ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال دهم - شماره یکصد و هشتم - دی 1403)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال دهم - شماره یکصد و هشتم - دی 1403)

null

طلیعه سخن

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به عنوان مولود بزرگ از عصاره پاک ميوه هاى بهشتى و از پدرى همچون پيامبر اکرم صلّى الله عليه وآله وسلّم، و مادر ايثارگر و فداكارى همچون حضرت خديجه سلام الله علیها در روز بيستم جمادى الثانى گام به اين دنيا نهاد.

روایات متعدد موجود در منابع شیعه و اهل سنت درباره تولد بانوى اسلام فاطمه زهرا (علیها السلام)، گواه بر این معناست که مى گوید: پیامبر اکرم صلّى الله عليه وآله وسلّم در شب معراج وارد بهشت شد و از میوه درختان بهشتى تناول فرمود، و از همان میوه، نطفه زهرا علیها السلام منعقد شد، و لذا پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم او را بوسید و مى گفت «از او بوى بهشت مى شنوم»

کیفیت ولادت مولود بهشتی نیز اینگونه بود که حضرت خدیجه سلام الله علیها به هنگام وضع حمل از زنان قريش یاری طلبید اما با پاسخ سرد و درد آلود روبه ‏رو شد، لیکن ناگهان برقى در افق روحش درخشيد، چشم بگشود و چهار زن را نزد خود ديد؛ يكى از آن چهار زن صدا زد: نترس و غمگين مباش! پروردگار مهربانت ما را به يارى تو فرستاده است، ما خواهران تو ايم، من ساره ام؛ و اين آسيه همسر فرعون است كه از دوستان تو در بهشت خواهد بود؛ آن ديگر مريم دختر عمران؛ و اين چهارمى را كه می بينى دختر موسى بن عمران، كلثوم است. ما آمده ايم كه در اين ساعت يار و ياور تو باشيم. و نزد او ماندند تا فاطمه‏ بانوى اسلام ديده به جهان گشود.

او از لحظه تولد در مسير عبوديت و بندگى خدا بود و اين امر تا آخرين لحظات عمرش ادامه داشت، حديث زير به هنگام تولّد او گوياى اين معناست: «فَوُلِدَتْ فاطِمَةُ (عليها السلام) فَوَقَعَتْ حِينَ وَقَعَتْ عَلَى الْارْضِ ساجِدَةً؛[١]به اين‏ گونه‏ فاطمه‏ متولّد شد و در حين تولّد براى خدا سجده كرد».

تولد اين مولود خجسته آنچنان پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را خشنود كرد كه زبان به مدح و ثناى پروردگار گشود، و زبان بدخواهان كه او را «ابتر» یعنی بريده نسل و بی عقب می خواندند، براى هميشه كوتاه شد. و طعن و سرزنش هاى مخالفين كه پيامبر را بدون «نسل جانشين» می پنداشتند، همگى نقش بر آب شد، و به مضمون سوره «كوثر» فاطمه زهرا سلام الله علیها چشمه جوشان براى ادامه دودمان پيامبر و ائمه هدى صلوات الله علیهم اجمعین و خير فراوان در طول قرون و اعصار تا روز قيامت شد.

از احاديث بر می آيد كه نامگذارى فاطمه زهرا عليها السلام بوسيله حكيم على الاطلاق يعنى خداى عالم انجام گرفته است؛ در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) آمده است كه فرمود: «انَّما سَمَّاهَا فَاطِمَة لِانَّ اللهَ فَطَمَها وَ مُحِبِّيها عَنِ النّارِ؛[٢] او را فاطمه نام نهاده، زيرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است».

و به راستی در عظمت آن حضرت همين بس كه در نام معروفش «فاطمه» بازدارندگی او و شيعيان و پيروان مكتبش از آتش دوزخ به عنوان بزرگترين بشارت براى پيروان مكتبش نهفته است.

از ميان نام هاى او نام «زهرا» نيز درخشندگى و فروغ خاصى دارد، به نحوی که به تعبیر امام صادق علیه السلام زهرا به معناى درخشنده است و فاطمه چنان بود كه چون در محراب عبادت مى ‏ايستاد نور او براى اهل آسمان‏ ها پرتوافكن مى ‏شد، همان‏گونه كه نور ستارگان براى اهل زمين‏ پرتو افكن است لذا زهرا نام نهاده شد.

همه مورخان و ارباب حدیث نوشته اند که پیامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نسبت به دخترش فاطمه علیها السلام علاقه عجیبى داشت؛ بدیهى است علاقه پیامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم تنها به خاطر رابطه پدرى و فرزندى نبود، هر چند این عاطفه در وجود پیامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم موج مى زد، اما تعبیرات و سخنانى که آن حضرت به هنگام اظهار علاقه نسبت به دخترش فاطمه (علیها السلام) بیان مى کرد، نشان مى داد که در این جا معیارهاى دیگرى مطرح است: این محبت از محبت ها جداست حب محبوب خدا، حب خداست

آنچه درباره بانوى بزرگ اسلام فاطمه سلام الله علیها رسيده است این است كه او برترين بانوى جهان است همچنان که در روايات متعددى از پيامبر اکرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و امام صادق علیه السلام نقل شده است که «اما مريم‏ بانوى زنان زمان خود بود اما فاطمه‏ بانوى همه بانوان جهان از اولين و آخرين است».

بدون شک شخصیت والاى فاطمه علیها السلام و آینده درخشان و مقام عرفان و ایمان و عبادتش این همه احترام را ایجاب مى کرد. چرا که امامان، همه از نسل او بودند. و به علاوه او همسر بزرگ مرد اسلام امیرمؤمنان على علیه السلام بود.

هم چنین باید گفت بر خلاف حملات بی رويه افرادى كه می گويند اسلام عملاً آيين مردان است و زنان در آن به حساب نيامده اند این سخن حقیقت ندارد چرا که اسلام در هزار و ۴۰۰ سال گذشته به زنان توجه ویژه ای داشته است همانگونه که پیامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم با این عمل مى خواست این حقیقت را به مردم تفهیم کند و دیدگاه اسلام را روشن سازد و انقلاب فکرى و فرهنگى بیافریند و بگوید: دختر، موجودى نیست که باید زنده به گور شود، ببینید من دست دخترم را مى بوسم، او را بر جاى خود مى نشانم، و این همه عظمت و احترام براى او قائلم.

بی تردید زنان در مواقع حساس به سهم خود در پيشبرد اهداف اسلامى نقش کلیدی ایفا نموده اند، که صفحات درخشان زندگى فاطمه‏ بانوى اسلام سلام الله علیها و زنان ديگرى كه در تاريخ اسلام، گام بر جاى گام هاى آن ها نهاده اند، گواه اين حقيقت است.

١. ذخائر العقبى، صفحه ٤٤.

٢. تاريخ بغداد، جلد ٢، صفحه ٣٣١.

پیام ها و بیانیه ها

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته به اجلاسیۀ نماز (استان قم)

بسم الله الرحمن الرحیم
«وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»
(سوره بقره، آیه ٤٥)

شایسته است در ابتدا از همۀ برگزارکنندگان و شرکتکنندگان در این همایش مبارک تقدیر و تشکر نمایم و بر عزیزانی که با همت والا و اخلاص، چراغ هدایت و معنویت را در جامعه روشن میسازند، درود بفرستم و امیدوارم نتیجه این همایش، اقامۀ هر چه بهتر نماز و تقویت فرهنگ نورانی این عبادت والا در جامعه و گسترش یاد و ذکر الهی، و تقویت قلوب به سوی آرامش و طهارت معنوی باشد.

در روایات اسلامی هیچ یک از واجبات دینی به اندازه نماز مورد تأکید قرار نگرفته است و عباراتی همچون معراج مؤمن که لحظه قرب و ملاقات با حق تعالی است و رشتۀ اتصال با خداوند، سلاح مؤمن، نهر پاکی و طهارت و نور چشمان پیامبر و تعابیری از این دست همگی نشان از جایگاه عالی این عبادت و تأثیر آن در روح و جان انسان دارد.

همانقدر که اصل این وظیفۀ عبادی مهم است اقامۀ آن در جامعه نیز دارای اهمیت است و قرآن کریم یکی از خصوصیات مؤمنان را برپایی و اقامۀ نماز ذکر میکند، آنجا که میفرماید: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ...» (هرکجا که قدرتی پیدا کنند و امکانی فراهم شود، نماز را برپا می‎کنند). اقامۀ نماز مفهومی است که حوزۀ وسیعی دارد و شامل گسترش فرهنگ نماز، تسهیل شرایط انجام آن، آشنایی با فلسفه، حقیقت، معانی و احکام آن و امور دیگری است که بحمدالله ستاد اقامه نماز آنها را به عنوان اهداف اصلی خویش برشمرده و درصدد تحقق آن میباشد و البته بر نهادهای مختلف حاکمیت اسلامی لازم است در انجام این اهداف همکاری و حرکت کنند. سفارش من نیز به همۀ مردم به خصوص جوانان عزیز این است که نسبت به اقامۀ نماز و آشنایی بیشتر با آن، التزام و تقیّد داشته باشند که راهی مطمئنتر و مستحکمتر از نماز برای تقرب به حق تعالی و گشایش در مشکلات دنیوی و طی درجات معنوی، وجود ندارد.

اینجانب ضمن تشکر و قدردانی دوباره از همۀ برگزارکنندگان و شرکتکنندگان در این همایش از خداوند متعال برای خود و همۀ مؤمنین توفیق اقامۀ صحیح نماز و ادای حق آن و رسیدن به مقام نمازگزار واقعی را خواستارم تا إنشاءالله لایق عنایت الهی و شفاعت معصومین علیهم السلام گردیم.

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته
به همایش جهاد مالی از حکم شرعی تا مشارکت مردمی

بسم الله الرحمن الرحیم
«انفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»

بجاست در ابتدا از همه برگزارکنندگان و شرکت کنندگان و سخنرانان محترم در این همایش تقدیر و تشکر نمایم و امیدوارم این همایش گامی مفید در راه کمک به مسلمانان مظلوم و کاستن از آلام و دردهای ایشان باشد.

صحنههای غمبار و دردناک جنایات رژیم غاصب اسرائیل هر صبح و شام در مقابل دیدگان دنیا قرار دارد و صدای استغاثه و ناله زنان و کودکان مظلوم و رنج کشیده فلسطین و لبنان هر لحظه به گوش میرسد. هر قدر که ابراز نفرت مردم دنیا از این رژیم منحوس امیدبخش است، سکوت و سکون برخی حکومت های به اصطلاح مسلمان قلب مسلمانان جهان را به درد می آورد و دولتهای مسلمان و مجامع بینالمللی تنها نظارهگر در مقابل این جنایات ایستاده است.

البته در همین ایام شاهد فداکاری های مردان و زنان مسلمان در پشتیبانی و حمایت از این مردم مظلوم بودهاییم که مصداق بارز جهاد به اموال در راه خداوند متعال است و در قرآن کریم، در کنار جهاد با جان، جهاد با مال قرار داده شده و به آن فرمان داده شده است.

ترویج فرهنگ ایثار و کمک به همنوعان و تلاش بر نهادینه کردن چنین ارزش های اخلاقی، کاری قابل تقدیر و ستایش است و بر مسؤولین امر لازم است در این راه و تسهیل وصول این کمکها، سعی و تلاش نمایند.

بار دیگر از همه صاحب نظران و شرکت کنندگان در این همایش، تقدیر و تشکر نموده و از خداوند سبحان، نصر و پیروزی رزمندگان و نابودی و ذلت دشمنان اسلام را خواستارم. إنه سمیع مجیب.

پیام حضرت آیت الله العمظی مکارم شیرازی دامت برکاته
به گردهمایی طلاب و مسئولین استان فارس

بسم الله الرحمن الرحیم

اساتید مکرم، طلاب و روحانیون گرانقدر و دانشپژوهان فرهیخته حوزه علمیه استان فارس، بجاست از اجتماع شما عزیزان در این مجلس پربرکت تقدیر و تشکر نمایم و بر همه مردم شریف استان فارس این دیار پرعظمت، سرزمین علم و اجتهاد، و حکمت و هنر و مجاهدت، درود بفرستم و از همه مسئولان و دست اندرکاران این گردهمایی نیز قدردانی نمایم.

استان فارس، از دیرباز تا کنون، خاستگاه اندیشمندان و ستارگان درخشان عرصه علم و معنویت و حوزه علمیه شیراز با همه فراز و فرودها نیز مهد تربیت عالمان و دانشمندان بوده است و شمردن این بزرگان فرصتی مستقل میطلبد اما روشن است که بسیاری از این دانشمندان و افکار و آثارشان، همچنان زینتبخش محافل علمی و روشنی بخش مسیر معرفت و راهنمای راه علم و اندیشه میباشد.

با توجه به این پیشینه درخشان و زمینه قوی، لازم است همه فضلاء و طلاب و خصوصاً مسئولین محترم برای حفظ قوت و نشاط آن حوزه و مقابله با بدگویی ها و خنثی سازی توطئهها و آشنایی بیشتر مردم و رشد فزاینده مدارس علمیه بکوشند تا دوران شکوفایی گذشته احیا شود.

تقویت حوزه های شهرستان، حمایت از طلاب و فضلای گرانقدر خصوصا در سالهای نخستین تحصیل، تمرکز بر دروس حوزوی و عدم اشتغال به فعالیت های جنبی و در یک کلام تلاش وافر برای تربیت نسلی عالم، مهذب و فرهیخته، مهم ترین مسئولیت دست اندرکاران محترم است.

اینجانب، طلاب و فضلای عزیز و اساتید و مجریان محترم را به چند نکته توصیه میکنم:

نخست: تقویت بنیه علمی و درسی با تبعیت از سنت های اصیل حوزوی و اقتدا به بزرگان و دانشمندان

دوم: تزکیه و تربیت نفس و توجه به ارزش های اخلاقی اسلامی

سوم: تقویت روحیه امید به آینده و غلبه بر یاس و ناامیدی در راه تحصیل و تهذیب و تبلیغ

چهارم: فراگیری فنون تبلیغی و آشنایی با رسانه ارتباط جمعی خصوصاً عرصههای نوین آن جهت تبلیغ دین و ارشاد مردم

پنجم: پاسخ گویی به سوالات و شبهات مطرح در جامعه بهویژه در نسل جوان

ششم: خدمت به جامعه و ارتباط با مردم و جوانان و تعایش با آنان

هفتم: تضرع و انابه به درگاه خداوند متعال و ارتباط عمیق با ولینعمتمان، حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در خاتمه بار دیگر حضور شما در این گردهمایی ارزشمند را گرامی میدارم و امیدوارم در پرتو عنایات الهی و توجهات حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه)، شاهد درخشش بیشتر این خطه پرافتخار در گسترش معارف اسلامی باشیم. از خداوند متعال، توفیق روزافزون شما عزیزان و عموم حوزه های علمیه را در این مسیر الهی و عظیم مسئلت دارم.

تصویرسازی

دیدارها

عمل به قرآن و سیرۀ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، رمز پیروزی بر دشمنان است

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار آقای دکتر علی لاریجانی مشاور مقام معظم رهبری، ایجاد روحیه و انگیزه در نیروهای مقاومت را عامل مهم پیروزی در جنگ دانسته و افزودند: در آیات متعددی از قرآن مجید به ویژه آیات مرتبط با جنگ بدر، ایجاد روحیه در نیروهای مسلمان و همچنین ایجاد یأس و ناامیدی در دشمنان، مهم شمرده شده است.

معظم له با اشاره به جنگ میان مسلمانان با یهودیان افزودند: قرآن مجید می فرماید که هرچند دشمنان در بروج مشیده و قلعه های مستحکم بودند، ولی به دلیل روحیه و انگیزه بالای مسلمان و همچنین ترس و ناامیدی که در اعماق دل های یهودیان وارد شده بود، با تمام امکانات و تجهیزات جنگی که داشتند، شکست خورده و منهزم شدند.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی نزدیکی به قرآن و سیرۀ پیامبر را رمز پیروزی بر دشمنان دانسته و فرمودند: هر جا که به اصول قرآن و سیرۀ پیامبر نزدیک شده و تمسک نمودیم، پیروز شدیم و هر کجا از آن دور شدیم، ضربه خوردیم.

ایشان تفسیر قرآن و نهج البلاغه را ابزار جنگ برشمرده و افزودند: باید با کار فرهنگی، باعث تقویت و افزایش روحیۀ برادران و خواهران لبنانی، سوری، فلسطینی و یمنی بشویم، زیرا کسی که احساس کند در هر حال پیروز است، شکست را درک نمی کند و به جلو می رود.

احیای آثار علمای گذشته از فوائد بزرگداشت علماست

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار مسئولان برگزاری کنگره بین المللی میرزای نائینی، با اشاره به اینکه این کنگره برای جبران مظلومیت ایشان است، فرمودند: مرحوم نائینی در روزگار خود شخصیتی روشنفکر بود و همین باعث شد تا کسانی که تحمل روشنفکری را نداشتند، ستم هایی به ایشان روا دارند.

ایشان بزرگداشت عالمان و فقیهان را نوعی عبادت و دارای فایده دانسته و افزودند: یکی از فواید بزرگداشت علما و بزرگان، احیای آثار آنان و رغبت به امر روحانیت است.

معظم له با اشاره به آثار و تألیفات مرحوم نائینی، فرمودند: آثار بجای مانده از ایشان به خصوص اثری که درباره حکومت اسلامی از این فقیه به یادگار مانده و در زمان خودش جنبۀ تاریخی داشته، باید مجدداً مورد نظر قرار گرفته و پرورش یابد.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در پایان این دیدار ضمن ابراز خرسندی از برگزاری این کنگره برای دست اندرکاران برگزاری آن دعا نمودند.

مقاومت، سرچشمۀ پیروزی حزب الله بود

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار دکتر عباس عراقچی وزیر امور خارجه، مقاومت حزب الله لبنان را سرچشمۀ پیروزی بر اسرائیل دانسته و فرمودند: آنچه سبب آتش بس میان اسرائیل و لبنان گردید، مقاومت حزب الله بود و إن شاءالله با مقاومت گروه های مبارز فلسطینی، شاهد شکست اسرائیل و آتش بس در غزه باشیم.

ایشان افزودند: البته نمی توان به اسرائیل اطمینان کرد و ما ضمن اظهار خوشوقتی نسبت به برقراری آتش بس، باید احتیاط های لازم در مورد اسرائیل را هم داشته باشیم.

معظم له بر جبران تلفات و خرابی های گسترده حملات اسرائیل به غزه و لبنان اشاره کرده و خاطرنشان ساختند: با برقراری آتش بس باید نسبت به تسکین قلوب خانواده های داغدار و همچنین بازسازی و جبران ضایعات اقدام مناسب انجام شود.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به خسارت ها و تلفات ارتش اسرائیل هم اشاره کرده و افزودند: این درسی محسوب می شود که بدانند حملات آنها بدون پاسخ نمی ماند.

معظم له بر حمایت قاطع از مقاومت مردم سوریه در مقابل حملات اخیر به شهر حلب تأکید کرده و افزودند: اسرائیل ممکن است با ایجاد آتش بس در لبنان، در پی کشاندن جبهۀ جنگ به سوریه باشد، بنابراین باید تدبیر اساسی دربارۀ سوریه اندیشید و از مقاومت و نیروهای سوری قاطعانه حمایت کرد.

ایشان به حکم دیوان کیفری بین المللی مبنی بر دستگیری نتانیاهو اشاره کرده و خاطرنشان ساختند: بیش از صد کشور اظهار داشتند که در صورت ورود نتانیاهو به کشورشان، او را دستگیر کرده و تحویل دادگاه بین المللی خواهند داد، ولی آمریکا تصریح می کند که به این حکم عمل نمی کند و باز دست از حمایت از سران اسرائیل بر نمی دارد و این نشان می دهد که اسرائیل همان آمریکاست و آمریکا همان اسرائیل.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در ادامه به آغاز مذاکرات با کشورهای اروپایی اشاره کرده و فرمودند: در مذاکرات به خصوص مذاکرات بین المللی طرفی پیروز است که محکم و قوی ظاهر شود و هر چه استحکام بیشتر باشد، امید پیروزی نیز بیشتر است.

ایشان تأکید کردند: باید توجه داشت که اینها افرادی مرموز هستند که گاهی با کم و زیاد کردن یک واو، ماهیت قرارداد را دگرگون می کنند، لذا نباید خوش بینی و حسن ظن به آنها داشته باشیم، بلکه باید با سوء ظن و عدم اعتماد با آنها برخورد کرد.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در ادامه انتخاب سفیران را مهم دانسته و افزودند: باید سفیرانی آگاه، قوی و کارآمد انتخاب شود و انتخاب آنها بر اساس مصالح کشور باشد نه فعالیت های انتخاباتی.

معظم له در پایان این دیدار، ضمن دعا برای موفقیت دکتر عراقچی و مجموعۀ تحت امرشان فرمودند: إن شاءالله با درایت و کیاست و روحیۀ بسیار خوبی که دارید، بتوانید در این مسئولیت مهم، وظایف خود را به خوبی انجام دهید و مشمول الطاف الهی باشید.

در ابتدای این دیدار دکتر عراقچی وزیر امور خارجه، گزارشی از اوضاع لبنان و غزه و مذاکرات امروز با سه کشور اروپایی برای برنامه ریزی آغاز مذاکرات هسته ای ارائه نمودند.

سخنرانی ها

در مجالس عزاداری، الگوهای رفتاری و تربیتی معصومان علیهم السلام هم بیان شود

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم عزاداری سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در مدرسه امام امیر المؤمنین علیه السلام برگزار شد، با اشاره به دامنه دار بودن حوادثی مانند شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها و واقعه کربلا و اربعین، فرمودند: در تاریخ بشر حادثه ای مثل جنگ جهانی دوم با بیش از پنجاه میلیون کشته و زخمی رخ نداده، اما مشاهده می کنیم که با گذر زمان، کمرنگ شده و به بوتۀ فراموشی سپرده شده است در حالی که برخلاف حوادث مادی، حوادث معنوی با گذشت زمان پر رنگتر و برجستهتر می شود و برگزاری مجالس سوگواری در این ایام، بیانگر همین مطلب است.

معظم له با اشاره به پیاده روی میلیونی زائران در مراسم اربعین، فرمودند: در روز اربعین امام حسین علیه السلام تنها جابر بن عبدالله انصاری و عطیه به زیارت امام حسین علیه السلام رفتند، اما با گذشت زمان آن دو نفر تبدیل به بیست میلیون نفر شدند.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی بیان الگوهای رفتاری و تربیتی آن حضرت را از نکات مهم برگزاری مجالس سوگواری دانسته و فرمودند: عزاداری و ذکر مصیبت مطلوب و مفید است اما باید ویژگیها و آموزههای حضرات معصومین علیهم السلام نیز بیان گردد.

ایشان ساده زیستی را از ویژگی های بارز فاطمۀ زهرا سلام الله علیها دانسته و فرمودند: در احادیث زیادی به سادگی مراسم ازدواج ایشان اشاره شده که پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم با خرما و روغن، حلوایی آماده کرده و از مهمانان پذیرایی کردند ولی امروز مشاهده می کنیم که در تالارها و هتل ها برای شب عروسی چه خبر است و چه هزینه های هنگفتی که نمی کنند.

معظم له عبادت آن حضرت را نمونه برشمرده و افزودند: در روایات آمده هنگامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در محراب عبادت می ایستاد، نور عبادت زهرا سلام الله علیها به آسمان می رفت و ملائکه از آن نور استفاده می کردند.

معظم له ایراد خطبۀ فدکیه در مسجد را نشانه شجاعت آن بانوی مجلله دانسته و تأکید کردند: با گذشت بیش از هزار سال این خطبه هنوز از بهترین و ماندگارترین خطبه هاست.

ایشان صبر و استقامت آن حضرت در مقابل مشکلات را مثال زدنی خواندند و افزودند: صبر آن حضرت تا بدانجا بود که مصائب خودش را نیز با همسرش بیان نکردند و امیر مؤمنان هنگام تغسیل متوجه بازوی ورم کرده ایشان بر اثر ضربه شدند. در مجالس عزاداری، الگوهای رفتاری و تربیتی معصومان علیهم السلام هم بیان شود

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم عزاداری سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در مدرسه امام امیر المؤمنین علیه السلام برگزار شد، با اشاره به دامنه دار بودن حوادثی مانند شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها و واقعه کربلا و اربعین، فرمودند: در تاریخ بشر حادثه ای مثل جنگ جهانی دوم با بیش از پنجاه میلیون کشته و زخمی رخ نداده، اما مشاهده می کنیم که با گذر زمان، کمرنگ شده و به بوتۀ فراموشی سپرده شده است در حالی که برخلاف حوادث مادی، حوادث معنوی با گذشت زمان پر رنگتر و برجستهتر می شود و برگزاری مجالس سوگواری در این ایام، بیانگر همین مطلب است.

