندی، علاء الدين علی بن حسام الدين، تحقيق: بكری حيانی - صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1401هـ ق / 1981م، چاپ پنجم، ج3، ص23، ح5257.

[38] . الکافی، كلينى، محمد بن يعقوب‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر - آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ‏1407هـ ق، چاپ چهارم، ج2، ص16، «بَابُ الْإِخْلَاصِ‏»، ح3.

[39] . اخلاق در قرآن، همان، ص273-275.
TarikheEnteshar: « 1403/01/09 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 383