معظم له با اشاره به پیاده روی میلیونی زائران در مراسم اربعین، فرمودند: در روز اربعین امام حسین علیه السلام تنها جابر بن عبدالله انصاری و عطیه به زیارت امام حسین علیه السلام رفتند، اما با گذشت زمان آن دو نفر تبدیل به بیست میلیون نفر شدند.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی بیان الگوهای رفتاری و تربیتی آن حضرت را از نکات مهم برگزاری مجالس سوگواری دانسته و فرمودند: عزاداری و ذکر مصیبت مطلوب و مفید است اما باید ویژگیها و آموزههای حضرات معصومین علیهم السلام نیز بیان گردد.

ایشان ساده زیستی را از ویژگی های بارز فاطمۀ زهرا سلام الله علیها دانسته و فرمودند: در احادیث زیادی به سادگی مراسم ازدواج ایشان اشاره شده که پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم با خرما و روغن، حلوایی آماده کرده و از مهمانان پذیرایی کردند ولی امروز مشاهده می کنیم که در تالارها و هتل ها برای شب عروسی چه خبر است و چه هزینه های هنگفتی که نمی کنند.

معظم له عبادت آن حضرت را نمونه برشمرده و افزودند: در روایات آمده هنگامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در محراب عبادت می ایستاد، نور عبادت زهرا سلام الله علیها به آسمان می رفت و ملائکه از آن نور استفاده می کردند.

معظم له ایراد خطبۀ فدکیه در مسجد را نشانه شجاعت آن بانوی مجلله دانسته و تأکید کردند: با گذشت بیش از هزار سال این خطبه هنوز از بهترین و ماندگارترین خطبه هاست.

ایشان صبر و استقامت آن حضرت در مقابل مشکلات را مثال زدنی خواندند و افزودند: صبر آن حضرت تا بدانجا بود که مصائب خودش را نیز با همسرش بیان نکردند و امیر مؤمنان هنگام تغسیل متوجه بازوی ورم کرده ایشان بر اثر ضربه شدند.

 

یادداشت

١
هتک حرمت خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع اهل سنت
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه

از جمله حوادث بسیار اسف ‏انگیزى که پس از مدّت کوتاهى از رحلت پیامبر رخ داد، هجوم‏ به خانه زهرا علیها السلام، آتش زدن در خانه، اسقاط جنین آن حضرت و بردن امام را به زور به سوى مسجد براى بیعت است.

حق نشناسان در زمان کوتاهى بعد از رحلت پیامبر چه مصائبى بر اهل بیت علیهم السلام او و عزیزترین عزیزانش وارد کردند، مصائبى که على علیه السلام را که کوه شکیبایى و استقامت بود به لرزه درآورد و همچون مادر جوان مرده به گریه و ناله واداشت و عجب اینکه مدارک این تهاجم بى ‏رحمانه بر بیت وحى، در کتب اهل سنّت نیز به صورت گسترده آمده است.

فاطمه سلام الله علیها در لسان رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم

دخت گرامى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از مقام والایى برخوردار بود. سخنان رسول گرامى صلّی الله علیه وآله وسلّم در حقّ دخترش حاکى از عصمت و پیراستگى او از گناه است، آنجا که درباره او می فرماید:

«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَنی‏؛ فاطمه پاره تن من است، هرکس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است». ناگفته پیداست که خشم رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم مایه اذیت و ناراحتى اوست و سزاى چنان شخصى در قرآن کریم چنین بیان شده است: «وَ الَّذِینَ یؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛ آنان که رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناکى است».

چه دلیلى استوارتر بر فضیلت و عصمت او که در حدیث دیگرى رضاى وى در گفتار پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مایه رضاى خدا، و خشم او مایه خشم خدا معرّفى گردیده است، می فرماید:

«یا فاطِمَةُ إِنَّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضى لِرِضاکِ؛‏ دخترم فاطمه! خدا با خشم‏ تو خشمگین، و با خشنودى تو، خشنود می شود».

به سبب داشتن چنین مقامى والا، او سرور زنان جهان است، و پیامبر در حق او چنین فرموده: «یا فاطِمَةُ! أَلا تَرْضینَ أنْ تَکُونَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ، وَ سَیِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ وَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْمُوْمِنینَ‏؛ دخترم فاطمه! آیا به این کرامتى که خدا به تو داده راضى نمی شوى که تو، سرور زنان جهان و سرور زنان این امّت و سرور زنان با ایمان باشى».

هتک حرمت خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها

با این همه سفارش هاى مؤکد، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند، و این مسئله ‏اى نیست که بتوان بر آن پرده ‏گذاشت.

در این مورد نصوصى را از کتاب اهل سنّت نقل می کنیم، تا روشن شود مسئله هتک حرمت خانه زهرا علیها السلام و رویدادهاى بعدى، امرى تاریخى و مسلّم است؛ نه یک افسانه! و با اینکه در عصر خلفا سخت گیری فوق العاده ‏اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السلام در کار بود، ولى به حکم اینکه «حقیقت شیء نگهبان آن است»، این حقیقت به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است. در نقل مدارک، [توجه به اسناد] قرن هاى نخستین در نظر می گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.

ریشه عداوت با فاطمه زهرا سلام الله علیها

یکى از مهم ترین پیامد هاى سقیفه، شکسته شدن حرمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بود. در سقیفه سخنان صریح پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در نصب على علیه السلام براى خلافت و رهبرى امّت به فراموشى سپرده شد و ابّهت حضرت در میان امّت شکسته شد.

طبیعى بود که اهل‏بیت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و مؤمنان راستین زیر بار این خواسته ناروا نروند و در نتیجه با مقاومت دستگاه خلافت مواجه شوند که این خود به شکسته شدن بیشتر حرمت خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دامن می زد و آن را در میان امّت رسمیت می بخشید.

دستگاه خلافت که جایگاه خویش را با برافروختن آتش تعصّب قبیله‏اى به چنگ آورده بود، براى حفظ آن جایگاه تا بدانجا پیش رفت که به خانه وحى و رسالت‏ یورش برد. چیزى که تا چند صباح قبل از آن، حتّى به مخیله هیچ مسلمانى خطور نمی کرد.

الف) ابن ابى شیبه در کتاب «المصنّف»

این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت می پذیرفت امّا اینکه این ‏گونه بیعت چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.

می دانیم که پس از داستان سقیفه تعدادى از بزرگان اسلام از بیعت‏ با ابوبکر امتناع کرده بودند. آنان که افرادى چون زبیر، عبّاس بن عبدالمطلّب، عتبة بن ابولهب، سلمان‏ فارسى، ابوذر غفارى، عمّار بن یاسر، مقداد بن اسود، براء بن عازب و ابىّ بن کعب در جمع آنان دیده می شدند، همگى در منزل حضرت فاطمه علیها السلام جمع شده بودند.

ابو بکر ابن ابى شیبه (١٥٩- ٢٣٥) مؤلف کتاب «المصنّف» به سندى صحیح چنین نقل می کند:... عمر بن خطّاب گفت: اى دختر رسول خدا... سوگند به خدا اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.

ب) ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»

«ابن عبد ربّه» دانشمند معروف اهل سنّت نقل می کند: «ابوبکر، عمر را فرستاد و به او گفت: اگر آنان از بیعت امتناع کردند با آنان بجنگ! وى با مشعلى از آتش به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام آمد تا آن را بسوزاند. فاطمه علیها السلام جلو آمد و گفت: اى زاده خطّاب! آیا آمدى تا خانه ما را بسوزانى؟ گفت: آرى. مگر آنکه چون بقیه امّت با ابوبکر بیعت کنید!».

ج) طبرى و تاریخ او

طبری در تاریخ‏ خود و ابن‏ اثیر در کامل تصریح کرده ‏اند که جمعیت انصار که در سقیفه بنى ساعده گرد آمده بودند یا گروهى از آن ها در برابر پیشنهاد عمر نسبت براى بیعت با ابوبکر گفتند: «لَا نُبَایعُ إِلَّا عَلِیا؛ ما تنها با على بیعت می کنیم».

این در حالى بود که على علیه السلام و بنى هاشم و از جمله زبیر و همچنین گروه دیگرى از مهاجران در سقیفه حاضر نبودند.

طبرى بعد از ذکر این مطلب می گوید: بعد از این جریان عمر به سراغ منزل على علیه السلام آمد و در آنجا طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران حضور داشتند، آنگاه به آنان گفت: «وَ اللَّهِ لَنُحْرِقَنَّ عَلَیکمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ الَى الْبَیعَةِ؛ به خدا سوگند این خانه را با شما آتش می زنیم یا بیرون آیید و بیعت کنید».

و از جمله کسانى که با عمر در این حمله به خانه امیر مؤمنان على علیه السلام همراه بودند، اسید بن حضیر و سلمة بن اسلم بودند.

دیگر اینکه جمعى از انصار که در بیعت با ابوبکر پیشقدم شدند هر کدام بعداً به مقامى رسیدند، از جمله بشیر بن سعد بود که جزو مشاوران عالى خلیفه شد، و دیگر اسید بن حضیر که سرپرست نیروى انتظامى مدینه شد، سوم سلمة بن اسلم بود که به مقام معاونت اسید رسید.

د) بلاذرى در کتاب «انساب الاشراف»

«بلاذرى» نیز در «انساب الاشراف» نقل می کند: حضرت زهرا علیها السلام رو به عمر بن خطّاب کرد و فرمود: «یابْنَ الْخَطَّابِ! أَتُراک مُحْرِقاً عَلَىَّ بابِی؟ قالَ: نَعَمْ وَ ذلِک أَقْوى فِیما جاءَ بِهِ أَبُوک‏؛ اى فرزند خطّاب! آیا می خواهى در خانه مرا آتش بزنى؟ پاسخ داد: آرى. [مصلحت] این کار براى آنچه پدرت آورده مهم ‏تر است».

دامنه این هتک حرمت‏ ها که ریشه در سقیفه داشت، تا بدانجا کشیده شد، که وقتى امیرمؤمنان علیه السلام را براى بیعت نزد ابوبکر آورده بودند، آن حضرت فرمود: اگر بیعت نکنم شما چه می کنید؟ گفتند: به آن خدایى که جز او معبودى نیست، سرت را از بدنت جدا خواهیم کرد!

پرواضح بود که این حرمت شکنى ‏ها، آن هم از سوى کسانى که سال ‏ها محضر پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را مستقیماً درک کرده، و از این جهت براى خویش وجهه و اعتبارى کسب نموده بودند، می توانست تا چه میزان مورد سوء استفاده فرصت طلبانى چون «بنى ‏امیه» قرار گیرد، و آینده اسلام را در کابوس حوادث دردناکى فرو برد و نتایج شومى را براى آیندگان به بار آورد.

یورش انجام گرفت!

تا اینجا بخشى که در آن تصریح به تصمیم به هتک حرمت شده است بیان گردید، گروهى که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالى که برخى دیگر به اصل فاجعه؛ یعنى یورش به خانه و ... اشاره نموده‏ اند و اینک مدارک یورش و هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه علیها السلام که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیت شوم است، می پردازیم! مبادا تصور شود که قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا على علیه السلام و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و هدف عملى ساختن چنین تهدیدى را نداشتند.

ه) ابن حجر و «لسان المیزان»

ذهبى در میزان الاعتدال و ابن حجر در لسان المیزان در شرح حال علوان بن داود روایت کردند که ابوبکر در آن بیمارى که به مرگش منتهى شد، گفت: «وَدِدْتُ أَنِّی لَمْ‏ أَکشِفْ‏ بَیتَ‏ فاطِمَةَ وَ تَرَکتُهُ وَ إِنْ أَغْلَقَ عَلَى الْحَرْبِ؛ دوست داشتم که خانه فاطمه را به زور باز نمی کردم، گرچه براى جنگ بر ضدّ ما بسته شده بود».

و) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفرید»

ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفرید (م ٤٦٣) در کتاب خود از عبد الرحمن بن عوف نقل می کند: «من در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو می کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمی دادم و یکى از آن سه چیز این است: «وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکْشِفُ بَیْتَ فاطِمَةَ عَنْ شیءٍ وَإنْ کانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ؛ اى کاش خانه فاطمه را نمی گشودم، هرچند آنان براى نبرد در خانه را بسته بودند».

ز) مسعودى و «مروج الذهب»

مسعودى (م ٣٢٥) در مروج الذهب می نویسد: «آنگاه که ابو بکر در حال احتضار بود چنین گفت: سه چیز انجام دادم و تمنّا می کردم که اى کاش انجام نمی دادم؛ یکى از آن سه چیز این بود: «فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَکُنْ فَتَّشْتُ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ ذَکَرَ فی ذلِکَ کَلامآ کَثیرآ!؛ آرزو می کردم که اى کاش حرمت خانه زهرا را هتک نمی کردم. وى در این مورد سخن زیادى گفته است!!».

مسعودی با اینکه‏ نسبت‏ به‏ اهل‏ بیت‏ گرایش های موافقى دارد؛ ولى اینجا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است. البتّه سبب را خدا می داند، بندگان خدا هم اجمالا می دانند!

ح) مبرّد در کتاب «کامل»

ابن ابى الحدید می نویسد: محمد بن یزید بن عبد الاکبر بغدادى (٢١٠- ٢٨٥) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در کتاب الکامل، از عبد الرحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را می نویسد، و چنین یادآور می شود: «وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکُنْ کَشَفْتُ عَنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ».

ط) ذهبى و کتاب «میزان الاعتدال»

ذهبى در کتاب میزان الاعتدال از محمّد بن احمد کوفى حافظ نقل می کند که در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى دارم، محدّث کوفى (م ٣٥٧)، این خبر خوانده شد: «إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ؛ عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد!».

ی) مقاتل بن عطیه و کتاب «الامامة و الخلافة»

این بحث را با حدیث دیگرى از مقاتل ابن عطیّه در کتاب الامامة و الخلافة پایان مى دهیم، [هر چند هنوز ناگفته ها بسیار است!].

او در این کتاب چنین مى نویسد :«إنّ أبابکر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَیْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّیْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذآ وَ جَماعَةً إلى دارِ عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ سلام الله علیها وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ!...؛ هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه سلام الله علیها فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...».

در ذیل این روایت، تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.

سخن آخر: شهادت فاطمه سلام الله علیها افسانه نیست

این تعبیرات به خوبى نشان می دهد که تهدید هاى عمر عملى شد و در خانه را به زور، یا با آتش زدن، گشودند.

با این همه مدارک روشن که از منابع اهل سنّت نقل شده و ثابت می کند شهادت بانوى اسلام یک واقعیّت انکار ناپذیر تاریخى است، باز بعضى از آنان تعبیر «افسانه شهادت» را به کار می برند و این حادثه تلخ را ساختگى می پندارند! اگر اصرار آنها بر نفى این حقایق نبود ما نیز بحث را این مقدار گسترش نمی دادیم.

یادداشت

٢
فضایل و مناقب حضرت زهرا سلام الله علیها
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه

از آنجا که ماه جمادى الثّانى بیش از هر ماه دیگر، آمیخته با نام مبارک بزرگ ترین بانوى جهان، سیدة نساء العالمین من الاوّلین و الآخرین حضرت‏ فاطمه زهرا علیها السلام می باشد، پیروان مکتب اهل ‏بیت علیهم السلام در روزهاى آغازین ماه، بساط غم و اندوه می گسترانند، و در روز بیستم، غرق امواج سرور و شادى هستند و غرض از همه این مراسم آگاهى بیشتر از فضایل‏ و مناقب آن بانو و اقتباس از خلق و خو، و رنگ و بوى معنوى آن حضرت است.‏

شرح حال فضایل‏ و مناقب آن حضرت بسیار طولانى است. ما هم به طور فشرده [در وهلۀ نخست فضائل مشترک آن حضرت با دیگر اهلبیت علیهم السلام و سپس فضایل اختصاصی را] در چند نکته یادآور می شویم:

مصداق آیۀ تطهیر

در سوره مبارکه احزاب آیه ٣٣ می خوانیم: «إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً؛ خداوند اراده کرده است که ناپاکى و پلیدى را از شما (اهل بیت پیامبر) دور کند و شما را از هر نظر پاک سازد».

با توجه به آیه شریفه این سؤال مطرح می شود که منظور از اهل بیت چه کسانى هستند؟

در مورد این آیه دسترسى به روایات متعددى داریم که علماى بزرگ اسلام اعم از اهل تسنن و شیعه آن را از شخص پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده ‏اند و در معروف ترین منابع فریقین که مورد قبول آنها است این روایات به وفور و کثرت آمده است.

این روایات همگى حاکى از آن است که مخاطب در این آیه، پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام می باشند.

داستان حدیث کساء در روایات فوق العاده فراوانى با تعبیرات مختلف وارده شده و قدر مشترک همه آنها این است که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم على علیه السلام و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام را فرا خواند و یا به خدمت او آمدند پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم عبا یا پارچه ‏اى و ... بر آنها افکند و گفت: خداوندا! این ها خاندان منند رجس و آلودگى را از آنها دور کن، و در این هنگام آیه‏ «إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ»‏ نازل گردید.

قابل توجه اینکه این حدیث را مسلم در صحیح از قول «عایشه» و همچنین حاکم در «مستدرک» و بیهقى در «سنن»، و ابن جریر در «تفسیرش» و سیوطى در «الدّر المنثور» آورده است.

در بخش دیگرى از روایات که آن نیز متعدد و فراوان است می خوانیم که بعد از نزول آیه تطهیر، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم چندین ماه - در بعضى شش ماه، و در بعضى هشت یا نه ماه آمده است - هنگامى که براى نماز صبح از کنار خانه فاطمه‏ علیها السلام می گذشت صدا می زد: «الصَّلاة! یا اهْلَ الْبَیتِ! إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً؛ هنگام نماز است اى اهل بیت! خداوند تنها می خواهد پلیدى را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاک کند»!

این حدیث در «شواهد التنزیل» نوشته مفسر معروف «حاکم حسکانى» از «انس بن مالک» نقل شده است.

ثعلبى از علماى معروف اهل سنت که در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم می زیسته؛ و تفسیر کبیر او معروف است از عایشه همسر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم چنین نقل می کند: هنگامى که از او درباره جنگ جمل و دخالتش در آن جنگ ویرانگر سؤال کردند [با تأسف] گفت: این یک تقدیر الهى بود! و هنگامى که درباره على علیه السلام سؤال کردند، چنین گفت:

«تَسْأَلُنى عَنْ احَبِّ النّاسِ کانَ الى رَسُولِ اللَّهِ، وَزَوْجِ احَبِّ النّاسِ کانَ الى رَسُول اللَّهِ، لَقَدْ رَأِیتُ عَلیاً وَ فاطِمَةَ وَ حَسَناًوَ حُسَیناً وَ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِثَوْبٍ عَلَیهِمْ، ثُمَ قالَ: اللّهُمَ هؤلاءِ اهْلُ بَیتى وَ حامَتى فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْهُمْ تَطْهیراً، قالَتْ فَقْلْتُ یا رَسُول اللَّهِ‏ انَا مِنْ اهْلِک قال تَنَحّى فَانَّک الى خَیرٍ؛ آیا از من درباره کسى سؤال می کنى که محبوب ترین مردم نزد پیامبر (ص) بود، و از کسى می پرسى که همسر محبوب ترین مردم نزد رسول خدا (ص) بود، من با چشم خود دیدم على و فاطمه و حسن و حسین (ع) را که پیامبر (ص) آنها را در زیر پارچه ‏اى جمع کرده بود، و فرمود: خداوندا! این ها خاندان من ‏اند و حامیان من؛ رجس و پلیدى را از آنها ببر؛ و از آلودگی ها پاکشان فرما؛ من گفتم اى رسول خدا آیا من نیز از آنها هستم فرمود: دور باش تو بر خیر و نیکى هستى [اما جزء این جمع نمی باشى]».

مصداق آیه مباهله

خداوند متعال در آیه ٦١ سوره آل عمران می فرماید: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ، ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ‏؛ هرگاه بعد از علم و دانشى که [درباره مسیح] به تو رسیده، [باز] کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».

روایات فراوانى در منابع معروف و دست اول اهل سنت و منابع اهل بیت علیهم السلام آمده است که با صراحت می گوید: آیه مباهله‏ درباره على علیه السلام و فاطمه‏ و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است از جمله:

در صحیح مسلم در کتاب فضائل الصحابة در باب فضائل على بن ابیطالب علیه السلام از سعد بن ابى وقاص نقل شده که معاویه به سعد گفت: چرا ابوتراب (على علیه السلام) را سب و دشنام نمی دهى؟ گفت: من سه سخن از پیامبر اکرم (ص) به یاد دارم که به خاطر آنها نمی توانم على علیه السلام را دشنام دهم! و اگر یکى از آنها براى من باشد، بهتر از تعداد زیادى اشتران سرخ مو است. سپس داستان حدیث منزلت [در جنگ تبوک] و داستان پرچم‏ دادن به دست على علیه السلام در جنگ خیبر را ذکر می کند، و بعد می افزاید: «وَ لَمّا نَزَلَت هذِه الآیةُ قُل تَعالَوا نَدعُ ابنائَنا وَ ابنائَکم‏ دَعا رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلیاً وَ فاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَینا فَقالُ: اللّهُمَّ هؤُلاءِ اهلى؛ هنگامى که آیه مباهله نازل شد؛ رسول خدا (ص) على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند. سپس عرض داشت: خداوندا این ها اهل ‏بیت من هستند» [و مصداق این آیه ‏اند].

در این که منظور از «نسائنا» تنها دختر پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است، ظاهراً هیچ اختلافى بین ما و برادران سنّى وجود ندارد، همان گونه که علماء شیعه و اهل سنّت بالاتّفاق «ابنائنا» را به حسن و حسین علیهما السلام تفسیر کرده ‏اند و در این نکته که امام حسن و امام حسین علیهما السلام، مشمول ابنائنا هستند اختلاف نظرى ندارند.

قاضى نور اللَّه شوشترى در جلد سوم از کتاب نفیس «احقاق الحق» طبع جدید صفحه ٤٦ چنین می گوید: «مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که«ابناءنا» در آیه فوق اشاره به حسن و حسین ع و «نساءنا» اشاره به فاطمه ع و «انفسنا» اشاره به على علیه السلام است.

نویسنده تفسیر «کشّاف» که از بزرگان اهل تسنن است در ذیل آیه می گوید: «این آیه قوى ‏ترین دلیلى است که فضیلت اهل کساء را ثابت می کند».

مفسران و محدثان و مورخان شیعه نیز عموماً در نزول این آیه درباره اهل بیت علیهم السلام اتفاق نظر دارند، در تفسیر«نور الثقلین» روایات فراوانى در این زمینه نقل شده است.

از جمله به نقل از کتاب «عیون اخبار الرضا» در باره مجلس بحثى که مأمون در دربار خود تشکیل داده بود، این چنین می نویسد: امام على بن موسى الرضا علیه لسلام فرمود: «خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است و به پیامبرش چنین دستور داده: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا ...». به دنبال نزول این آیه، پیامبر، «على» و «فاطمه» و «حسن» و «حسین» علیهم السلام را با خود به مباهله برد ... این مزیتى است که هیچ کس در آن بر اهل بیت علیهم السلام پیشى نگرفته، و فضیلتى است که هیچ انسانى به آن نرسیده، و شرفى است که قبل از آن هیچ کس از آن برخوردار نبوده است».

آیه مودت و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

در شرح و تفسیر این آیه شریفه «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» روایات مختلفى از شیعه و سنّى وجود دارد، که به ذکر چند نمونه آن قناعت می کنیم:

١. «احمد»، از بزرگان اهل سنّت، در کتابش‏ «فضائل الصّحابة» از سعید بن جبیر، و او از عامر، روایت زیر را نقل کرده است: «لَمَّا نَزَلَتْ‏ قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى قالُوا: یا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ قَرابَتُک؟ مَنْ هؤُلاءُ الَّذینَ وَجَبَتْ عَلَینا مَوَدَّتُهُمْ؟ قالَ: عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ وَ ابْناهُما، و قالَها ثَلاثاً؛ هنگامى که آیه مودّت بر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل شد، مردم از آن حضرت پرسیدند: منظور از اقوام و نزدیکان شما، که در این آیه آمده و مودّت‏ آنها بر ما واجب شده، چه کسانى هستند؟ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: منظور على و فاطمه‏ و حسن و حسین هستند. و این جمله را سه بار تکرار کرد».

٢. مرحوم طبرسى در مجمع البیان‏ از حاکم حسکانى در شواهد التّنزیل‏ به نقل از أبو أمامه باهلى روایت زیر را، که ریشه ‏هاى دعاى ندبه در آن دیده می شود، از پیامبر اسلام (ص) نقل می کند: «إِنَّ اللَّهَ تَعالی خَلَقَ الانْبیاءَ مِنْ أَشْجارٍ شَتّى وَ خَلَقَ أَنَا وَ عَلِیا مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ فَانَا أَصْلُها وَ عَلِی فَرْعُها وَ فاطِمَةُ لِقاحُها وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ ثِمَارُها وَ أَشْیاعُنا أَوْراقُها، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصانِها نَجا وَ مَنْ زاغ‏ عَنها هَوی وَ لَوْ أَنَّ عبداً عَبَدَ اللَّهَ بَینَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ الْفَ عامٍ ثُمَّ الْفَ عامٍ ثُمَّ الْفَ عامٍ حَتَّى یصیرَ کالشَّنِ‏ الْبالی‏ ثُمَّ لَمْ یدْرِک مَحَبَّتَنا کبَّهُ اللَّهُ عَلی مِنْخَرَیهِ فِی النّارِ ثُمَّ تَلا: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»؛ خداوند ریشه‏ هاى پیامبران را از هم جدا آفرید، ولى من (پیامبر اسلام) و على از یک ریشه و یک درخت هستیم، من ریشه این درخت و على به منزله شاخه ‏هاى آن است، و فاطمه جنبه تلقیح و نطفه ‏بندى آن را دارد و حسن و حسین میوه ‏هاى این درخت پربرکت، و شیعیان ما هم به منزله برگ هاى این درخت می باشند. اگر بنده ‏اى از بندگان ما در بین صفا و مروه هزار سال عبادت کند، و دوباره هزار سال دیگر عبادت کند و در مرحله سوم نیز هزار سال عبادت کند [یعنى در مجموع سه هزار سال عبادت کند] به گونه ‏اى که همچون مشک کهنه خشکیده ‏اى شود، ولى محبّت و مودّت ما را درک نکند [این عبادت ها هیچ سودى براى او ندارد، بلکه] خداوند او را به رو در آتش جهنّم می اندازد! سپس پیامبر آیه مودّت را تلاوت فرمودند».

٣. احمد حنبل در فضائل الصحابه از سعید بن جبیر از عامر نقل می کند: هنگامى که آیه‏ «قُلْ لا اسئَلُکم عَلَیهِ اجراً الّا المَوَدَّهَ فى القُربى»‏ نازل شد، مردم سؤال کردند اى رسول خدا! ذوالقرباى تو که مودّت‏ و محبّت آنها بر ما واجب است، چه کسانى هستند؟ فرمود: «علىّ و فاطمةُ وَ ابناهما وَ قالَها ثَلاثاً؛ على و فاطمه‏ و دو پسر آنها، این سخن را سه بار تکرار کرد»!

از مجموع آنچه در تفسیر آیۀ مودت وارده شده، این نکته روشن می شود که آل محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم و اهل بیت، مخصوصاً على و فاطمه‏ و حسن و حسین علیهم السلام مقام بسیار والاى دارند. زیرا: کسانى هستند که موّدت‏ آنها اجر و پاداش رسالت است؛ و نماز بدون درود و صلوات بر آنها باطل است، موقعیت آنها به عنوان صراط مستقیم شناخته شده است.

و بالاخره موّدت آنها حسنه ‏اى است که هر فرد با ایمانى را از ترس و وحشت قیامت رهایى می بخشد.

آرى کسانى که داراى این اوصاف فوق العاده ممتاز هستند و عظمت مقام آنان در روایات معروف اهل سنّت و منابع مشهور اهل بیت علیهم السلام آمده است، هرگز با دیگران برابرى ندارند. در نتیجه با وجود آنها نمی توان به سراغ دیگران رفت، و به یقین این محبّت و موّدت مقدمه است براى مسأله ولایت و رهبرى که تداوم خط رهبرى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است.

فاطمه، کلمة الله

در آیۀ ٣٧ سوره بقره می خوانیم: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‏؛ سپس [حضرت] آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت؛ [و با آنها توبه کرد] و خداوند توبه او را پذیرفت؛ چراکه خداوند توبه ‏پذیر و مهربان است».

آیه فوق، که از یک سو گوشه ‏اى از داستان حضرت آدم علیه السلام را بیان می کند، و از سوى دیگر دلیل مهمّى بر مشروعیت توسّل می باشد، و از سوى سوم سخن از توبه و بازگشت به سوى خدا دارد، از آیات فضایل خمسه طیبه علیهم السلام محسوب می شود.

بعد از ماجراى وسوسه ابلیس و دستور خروج آدم از بهشت، آدم متوجّه شد که به خویشتن ستم کرده، و بر اثر فریب شیطان از آن محیط آرام و پرنعمت بیرون رانده شده، و در محیط پرزحمت‏ و مشقّت بار زمین قرار خواهد گرفت. آدم در اینجا به فکر جبران خطاى خویش افتاد و با تمام وجود متوجّه پروردگار شد، توجّهى آمیخته با کوهى از ندامت و حسرت و پشیمانى! لطف خدا نیز در این موقع به یارى او شتافت و چنانکه قرآن در آیه فوق می گوید: «آدم از پروردگار خود کلماتى دریافت داشت، سخنانى مؤثّر و دگرگون ‏کننده و با آن توبه کرد و خدا نیز توبه او را پذیرفت».

در مورد اینکه منظور از کلمات، که حضرت آدم به آنها متوسّل شد و به درگاه الهى توبه کرد، چه بوده است؟ نظریات مختلفى مطرح شده از جمله اینکه منظور از کلمات، حضرت محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام است؛ یعنى آدم علیه السلام به خمسه طیبه توسّل جست و آنها را شفیع درگاه خداوند قرار داد و خداوند به برکت آن بزرگواران توبه ‏اش را پذیرفت. احادیث فراوانى، در منابع شیعه و اهل سنّت، وجود دارد که این احتمال را تأیید می کند.

به چند نمونه از روایات مذکور توجّه کنید:

الف. ابن مغازلى از ابن عبّاس چنین نقل می کند: «سُئِلَ النَّبِی )ص( عَنِ الْکلِمَاتِ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ، فَتابَ عَلَیهِ؟ قَالَ: سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِی وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ إِلَّا مَا تُبْتَ عَلَی فَتَابَ عَلَیهِ؛‏ از پیامبر اکرم (ص) سؤال شد: که منظور از کلماتى که آدم آنها را از سوى خداوند دریافت کرد [و به آنها توسّل جست و توبه کرد] چه بوده است؟ حضرت رسول (ص) فرمودند: آدم از خداوند خواست که به حقّ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین توبه او را بپذیرد و خداوند توبه ‏اش را پذیرفت».

ب. علّامه نطنزى روایت زیر را در «خصائص العلویه»‏ از مجاهد نقل می کند: «انَّ الْکلِماتِ الَّتى تَلَقَّاها آدَمُ مِنْ رَبِّهِ، اللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ الّا تُبْتَ عَلَی فَتابَ اللَّهُ عَلَیهِ‏؛ کلماتى که آدم از خداوند دریافت کرد چنین بود: «پروردگارا! به حقّ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین توبه ‏ام را بپذیر، سپس خداوند توبه ‏اش را پذیرفت».

در الدّر المنثور از دیلمى در مسند الفردوس با سندى که به على علیه السلام منتهى می شود؛ همین معنى را نقل می کند که على علیه السلام می فرماید از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم درباره این آیه سؤال کردم تا آنجا که می گوید: «خداوند به آدم علیه السلام تعلیم داد که او را به حقّ محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین بخواند تا توبه ‏اش پذیرفته شود». این معنى در منابع اهل بیت علیهم السلام و منابع اهل سنّت از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده و روایات آن متعدّد و طرق آن متنوع است.

این حدیث را نباید فضیلت ساده‏ اى پنداشت و به سادگى از کنار آن گذشت که آدم علیه السلام هنگامى که می خواهد از ترک اولاى خود توبه کند - و این نخستین ترک اولایى بود که واقع شده - از سوى خداوند مأمور می شود که خدا را به حقّ محمّد و آل محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم یا به حقّ محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بخواند، تا توبه او پذیرفته شود.

زیرا این معنى درباره هیچ کس جز آنها وارد نشده است و مقامى است والا مخصوص آنها؛ و این نشان عظمت فوق العاده خمسه طیبه و پیامبر و اهل بیت او و امامان معصوم علیهم السلام است.

مصداق سورۀ «هل أتى»

سوره‏ «هل اتى» یکى دیگر از اسناد مهم فضیلت اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است. و به گفته گروه کثیرى از مفسّران شیعه واهل سنت درباره علی و فاطمه‏ و زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده، زیرا صبر و شکیبایى را در حد اعلى نشان دادند، و سه روز پى در پى، روزه خود را با آب افطار نمودند، و غذاى خویش را به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» بخشیدند.

هفده آیه آن که از آیه‏ «انَّ الابْرارَ یشْرَبُونَ مِنْ کاسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً؛ به یقین ابرار [و نیکان] از جامى می نوشند که باعطر خوش آمیخته است» آغاز می شود و تا آیه ٢٢ ادامه دارد.

درباره گروهى به عنوان‏ «ابْرار» (نیکان) سخن به میان می آید؛ ولى شأن نزول ‏ها و روایات متعددى که در منابع معروف اسلامى وارد شده، نشان می دهد که مصداق اتم و اکمل ابرار در این آیه، على علیه السلام و فاطمه و حسن و حسین علیهما السلام بوده ‏اند.

قابل توجّه اینکه در این آیات هفده گانه از انواع نعمت‏ هاى بهشتى، و برترین و بالاترین آنها اعم از معنوى و مادى بحث شده است. باغ هاى بهشتى، چشمه ‏هاى شراب طهور بهشتى، لباس ‏ها، زینت ‏ها، غذاها، تخت ‏ها و سریر ها، خدمت ‏کاران، بالاخره نعمت‏ هاى بزرگ و ملک عظیم سخن می گوید؛ تنها نعمتى که در لابه ‏لاى این همه نعمت به آن اشاره نشده همان همسران و حوریان بهشتى است که بعضى از آگاهان به رموز قرآن می گویند این امر به احترام بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام بوده است.

نخستین بار که این آیات نازل شد پس از انجام آن عبادت و اطاعت و ایثار ویژه از سوى این خانواده بود؛ و این خود فضیتلى بزرگ و موهبتى عظیم است که بعد از انجام آن عمل، این آیات نازل گردد. و به تعبیر دیگر على علیه السلام و خاندانش مصداق عالى این آیات، بلکه کامل ‏ترین نمونه آن محسوب می شوند؛ چراکه سبب نزول این آیات، عمل پاک آنها بود، و اگر کسى بخواهد این فضیلت بزرگ را انکار کند؛ خویشتن را فریب داده است.

اگر فضیلتى را با این شهرت نادیده بگیریم بقیه فضائل نیز به تدریج به چنین سرنوشتى دچار می شود، و روزى فرا خواهد رسید که افضلیت على علیه السلام و بانوى اسلام و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نیز زیر سؤال خواهد رفت.

به راستی چرا این روایت مشهور را که بزرگان محدثان و مفسران نقل کرده ‏اند و روایت معارض قابل ملاحظه ‏اى ندارد نادیده بگیریم و راه ‏هاى معرفت و شناخت آن بزرگواران به روى خود ببندیم؟!

سیوطى دانشمند معروف اهل سنت نیز در تفسیر «الدر المنثور»، از ابن مردویه از ابن عباس نقل می کند که آیه‏ «وَ یطعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِهِ ...» درباره على علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام نازل گردیده است.

شبلنجنى در «نورالابصار» داستان شأن نزل را به طور کامل آورده است‏ و همچنین گروه دیگرى از بزرگان مفسران و محدثان.

در حدیثى از امام مجتبى علیه السلام می خوانیم: «کلُّ مَا فِی کتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَوْلُهُ: إِنَّ اَلْأَبْرارَ فَوَ اَللَّهِ مَا أَرَادَ بِهِ إِلاَّ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ وَ أَنَا وَ اَلْحُسَینَ؛ هر جا در قرآن مجید ان الأبرار آمده به خدا سوگند منظور پروردگار از آن على بن ابى طالب و فاطمه‏ و من و حسین است». بدون شک خمسه طیبه آن پنج نور مقدس از روشن ترین مصداق روشن ابرار و مقربانند، این سوره عمدتاً به امیر مؤمنان على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام اشاره می کند، و هیجده آیه از آن بحث از فضائل آنها است.

عصمت

کلام پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: «فَانَّما هِی فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یرِیبُنِی ما ارابَها وَ یؤْذِینِی ما آذاها

؛ فاطمه پاره وجود من است، هر چیز که او را ناراحت می کند مرا ناراحت می کند، و هر چه او را آزار دهد مرا می آزارد»، حاکی از مقام بلند فاطمه زهرا علیها السلام از جمله مقام عصمت‏ اوست.

آیه تطهیر هم دلالت بر عصمت پنج تن آل عبا علیهم السلام دارد. البته عصمت در میان زنان ملازم با امامت نیست؛ ولى در بین مردان ملازم است و لهذا معصومى غیر از پیامبران و ائمّه علیهم السلام در بین مردان جهان سراغ نداریم!

مُحَدَّثه

یکی از نام های آن بانوى بهشتى مُحَدَّثه است. مراد از محدثه گفت و گو و سخن گفتن مستقیم فرشتگان با معصومین است. طبق روایت معروفی امام صادق علیه السّلام می فرماید: «إِنَّ فَاطِمَةَ (س) مَکثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ (ص) خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یوْماً وَ کانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلَى أَبِیهَا وَ کانَ یأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ (ع) فَیحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِیهَا وَ یطَیبُ نَفْسَهَا وَ یخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکانِهِ وَ یخْبِرُهَا بِمَا یکونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیتِهَا وَ کانَ عَلِی (ع) یکتُبُ ذَلِک؛ امام صادق علیه السلام فرمود: فاطمه علیها السلام بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله ٧٥ روز زنده بود و از مرگ پدرش اندوه سختی او را گرفته بود، جبرییل نزدش می آمد و او را در مرگ پدرش نیکو تعزیت می گفت و خوشدلش می ساخت و از حال پدرش و مقام او و آنچه بعد از وی برای ذریه اش پیش می آید گزارش می داد و علی علیه السلام آنها را می نوشت».

ولایت تکوینی

هنگامى که روح انسان قوى شود، و پرتوى از صفات الهى در جان او بیفتد، و به مقام قرب او نائل گردد، اراده ‏اش به فرمان خدا در جهان تکوین اثر می گذارد و آنچه را او می خواهد همان می شود.

این همان ولایت‏ تکوینی است که اولیاى خدا از آن برخوردار بودند، و همان چیزى است که سرچشمه کرامات مختلف می باشد و معجزات انبیا مرحله عالى آن است، فاطمه‏ زهرا علیها السلام از عنایت الهى سهم وافرى داشت و روایت زیر شاهد این مدعاست:

بسیارى از مفسّران اهل سنّت مانند زمخشرى و سیوطى در ذیل آیه شریفه: «کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّى لَک هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَاب؛ هر زمان زکریا وارد محراب او می شد غذاى مخصوصى در آنجا می دید. از او پرسید: اى مریم! این را از کجا آورده ‏اى؟ گفت: این از سوى خداست، خداوند به هر کس بخواهد بى حساب روزى می دهد».

از جابربن عبدالله نقل کرده ‏اند که: رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم چند روز بود غذایى نخورده بود، و کار بر او مشکل شد، به منزل همسرانش سر زد هیچ کدام غذایى نداشتند، سرانجام به سراغ دخترش فاطمه علیها السلام آمد و فرمود: دخترم! غذایى دارى من تناول کنم زیرا گرسنه‏ام؟ عرض کرد: نه بخدا سوگند!

هنگامى که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم از نزد او خارج شد، زنى از همسایگان دو قرص نان و مقدارى گوشت براى فاطمه علیها السلام هدیه آورد، و او آن را گرفت و در ظرفى گذاشت و روى آن را پوشاند و گفت: بخدا سوگند رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم را بر خود و فرزندانم مقدم می دارم!

و این در حالى بود که همه گرسنه بودند.

حسن و حسین را به سراغ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرستاد و از او دعوت کرد به خانه بیاید.

عرض کرد: فدایت شوم، چیزى خداوند براى ما فرستاده، و من آن را براى شما ذخیره کرده ‏ام.

پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: بیاور. و او ظرف غذا را نزد حضرت آورد. هنگامى که پیغمبر سر ظرف را برداشت مملو از نان و گوشت بود، هنگامى که فاطمه آن را دید در تعجب فرو رفت، و فهمید این نعمت و برکتى است از سوى خدا، شکر آن را بجا آورد و بر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم درود فرستاد.

پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: دخترم! این را از کجا آورده ‏اى؟

عرض کرد: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَاب؛ این از سوى خداست، خداوند به هر کس بخواهد، بیحساب روزى می دهد!».

پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم شکر خدا را بجا آورد و این جمله را فرمود: «الْحَمْدُ للهِ الَّذِی جَعَلَک شَبِیهَةً بِسَیدَةِ نِساءِ بَنِی اسْرائِیلَ؛ شکر می کنم خدایى را که تو را شبیه‏ [مریم] بانوى زنان بنى اسرائیل قرار داد.

هنگامى که روزى خوبى نصیب او می شد از او سؤال می کردند: این از کجاست؟ می گفت: از نزد خداست.

سپس پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به سراغ على علیه السلام فرستاد، او آمد، و همگى از آن غذا خوردند، و بقیه همسران پیامبر نیز خوردند و همه سیر شدند، و هنوز ظرف غذا پر بود!

فاطمه علیها السلام می گوید: من از آن براى تمام همسایگان فرستادم و خدا در آن برکت و خیر زیادى قرار داد. این نمونه ‏اى از کرامات آن بزرگوار بود.

شفاعت

در حدیثى می خوانیم که: فاطمه علیها السلام از پدرش خواست مهر او را شفاعت گنهکاران امت در قیامت‏ قرار دهد، این درخواست قبول شد و جبرئیل فرمان آن را از آسمان بر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل کرد.

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم آمده است که فرمود: «انَّما سَمَّاهَا فَاطِمَة لِانَّ اللهَ فَطَمَها وَ مُحِبِّیها عَنِ النّارِ؛ او را فاطمه نام نهاده، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است».

از این تعبیر استفاده می شود که نامگذارى بانوى اسلام به این نام، از سوى خداوند صورت گرفته، و مفهومش‏ این‏ است‏ که‏ خدا وعده‏ داده‏ است‏ او و کسانى که او را دوست دارند و در خط مکتب او باشند هرگز به دوزخ نروند.

امّ ابیها

در میان عرب معمول است که علاوه بر اسم، کنیه‏ اى نیز براى افراد انتخاب می کنند، اگر مرد باشد با «اب» شروع می شود و اگر زن باشد با «امّ».

در روایات اسلامى در میان کنیه‏ هاى فاطمه زهرا علیها السلام کنیه عجیبى دیده‏ می شود که چشم انداز دیگرى از عظمت فوق العاده آن حضرت را ترسیم می کند، به حدیث زیر گوش فرا دهید:

در «اسد الغابه» آمده است: «کانَتْ فاطِمَةُ تُکنّى امُ‏ ابیها؛ کنیه فاطمه امّ ابیها (مادر پدرش!) بود».

این معنا در کتاب «استیعاب» از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است.

این تعبیر عجیب که نظیر آن درباره هیچ یک از زنان اسلام دیده نشده، نشان می دهد که این دختر با وفا آنچنان نسبت به پدرش محبّت می کرد که گویى «یک مادر» براى او بود.

می دانیم پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در همان کودکى مادر خود را از دست داد، ولى این دختر از همان خردسالى از هیچ گونه محبّت و دلسوزى درباره پدر بزرگوارش فروگذار نکرد؛ هم دخترى دلسوز و فداکار و هم مادرى مهربان و ایثارگر و هم یارى وفادار محسوب می شد.

پارۀ تن پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم

احترام فوق العاده رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نسبت به فاطمه زهرا علیها السّلام که نشانه شخصیت فوق العاده فاطمه علیها السّلام بود و فراتر از محبّت پدر و فرزندى دیده می شد تا آنجا که طبق روایات معتبر او را «پاره‏ تن» خواند: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى وَ هِىَ نُورُ عَینِى وَ ثَمَرَةُ فُؤادِى وَ رُوحِىَ الَّتِی بَینَ جَنْبَی وَ هِىَ الْحَوْراءُ الْانْسِیةُ؛ فاطمه پاره‏ تن‏ من است، و نور چشمان من، و میوه دلم، و روح من است و او حورى انسان صفت است».

محبوب ترین نزد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم

فاطمه علیها السلام محبوب ‏ترین‏ افراد نزد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بود؛ آن حضرت این جمله پر معنى را به پیشگاه خداوند عرضه می داشت: خداوندا! این دخترم فاطمه و محبوب ترین‏ خلق نزد من است.

حال ببینیم پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم تا چه حد به دخترش فاطمه علیها السلام اظهار علاقه می کرد و او را دوست می داشت:

١. در حدیثى از زبان عایشه می خوانیم که می گوید: «ما رَایتُ احَداً اشْبَهَ کلاماً وَ حَدِیثاً مِنْ فاطِمَةَ بِرَسُولِ اللهِ (ص) وَ کانَتْ اذا دَخَلَتْ عَلَیهِ رَحَّبَ بِها، وَ قامَ الَیها، فَاخَذَ بِیدِها فَقَبَّلَها، وَ اجْلَسَها فِی مَجْلِسِهِ؛ من هیچ کس را در سخن گفتن از فاطمه شبیه ‏تر به رسول خدا (ص) ندیدم، هنگامى که وارد بر پدر می شد به او خوش آمد می گفت، و در برابر دخترش فاطمه بر می خاست، دست او را می گرفت و می بوسید، و او را در جاى خود می نشاند».

٢. در حدیث دیگرى آمده است که گیسوان او را می بوسید: «کانَ کثِیراً ما یقَبِّلُ عُرْفَ فاطِمَةَ».

٣. در حدیث دیگرى می خوانیم که در بسیارى از اوقات دهانش را می بوسید: «کانَ کثِیراً ما یقَبِّلُها فِی فَمِها».

سرور زنان عالم

در حدیث معروف در فضیلت بانوى اسلام حضرت فاطمه‏ سلام اللَّه علیها از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که می فرماید: «أمّا ابنَتی فاطمةُ فانها سیدةُ نِساءِ العالَمینَ مِن الأوّلِینَ و الآخِرِینَ؛ دخترم فاطمه بانوى زنان جهان از اولین و آخرین است».

در روایتی دیگر پیامبر در حق او چنین فرموده: «یَا فَاطِمَةُ اَلا تَرْضَیْنَ اَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ، وَ سَیِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ، وَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ؛‏ دخترم فاطمه‏! آیا به این کرامتى که خدا به تو داده راضى نمی شوى که تو، سرور زنان جهان و سرور زنان این امّت و سرور زنان با ایمان باشى».

اما این که «فاطمه» «سیده نساء» عالمین است این تعبیر با همین لفظ یا لفظى که این معنا را می رساند بطور تواتر از پیامبر رسیده است اما از طریق شیعه که در آن تردیدى نیست، و اما از طرق برادران اهل تسنن فقط در اینجا به قسمتى از مدارک معروف آنها اشاره می کنیم.

١. «بخارى در «صحیح» خود ج٤، ص٢٤٧ در کتاب «بدأ الخلق» و در ج٨، ص٨٩ کتاب «الاستئذان».

٢. «مسلم» در کتاب «صحیح» ج٨، ص١٤٢ در کتاب «فضائل الصحابه» «باب فضائل فاطمه بنت النبی» و در ص١٤٣.

٣. امام احمد حنبل در کتاب «مسند» ج٥، ص٣٩١ و در ج٦ ص٢٨٢.

٤. ترمذى در کتاب «صحیح» خود ج٣٠٦، «باب مناقب الحسن و الحسین»

٥. «نسائى» در کتاب «الخصائص» ص٣٤.

٦. «حاکم» در کتاب «مستدرک» ج٣، ص١٥٦.

٧. «ابو نعیم» در کتاب «حلیة الاولیاء» ج٢، ص٤٢.

٨. «ابن ماجه» در صحیح خود در باب «ما جاء فى ذکر مرض النبی».

٩. «ابو داود طیالس» در «مسند» خود ج٦ فى احادیث النساء.

١٠. «ابن عبد البر» در کتاب «استیعاب جزء ٤، ص٣٦٣.

١١. «ابن اثیر» در کتاب «اسد الغابه» ج٥، ص٥٢٢.

١٢. «ابن حجر عسقلانى» در کتاب «الاصابه» ج٤، ص٣٦٧.

١٣. «محب طبرى» در کتاب «ذخائر العقبى» ص٤٣.

١٤. «متقى هندى» در کتاب «کنز العمال» ج٦، ص١٥٣ و ج٧ ص١١١.

و بسیارى دیگر نیز همین معنى را نقل کرده ‏اند که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به فاطمه زهرا فرمود تو «سیدة نساء عالمین» هستى.

بتول

اگر به بانوى اسلام، فاطمه زهرا علیها السلام «بتول» گفته می شود، به خاطر آن است که او از زنان عصر خود از نظر اعمال، رفتار و معرفت جدا و برتر، و به حالت انقطاع الى اللَّه رسیده بود.

محور خشم و خشنودى خداوند

فاطمه‏ زهرا علیها السلام به جایى رسیده که خشنودى و غضب‏ او، خشنودى خدا و رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم شده است، و این ارزشى است والا که هیچ چیز با آن برابرى نمی کند.

در کتاب ‏هاى متعدد معروفى از اهل سنّت و در روایات متعدد و فراوانى آمده است که پیغمبر به فاطمه زهرا علیها السلام فرمود: «انَّ اللهَ یغْضِبُ لِغَضَبِک وَ یرْضى لِرِضاک‏؛ خداوند بخاطر خشم تو خشمگین می شود، و به خاطر رضاى تو راضى».

در صحیح بخارى که معروف ‏ترین منابع حدیث اهل سنّت است، چنین می خوانیم: پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ اغْضَبَها فَقَدْ اغْضَبَنِی‏؛ فاطمه پاره وجود من است، هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده».

بدیهى است علاقه پدر و فرزندى هرگز نمی تواند چنین پدیده ‏اى را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول الله» چیزى را اراده نمی کند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگى خشنودى و رضاى فاطمه با خشنودى و رضاى خدا و پیامبر دلیلى جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد.

احادیث‏ در این‏ زمینه بسیار است و همگى حاکی از مقام بلند فاطمه زهرا علیها السلام در معرفت پروردگار و مقام عصمت و اخلاص و ایمان اوست‏.

تنها همتای علی علیه السلام

اگر علىّ بن ابیطالب «صلوات‏اللَّه علیه» نبود هیچ مردى قابلیت نداشت که در کنار فاطمه علیها السلام قرار بگیرد.

در روایات متعدّدى این معنى را از قول امام صادق علیه السلام یا دیگر معصومین علیهم السلام می خوانیم: «لَوْلا انَّ اللَّهَ خَلَقَ امْیرَالْمُؤْمِنینَ (ع) لِفاطِمَةَ (س) ما کانَ لَها کفْوٌ عَلَى الْأَرْضِ‏؛ اگر خداوند امیرمؤمنان على علیه السلام را نیافریده بود، فاطمه علیها السلام همتائى براى همسریاش در تمام روى زمین نداشت».

بدیهى است این بیهمتائى نه از نظر ارزش هاى ظاهرى و مادّى است، بلکه صرفاً ناظر به ارزش هاى معنوى، ایمان و تقوا و قرب به پروردگار و مقامات فوق ‏العاده و والاى انسانى است.

همین مطلب نیز از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده است که فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت اى محمّد! خداوند جلّ ‏جلاله می فرماید: «لَوْ لَمْ اخْلُقْ عَلِیاً لَما کانَ لِفاطِمَةَ ابْنَتِک کفْوٌ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ، آدَمٌ فَمَنْ دُوْنَهُ‏؛اگر من على را نمی آفریدم کفو و همتائى براى همسرى دخترت فاطمه‏ در تمام روى زمین پیدا نمی شد، از آدم گرفته تا دیگران».

سخن آخر: (مدافع ولایت)

دفاع‏ حضرت زهرا علیها السلام از حریم قدس علوى و حمایتش از امیرمؤمنان على علیه السلام در دوران پر درد و رنج پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بر کسى پوشیده نیست.

گرچه حیاتش بعد از پدر همان‏ گونه که خود از خدایش تقاضا کرد طولانى نشد و چندین روز بیشتر نگذشت که به جوار قرب خدا و دیدار پدر شتافت، ولى در همین مدت از بذل هر گونه فداکارى و ایثار در حق امیرمؤمنان على علیه السلام و دفاع از اسلام فروگذارى نکرد.

او نگران شخص خود نبود، او نگران امت اسلامى بود که چه آینده شوم و دردناکى در پیش داشت.

او همیشه و در واپسین لحظه عمر کوتاه و پر درد و رنجش بالخصوص همچون شمعى می سوخت تا اطراف خود را روشن سازد و گمراهان را نجات دهد و مدافع حق و عدالت باشد.

منابع:

١. زهرا سلام الله علیه؛ ابرترین بانوى جهان

٢. پیام قرآن


یادداشت

٣
صحیفه سجادیه
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه

از منابع مهمی که جزء میراث ‏های مهم شیعه محسوب می ‏ شود، کتاب‏ صحیفه‏ سجّادیه‏ است که مجموعه ‏ای است از بهترین و فصیح ‏ترین و زیباترین دعاها، با محتوای بسیار بلند و بالا و عمیق که جمله به جمله آن درس تازه ‏ای به انسان می ‏ آموزد، و به راستی طرز نیایش و مناجات با خداوند را به هر انسانی می ‏ آموزد، و روح و جان آدمی را نور و صفا می ‏ بخشد.

این مجموعه چنان که از نامش پیداست از دعاهای چهارمین پیشوای مکتب شیعه، امام علی بن الحسین بن علّی بن ابی طالب، مشهور به «سجّاد» علیه السلام است. ما هر وقت بخواهیم روح دعا و نیایش و توجّه بیشتر به درگاه خداوند و عشق به ذات پاکش در ما پیدا شود به سراغ این دعاها می ‏ رویم و همچون گیاهان نورس که از ابر پربرکت بهاری سیراب می ‏ شوند از آن سیراب می ‏ گردیم.

حوزه معنایی ورود دعاها

امام سجاد علیه السلام بعد از واقعۀ کربلا حدود سی و پنج سال در سخت ترین شرایط می زیست و قسمت مهمی از زندگی آن حضرت در دوران حکومت عبدالملک، خلیفۀ بی رحم و سفاک اموی و دوران فرمانداری حجاج بر کوفه بود. شیعیان و علاقه مندان به اهل بیت علیهم السلام آنقدر در فشار بودند که حتی اگر نام کسی علی بود جانش در خطر بود و مجبور بود نام اصلی خود را پنهان کند و به نام دیگری خود را بنامد.

بسیاری از سرشناسان اصحاب امیرمؤمنان و یاران امام حسین علیهما السلام را گرفتند و شهید کردند. به همین دلیل موالیان اهل بیت علیهم السلام ناچار بودند از محیط عراق و حجاز هجرت کنند و یا مخفیانه زندگی نمایند.

از سویی دیگر، براثر بی بند و باری حکومت، تودۀ مردم از اسلام و تعلیمات حیات بخش آن فاصله گرفتند. به گونه ای که مکه و مدینه مرکز خوانندگان و نوازندگان معروف شده بود و مجالس عیش و نوش و آمیخته با انواع گناهان در دو کانون مهم اسلامی یعنی حرمین شریفین تشکیل می شد.

جنایات معروف عبدالملک دربارۀ مردم این دو شهر که بهدنبال قیام هایی بر ضد آنها صورت گرفت، اوضاع را پیچیده تر و بحرانی تر ساخت.

والی او حَجّاج در کوفه چنان محیط وحشتناک و رعب آوری ایجاد کرده بود که هیچ کس را یارای گفتن حق نبود. داستان زندان وحشتناک حَجّاج با آن وسعت و کثرت، با آن همه شکنجه ها و جنایاتی که در طول تاریخ اسلام کمتر دیده می شود، معروف است.

در چنین شرایطی نه آزادی زمان حکومت امیرمؤمنان علیه السلام بود تا دانشمندان و علمای اسلام بتوانند حقایق را بازگو کنند و علاقه مندان به اهل بیت علیهم السلام از آنها سخن بگویند و نه ضعف حکومت های بنی امیه و بنی عباس در دوران امام باقر و امام صادق علیهما السلام در آن زمان وجود داشت تا بتوانند از آن فرصت استفاده کنند و به نشر علوم اسلام و علوم اهل بیت علیهم السلام بپردازند.

بنابراین، آن حضرت بهترین راه را برگزید؛ راهی که تنها مخاطبش پروردگار بود، ولی در قالب دعا و مناجات و عرض حاجت به درگاه او آنچه را که لازم بود، بیان فرمود و خلق را هدایت کرد.

و عجب اینکه نشر همین دعاها نیز آسان نبود و به صورت یک گنج پنهان دست به دست می شد و سعی در اخفای آن داشتند ولی به هر حال امام علیه السلام گفتنی ها را گفت و از خود به یادگار گذاشت. گروهی در آن زمان بر آن دست یافتند و گروه بیشتری در زمان های بعد.

از مسائل جالب اینکه امام علیه السلام در بسیاری از دعاهای خود سخن را از صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام شروع می کند و حتی در بندبند دعا، صلوات را تکرار می فرماید؛ همان صلواتی که پیروان اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت در تشهد نماز آن را ترک نمی کنند.

گویا امام علیه السلام با این برنامه می خواسته مقام والای اهل بیت علیهم السلام را که ذکر فضایل آنها جرم محسوب می شد و زبان گویندگانش را می بریدند، به این وسیله روشن سازد و از این طریق، فضایل آنها را ماندگار کند و با فراموششدن آن مبارزه نماید.

اضافه بر این، در روایات اسلامی به ویژه نهج البلاغه آمده است که هرگاه دعا، آمیخته با صلوات بر پیغمبر و آل او علیهم السلام شود به اجابت می رسد. زیرا خداوند کریم تر از آن است که از دو درخواست یکی را بپذیرد و دیگری را نپذیرد.

راهبرد نیایش در صحیفه سجادیه

پس از شکست دو امپراطوری بزرگ ایران و روم و گسترش حکومت اسلامی در جهان با پشتوانۀ نیروی عظیم نظامی و سیاسی، خطر بزرگ رفاه طلبی و تجمل پرستی که نتیجۀ مستقیم فتوحات گسترده بود، اسلام و مسلمین را تهدید می کرد.

امام سجاد علیه السلام برای دفع این خطر ازطریق دعاها و نیایش های بسیار آموزنده که انسان را از دنیاپرستی و هوی پرستی بهسوی خدا و بیاعتنایی به زرق و برق دنیا سوق می دهد مبارزه کرد.

در اینجا زمام سخن را به مرحوم شهید صدر می سپاریم که مقدمۀ زیبایی بر صحیفۀ سجادیه نوشته است؛ او چنین می گوید: «مقدر چنین بود که امام علیه السلام مسئولیت های رهبری و روحانی خود را بعد از شهادت پدرش به دست گیرد. این مقام مقدس را در نیمۀ دوم قرن اول، در باریک ترین شرایطی که بر امت اسلامی می گذشت یعنی مرحله ای که موج فتوحات صدر اسلام پیامد هایی به دنبال آورده بود تعهد فرمود. این موج با هیجان روحی اش با حماسۀ رزمی ایدئولوژی اش تا آن زمان کشیده شده بود؛ موجی که قدرت فرمانروایی کسراها و قیصرها را متزلزل ساخت و ملل مختلف و بلاد گسترده ای را به دعوت جدید فراخواند و در پیامد آن، مسلمانان آن روز، یعنی نیمۀ دوم قرن اول هجری، زمامدار بخش عظیمی از جهان متمدن شدند.

با اینکه این زمامداری گسترده، نیروی عظیمی در زمینۀ جهانی برای مسلمانان از نظر سیاسی و نظامی به وجود آورد، آنان را در برابر خطری بزرگ، بیرون از حدود سیاسی و نظامی قرار داد و ضرورت ایجاب می کرد از همان ابتدا با یک حرکت قاطع جلوی آن خطر ایستادگی شود.

آن خطر بزرگ ناشی از پیشامد امواج رفاه و آسایش در جامعۀ اسلامی در پیامد هولناک فتوحات نامبرده بود. چون این امواج هر جامعه ای را در معرض خطر قرار می دهد، خطر کشیده شدن به لذات دنیا و اسراف و افراط در فرو رفتن در تجملات و زیبایی های زندگی محدود این جهان و درنتیجه خاموش شدن آن شوق سوزانی که از ارزش های اخلاقی و پیوند های روحی نسبت به خدا و روز قیامت در مسلمانان پدید آمده بود. این خطر خاموش شدن آنها تا جایی بود که احتمال می رفت این پیوندها کاربرد خود را در مقابل انسانها و برای رسیدن به اهداف عظیم خود از دست بدهند. درست همین اوضاعی که امروزه پیش آمده است. برای روشن شدن بیشتر مطلب کافی است شما نگاهی به کتاب اغانی ابوالفرج اصفهانی بیفکنید.

امام علی بن الحسین علیه السلام این خطر را احساس فرمود و برای علاج آن آغاز به کار کرد. برای جلوگیری از آن، «نیایش» را بنیاد قرار داد.

صحیفۀ سجادیه که امروز در دست ماست محصول و نتیجۀ این نیایش هاست. این امام بزرگ با قدرت بلاغت بی مانند و نیروی بیانی که روش های ادبیات عرب از رسیدن به آن ناتوان اند و اندیشۀ الهی مخصوص به خود توانست از ظریف ترین و دقیق ترین مفاهیمی که رابطۀ انسان را با خدا نشان می دهد و نشاط و وجد خدایابی او را برمی انگیزد و وابستگی و تعلق انسان به مبدأ و معاد را تجلی می بخشد، تعبیر بسازد و ارزش های اخلاقی و حق و تکلیف ناشی از آن را در قالب تعبیر و کلمات مجسم نماید.

امام علی بن الحسین با این مواهبی که به او داده شده توانست از عملکرد نیایش خود یک جوّ روحی در جامعۀ اسلامی بسازد که یک فرد مسلمانان دربرابر تندباد هوس ها پایدار بماند و وقتی زمین می خواهد او را به طرف خود بکشاند او محکم به خدایش وابسته شود و خدا به او بفهماند برای چه ارزش های روحی روی زمین پدید آمده تا اینکه در دوران ثروت و رفاه در روی آن امین باشد همان گونه که در روزگار گرسنگی که سنگ به شکم می بست امین می بود.

در حالات امام علیه السلام آمده است که او در هر جمعه برای مردم سخنرانی می کرد، آنان را به زهد در دنیا و رغبت و شوق به کارهای آخرت فرامی خواند و موعظه می کرد و قطعه هایی از انواع نیایش، ستایش و ثناهایی را که نشان دهندۀ بندگی خالصانۀ او نسبت به خدای سبحان و بی همتا و بی انباز است به گوش مردم می رساند.

به این ترتیب صحیفۀ سجادیه را باید به عنوان بزرگ ترین عمل اجتماعی متناسب با ضرورت مرحله ای که مسئولیت رهبری آن به عهدۀ امام علیه السلام بود معرفی کرد. علاوه بر آن، یگانه میراث فرهنگی الهی، یک منبع بزرگ مکتبی و یک مشعل هدایت ربانی و یک مدرسۀ اخلاق و تربیت اسلامی است که با گذشت روزگاران پایدار می ماند و انسانیت، پیوسته به این میراث محمدی وعلوی نیازمند است و هرچند گمراهی های شیطان و فریبندگی دنیا فزون تر گردد نیاز به آن بیشتر می شود».

اسناد و مدارک صحیفه سجادیه

بسیاری از بزرگان ادعای تواتر اسناد صحیفۀ سجادیه را کرده اند، ازجمله مرحوم محدث آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعة می گوید: صحیفۀ سجادیۀ نخستین که سند آن به زین العابدین علی بن الحسین به صورت متواتر می رسد از آن به اخت القرآن، انجیل اهل بیت، زبور آل محمد و گاهی به صحیفۀ کامله یاد می شود و اصحاب ما اهتمام کاملی به روایت و نقل آن داشته، در اجازات خود از آن بهنحو ویژه یاد می کردند. از حیث سند از متواترات است، زیرا در هر عصری و در هر طبقه، قشری بهشکل ویژه مورد اجازه و روایت بود.

و همچنین بزرگان دیگری مانند مجلسی اول که معتقد است اسناد آن به قدری زیاد است که به عدد بزرگ ٥٦١٠٠ می رسد: «و یرتقی الأسانید المذکورة هنا الی ستة و خمسین ألف اسنادا و مائة اسناد».

البته ممکن است این تواتر در بخشی از سند روایت باشد نه در تمام آن. ولی به هر حال دلیل بر این است که بزرگان علم حدیث و فقه، اهتمام فوق العادهای به این کتاب شریف داشته اند و همچون پروانگانی بر گرد شمع آن گردش می کردند. این ادعای تواتر به اضافۀ شهرتی که در کلمات جمعی از بزرگان آمده است می تواند از قرائن وثوق به این مجموعه باشد، زیرا یکی از طرق صحت حدیث، وثوق به خود حدیث است، قطع نظر از روات حدیث.

مرحوم شیخ حر عاملی در فایدۀ دوم از فواید خاتمۀ کتابش به نام «هدایة الامة الی احکام الائمّة» می گوید: «کتاب های زیادی به دست ما رسیده که در زمان معصومین علیهم السلام تألیف و جمع آوری شده. در این میان کتاب هایی که مورد اعتماد است و نزد ما ثابت است هرچند ما در کتاب هایمان چیزی از آن نقل نکرده ایم، زیرا نصوص احکام فرعیه در آن نبوده است. از آن جمله صحیفۀ کامله است که از مولای ما علی بن الحسین علیه السلام نقل شده و امام باقر علیه السلام و برادرش زید بن علی بن الحسین به خط خود نوشته اند و مقابله شده و اسناد آن مشهور است..

در مجموع صحیفۀ سجادیه از نظر سند دارای اعتبار بالایی است زیرا:

اولاً: محتوای آن چنان محتوای فصیح و بلیغ و ژرف و دقیقی است که صدور آن از غیر امام معصومی که با عالم غیب مرتبط است، بسیار بعید به نظر می رسد و همانگونه که دیدیم جمعی از علمای بزرگ نیز بر همین موضوع تکیه کرده اند.

ثانیاً: بسیاری از بزرگان علما در اجازات روایی خود به آن اشاره کرده و آن را ستوده اند که عدد آن بالغ بر هزاران نفر می شود.

ثالثاً: بعضی از فقهای بزرگ در مسائل فقهی به بعضی مضامین آن که جنبۀ فقهی دارد، استناد کرده اند.

رابعاً: اهتمام عمومی شیعیان به قرائت و تلاوت دعاهای صحیفه قرینۀ دیگری بر صحت اسناد آن به امام بزرگوار، امام علی بن الحسین علیهما السلام می باشد و یکی از نشانه های این اهتمام، نوشتن شروح متعددی توسط جمعی از بزرگان و دانشمندان بر این دعاهاست.

صحیفه سجادیه از نگاه اندیشمندان

قاطبۀ علما و دانشمندان که صحیفۀ سجادیه را مورد بررسی قرار داده اند، اعم از شیعه و اهل سنت و حتی غیر مسلمانان اعتراف به عظمت اعجازمانند آن کرده اند.

از جمله علامۀ طنطاوی مفتی اسکندریه در مصر و مؤلف تفسیر معروف «الجواهر فی تفسیر القرآن»، هنگامی که آیت اللّه نجفی مرعشی رحمة اللّه علیه یک نسخه از صحیفۀ سجادیه به ضمیمۀ نامه ای برای او فرستاد، از آن هدیۀ گران بها بسیار خوشوقت شد و آن را فوق العاده ستود و در پاسخ مرحوم آیت اللّه نجفی مرعشی چنین نوشت: «نامۀ گرامی مدتی پیش به ضمیمۀ کتاب صحیفه علی بن الحسین زین العابدین ریحانة المصطفی صلی الله علیه و آله رسید. کتاب را با دست تکریم گرفتم و آن را کتابی یگانه یافتم که مشتمل بر علوم و معارف و حکمت هایی است که در غیر آن یافت نمی شود. راستی چه کتاب کریمی است! خداوند شما را در برابر این هدیۀ عالی بهترین پاداش دهد و به نشر علم و هدایت موفق و مؤید بدارد. نکتۀ دیگر اینکه آیا کسی از علمای اسلام این کتاب را شرح کرده و چیزی از آن شروح نزد شما یافت می شود؟».

مرحوم آیت اللّه نجفی مرعشی در پاسخ به نامۀ علامۀ طنطاوی تعدادی از شروح صحیفۀ سجادیه را نام می برد و به همراه آن نامه کتاب ریاض السالکین شرح معروف مرحوم سید علی خان را برای او می فرستد و او مجدداً نامۀ تشکرآمیز جالبی برای آن عالم ربانی ارسال می دارد.

امام راحل امام خمینی قدس سره هنگامی که کتاب صحیفۀ سجادیه را به عنوان هدیه برای نوۀ خود فرستاد در نامه ای خطاب به ایشان چنین نوشت: «صحیفۀ کاملۀ سجادیه... از بزرگ ترین مناجات های عرفانی در خلوتگاه انس است که دست ما کوتاه از نیل به برکات آن است. کتابی است الهی که از سرچشمۀ نور خداوند نشأت گرفته و طریقۀ سلوک اولیاء بزرگ و اوصیای عظیم الشأن را به اصحاب خلوتگاه الهی می آموزد.

کتاب شریفی است که سبک بیان معارف الهیۀ اصحاب معرفت را چون سبک قرآن کریم بدون تکلف الفاظ در شیوۀ دعا و مناجات برای تشنگان معارف الهیه بیان می کند. این کتاب مقدس همچون قرآن کریم سفرۀ الهی است که در آن همه گونه نعمت موجود است و هر کس به مقدار اشتهای معنوی خود از آن استفاده می کند».

پروفسور آنه ماری محقق آلمانی مسیحی مذهب، هنگامی که دسترسی به «صحیفۀ سجادیه» پیدا کرد چنین گفت: «من خودم همواره دعاها، احادیث و اخبار اسلامی را از اصل عربی آن می خوانم، بخش کوچکی از کتاب مبارک صحیفۀ سجادیه را به آلمانی ترجمه و منتشر کردم».

سپس این نویسنده به تأثیر مهم ترجمۀ این کتاب بر یک خانم کاتولیک متعصب اشاره کرده، می نویسد: «این خانم کاتولیک وقتی فهمید من دعاهای اسلامی را ترجمه می کنم، دلگیر شد که مگر در مسیحیت و در کتب مقدسۀ خودمان کمبودی داریم که تو به ادعیۀ اسلامی روی آوردی؟! وقتی کتابم چاپ شد، یک نسخه برای او فرستادم. یک ماه بعد تلفن زد و گفت: صمیمانه از هدیۀ این کتاب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعا آن را می خوانم».

در «موسوعۀ الفرق المنتسبة للاسلام» که تحت اشراف یکی از علمای بزرگ اهل سنت «شیخ علوی بن عبد القادر السقاف» نوشته شده - در جلد ٦، ص ٨٥ - چنین آمده است: «بعد از جریان کربلا که امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام دردناک ترین حوادث را در روز عاشورا مشاهده کرد و سپس آن حضرت را به اسارت توهین آمیز به دمشق بردند شب و روز می گریست تا آنجا که عنوان «بَکاء» (بسیار گریهکننده) لقب گرفت.

در این حال طبیعی بود که آن اندوه دائمی را که قلب امام را می فشرد در سخنان و خطبه هایش تجلی کند و خلافت اموی حاکم را به شدت بکوبد، همان خلافتی که در آن زمان هنوز نام جدش علی علیه السلام را بر منابر بعد از هر نماز می بردند و سبّ می کردند.

امام سجاد علیه السلام پنجاه و چهار دعا را در یک کتاب جمع کرد، کتابی که به نام دعاهای صحیفۀ سجادیه نامیده شد، که هر کس این دعاها را بخواند یقین پیدا می کند که امام علیه السلام در این دعاها هرگز تقیه نکرد و خلافت اموی را تحت ضربات سنگین خود قرار داد.

این دعاها به یقین دعاهای انقلابی است و از امامی صادر شده که شاهد مهم ترین انقلاب اسلامی از نظر حجم و کوتاه ترین آنها از نظر زمان (یعنی واقعۀ کربلا) بود. هنگامی که امام علیه السلام نتوانست با خون خود انقلاب کربلا را آبیاری کند با زبانش که همچون شمشیر برنده ای بود در آن شرکت جُست».

اینها بخش کوچکی از گواهی صاحب نظران است.

مضامین عرشی صحیفه

اگر در پی معیارهای حجیت سند باشیم پذیرش حدیث و روایت آن گونه که در علم اصول تحقیق شده معیار اصلی وثوق و اعتماد و اطمینان به روایت است که از طرق مختلف ممکن است به وجود آید. گاه سلسله سند با راویان مورد اعتماد، سبب وثوق به روایت می ‏ شود و گاه کثرت و تعدّد روایت آن هم در کتب معتبر و مشهور چنین اعتمادی را حاصل می ‏ کند و گاه محتوا آن قدر بلند و عمیق و والاست که گواهی می دهد تنها از فکر پیامبر صلّی الله علیه و آله یا امام معصومی تراوش کرده است و همین سبب اعتماد ما به چنین روایتی می ‏ شود.

این مسأله را در باره صحیفه‏ سجّادیه - علاوه بر اسناد معتبری که برای آن ذکر کرده ‏اند - یعنی دعاهای بسیار بلند، با برترین محتوا و عالی ترین مضمون که از «امام سجاد علی بن الحسین زین العابدین» علیه السلام نقل شده است، نیز گفته ‏اند.

بی‏شک هر کس در محتویات صحیفه‏ سجّادیه دقّت کند و در مضامین آن دقیق شود و به گوشه ‏ای از اسرار آن پی برد اعتراف خواهد کرد که اینها کلمات یک انسان عادی نیست. اینها سخنانی است که حتما از پیامبر صلّی الله علیه و آله یا امام معصومی باید صادر شده باشد. به تعبیر بزرگان علمای شیعه و اهل سنّت که در عبارات گذشته آمد، برتر از کلام مخلوق و پایین‏ تر از کلام خالق است.

در این میان تمام علما و دانشمندانی که صحیفۀ سجادیه را مورد بحث و بررسی قرار داده اند، اعم از شیعه و غیر شیعه، اعتراف دارند که مضامین این دعاها به قدری بالا و عالی است که صدور آن از غیر امام معصوم امکان پذیر نیست؛ همان مطلبی که دربارۀ خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار نهج البلاغه عنوان شده است.

مرحوم «صاحب جواهر» که دقت او در اسناد روایات بر همگان واضح است در بحث نماز جمعه و اینکه این نماز مانند منصب قضاء و اجرای حدود از مناصب امامت است به دعای روز جمعه و عید قربان استدلال کرده و می گوید: «و فی الصحیفة المعلوم أنّها من السجاد علیه السلام...؛ در صحیفۀ سجادیه که مسلم است از امام سجاد علیه السلام می باشد چنین می خوانیم...».

و مرحوم «آیت اللّه بروجردی» که علاوه بر مقام فقاهت از بزرگان علم رجال در عصر ما محسوب می شود در مباحثی که دربارۀ نماز جمعه داشت، هنگامی که به صحیفۀ سجادیه می رسد می فرماید: «و لا یخفی أنّ کون الصحیفة من الإمام علیه السلام من البدیهیات و هی زبور آل محمد یشهد بذلک اُسلوبها و نظمها و مضامینها التی یلوح منها آثار الإعجاز؛ مخفی نماند که بودن صحیفه از امام سجاد علیه السلام از بدیهیات است و آن زبور آل محمد است، اسلوب و نظم و مضامین آن که آثار اعجاز از آن نمایان است گواه بر این مطلب می باشد».

مرحوم «سید محسن امین»، که یکی از علما و محققین عصر ماست، در کتاب معروف «کشف الارتیاب»، هنگامی که به نام صحیفۀ سجادیه می رسد، می گوید: «کفی دلیلاً علی صحّة نسبتها بلاغة ألفاظها فضلاً عن صحّة أسانیدها و عظیم شهرتها...؛ برای اثبات صحت نسبت صحیفۀ سجادیه به امام علی بن الحسین علیه السلام، همین مقدار کافی است که الفاظ آن بسیار بلیغ است و اسناد صحیح دارد و شهرت عظیمی را داراست...».

و در فراز دیگری که در کتاب «اعیان الشیعه» از آن عالم بزرگ نقل شده چنین می خوانیم: «بلاغت الفاظ صحیفه و فصاحتش که هیچ کس نمی تواند بر آن پیشی بگیرد و علو مضمونش و آنچه در آن از انواع خضوع برای خداوند متعال و ثناء بر ذات مقدسش و روش های شگفت انگیز در طلب عفو و کرم و توسل به او است، برترین شاهد بر صحت نسبتش به آن امام بزرگوار است و نشان می دهد که این دُرّ گرانبها از آن اقیانوس و این گوهر از آن معدن و این میوه از آن درخت برومند است. اضافه بر این، چنان شهرتی دارد که جای تردید باقی نمی گذارد».

مرحوم «سید علیخان مدنی» که شرح مهم و گسترده ای دربارۀ صحیفۀ سجادیه به نام «ریاض السالکین» دارد، می گوید: «بلاغت بیان دعاهای صحیفۀ سجادیه و اهمیت بیانات آن به اندازه ای است که صاحبان بلاغت را وادار کرده سر تعظیم دربرابر آن فرود آورند و اعتراف به عجز خود در برابر آن کنند».

مرحوم علامه مجلسی در جلد ١٠٧ بحارالانوار، در اجازه نامه ای که از پدرش درمورد صحیفۀ سجادیه نقل می کند، چنین آورده است که پدرش در پایان این اجازه نامه بعد از ذکر اسناد مختلف صحیفۀ سجادیه می گوید: «حاصل این است که شکی نیست که صحیفۀ کامله از مولای ما امام سجاد علیه السلام است و فصاحت و بلاغت و مشتمل بودن آن بر علوم الهیه ای که برای غیر معصوم ممکن نیست، گواه بر این معناست و پروردگار جهانیان را بر این نعمت بسیار باارزش عظیمی که به ما شیعیان مرحمت فرموده، سپاس می گویم و بر مدینۀ علوم ربانیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عترتش که ابواب این علوم و حکمت های مقدس بودند درود می فرستم».

مرحوم «میرداماد» در شرح صحیفۀ خود در تعلیقاتش می گوید: «ان فی انجیل اهل بیت و زبور آل محمد رموزا سماویة و الفاظا الهیة و اسالیب وحیانیة؛ در انجیل اهل بیت و زبور آل محمد رموزی آسمانی و الفاظی الهی و اسلوب های وحیانی وجود دارد».

مرحوم «امام خمینی» در کتاب «آداب الصلاة» چنین می فرماید: «در کلمات ائمۀ اطهار خصوصاً در صحیفۀ سجادیه، همان صحیفۀ نورانیۀ الهیه که از سماوی عرفان عارف باللّه و عقل نورانی سید الساجدین نزول یافته، برای خلاص بندگان خدا از زندان طبیعت و فهماندن ادب عبودیت و قیام در خدمت ربوبیت برنامۀ جالبی است».

نویسندۀ معروف و توانا، مرحوم «محمدجواد مغنیه» در مقدمۀ شرحی که بر صحیفۀ سجادیه به نام «فی ظلال الصحیفة السجادیة» نوشته است، تحت عنوان «تدل الصحیفة بذاتها علی ذاتها؛ صحیفۀ سجادیه خودش گواه بر خویش است»، می نویسد: «کسی که سیرۀ امامان از آل رسول علیهم السلام را بررسی کند تصویر کاملی از هدایت و طریق استوار قرآنی را در علوم و رفتار و گفتارشان می یابد و این همان حقیقتی است که در روایات متعدد رسول گرامی اسلام به آن تصریح شده؛ روایاتی نظیر: «أَهْلُ بَیتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی؛ اهل بیت من امان امت مناند»، «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِی؛ علی همواره با حق است و حق همواره با علی است» و حدیث ثقلین که اهل بیت عصمت را در کنار قرآن قرار داده و تمسک به آنان را در کنار تمسک به قرآن ذکر می کند... .

با این بیان روشن می شود که این گونه روایات مربوط به ولایت و فضایل نیازی به بحث سندی ندارد. هنگامی که متن و محتوای آن بالحس و العیان ثابت است و هر خردمندی اگر نگاه منصفانه به آن بیندازد ایمان می آورد.

و همین گونه است آنچه در صحیفۀ سجادیه مشاهده می شود، از تعظیم و تقدیس جلال حضرت حق و کمال و سپاس و شکر فضل و کرمش و درخواست توفیق هدایتش و نجات از غضب و عذابش و پناه بردن به خدا از شیطان و فریب هایش.... آیا کلماتی که از این گونه امور سخن می گوید، با آن محتوای عالی جای گفتگو دارد، تا برای اثبات آن به دلیل محکمی چنگ زنیم؟!».

کلمات بزرگان در این زمینه بسیار گسترده و فراوان است. این بحث را با سخنی از دانشمند اهل سنت، «طنطاوی»، مؤلف تفسیر معروف و مفتی اسکندریۀ مصر به پایان می بریم: او پس از آنکه مرحوم آیت اللّه نجفی مرعشی رحمه الله نسخه ای از صحیفۀ سجادیه را برایش به قاهره می فرستد پس از تشکر فراوان از آن در پاسخ چنین می نویسد: «این از بدبختی ماست که تاکنون به این اثر گرانبها و جاویدان که از مواریث نبوت است، دست نیافته بودیم. من هرچه در آن می نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از کلام خالق پایین تر می یابم».

جامعیت دعاهای صحیفه

دعاهای صحیفۀ سجادیه بسیار متنوع و جالب و جامع است و تمام شئون زندگی انسآنها را دربر می گیرد. برای هر زخمی مرهمی و برای هر دردی دارویی و برای هر مشکلی راهحلی ارائه می دهد.

دعاهای صحیفۀ سجادیه را می توان به طور عمده در هفت بخش خلاصه کرد:

بخش اول: حمد و ثنای الهی و صلوات و درود بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حاملان عرش و فرشتگان مکرم و انبیای الهی؛ مانند دعای اول و دوم و سوم و چهارم.

بخش دوم: دعاهای مربوط به زمانهای مختلف: هنگام صبح و شام، رؤیت هلال دخول ماه مبارک رمضان، ودای با این ماه مبارک، روز عید فطر و جمعه و عرفه و عید قربان و... مانند دعاهای چهل و سه، چهل و چهار، چهل و پنج، چهل و شش، چهل و هفت، چهل و هشت و... .

بخش سوم: دعاهایی برای حل مشکلات مادی و معنوی، برای دفع بیماری ها، تنگی معیشت، مشکلات بدهکاری، ضایعات و خشک سالی و... مانند دعای پنج، شش، یازده، چهارده، پانزده، نوزده و... .

بخش چهارم: دعایی که فضایل اخلاقی و مکارم الاخلاق را بهطور گسترده بیان می کند و به زبان دعا و خطاب به خداوند همۀ آنها را از درگاه او می طلبد مانند دعای بیستم.

بخش پنجم: دعاهایی که در حق دیگران است؛ در حق همسایگان، دوستان، پدر و مادر و فرزندان و همچنین مرزداران کشور اسلام، مانند دعای بیست و چهار، بیست و پنج، بیست و شش، بیست و هفت و... .

بخش ششم: دعاهایی است که مربوط به مسائل عرفانی و ارتباط با خداوند متعال و شوق الیاللّه است؛ مانند دعای نهم، سی و پنجم، پنجاه و یکم، پنجاه و دوم، پنجاه و سوم و مانند آن.

بخش هفتم: دعا به هنگام بروز حوادث خوفناک آسمانی یا پناه بردن به ذات پاک او یا نفوذ شیطان در جسم و جان؛ مانند دعای هفدهم و سی و ششم.

و به این شکل، دعاهای صحیفۀ کامله، جامعیتی دارد که همۀ ابعاد زندگی انسآنها را دربر می گیرد، یعنی همان گونه که قرآن در سیر نزولی من الخالق الی الخلق همۀ شئون زندگی را شامل می شود و نهج البلاغه در مقام سیر فی الخلق جامعیت دارد، صحیفۀ سجادیه نیز در مقام سیر من الخلق الی الخالق کاملاً جامع است.

در ضمن، هر جمله از این دعاها دارای پیام خاصی است که تدبر در آن و به کار بستن محتوای آن می تواند دعا کننده را به سوی اهداف والای آن دعا رهنمون شود.

پیوند معنایی دعاهای صحیفه

برخلاف آنچه ساده اندیشان فکر می کنند، این دعاها مجموعه ای از درخواست های مختلف از پیشگاه خداوند نیست، بلکه هر دعا بخش هایی دارد که با هم کاملاً انسجام و ارتباط معنوی دارند و در هر بخش نیز تقاضاهایی هست که دارای پیوند با یکدیگرند.

مثلاً یک دعا ممکن است ده بخش داشته باشد و در هر بخش چندین درخواست از خداوند شود. این درخواست ها کاملاً با هم مرتبط اند و یک حقیقت جامع را دنبال می کنند، درست مانند ارتباط و پیوندی که میان آیات یک سوره از قرآن مجید است.

به عنوان مثال: در آغاز دعای دوازدهم که عنوان آن «اعتراف به خطا و تقاضای توبه» است [البته آموختن روش توبه به عموم]، عرضه می دارد: «خداوندا! سه چیز مرا از درخواست به درگاهت محجوب می دارد و یک چیز مرا به آن دعوت می کند».

«آنچه مرا ممنوع می سازد اوامری است که فرموده ای و من در آن کوتاهی کرده ام و نواهی است که کرده ای و من شتابان به سوی آن رفتم و نعمتی است که به من عنایت فرموده ای و من در انجام شکر آن کوتاهی کرده ام».

«و آنچه مرا به درخواست کردن از تو فرا می خواند تفضّل توست به کسی که به در خانۀ تو بیاید و با حسن ظنّی که دارد بر تو وارد شود».

در این فراز از دعا عوامل محجوب ماندن از فیض و لطف خدا و عوامل روی آوردن به درگاه او به طرز زیبا و منسجمی بیان شده و یک پیام کامل و جامع اخلاقی و تربیتی بهعنوان مقدمۀ دعاها برای همگان دارد.

گاه در یک فراز از دعا ده تقاضا پشت سر هم دیده می شود که متون آنها همه به هم مربوط است. انسان فکر می کند که امام علیه السلام چگونه این دعاها را که بهصورت انشاء و بالبداهة بوده به این زیبایی با هم مرتبط می سازد و پیوند معنوی را در آن رعایت می کند؟

این نیست، مگر اینکه این دعاها از علم امامت سرچشمه گرفته و با الهام الهی صورت یافته است. این تنها یکی از ویژگی های دعاهای صحیفۀ سجادیه است.

گنجینه ای بی بدیل

در میان آثار گرانبهایی که از امامان اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده، صحیفۀ سجادیه به راستی گوهری بی نظیر است که حقایق مربوط به زندگی سعادت بخش را در لا به لای بحث های دعا منعکس فرموده است.

صحیفۀ سجادیه همچون چشمۀ آب حیات است که حیات معنوی و روحانی به انسان می بخشد.

جالب اینکه در ٥٤ دعایی که در این صحیفه امروز در دست ماست و احتمالاً دعاهای بیشتری بوده که متأسفانه براثر فشار دشمنان و سهل انگاری دوستان از میان رفته است که باید آن ها را از امام زمان (ارواحنا فداه) درخواست کنیم مضامینی متنوع و گران بها، و از هر چمنی گلی یا گل هایی در این باغستان سرسبز دیده می شود.

مهارت ارتباط با خدا

محتوای دعاها معمولاً سازنده است و سبب تهذیب نفوس و تکامل ارواح و فاصله گرفتن دعا کننده از رذایل اخلاقی می گردد. به تعبیر دیگر، همۀ دعاها دارای پیام های مفید و سازنده اند. چه کسی است که دعای مکارم الاخلاق را می خواند و محتوایش در او اثر نمی گذارد و یا چه کسی است که دعای کمیل را می خواند و روح توبه و بازگشت به خدا در او ایجاد نمی شود؟ چه کسی است که دعای عرفه را می خواند و مراحل معرفة اللّه را نمی فهمد و با دریایی از صفات جمال و جلال خدا و معارف والای مذهب آشنا نمی شود؟ البته این اثر در صورتی است که در مفهوم دعا بیندیشد و روی جمله جملۀ آن دقت کند.

در ضمن، دعاها سطح فکر انسان را بالا می برند و به او می آموزند که از خداوند چه چیزهایی تقاضا و تمنا کند. این مطلب هنگامی به وضوح برای انسان ثابت می شود که دعاهای مأثوری همچون دعاهای صحیفۀ سجادیه و دعاهای معروف دیگر را مورد توجه قرار دهد.

ابن جوزی، یکی از دانشمندان اهل سنت در کتاب «خصائص الائمه» دربارۀ دعاهای صحیفۀ سجادیه می گوید: «ان علی بن الحسین زین العابدین له حق التعلیم فی الاملاء و انشاء و کیفیة المکالمة و المخاطبة و عرض الحوائج الی اللّه تعالی، فانه لولاه لم یعلم المسلمون کیف یتکلمون و یتفوّهون سبحانه فی حوائجهم، فان هذا امام علیه السلام علّمهم بأنّه متی ما استغفرت فقل کذا و متی ما استسقیت فقل کذا و متی ما خفت من عدوّ فقل کذا».

بهترین منبع برای سیر و سلوک

مضمون دعاهای صحیفۀ سجادیه و عناوین آن ها کاملاً مختلف است و اکثر مسائل زندگی فردی و اجتماعی را در بر می گیرد. ولی مسألۀ عرفان اسلامی به صورت پررنگ با تمام شاخ و برگ هایش در این دعاها موج می زند و تشنگان سیروسلوک الی اللّه را سیراب کرده و به سوی مقصد نهایی یعنی معرفة اللّه و قرب الی اللّه پیش می برد. مجموع آن دعاها می تواند بهترین منبع برای تبیین عرفان ناب اسلامی و ترسیم زنده و روشنی برای مسألۀ عرفان اصیل اسلامی باشد، که همه در جستجوی آن هستیم، نه تنها در جستجو، بلکه تشنۀ آن می باشیم.

وقتی سؤال پیش می آید که سفر سیرو سلوک الهی را از کجا آغاز کنیم؟ و با چه برنامه ای پیش برویم؟ کجا درنگ کنیم؟ کجا سریع حرکت نماییم؟ راهنمای ما در این سفر کیست؟ و پیشگامان ما در این سیروسلوک الی اللّه چه کسانی هستند، تا به آنها اقتدا کنیم و از آن ها الگو بگیریم؟

آیا در این راه استادی لازم است؟ اگر لازم است کیست و چه اوصافی دارد؟ آیا در این مسیر برنامۀ خاصی برای هرکس وجود دارد؟ چه کسی این برنامه را تنظیم می کند؟

آیا اذکار خاصی را باید تکرار کرد؟ چه ذکری؟ با چه ترتیبی؟ آیا ریاضت هایی لازم است؟ کدام ریاضت؟ با کدام مدرک؟

چه کنیم که از دایرۀ شرع و عقل پا بیرون نگذاریم، و در دام های رنگارنگ شیاطین انس و جن که در هر گذرگاهی از این مسیر کمین کرده اند، گرفتار نشویم و ما را از صراط مستقیم به بیراهه نبرند؟

صحیفۀ معروف سجادیه به همۀ پرسش هایی که مطرح کرده ایم، پاسخ می دهد و به پویندگان این راه کمک نماید تا شاهد مقصود را در آغوش گیرند و گمشدۀ اصلی خود را پیدا کنند و از نزدیک ترین و بی خطرترین راه به سرمنزل مقصود رسند. به همین دلیل بهترین وسیلۀ نجات را این می دانیم که در سایۀ روح پرور و راهگشای دعاهای مملو از نور هدایت امام سجاد علیه السلام در صحیفۀ معروف سجادیه حرکت کنیم و همراه هدایت های هر جمله از این دعاها گامی به پیش نهیم و به تکاملی تازه راه یابیم.

سخن آخر: (گمشدۀ انسان امروز)

همان گونه که می بینیم عارفان به عنوان درس عرفان و نسخۀ والای سیر و سلوک به آن می نگرند، و معلمان اخلاق به عنوان سرچشمۀ جوشان فضائل اخلاقی و انقلابیون به عنوان درسی بزرگ از انقلاب و ادامۀ قیام عاشورای حسینی و درهم کوبندۀ نظام حاکمان ظالم و بیدادگر.

تا از کدام دریچه به آن نگاه کنی و چه بهتر که از تمام زوایا تجلیات آن نگاه شود.

با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

بهیقین، پویندگان این راه، گمشدۀ خود را در آن خواهند یافت و همه، با هر سطح از معلومات، و تفکرات و حتی با هر سنّی می توانند از آن بهره گیرند و در سایۀ آن به سرمنزل مقصود برسند.

منبع:

عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفه سجادیه

یادداشت

٤
پاسخ به شبهات نماز
از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

از زمانی که مسلمانان مکلّف به تکالیف و احکام عملی مانند نماز، روزه و... شدند، مسلمین پیرامون این احکام از نبی مکرّم اسلام حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم سؤالاتی می کردند. این مسأله در اعصار ائمّه علیهم السلام در مقیاس وسیع تر ادامه پیدا کرد.

یکی از برکات انقلاب اسلامی ایران که دستاورد خون هزاران شهید مظلوم است، اقبال عمومی مردم به معارف و احکام‏ دینی می باشد.

در این میان سیل‏ سؤالات‏ و پرسش‏ های فراوان مذهبی به سوی [ما] سرازیر شد و روز به روز فزونی گرفت، گاهی اوقات سئوالاتی مطرح می شد که باید به آنها به صورت متقن پاسخ ارائه می شد.

مجموعه حاضر پرسش‏ ها و پاسخ‏ هایی [دربارۀ نماز] است که در این [نگاشته] تنظیم شده است.

البتّه این ایراد را نمی توان انکار کرد که پاسخ بعضی از این سؤالات به اختصار بیان شده ولی باید توجّه داشت که اگر غیر از این بود، ممکن بود هرچند سؤال یک کتاب مستقل را تشکیل دهد و آن خلاف هدف ما می شد.

سؤال از فلسفه احکام؟

آیا ما حق داریم از فلسفه احکام سؤال کنیم؟ اگر چنین حقّی داریم آیا نامحدود است و یا حدودی دارد؟

بحث از فلسفه احکام و قوانین و مقرّرات اسلامی، از مهم ترین بحث ‏هایی است که امروز با آن سروکار داریم و قسمت قابل توجّهی از پرسش‏ ها و پاسخ‏ های ما را به تشکیل می دهد.

هرکس از خود می پرسد ما چرا باید نماز بخوانیم، به زیارت خانه خدا برویم، چرا رباخواری در اسلام حرام است، تحریم خوردن گوشت خوک چه فلسفه ‏ای دارد، جواز تعدّد زوجات در اسلام برای چیست و علّت تحریم ظروف طلا و نقره و مانند اینها چه می باشد؟

مطالعه متون اسلام قرآن و احادیث پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و ائمّه علیهم السلام و گفتگو های اصحاب و یاران آنها نشان می دهد که همواره بحث از فلسفه احکام در میان آنها رایج بوده است. لذا طرز برداشت اسلام از مسائل دینی بطور کلّی، و گشودن باب استدلال در همه آنها، و هم دریافت و روش مسلمانان و یاران پیغمبر و ائمّه علیهم السلام در خصوص اسرار احکام، چنین حقّی را برای ما محفوظ داشته است.

بی تردید از یک سو ذکر فلسفه احکام عقل و روح انسان را اشباع می کند و احکام را داخل در زندگی او و جزء ضروریات و نیازمندی ‏های وی می سازد.

از سوی دیگر می دانیم معلومات ما هر قدر هم با گذشت زمان پیش برود باز هم محدود است، ما همه چیز را نمی دانیم، این را نیز می دانیم که احکام و دستورات آسمانی از علم بی ‏پایان خداوند سرچشمه می گیرد.

آیا با توجّه به این حقایق می توانیم انتظار داشته باشیم که فلسفه همه احکام را درک کنیم؟ اگر چنین بود چه نیازی به پیامبران برای تشریع احکام داشتیم؟ خودمان می نشستیم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصویب می کردیم و این همه در سنگلاخ ‏های زندگی سرگردان نمی شدیم! وانگهی مگر ما همه اسرار آفرینش و تمامی موجودات جهان و قوانینی که بر آنها حکومت می کند و فلسفه وجودی هریک را می دانیم؟

ما تنها به اندازه اطّلاعات و به میزان معلومات بشری در هر عصر و زمان می توانیم فلسفه و اسرار احکام الهی را دریابیم، نه همه آنها و اصولًا با عمق و وسعت آن دستورات و محدودیت علم ما، نباید غیر از این انتظار داشته باشیم.

چرا خدا را عبادت کنیم؟

چرا خدا را عبارت کنیم در صورتی که خدا نیاز به پرستش کسی ندارد؟! او از همگان بی ‏نیاز است و همگان به او نیازمند، اگر خدا محتاج عبادت‏ های ما باشد با مقام خداوندی او سازگار نیست.

هرگاه هدف از عبادت این باشد که نیازمندی ‏های خدا را برطرف کنیم و از پرستش خود بهره ‏ای به او برسانیم، در این صورت پرسش یاد شده پیش می آید که خداوند وجودی نامحدود و نامتناهی و پیراسته از هرگونه نقص و نیاز است پس چه احتیاجی به پرستش ما دارد، ولی هرگاه هدف از پرستش او، تکامل خود ما باشد، در این موقع عبادت وسیله تکامل و سعادت ماست و دستور او به عبادت، یک نوع لطف و مرحمت و راهنمایی خواهد بود که ما را به کمال شایسته برساند.

چرا باید نماز را در اوقات معینی بخوانیم؟

بعضی می گویند ما منکر فلسفه و اهمیت نماز و اثرات تربیتی آن نیستیم اما چه لزومی دارد که در اوقات معینی انجام شود؟ آیا بهتر نیست که مردم آزاد گذارده شوند و هرکس به هنگام فرصت و آمادگی روحی این وظیفه را انجام دهد؟

تجربه نشان داده که اگر مسائل تربیتی تحت انضباط و شرائط معین قرار نگیرد عده ‏ای آن را به دست فراموشی می سپارند، و اساس آن به کلی متزلزل می گردد. این گونه مسائل حتماً باید در اوقات معین و تحت انضباط دقیق قرار گیرد تا هیچ‏ کس عذر و بهانه ‏ای برای ترک کردن آن نداشته باشد، به خصوص اینکه انجام این عبادات در وقت معین مخصوصاً به صورت دسته جمعی دارای شکوه و تأثیر و عظمت خاصی است که قابل انکار نمی باشد و در حقیقت یک کلاس بزرگ انسان‏ سازی تشکیل می دهد.

چرا هنگام نماز باید رو به قبله بایستیم؟

در موقع نماز خواندن چرا باید رو به قبله بایستیم در حالی که خداوند همه جا هست و جهت معینی ندارد؟

نماز خواندن به طرف قبله، نه از این جهت است که خداوند مکان یا جهت معینی دارد، همان ‏طور که قرآن در ضمن آیات مربوط به قبله مخصوصاً در دو مورد به این حقیقت تصریح کرده و می فرماید: «وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَاینَما تَوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ؛ مشرق و مغرب از آن خداست، و به هر سو رو کنید، خداوند آن‏جاست». در آیه دیگر می گوید: «قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ؛ بگو مشرق و مغرب از آن خداست».

بلکه از این نظر است که انسان به حکم این که جسم است هنگام نماز ناچار است به یک طرف متوجّه باشد، ولی اسلام خواسته از این موضوع حدّاکثر استفاده را برای تکمیل این عبادت (نماز) بنماید.

همه می دانیم که خانه کعبه قدیمی ‏ترین مرکز توحید است. خانه ‏ای است که به دست‏ قهرمان توحید، ابراهیم خلیل علیه السلام تجدید بنا شده و مورد توجّه تمام راهنمایان توحید و پیغمبران خدا بوده است.

توجّه به این مرکز توحید، توجّه به خداست. درست است که خداوند مکانی ندارد، امّا کسی که مقابل چنین مرکزی بایستد از جهات زیادی به خدا نزدیک تر است و گویا خود را در پیشگاه او حاضر می بیند.

علاوه بر آن، توجّه عموم مسلمانان جهان در هر شبانه روز پنج مرتبه به این مرکز مقدّس، روح وحدت و یگانگی را در دل و جان آنها پرورش می دهد و به وحدت اسلامی و هماهنگی مسلمین جهان کمک می کند و اجتماعات مختلف اسلامی را از شرق و غرب عالم به هم مربوط می سازد و شوکت و عظمت آنها را ظاهر می نماید و بالاخره جوهر تعلیمات جهانی اسلام را به صورت «وحدت هدف و عقیده» به دنیا نشان می دهد.

اسرار تغییر قبله چه بود؟

تغییر قبله از بیت المقدس به خانه کعبه برای همه سؤال ‏انگیز بود، آنها که گمان می کردند هر حکمی باید ثابت باشد، می گفتند اگر می بایست ما به سوی کعبه نماز بخوانیم چرا از همان روز اول نگفتند؟! و اگر بیت المقدس مقدم بود که قبله انبیاء پیشین محسوب می شد، چرا تغییر یافت؟!

دشمنان نیز میدان وسیعی برای سمپاشی یافتند، شاید می گفتند: او در آغاز متوجه قبله پیامبران گذشته شد، اما پس از پیروزی هایش نژادپرستی بر او غلبه نمود و آن را به قبله قوم خود تبدیل کرد! یا می گفتند: او برای جلب توجه یهود و مسیحیان، نخست بیت المقدس را پذیرفت، هنگامی که مؤثر نیفتاد آن را تبدیل به «کعبه» کرد.

بدیهی است این وسوسه ‏ها آن هم در جامعه ‏ای که هنوز نور علم و ایمان زوایایش را روشن نساخته بود، و رسوبات دوران شرک و بت‏ پرستی هنوز در آن وجود داشت، چه نگرانی و اضطرابی ایجاد می کند.

لذا قرآن صریحاً در آیه ١٤٣ سوره بقره می گوید: این یک آزمایش بزرگ برای مشخص شدن موضع مؤمنان و مشرکان بود.

بعید نیست یکی از علل مهم تغییر قبله مسأله زیر باشد: از آنجا که خانه خدا در آن زمان کانون بت های مشرکان بود، دستور داده شد مسلمانان موقتاً به سوی بیت المقدس نماز بخوانند و به این ترتیب صفوف خود را از مشرکان جدا کنند.

اما هنگامی که به مدینه هجرت کردند و تشکیل حکومت و ملتی دادند و صفوف آنها از دیگران کاملا مشخص شد، دیگر ادامه این وضع ضرورت نداشت در این هنگام به سوی کعبه قدیمی ترین مرکز توحید و پرسابقه‏ ترین کانون انبیاء بازگشتند.

بدیهی است هم نماز خواندن به سوی بیت المقدس برای آنها که خانه کعبه را سرمایه معنوی نژاد خود می دانستند مشکل بود، وهم بازگشت به سوی کعبه بعد از بیت المقدس بعد از عادت کردن به قبله نخست.

مسلمانان به این وسیله در بوته آزمایش قرار گرفتند، تا آنچه از آثار شرک در وجودشان است در این کوره داغ بسوزد، و پیوند های خود را از گذشته شرک‏ آلودشان ببرند و روح تسلیم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پیدا گردد.

اصولاً همانگونه که گفتیم خدا مکان و محلی ندارد، قبله رمزی است برای وحدت صفوف و احیای خاطره‏ های توحیدی، و تغییر آن هیچ چیز را دگرگون نخواهد کرد، مهم تسلیم بودن در برابر فرمان او و شکستن بت های تعصب و لجاجت و خود خواهی است.

فلسفه‏ وضو چیست؟

شک نیست که وضو دارای دو فایده روشن است: فایده بهداشتی و فایده اخلاقی و معنوی، از نظر بهداشتی شستن صورت و دست ها آن هم پنج بار و یا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه ‏ای در نظافت بدن دارد، مسح کردن بر سرو پشت پاها که شرط آن رسیدن آب به موها یا پوست تن است، سبب می شود که این اعضا را نیز پاکیزه بداریم، زیرا تماس آب با پوست بدن اثر خاصی در تعادل اعصاب سمپاتیک و پا راسمپاتیک دارد.

و از نظر اخلاقی و معنوی چون با قصد قربت و برای خدا انجام می شود اثر تربیتی دارد مخصوصاً چون مفهوم کنائی آن این است که از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام برمی دارم مؤید این فلسفه اخلاقی و معنوی است.

در روایتی از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می خوانیم: «إِنَّمَا أُمِرَ بِالْوُضُوءِ وَ بُدِئَ بِهِ لِأَنْ یکونَ الْعَبْدُ طَاهِراً إِذَا قَامَ بَینَ یدَی الْجَبَّارِ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ إِیاهُ مُطِیعاً لَهُ فِیمَا أَمَرَهُ نَقِیاً مِنَ الْأَدْنَاسِ وَ النَّجَاسَةِ مَعَ مَا فِیهِ مِنْ ذَهَابِ الْکسَلِ وَ طَرْدِ النُّعَاسِ‏ وَ تَزْکیةِ الْفُؤَادِ لِلْقِیامِ بَینَ یدَی الْجَبَّارِ؛ برای این دستور وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است که بندگان هنگامی که در پیشگاه خدا می ایستند و با او مناجات می کنند پاک باشند، و دستورات او را بکار بندند، از آلودگی ها و نجاست ها برکنار شوند، علاوه بر این، وضو سبب می شود که آثار خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب برای قیام در پیشگاه خدا نور و صفا یابد».

چرا نماز را به زبان عربی می خوانیم؟

چرا باید نماز را به زبان عربی خواند و حال آن که هرکس باید خدا را به زبان خودش بخواند، آیا این موضوع با جهانی بودن دین اسلام منافات ندارد؟

همان‏طور که می دانیم مسأله توحید و یگانگی، در تمام اصول و فروع اسلام یک زیربنای اساسی محسوب می گردد و نماز به سوی قبله واحد و در اوقات معین و به یک زبان مشخّص، نمونه ‏ای از این وحدت است.

اگر به هنگام مراسم حج در مکه باشیم و نماز جماعتی را که صدها هزار نفر از نژادها و ملّیت ‏های مختلف از سراسر جهان در آن شرکت می جویند و همه با هم می گویند «اللَّهُ اکبر» ... مشاهده کنیم، آن‏گاه به عظمت و عمق این دستور آشنا می شویم که اگر هریک، این جمله روح پرور یا سایر اذکار نماز را به زبان محلّی خود می گفت چه هرج و مرج زشتی در آن روی می داد.

اتّفاقاً خواندن نماز به زبان عربی یکی از نشانه ‏های جهانی بودن دین اسلام است، زیرا جمعیتی که در یک صف قرار می گیرند و در یک جبهه واحد فعّالیت می کنند، ناگزیرند زبان واحدی داشته باشند که به وسیله آن تفاهم کنند؛ یعنی، علاوه بر زبان مادری و محلّی، یک «زبان عمومی و جهانی» هم داشته باشند و وحدت جمعیت بدون این قسمت مسلّماً کامل نیست.

با توجّه به این که زبان عربی به اعتراف اهل فن‏ یکی از وسیع ترین و جامع ‏ترین زبان ‏های دنیاست، این حقیقت روشن تر می شود که: تمام فرق مسلمانان می تواند آن را به عنوان یک زبان بین ‏المللی بشناسند و از آن به عنوان حسن تفاهم و همبستگی استفاده کنند.

علاوه بر این، خواندن نماز به یک صورت معین، آن را از دستبرد و تحریف و آمیخته شدن به خرافات و مطالب بی ‏اساس که بر اثر مداخله افراد غیر وارد هنگام ترجمه آن به زبآنهای دیگر رخ می دهد، نگاه می دارد و به این وسیله روح این عبادت اسلامی محفوظ تر می ‏ماند، منتها بر هر مسلمانی لازم است به قدر توانایی با زبان دینی خود آشنا باشد و بداند با خدای خود چه می گوید و اتّفاقاً جوانان عزیز می توانند با صرف نیم ساعت وقت، ترجمه نماز را فرا گرفته و برای یک عمر از آن استفاده کنند.

چرا درخواست هدایت به صراط مستقیم می شود؟

با این که پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم هم خودش در راه راست بود و هم مسلمانان را به راه راست هدایت کرده بود، پس چرا در حال نماز می فرمود: «اهدِنَا الصَّراطَ المُسْتَقِیمَ، ما را به راه راست هدایت کن!» آیا این تحصیل حاصل نیست؟!

جهان هستی با تمام پدیده‏ های خود اعم از مادّی و معنوی قابل زوال و دستخوش تغییر و تحوّل است، همچنان که اصل پیدایش یک پدیده در پرتو علّت و شرایط خاصّی صورت می گیرد، همچنین استمرار و ادامه وجود آن، شرایط و مراقبت‏ های خاصّی لازم دارد تا به آن لباس استمرار و بقا بپوشاند و از زوال و فنای آن جلوگیری کند.

موضوع هدایت به راه راست نیز مشمول همین قدرت است. بقا و ادامه هدایت در فرد و یا جامعه، به مراقبت‏ ها و شرایط خاص نیازمند است و الّا ممکن است یک فرد هدایت یافته، در آینده عمر خود از جادّه مستقیم منحرف گردد و پس از هدایت، مجدّداً گمراه شود.

بنابراین، یک فرد و یک اجتماع هرچند در شرایط کنونی از نظر هدایت و عقاید در درجه عالی و ممتاز قرار بگیرد، ولی آینده او مبهم است. او باید از وضع فعلی استفاده نماید و رو به درگاه الهی آورده و از او جدّاً بطلبد که این نعمت را که هر لحظه ممکن است دستخوش فنا و زوال گردد، در حقّ او در تمام ادوار عمر برقرار بدارد.

و اگر یک فرد هدایت یافته، بگوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ، ما را به راه راست هدایت کن!» هدف این است که ما را در این راه پایدار فرما! و این نعمت را درباره ما مستمر و دائمی گردان.

مفسّر بزرگ اسلام «طبرسی» در «مجمع البیان» مثال می زند و می گوید: و نظیر این گونه تعبیرات در میان ما فراوان است، شما وقتی احساس می کنید که مهمان عزیز شما می خواهد کم کم دست از غذا بکشد، فوراً به او می گویید: میل بفرمایید در صورتی که او آرام آرام مشغول خوردن است، ولی منظور این است که این کار را ادامه بده.

آیا نماز در قبول شدن سایر اعمال دخالت دارد؟

در کتابی دیدم این مطلب را به عنوان ایراد بر مسلمانان نوشته بود: «علمای مسلمانان در کتب فقه و حدیث نقل می کنند که تا نماز قبول نشود اعمال دیگر قبول نخواهد شد و باز در همان کتاب برای قبول شدن نماز شرایطی نوشته است که احدی از ایشان واجد آن شرایط در تمام عصر نمی شود! و اگر هم بشود بسیار نادر است، بنابراین، هیچ یک از عبادات و اعمال آنها در تمام عمر به اعتراف خودشان قبول نخواهد شد!» لطفاً جواب این ایراد را بیان فرمایید.

اوّلًا: با مراجعه به کتب فقهی معلوم می شود که شرایط مزبور سنگین نیست که کسی از عهده آن بر نیاید، بلکه بسیاری از مردم می توانند با توجّه بیشتر به اعمال و رفتار خود، آن شرایط را احراز کنند. شما هم می توانید با مراجعه به رساله‏ های عملیه صدق این مطلب را دریابید، بنابراین، چنان نسبتی به اسلام، نسبتی نارواست.

ثانیاً: قبول شدن نماز و سایر اعمال در درگاه خدا درجات و مراتبی دارد، یعنی، ممکن است عبادتی اوّلین درجه قبولی را نداشته باشد، امّا واجد درجات‏ دیگر آن باشد، اساساً هر عبادت صحیحی بطور مسلّم یک درجه از قبولی را دارد.

روی این حساب قبول شدن سایر اعمال هم به همان نسبت قبول شدن نماز خواهد بود.

به عبارت روشن ‏تر: نماز اگر صحیح باشد و طبق دستورات روشن اسلام صورت گیرد در پیشگاه خداوند مقبول خواهد بود، منتها هر قدر پاکی قلب و روح و پرهیزگاری انسان و دوری او از ظلم و ستم و گناه بیشتر باشد، درجه قبولی آن عالی ‏تر خواهد بود. زیرا ارزش هر عملی به ارزش آورنده آن عمل و روحیات او بستگی دارد.

آیا افراد خوب هم باید نماز بخوانند؟!

می دانیم نماز ما را از کارهای زشت باز می دارد، اگر بدون خواندن نماز از انجام کارهای زشت خودداری کنیم باز هم خواندن نماز لازم است یا خیر؟

نماز یک دستور حتمی و عمومی است، حتّی اگر کسی فرضاً بدون خواندن نماز کارهای زشت را ترک کند، از این قانون مستثنا نیست و باید نماز را حتماً بخواند. زیرا اگر پای این صحبت به میان بیاید، ممکن است عدّه زیادی به این بهانه شانه از زیر بار این دستور عالی تربیتی خالی کنند.

گذشته از این، بدون یاد خدا که مولود انجام این فریضه بزرگ مذهبی است، تضمینی در مقابل ترک کارهای زشت نیست و آزمایشات مکرّر نشان داده است که افرادی که نماز نمی گزارند، هیچ ‏گاه از یک رشته آلودگی ها دور نمی مانند و لااقل مقید به انجام دادن نظافت و طهارت لباس و بدن و غذا نیستند. از همه گذشته، نماز و توجّه به خدا در پرورش ایمان و تکامل روح انسان حتّی انسانی که از گناهان اجتناب می کند تأثیر شایانی دارد و او را کامل تر می سازد. در هر حال ما موظّفیم که بدون استثنا این فریضه دینی را به جا آوریم.

چرا زن در حال نماز باید بدن خود را بپوشاند؟

چرا زنان باید در حال نماز بدن خود را بپوشانند، در صورتی که خداوند از آشکار و نهان هر موجودی آگاه است؟

شکی نیست که خداوند از همه چیز در همه حال با خبر است و پوشیده و پنهان برای او مفهومی ندارد، با بندگان خود نیز نامحرم نیست، ولی انسان در حال عبادت خود را در حضور خدا می بیند و با او سخن می گوید و به راز و نیاز با او بر می خیزد، در چنین حالی باید مناسب ‏ترین لباس را در حضور او بپوشد و روشن است که مناسب ‏ترین لباس برای زن همان لباس کامل است یعنی لباسی که نشانه عفّت و پاکدامنی اوست و بهترین حالات او را منعکس می سازد تنها چنین لباسی شایسته حال عبادت می باشد.

حتّی در مورد مردان نه تنها با بدن عریان نماز خواندن باطل و دور از روح خضوع و احترام به ساحت مقدّس پروردگار است، بلکه بهتر این است که علاوه بر پوشش مقدار واجب، با لباسی نماز بخواند که نشانه نهایت احترام باشد، مثلًا تنها با لباس زیر نماز خواندن خوب نیست و شایسته است علاوه بر لباس زیر، لباس رو را هم بپوشند.

چرا افراد نمازخوان گناه می کنند؟

خداوند در قرآن مجید درباره نماز می فرماید: «انَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشآءِ وَ الْمُنْکرِ؛ نماز انسان را از زشتی ها و گناه باز می دارد». یعنی جامعه نمازخوان، آلوده به معصیت و گناه نمی شود، خانواده معتقد به نماز، از آلودگی ها بدور است، فرد نمازخوان گناه مرتکب نمی شود و خلاصه، نماز بیمه از گناهان است.

با ملاحظه آیه شریفه، چرا بعضی از نمازگزاران مرتکب گناه می شوند؟! آیا اشکال نعوذ بالله از آیه شریفه است؟

خیر! اشکال از نمازگزار است، اگر نمازگزار نداند برای چه نماز می خواند و در مقابل چه کسی سر به سجده می نهد، نماز او نمی تواند او را از انجام گناه باز دارد، زیرا بازداشت از گناه، نیاز به معرفت الهی دارد. شناخت خداوند گوهر گران بهایی است که شرط بسیاری از عبادت ‏ها است، بلکه شرط زیارات نیز می باشد، چه اینکه آثار و ثواب زیارت‏ ها برای کسی در نظر گرفته شده است که زیارت با معرفت انجام دهد.

بالا رفتن نماز اول وقت با نماز امام زمان علیه اسلام؟

بعضی از دانشمندان برای اثبات فضیلت نماز در اوّل وقت گفته ‏اند که در این وقت «امام زمان ارواحنا فداه» نماز می خواند و کسانی که در این موقع نماز بخوانند، به برکت نماز امام علیه السلام مقبول درگاه خداوند خواهد شد. از طرفی می دانیم که اوقات و افق ‏ها با هم بسیار فرق دارد و چه بسا که در یک کشور چندین افق وجود دارد تا چه رسد به تمام کشورهای روی زمین، در این صورت نماز افراد همان نقطه ‏ای که امام علیه السلام در آن نماز می خواند با نماز امام تطبیق می کند نه همه افراد، این موضوع را چگونه می توان حل کرد؟

‏کسانی که به این استدلال برای اثبات فضیلت نماز اوّل وقت دسته زده ‏اند، منظورشان این بوده که نمازهایی که در اوّل وقت خوانده می شود وجه مشترکی با نماز «امام» علیه السلام دارند، زیرا نماز آن حضرت نیز در اوّل وقت خوانده می شود و به برکت همین وجه مشترک، نمازهای دیگران نیز در درگاه خدا فضیلت پیدا می کند و البتّه اختلاف افق ‏ها تأثیری در این موضوع ندارد، و به عبارت دیگر، منظور انجام نمازها در یک زمان واحد نیست، بلکه منظور اتّحاد در یک «عنوان واحد» یعنی «ادای نماز در اوّل وقت» است منتها هرکسی برحسب افق خودش.

فلسفه شکسته‏ شدن نماز مسافر چیست؟

علیرغم تسهیلات زیادی که در مسافرت ها ایجاد شده، حتّی در عصر و زمان ما سفر برای غالب‏ مردم مشکلات روحی و جسمی مخصوص خود را دارد، بدین جهت به ما دستور داده‏ اند که نمازهای چهار رکعتی را در سفر (البتّه با شرایطی که در رساله ‏ها آمده) شکسته بخوانیم و ما باید تابع‏ دستورات دین باشیم و احکام ناظر بر مشکلات غالب‏ مردم است.

چرا نمازهای پنجگانه را در سه وقت می خوانیم؟

چرا ما نماز «ظهر و عصر» و یا «مغرب و عشا» را یکجا و در یک وقت به جا می آوریم، در صورتی که هریک از این نمازها برای خود وقت خاصّی دارد و پیشوایان بزرگ اسلام هر کدام را در وقت خود یعنی نمازهای پنجگانه را در پنج وقت می گزاردند؟

جای بحث و گفتگو نیست که اقامه نماز در پنج وقت و ادای هر نماز در وقت فضیلت خود شیوه پیامبر و پیشوایان دیگر و عموم مسلمانان صدر اسلام بوده و آنان غالباً پنج نماز را در پنج وقت می خواندند.

در این مطلب سخنی نیست، ولی سخن اینجاست که آیا «تفریق» و فاصله افکندن میان نمازها چنان که بسیاری از فقهای اهل تسنّن قائل هستند واجب است یا این که امری است مستحب و بسان سایر مستحبّات که انسان در فعل و ترک آن مختار است، اجباری بر یک طرف در کار نیست اگر چه انجام آنها بطور جداگانه بهتر می باشد؟

دلیل و گواه ما بر جواز جمع میان دو نماز احادیثی است که از پیشوای ششم حضرت صادق علیه السلام نقل شده است و مرحوم شیخ حرّ عاملی این احادیث را در کتاب خود گرد آورده است.

دانشمندان شیعه به پیروی از احادیثی که از عمل پیامبر حکایت می کند و از روایاتی که از پیشوایان بزرگ اسلام رسیده است و به پیروی از ظواهر آیات قرآن، در تمام اعصار اسلامی، تفریق میان نمازها را مستحب دانسته و به مردم می گفتند که فاصله انداختن میان نمازها و اقامه هر نمازی در وقت فضیلت خود مستحب و افضل است و در عین حال می توان این مستحب را ترک نمود و معنای مستحب همین است.

ولی باید توجّه داشت که تنها محدّثان شیعه نیستند که این احادیث را نقل نموده ‏اند، بلکه محدّثان اهل تسنّن نیز روایات مربوط به جواز جمع میان نمازها را حتّی در مواقعی که عذری در پیش نیست از پیغمبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده ‏اند و در حدود ده روایت در کتاب ‏های معتبر خود از ابن عبّاس و معاذ بن جبل‏ و عبداللَّه بن مسعود و عبداللَّه بن عمر ذکر نموده ‏اند. روایاتی که نشان می دهد پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم بارها جمع میان دو نماز کردند، بی آنکه در سفر باشند یا عذر دیگری وجود داشته باشد، و این امر را رخصتی برای مسلمین شمردند تا به زحمت نیفتند.

البتّه جمع میان دو نماز، نه به این معنا است که یکی را در وقت دیگری می خوانیم، مثلًا اگر نماز مغرب و عشا را در سر شب خواندیم، چنین نیست که عشا را در غیر وقت خود به جا آورده باشیم، بلکه هر دو نماز را در وقت مشترک خود گزارده ‏ایم. زیرا از آغاز مغرب تا نیمه شب، وقت هر دو نماز است. جز اینکه از اوّل مغرب به اندازه سه رکعت، به نماز مغرب اختصاص دارد، و از آخر به اندازه چهار رکعت به نماز عشا، و باقیمانده وقت میان هر دو نماز مشترک است. و ما هر موقع عشا را در کنار نماز مغرب یعنی اوّل شب و یا مغرب را در آخر وقت کنار نماز عشا بخوانیم، هر دو را در وقت خود به جا آورده‏ ایم، ولی مستحب است که نمازگزار، نماز مغرب را سر شب و نماز عشا را پس از زوال شفق به جا آورده و اگر کسی این شرط را رعایت نکند، فقط یک مستحب را ترک کرده است.

به یقین پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم با نظر وسیعش همه مسلمین جهان را در تمام اعصار و قرون می دیده و می دانسته، اگر بخواهد همه را مقید به نماز در پنج وقت کند، گروهی تارک الصلاة خواهند شد. به همین جهت بر امّت خود منّت نهاد و کار را وسعت بخشید تا همگان در هر زمان و هر مکان بتوانند به آسانی نمازهای روزانه را انجام دهند. به تعبیر قرآن کریم: «وَ ما جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد».

مجدداً تأکید می کنیم باید قبول کنیم که در دنیای امروز خواندن نماز در پنج وقت برای بسیاری از کارگران، کارمندان، دانش‏آموزان و دانشجویان و قشرهای دیگر کار بسیار دشواری است. آیا نباید از رخصت رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم که برای چنین روزهایی پیش‏بینی شده استفاده کنیم، تا جوانان و قشرهای مختلف تشویق به ترک نماز نشوند؟! آیا اصرار بر «سنّت» به قیمت ترک «فریضه» صحیح است؟!

نماز و روزه در قطب

ما هنگامی که در برابر بعضی از «مادّی ‏ها» یا افرد غیر مسلمان قرار می گیریم، می گویند چگونه اسلام یک آیین جهانی است با این دستورهای آن فقط در محیط هایی مانند محیط ما (مثل خاورمیانه) قابل اجراست؟ مثلًا دستور نمازهای پنجگانه روزانه و روزه داشتن ماه مبارک رمضان در نقاط نزدیک به قطب شمال و جنوب که شب و روزهای فوق ‏العاده طولانی دارد - در بعضی از نقاط آن شش ماه شب و شش ماه روز است - قابل اجرا نمی باشد!

فقهای بزرگ ما این مسأله را در کتاب ‏های فقهی خود که بحث از جزئیات دستورات عملی اسلام در آن می شود عنوان کرده ‏اند.

مثلًا، مرحوم آیت اللَّه سید محمّد کاظم یزدی که یکی از بزرگان فقهاست، در کتاب «عروة الوثقی» عین این مسأله را عنوان نموده و تأیید می کند که: «چنین اشخاصی موظّفند نماز و روزه خود را بر طبق مناطق معتدله انجام دهند».

یعنی باید ملاحظه کنند طول شب و روز در چنان فصلی - بطور متوسّط - در مناطق معتدله چه اندازه است و بر طبق آن روزه بگیرند و نمازهای پنجگانه خود را به جا آورند.

به عبارت ساده‏ تر! اگر آنها تقویم ساده ‏ای، نظیر آنچه در آغاز ماه رمضان در محیط های ما منتشر می شود، در دست داشته باشند می توانند بر طبق آن عمل نمایند.

و باز به عبارت روشن تر: آنها می توانند با اذان صبح که از رادیوی مناطق معتدله پخش می شود [نماز بخوانند] و روزه بگیرند و با اذان مغرب این مناطق افطار کنند [و دیگر اعمال عبادی خود را انجام دهند]

سخن آخر: (آیا خلوص نیت با نماز اجباری و اکراه برآن منافات ندارد؟!)

فقهای اسلام می فرمایند: نمازگزار باید در عمل خود خلوص نیت داشته بشد و محرّکی جز اطاعت فرمان خدا در او نباشد، بنابراین، نمازی که بطور ریا و شهرت خوانده می شود باطل است زیرا خلوص نیت ندارد. طبق این قاعده نمازی که انسان از روی اکراه و اجبار دیگری می خواند نیز باطل است زیرا محرّک او اطاعت فرمان خدا نیست، در صورتی که در برخی از کشورهای اسلام مردم را برای اقامه نماز آن هم با جماعت وادار می کنند، این اعمال چه صورتی دارند؟

گذشته از بحث ‏های طولانی که دانشمندان اسلام در ماهیت عبادت کرده ‏اند و برخی از آن مبانی با اکراه و اجبار نیز سازگار است، اصولًا این سنخ عبادت اگر چه در آغاز کار از روی اکراه و اجبار آورده می شود، ولی کم کم اثر اکراه و اجبار از بین رفته و پس از چند مرتبه، صورت عادّی بخود می گیرد و محرّک واقعی همان اطاعت فرمان خدا می گردد. در این هنگام «به فرض» اینکه بعضی از آن نمازهایی که در آغاز کار از روی اکراه و اجبار خوانده است، باطل باشد، ولی از آن روزی که‏ اثر اکراه از بین می رود و یک مرد وظیفه شناس می گردد، باقی اعمال او با خلوص نیت توأم می باشد.

منبع:

پاسخ به پرسش های مذهبی

پرونده ویژه

١
وطن دوستی
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

حب وطن یکی از مفاهیم کلیدی است که در میان آحاد مردم و نیز ادیان آسمانی به ویژه در دین مبین اسلام از قداست و اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و در آموزه های دینی به آن سفارش شده است؛ لذا دانشمندان و مفسران اسلامی در شرعی بودن وطن دوستی تردیدی ننموده و از طریق آیات و روایات آن را اثبات کرده اند.

عشق و علاقه به زادگاه و وطن‏ هم ریشه ‏هایى در قرآن مجید دارد و هم در روایات و هم در منطق عقل که در این نگاشته به ابعاد مختلف آن اشاره می شود.

دار الاسلام

این نکته قابل توجه است که اگر وطن مادّى و جسمانى توأم با وطن معنوى و روحانى گردد و عنوان دار الاسلام به خود بگیرد، عشق و علاقه و احترام به آن، به مراتب، افزون ‏تر مى‏ گردد. در اینجاست که انگیزه ‏هاى معنوى و مادّى، دست به دست هم مى‏ دهند و انسان را براى دفاع از آن تا آخرین نفس آماده مى ‏سازند.

به مثابۀ یک ارزش

در اینجا، این سؤال پیش مى ‏آید که آیا احترام به وطن در اسلام، به عنوان دار الاسلام بودن است؟ یعنى کشور اسلام، از این نظر که کشور اسلام است، احترام دارد یا نه، وطن ذاتاً از دیدگاه اسلام داراى احترامى است که وقتى دار الاسلام بر آن تطبیق کند، احترام آن دو چندان مى ‏شود؟

پاسخ این سؤالات را در آیات و روایات مى ‏توان پیدا کرد و حکم عقل نیز آن را تأیید مى ‏کند.

توضیح این که کراراً در آیات قرآن آمده است که «بیرون راندن از وطن، یک ضدّ ارزش» است. مفهوم آن، این است که وطن ذاتاً یک ارزش محسوب مى‏ شود. از جمله، آیاتى که به وضوح این معنا را بیان مى ‏کند، آیات ٨ و ٩ سوره ممتحنه است، مى ‏فرماید: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى ‏کند، چراکه خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد * تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى ‏کند که در امر دین، با شما پیکار کردند و شما را از خانه ‏هایتان بیرون راندند، یا به بیرون راندن شما کمک کردند، [نهیتان مى‏ کند] از این که با آنها دوستى کنید. و هر کس آنها را دوست دارد، ظالم و ستمگر است». در این دو آیه، مخصوصا، مسأله اخراج از خانه و وطن، در برابر مقاتله در دین قرار داده شده، که نشان مى ‏دهد هر کدام، ارزشى جداگانه دارد.

در آیه ٢٤٦ سوره مبارکه بقره نیز این سخن، از زبان گروهى از بنى اسرائیل نقل‏ شده است: «قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا؛ آنها، به پیامبر زمان خود گفتند: «چگونه ممکن است که در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانه ‏ها و فرزندانمان رانده شده ‏ایم (شهرهاى ما از سوى دشمن، اشغال و فرزندانمان اسیر شده ‏اند؟!)». این تعبیر نشان مى‏ دهد که انگیزه آنها براى جهاد، علاوه بر حفظ آیین الهى، نجات وطن بوده است و پیامبر آنان بر این سخن اعتراض نکرد و عملا بر آن مهر تأیید نهاد. در این باره آیات دیگرى نیز هست که طالبان به آنها مراجعه کنند.

وطن دوستی پیامبر صلّی الله علیه وآله

پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که مى ‏خواست از مکّه هجرت کند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است که مکّه، ارزش معنوى و الهى فوق العاده ‏اى داشت، ولى به نظر مى ‏رسد که علاقه پیامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت که از جمله علاقه او به زادگاهش بود. خداوند با این جمله او را دلدارى داد: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ؛ آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت باز مى ‏گرداند».

جمعى از مفسرین شأن نزولى براى آیه فوق از ابن عباس نقل کرده ‏اند که مضمونش چنین است: هنگامى که پیامبر صلّی الله علیه و آله به قصد هجرت از«مکه» به سوى «مدینه» مى ‏آمد به سرزمین جحفه که فاصله چندان زیادى از مکه ندارد رسید، به یاد موطنش «مکه» افتاد، شهرى که حرم امن خدا است و خانه کعبه که قلب و جان پیامبر با آن پیوند ناگسستنى داشت در آنجا است، آثار این شوق که با تاثر و اندوه آمیخته بود در چهره مبارکش نمایان گشت، اینجاست که نور وحى به قلب پاکش مى ‏تابد و بشارت بازگشت به سر زمین مألوف را به او مى‏ دهد.

در اینجا پیک وحى خدا جبرئیل نازل شد و پرسید آیا به راستى به شهر و زادگاهت اشتیاق دارى؟ پیامبر فرمود: آرى. جبرئیل عرض کرد: خداوند این پیام را براى تو فرستاده: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ؛ آن کس که این قرآن را بر تو فرض کرده است تو را به سرزمین اصلیت بازمى ‏گرداند».

غم مخور همان خدایى که موسى را در طفولیت به مادرش باز گرداند، همان خدایى که او را بعد از یک غیبت ده ساله از مصر به زادگاه اصلیش باز گردانید، همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مکه باز مى ‏گرداند، و چراغ توحید را با دست تو در این سرزمین مقدس بر مى ‏افروزد.

واژه معاد به طورى که مرحوم طبرسى از قتیبى نقل مى ‏کند به معناى شهر و وطن انسان است: «مَعاد الرَّجُلِ بَلَدُهُ» زیرا به هر جا مى ‏رود باز به آنجا بر مى ‏گردد و قابل توجه اینکه در قرآن مجید کلمه «مَعاد» فقط یک بار آمده و آن هم در همین جا است که به معناى زادگاه و موطن است.

و مى ‏دانیم این وعده بزرگ سرانجام تحقق یافت و پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله پیروزمندانه با ارتشى نیرومند و قدرت و عظمت فراوان به مکه بازگشت، و حرم امن خدا بدون جنگ و خونریزى به او تسلیم شد.

هم چنین خداوند در آیه شریفۀ قرآن با عبارتى گویا مشرکان مکه را شدیداً مورد تهدید قرار مى ‏دهد و در ضمن روى بعضى از جرائم بزرگ آنها که دلیلى بر جواز جنگ با آنها است تکیه کرده، مى ‏فرماید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ‏؛ چه بسیار شهر هایى که از شهرى که تو را بیرون کرد قوی تر و نیرومندتر بود، ما همه آنها را نابود کردیم و یاورى نداشتند».

آنها گمان نبرند که چند روزى دنیا به کامشان است، و آنقدر جسور شده ‏اند که بزرگ ترین فرستاده الهى را از مقدس ترین شهر ها بیرون مى‏ کنند همیشه این وضع ادامه خواهد یافت، اینها در مقایسه با قوم عاد و ثمود و فراعنه و لشکر ابرهه موجوداتى ضعیف و ناتوانند، خداوندى که آنها را به آسانى درهم کوبید درهم شکستن آنها نیز براى او بسیار ساده است.

در روایتى از ابن عباس آمده است که چون پیامبر صلّی الله علیه و آله از مکه به سوى غار ثور رفت، صورت به سوى مکه بازگرداند، و گفت: «تو محبوب ترین شهر ها نزد خدا و محبوب ترین بلاد نزد منى، و هر گاه ساکنان مشرک تو مرا خارج ننموده بودند به میل خود از تو خارج نمی شدم».

در اینجا آیه فوق نازل گشت و به پیامبر صلّی الله علیه و آله بشارت نصرت الهى و دشمنان‏ را تهدید به مجازات کرد.

وطن دوستی و مهاجرت

[آیات] و روایات متعددی در زمینه [وطن دوستی] وارد شده که همگى نشان مى ‏دهد عشق و علاقه به وطن و زادگاه ازنظر اسلام پسندیده است.

ولى این بدان معنا نیست که انسان نسبت به وطن‏ و زادگاهش عشق کورکورانه داشته باشد و اگر فرضاً براى تکامل علمى و مادّى و معنوى هجرت از وطن ضرورت پیدا کند، متعصبانه از وطن جدا نشود، هر چند به قیمت عقب ماندگى و درماندگى او تمام شود.

در چنین مواقع هجرت کار بسیار پسندیده اى است. همان ‏گونه که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز با همه علاقه اى که به مکه به عنوان زادگاه و به عنوان کانون خانه خدا داشت، آن را در شرایط خاصى رها کرد و به مدینه آمد و اسباب پیشرفت اسلام را در آنجا به‏ سرعت فراهم کرد و ثابت کرد که ماندن در وطن همیشه مطلوب نیست و استثناءاتى دارد که باید آن را پذیرفت.

بسیارى از بزرگان نیز بعد از هجرت از وطن خود به مقامات عالى رسیدند و این هرگز با حب وطن منافات ندارد.

قرآن کریم نیز به وضع مسلمانان پرداخته و مسئولیت و وظیفه آنها را در برابر یکى از مشکلاتى که در ارتباط با کفار دارند، یعنى مشکل اذیت و آزار و محدودیت و فشار آنها را بیان مى ‏کند؛ مى ‏فرماید: «یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ‏؛ اى بندگان من که ایمان آورده اید، و هم اکنون براى انجام وظائف دینى خود تحت فشار دشمن هستید، سر زمین من وسیع است بجاى دیگر هجرت کنید و مرا بپرستید».

بدیهى است این یک قانون اختصاصى مربوط به مؤمنان مکه نیست، و شأن نزول هرگز مفهوم وسیع و گسترده آیه را که هماهنگ با دیگر آیات قرآن است محدود نمى ‏کند. به این ترتیب در هر عصر و زمان، و در هر محیط و مکان، آزادى بطور کامل از مسلمانان سلب شود و ماندن در آنجا نتیجه اى جز ذلت و زبونى و دور ماندن از برنامه ‏هاى الهى نداشته باشد، وظیفه مسلمانان مهاجرت است به مناطقى که بتوانند آزادى مطلق یا آزادى نسبى را به دست آورند.

به تعبیر دیگر: هدف آفرینش انسان بندگى خدا است، همان بندگى که رمز آزادگى و سرفرازى و پیروزى انسان در همه جبهه ‏ها است که در آیه ٥٦ سوره ذاریات‏ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» به آن اشاره شده‏ است.

هر گاه این هدف اساسى و نهایى زیر پا بماند راهى جز هجرت نیست، زمین خدا وسیع است، و باید به نقطه دیگرى قدم نهاد، و هرگز در چنین مواردى اسیر مفاهیمى همچون قبیله و قوم، وطن، و خانه و کاشانه نشد و تن به ذلت و اسارت در نداد که احترام این امور تا زمانى است که هدف اصلى به مخاطره نیفتد.

درست است که حب‏ وطن‏ و علاقه به زادگاه جزء سرشت هر انسانى است ولى گاه مسائل مهمترى در زندگى مطرح مى ‏شود که این موضوع را تحت الشعاع‏ خود قرار مى ‏دهد.

از آنجا که یکى از عذرهاى کسانى که در بلاد شرک مى‏ ماندند و حاضر به هجرت نبودند، این بود که ما مى ‏ترسیم از دیار خود بیرون برویم خطر مرگ به وسیله دشمنان، یا گرسنگى، یا عوامل دیگر ما را تهدید کند بعلاوه به فراق بستگان و خویشاوندان و فرزندان و شهر و دیار خود مبتلا شویم، قرآن در آیه بعد به عنوان یک پاسخ جامع به آنها مى ‏گوید: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ؛ سرانجام همه انسآنها مى ‏میرند، و هر کسى مرگ را مى ‏چشد، سپس به سوى ما باز مى‏گردید». این جهان دار بقاء براى هیچکس نیست، بعضى زودتر و بعضى دیرتر باید بروند، فراق دوستان و فرزندان و خویشاوندان به هر حال تحقق مى ‏یابد، چرا انسان به خاطر این مسائل زودگذر در دیار شرک و کفر بماند و بار ذلت و اسارت را بر دوش کشد براى اینکه چهار روز بیشتر زندگى کند؟

از همه اینها گذشته از این بترسید که مرگتان فرا رسد و در همین دیار شرک و کفر پیش از آن که به دیار ایمان و اسلام بروید بمیرید، چه دردناک است چنین مرگ و مردنى؟! وانگهى گمان نکنید مرگ پایان همه چیز است، مرگ آغاز زندگى اصلى انسانها است، چرا که «همه شما به سوى ما باز مى‏گردید» به سوى پروردگار بزرگ، و به سوى نعمت هاى بى ‏پایانش.

عشق و علاقه نباید چنان افراطى باشد که انسان را در وطنش نگه دارد هرچند به فقر و ذلت‏ کشیده شود؛ امام علی علیه السلام در کلام نورانی اشاره به آثار غنا و فقر مى‏ کند و مى ‏فرماید: «الْغِنَى‏ فِی الْغُرْبَةِ وَطَنٌ؛ وَالْفَقْرُ فِی الْوَطَنِ غُرْبَةٌ؛ بى ‏نیازى در غربت وطن است و نیازمندى در وطن غربت».

وطن جایى است که انسان در آنجا متولد شده و چشم به روى خویشاوندان و بستگان و نزدیکان گشوده و مورد علاقه آنها قرار گرفته و در هر گوشه و کنار، آشنایى دارد و غربت جایى است که انسان نه آشنایى دارد و نه دوست مهربانى و نه یار و مددکارى. امام مى ‏فرماید: شخص غنى هر جا برود به موجب غنایش پیوندهاى محبت را با این و آن برقرار مى‏ سازد و به سبب بذل و بخشش یاران و مددکارانى پیدا مى‏ کند؛ ولى شخص فقیر حتى در وطن خویش دوستان و بستگان را از دست مى‏ دهد و گاه به صورت موجودى فراموش شده در مى ‏آید.

همچنین آن حضرت در گفتاری حکیمانه به نکته مهمى براى پیشرفت انسان اشاره مى ‏کند و می فرماید: «لَیْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَدٍ. خَیْرُ الْبِلَادِ مَا حَمَلَکَ؛ هیچ شهرى براى تو شایسته ‏تر از شهر دیگرى نیست، بهترین شهرها شهرى است که تو را پذیرا گردد و وسائل پیشرفت تو را فراهم سازد».

اشاره به اینکه گرچه حب وطن‏ یک میل باطنى عمیق است و در احادیث اسلامى بر آن تأکید شده ولى بسیار مى ‏شود که ماندن در وطن‏ باعث عقب ‏ماندگى و ذلت است در این ‏گونه موارد انسان باید شجاعت به خرج دهد و از وطن‏ خویش به ‏جاى دیگر مهاجرت کند؛ جایى که در آن اسباب پیشرفت و ترقى و آرامش خاطر او فراهم است و تعصب کور و کر به وطن‏ در اینگونه موارد نه منطقى است و نه کمکى به زندگى انسان مى‏ کند.

بعضى از شارحان نهج ‏البلاغه چنین پنداشته اند که در اینجا دو مکتب در مقابل هم قرار دارند؛ مکتبى که مى ‏گوید در وطن خویش زندگى کن. همان‏ گونه که مادر و قابله تو که تو را متولد مى ‏کنند بر تو حق دارند، شهرى که در آنجا متولد شدى نیز به ‏منزله مادر توست باید همواره در کنار آن بمانى.

و مکتب دیگرى که مى ‏گوید: عشق به وطن یک عشق کاذب و بیهوده است؛ هرجا بهتر مى‏ توانى زندگى کنى به آن‏جا برو.

ولى حق این است که تضادى در میان این دو نیست. بدون شک اگر انسان بتواند در وطن خویش با دوستان و خویشاوندان و آشنایان زندگى کند و از آزادى و عزت و شرف و آبرو و آرامش برخوردار باشد، آنجا از همه‏جا بهتر است و حدیث «حُبُّ الوّطَن مِنَ الاّیمان‏» نیز که حدیث مشهورى است، این معنا را تأیید مى‏ کند. در حدیثى از امام سجاد علیه السلام در کتاب شریف کافى آمده است: «إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ أَنْ یکُونَ مَتْجَرُهُ فِى بَلَدِهِ وَ یکُونَ خُلَطَاؤُهُ صَالِحِینَ وَ یکُونَ لَهُ وُلْدٌ یسْتَعِینُ بِهِمْ‏؛ از سعادت انسان این است که محل کسب و کار او در شهر خودش باشد و دوستانى صالح و درستکار و فرزندانى که از آنها کمک بگیرد داشته باشد».

به هر حال نباید عشق و علاقه به زیستن در وطن را به عنوان یک اصل غیر قابل استثناء دانست بسیار مى ‏شود که انسان در وطنش جز ذلت و عقب ‏ماندگى نصیبى ندارد، در حالى که اگر به‏ جاى دیگرى مهاجرت کند، درهاى پیشرفت و موفقیت به رویش گشوده مى ‏شود. در این صورت آیا سزاوار است تعصب حب وطن او را از مهاجرت بازدارد؟

و به گفته سعدى:

سعدیا حب وطن گرچه حدیثى است نتوان مُرد به سختى که من اینجا زادم‏

وطن مثل مادر

امام علی علیه السلام در کلامی حکیمانه به واقعیتى اشاره مى ‏کند که کاملًا منطقى است، مى ‏فرماید: «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا، وَلَا یُلامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ؛ مردم، فرزندان دنیا هستند و کسى را نمى ‏توان به سبب محبت به مادرش سرزنش کرد».

تشبیه دنیا به مادر به سبب آن است که همه چیز ما از این آب و خاک آفریده شده و در دامان این جهان متولد شده و در آن پرورش یافته ایم، بنابراین دنیا را تشبیه به مادر کردن کاملًا مناسب است و تعبیر وطن‏ به مادر که بسیار رایج است نیز در واقع ناظر به همین معناست که ما وقتى در کشورى متولد شده و در فضاى آن پرورش یافته ایم، آن کشور به منزله مادر ماست و علاقه داشتن به مادر امرى طبیعى است، بنابراین، هم علاقه به وطن‏ و هم علاقه به دنیا امرى طبیعى است و جاى تعجب نیست.

در اینکه هدف اصلى امام علیه السلام از بیان این حقیقت چیست؟ در میان شارحان نهج ‏البلاغه اختلاف نظر است. بعضى آن را نوعى مذمت و نکوهش نسبت به محبت دنیا شمرده اند و بعضى به عکس، محبت دنیا را امرى طبیعى مى ‏دانند.

حقیقت این است که امام علیه السلام مى خواهد بفرماید: نه از علاقه خودتان به دنیا نگران باشید و نه از علاقه دیگران نسبت به آن، چراکه پیوندى بسیار مستحکم میان شما و دنیاست. از آن بترسید که این علاقه افراطى شود و به شکل دنیاپرستى درآید.

شبیه همین معنا روایت دیگرى است که در آن مى ‏خوانیم: «رُوِىَ عَنْ أمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام أنَّ رَجُلًا قامَ إِلَیْهِ، فَقالَ: یا أَمِیرَالْمُؤْمِنینَ ما بالُنا نُحِبُّ الدُّنْیا، قالَ: لِأنّا مِنْها وَهَلْ یُلامُ الرَّجُلُ بِحُبّهِ لِأبِیهِ وَأُمّهِ؟ قالَ: وَأَنْشَدَنا أبُو عَبْدِاللَّهِ الْأَزْدی؛ کسى حضور امیرمؤمنان علیه السلام برخاست و عرض کرد: اى امیرمؤمنان! چرا ما دنیا را دوست داریم؟ امام علیه السلام فرمود: چون ما از دنیا آفریده شده ایم. آیا مى‏ شود کسى را به سبب محبتش نسبت به پدر و مادر سرزنش کرد؟!».

بنابراین هرگز نباید علاقه مردم به مال و زن و فرزند و خانه و شهر و کشورشان را مورد ملامت قرار داد و حتى نباید انتظار داشته باشیم که مردم به همه این امور پشت پا زنند. مهم این است که براى رسیدن به دنیا آلوده به گناه نشوند و ایمان و شرف خود را به آن نفروشند.

نشانه ایمان

بعضى معتقدند که حدیث «حُبُّ الوَطنِ مِن الإیمانِ‏» مجعول است و ما هم در منابع معتبر به ‏صورت مسند آن را نیافتیم و در جوامع روایى قدیم ذکر نشده، ولى بعضى از متأخرین آن را به‏ صورت روایت مرسله آورده اند. اما علاقه به‏ زادگاه یک علاقه طبیعى است همانند علاقه‏ به‏ پدر و مادر و اقوام‏ و بستگان‏ و در واقع از روح حق‏شناسى سرچشمه مى ‏گیرد و مى‏دانیم حق ‏شناسى یکى از نشانه‏ هاى ایمان است.

نمود بیداری

انتخاب «شعارهاى ملى» [همچون میهن دوستی] به عنوان بهترین شعارهاى سیاسى و اجتماعى و نشانه بیدارى است و بدبینى و سوء ظن فوق العاده نسبت به سیاست هاى بیگانه واکنش روحى غیر قابل انکارى است که [ما] در برابر تجاوزها و ستم هایى که چندین قرن تحمّل نموده ایم از خود نشان مى ‏دهیم.

امّا موضوع مهم این است که: على رغم آمادگى روحى براى پیش گرفتن یک راه مستقل، فراهم بودن زمینه‏ هاى فکرى براى شکستن زنجیرهاى اسارت و خاتمه دادن به زندگى انگلى و وابسته به غرب، هنوز طرح صحیحى براى این کار نریخته ایم، بلکه گاهى از طرح ‏هایى پیروى می کنیم که ما را در جهت خلاف مقصود پیش مى ‏برد.

به همین دلیل باید به جاى ناسیونالیسم‏ هاى محلى که «ملیّت و وطن دوستى» را تنها در [بخش] کوچک یا یک نژاد مخصوص جستجو مى‏ کند، ناسیونالیسم‏ [فراگیر] جانشین گردد و مردم از آن [مرزو بوم] دفاع کنند و در حمایت آن از هیچ نوع کوشش و فداکارى مضایقه ننمایند.

هیچ بعید نیست که سیاست هاى غربى در برانگیختن ناسیونالیست هاى محلى و جنبش هاى نژادى که باعث تجریه و از هم پاشیدگى [کشور] مى‏ گردد سهیم باشند و به آن دامن بزنند.

باید این حقایق را دریافت و موضوع یکپارچگى [کشور] را در سر لوحه همه فعالیت هاى آزادى خواهانه قرار داد، و حتى در مدارس نیز به کودکان و جوانان این حقایق را آموخت.

در تقابل با بحران هویت

هر قدر انسان به تاریخ عصر امیر المؤمنین على علیه السّلام آشناتر مى ‏شود و ضعف ‏ها و ناتوانى ‏هاى عجیب مردم عراق و کوفه را در آن عصر بررسى مى ‏کند، به این حقیقت تلخ واقف مى ‏گردد که این مردم زبون و ذلیل و نادان چگونه ارزش‏ هاى مکتب این پیشواى بزرگ را با اعمال خودشان به زیر سؤال بردند! به همین دلیل مولا على علیه السّلام براى تحریک آنها و آماده ساختن‏ شان جهت مبارزه با دشمنان خون آشام از تمام وسایل ممکن استفاده مى ‏کند. از جمله روى مسأله وطن و علاقه انسآنها به آن تکیه فرموده و مى‏ گوید: «أَیَ‏ دارٍ بَعْدَ دارِکُمْ‏ تَمْنَعُون‏؛ از کدامین خانه و وطن بعد از خانه و وطن خود، دفاع مى ‏کنید؟».

اشاره به اینکه هر انسانى به خانه و وطن خویش علاقه ‏مند است و هنگامى که آن را در خطر جدّى ببیند، هر کس که باشد، و از هر آیین و مکتبى پیروى کند، براى دفاع از آن به پا مى‏ خیزد، امّا این روح نیز در شما مرده است.

امام علیه السّلام براى قطع بهانه ‏جویى آنان به این نکته اشاره مى ‏کند که شما منتظر چه هستید؟ «از کدامین خانه، بعد از خانه خود دفاع مى ‏کنید؟ (آیا بالاتر و برتر از دار الاسلام، جایى هست؟) آرى، اگر شما از خانه خود که دار الاسلام است دفاع نکنید، از هیچ چیز دفاع نخواهید کرد. همیشه باید ذلیل و ناتوان و اسیر چنگال دشمن باشید و ابتکار عمل در دست آنها باشد و شما همانند بردگان بى‏ اختیار در دست آنها باشید.

در واقع امام مى‏خواهد آنها را با هر چیزى که به آن پایبندند تحریک و تشویق کند، اگر علاقمند به خانه و لانه و وطن‏ خویشند، آن هم بدون مبارزه با دشمنان محفوظ نمى‏ ماند، پس درد شما چیست؟ و مشکل شما کجا است؟

امام علیه السّلام به دنبال سرزنش یاران خود به سبب ضعف و سستى نشان دادن در برابر دستورات آن حضرت در این بخش از خطبه سرزنش ‏ها را ادامه مى ‏دهد و مى ‏فرماید: «أَما دِینٌ‏ یَجْمَعُکُمْ‏ وَلا حَمِیَّةَ تُحْمِشُکُمْ؛ شما مردم عجیبى هستید! آیا دینى ندارید که شما را گرد آورد؟ و یا غیرتى که به سوى دشمن بسیج کند؟!».

اشاره به این که ایستادن در برابر دشمن و دفاع از خود و آرمانهاى خویش یکى از دو عامل را مى‏ طلبد: یا اعتقاد به خداوند و روز جزا و وعده‏ هاى پر ارزش او به مجاهدان و شهیدان و یا غیرت و تعصب قومى و میهنى‏؛ متأسفانه هیچ یک از آنها در شما دیده نمى ‏شود، دین و ایمانتان ضعیف و غیرت و تعصب شما از کار افتاده است؛ لذا نشسته اید تا دشمن به سراغتان بیاید و بر مغزتان بکوبد و گلویتان را بگیرد.

در واقع هر یک از این دو مى ‏توانست دواى درد جانکاه آنها باشد، زیرا داشتن یک دین که حلقه اتصالى است در میان اقوام و گروه هاى به ظاهر مختلف و متفاوت کافى است که همه را دور یک هدف جمع کند و انسجام را که یک شرط اصلى پیروزى است فراهم سازد.

و هرگاه چنین دینى در میان آنها وجود نداشته باشد و یا ضعیف و فاقد کارایى گردد، حد اقل غیرت اجتماعى و علاقه به حفظ آب‏ و خاک‏ و دفاع از حریم قوم و ملّت ایجاب مى‏کند که آنها در برابر دشمن متّحد شوند و به حرکت در آیند، ولى مردم کوفه و عراق در آن زمان با نهایت تأسّف، فاقد هر دو اصل بوده اند و نه دین محکمى داشته اند و نه غیرت اجتماعى کافى.

تحلیل هاى دقیق، ما را به ریشه‏ هاى آنچه در کلام امام علیه السّلام در این زمینه آمده است واقف مى‏ کند زیرا: کوفه یک شهر نوبنیاد جنگى بود و اهالى آن که عمدتا لشکر امام علیه السّلام را تشکیل مى ‏دادند، از قبائل مختلف و مناطق گوناگون به آنجا آمده بودند و در میان آنها انسجام و هماهنگى و انضباط لازم وجود نداشت. هر کدام براى خود فکر و هدف داشتند و فرهنگ و روشى. هم چنین لشکر کوفه وطنش‏ جاى دیگر بود و هر زمان که نمى‏ توانست در آنجا زندگى کند، راه بازگشت به وطن اصلى براى او باز بود.

یک چنین گروهى و جمعیّتى که فاقد یک پایگاه محکم اجتماعى است، در حقیقت، بزرگ ترین مشکل براى پیشواى مدیر و مدبّر خواهد بود.

سخن آخر: (برای آبادی وطن)

اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاریخ زندگیش با آن پیوند ناگسستنى پیدا کرده است. همین پیوند، سبب علاقه او به وطن مى ‏شود و همین علاقه، انگیزه حفظ و دفاع و عمران و آبادى آن مى ‏گردد.

در حدیثى از امام على علیه السّلام مى‏ خوانیم: «عَمُرَتِ البُلدانُ بِحُبِّ الأوطانِ؛ شهرها با حبّ وطن آباد مى‏ شود».

در این میان خطرى که از ناحیه فرار مغزها و استعدادهاى لایق و بارور، [پیشرفت و آبادانی] کشور را تهدید مى ‏کند به مراتب از خطر فرار سرمایه ‏هاى مادى و ارزها بیشتر است.

گرچه نقش ذخایر انسانى در [عمران] و سازندگى هنوز در [ایران] به طور کامل مورد توجّه واقع نشده، ولى به هر حال جاى انکار نیست هر سرمایه و منبع قدرتى آن گاه منبع قدرت و سرمایه خواهد شد که انسانى روى آن ایستاده باشد، و مغز توانایى آن را رهبرى کند.

و با توجّه به این که‏ «آفرینش» در بذل و بخشش منابع‏ مادى آن قدر سخت گیرى نکرده که در دادن مغزهاى متفکّر و پر نبوغ.

و نیز با توجّه به این که کارهاى خلاق در عصر ما از صورت کارهاى ساده که از عهده همه کس برآید خارج شده و به صورت تکنیک هاى دقیقى در آمده که تنها افراد پر استعداد قدرت هدایت آن را دارند.

با توجه به این اصول مصیبتى را که ممالک در حال رشد، و آنها که مى خواهند عقب ماندگی هاى خود را به سرعت جبران کنند، از فقدان مغزهاى متفکّر مى ‏بیند چقدر دردناک و قابل اهمیّت است.

متأسفانه کسانى که براى تحصیلات خود مدتى است به خارج از کشور رفته اند تا چند روزى که در خارج مى‏ مانند همه چیز، حتى پدر و مادر و وطن‏ خود را فراموش مى ‏کنند، [حال آنکه باید] وجدان بیدارى داشته باشند و معتقد باشند گوشت و پوست و هزینه تحصیلات او، همه از این آب و خاک و از دسترنج این مردم است؛ [متخصصین و نخبگان علمی] باید در خود نسبت به وطن احساس دَینى ‏کنند و به کشور بازگردند و به آن خدمت کنند.

براى جلوگیرى از فرار مغزها باید از دوران دبستان کوشش کرد که اصول اخلاق و ایمان و علاقه به آب و خاک و هموطنان آن چنان که در افراد تزریق شود و روح حق‏شناسى نسبت به سرزمینى که آنها را پرورش داده آن چنان زنده گردد، که بازگشت به وطن‏ و خدمت به چنان سرزمینى که همه گونه امکانات خود را به رایگان‏ در اختیار افرادش گذارده، به صورت یک دین وجدانى درآید، و افراد با الهام از یک انگیزه درونى خود را موظّف به اداى این دین بدانند.

و مادامى که ارزش اصیل در فکر افراد، همان ارزش مادى و پول و آب و دانه باشد و مفاهیم دیگر از قبیل حق‏شناسى، خدمت به نوع، و علاقه به وطن هیچ گونه ارزشى نداشته باشد، نباید انتظارى جز ادامه وحشتناک فرار مغزها، و خالى شدن هولناک این مناطق ازاستعدادهاى خلاق داشت، و تنها با حرف و سخن هم نمى ‏توان جلو آن را گرفت.

منابع:

١. پیام امام امیر المومنین علیه السلام

٢. تفسیر نمونه

٣. اسرار عقب ماندگى شرق

پرونده ویژه

٢
بررسی ماجرای فدک
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

داستان فدک و حوادث گوناگونى که در رابطه با آن در صدر اسلام و دورآنهاى بعد روى داد یکى از غم انگیزترین و پرغوغاترین داستان ‏هاى زندگى فاطمه بانوى اسلام علیها السلام خصوصاً، و اهل بیت علیهم السلام عموماً و تاریخ اسلام به طور گسترده و عام است، که آمیخته با توطئه‏ هاى سیاسى، و فراز و نشیب ‏هاى فراوانى می باشد و می تواند به عنوان یک سند مهم اسلامى براى تجزیه و تحلیل تاریخ صدر اسلام و طوفان ‏هاى بعد از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مورد استناد قرار گیرد. لذا مستقلاً باید مورد بحث و بررسى دقیق‏ قرار گیرد تا از حوادث مختلف تاریخ اسلام پرده بردارد.

فدک‏ چه بود و چه شد!؟

«فدک» به طورى که بسیارى از مورّخان و ارباب لغت نوشته ‏اند: قریه اى آباد و حاصل خیزى بود در سرزمین حجاز نزدیک «خیبر» که میان آن و مدینه دو یا سه روز راه بود، بعضى این فاصله را یکصد و چهل کیلومتر نوشته ‏اند.

فدک در زمان پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم آباد، داراى چشمه‏اى پرآب و نخلستان و مزرعه و قلعه یکى از منزلگاه‏ هاى مسافران شام به مدینه به ‏شمار می آمد و همین امر موجب رونق اقتصادى آن شده بود. و بعد از خیبر نقطه اتکاى یهودیان در حجاز به شمار می رفت.

طبرى در تاریخ خود می نویسد: یهودیان فدک قصد داشتند یهودِ خیبر را در نبرد با مسلمانان یارى دهند. پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم از این تصمیم با خبر شد، ازاین‏رو على علیه السلام را با یکصد نفر به ‏سوى آنان گسیل داشت تا از وضع آنها آگاهى کامل پیدا کند.

یهودیان فدک که در این ماجرا مقصر شناخته شده بودند با ترس و وحشت منتظر نتیجه جنگ خیبر بودند. هنگامى که خبر پیروزى سپاه اسلام را شنیدند وحشت بیشترى بر آنان مستولى شد و تصمیم گرفتند بدون جنگ و خونریزى تسلیم‏ شوند، لذا نماینده‏ اى نزد پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم فرستادند و اظهار داشتند با ما نیز مانند اهل خیبر رفتار کنید

و با گرفتن نصف املاک فدک صلح کنید. پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم نیز پذیرفت، البته یهودیان فدک کشاورزى سهم پیامبر ص را نیز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقى از آن می بردند. به این ترتیب فدک بدون جنگ و خونریزى در اختیار پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم قرار گرفت.

بخشش فدک به حضرت زهرا علیها السلام

«فدک» خالصه رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم شد، زیرا طبق صریح قرآن مجید چیزى که به دست مسلمین بدون جنگ بیفتد منحصراً حق پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم است، و به صورت غنائم جنگى تقسیم نمی شود و به این ترتیب پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم «فدک» را در اختیار گرفت و درآمد آن را در مورد واماندگان در راه (ابن السبیل) و مانند آنها مصرف می کرد.

این‏ سخن‏ را یاقوت‏ حموی در «معجم البلدان» و ابن منظور اندلسى در «لسان العرب» و عده‏ اى دیگر در کتاب‏ هاى خود آورده ‏اند. طبرى نیز در تاریخ خود و ابن اثیر نیز در کتاب «کامل» به آن اشاره کرده ‏اند.

لذا این قسمت زمین ملک پیامبر گردید و پیامبر به آن گونه که می خواست در آن تصرف می کرد. تا آیه‏ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ؛ حق ذوى القربى را به آنها بده»، نازل شد. پیامبر از جبرئیل پرسید منظور از این آیه چیست؟ پاسخ داد: فدک را به فاطمه ببخش تا براى او و فرزندانش مایه زندگى باشد و عوض از ثروتى باشد که خدیجه علیها السلام در راه اسلام مصرف کرده است.

پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فاطمه علیها السلام را خواست و فدک را به او بخشید، از این ساعت ملکیت پیامبر پایان یافت و فدک ملک فاطمه علیه السلام شد. این جریان تا زمان وفات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ادامه داشت.

گواه روشن این واگذارى اینکه بسیارى از مفسّران از جمله مفسّر معروف جلال الدین سیوطى از علماى معروف اهل سنّت در تفسیر «درّ المنثور» در ذیل آیه ١٦ سوره اسراء، از ابوسعید خدرى نقل کرده که: چون این آیه نازل شد رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فاطمه را طلبید و فدک را به او بخشید، عبارت حدیث چنین است: «لَمّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعالى وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ اعْطى رَسُولُ اللهِ صلّى الله علیه وآله وسلّمفاطِمَةَ فَدکاً؛ هنگامى که سخن خداى متعال نازل شد که: [اى پیامبر!] حق خویشاوندان نزدیک را بپرداز، رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم به فاطمه علیها السلام فدک را بخشید».

در شواهد التنزیل‏ حسکانى آمده است که ابن عباس می گوید: هنگامى که آیه‏ «وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» نازل شد، رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فدک را به فاطمه علیها السلام داد. شوکانى هم در تفسیرش شبیه همین معنا را نقل کرده است.

حاکم نیشابورى نیز در تاریخش همین معنى را آورده است‏ ابن ابى الحدید نیز در شرح نهج البلاغه داستان فدک را به طور مشروح ذکر کرده‏ و همچنین کتب فراوان دیگر.

شاهد زنده دیگر بر این مدعا گفتار امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه درباره فدک است که می فرماید: «بَلى کانَتْ فِی ایدینا فَدَک مِنْ کلِّ ما اظَلَّتْهُ السَّماءُ، فَشَحَّتْ‏ عَلَیها نُفُوسُ قَوْم، وَسَخَتْ عَنْها نُفُوسُ قَوْم آخَرِینَ، وَ نِعْمَ الْحَکمُ اللهُ‏؛ آرى، تنها از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود، ولى گروهى بر آن بخل ورزیدند، در حالى که گروه دیگرى سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور و حاکم خداست».

این سخن به خوبى نشان می دهد که در عصر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فدک در اختیار امیرمؤمنان على علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام بود، ولى بعداً گروهى از بخیلان حاکم، چشم به آن دوختند، و على علیه السلام و همسرش بانوى اسلام به ناچار از آن چشم پوشیدند، و مسلّماً این چشم پوشى با رضایت خاطر صورت نگرفت، چراکه در این صورت خدا را به داورى طلبیدن و «نِعْمَ الْحَکمُ اللهُ» گفتن معنا ندارد.

از علماى بزرگ شیعه نیز گروه زیادى روایات مربوط به این قسمت را در کتب معتبر خود آورده‏اند که از میان آنها علماى زیر را می توان نام برد:

مرحوم کلینى در «کافى»، مرحوم صدوق، مرحوم محمّد بن مسعود عیاشى در تفسیر خود، على بن عیسى اربلى در «کشف الغمه» و گروه فراوان دیگر در کتب تفسیر و تاریخ و حدیث، که ذکر همه آنها بسیار به طول می انجامد.

غصب فدک

[همانگونه که بیان شد] پیامبر گرامى صلّى الله علیه وآله وسلّم طبق نقل بسیارى از مورخان و مفسّران شیعه و اهل سنّت سرزمین فدک را در حیات خودش به دخترش فاطمه علیها السلام بخشید ولى پس از رحلت آن حضرت و تسلط ابوبکر بر خلافت، فدک را از فاطمه علیها السلام گرفت و بعنوان رئیس حکومت در اختیار خود قرار داد.

علت غصب فدک

گرفتن «فدک» از بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام مسئله ساده‏اى نبود که تنها مربوط به جنبه مالى باشد، بلکه جنبه اقتصادى آن تحت الشعاع مسائل سیاسى حاکم بر جامعه اسلامى بعد از رحلت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم بود. در حقیقت موضوع فدک را نمی توان از سایر حوادث آن عصر جدا نمود، بلکه حلقه ‏اى است از یک زنجیر بزرگ، و پدیده ‏اى است از یک جریان کلّى و فراگیر!

اکنون ببینیم چرا و به چه دلیل فدک را از فاطمه علیها السلام گرفتند. براى این غصب بزرگ تاریخ عوامل زیرا را می توان برشمرد:

١. غصب فدک در دست خاندان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم یک امتیاز بزرگ معنوى براى آنها محسوب می شد، و این خود دلیل بر مقام و منزلت آنها در پیشگاه خدا و اختصاص نزدیکى شدید به پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به شمار می آمد، به خصوص اینکه در روایات شیعه و اهل سنّت چنانکه در بالا گفتیم آمده است که به هنگام نزول آیه‏ «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فاطمه علیها السلام را فراخواند و سرزمین فدک را به او بخشید.

روشن است وجود فدک در دست خاندان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم با این سابقه تاریخى سبب می شد که مردم سایر آثار پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به خصوص مسئله خلافت و جانشینى آن حضرت صلّى الله علیه وآله وسلّم را نیز در این خاندان جستجو کنند، و این مطلبى نبود که طرفداران انتقال خلافت به کسان دیگر بتوانند آن را تحمّل کنند.

٢. این مسئله از نظر بعد اقتصادى نیز مهم بود، و روى بعد سیاسى آن اثر می گذاشت، چراکه على علیه السلام و خاندان او اگر در مضیقه شدید اقتصادى قرار می گرفتند توان سیاسى آنها به همان نسبت تحلیل می رفت، و به تعبیر دیگر وجود فدک در دست آنان امکاناتى در اختیارشان قرار می داد که می توانست پشتوانه مسئله ولایت باشد، همان ‏گونه که اموال خدیجه علیها السلام پشتوانه‏ اى براى پیشرفت اسلام در آغاز نبوّت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم بود.

در همه دنیا معمول است هر گاه بخواهند شخص بزرگ، یا کشورى را منزوى کنند او را در محاصره اقتصادى قرار می دهند که در تاریخ اسلام در داستان «شعب ابوطالب» و محاصره شدید اقتصادى مسلمین از سوى مشرکان قریش آمده است.

بنابراین جاى تعجب نیست که مخالفان بکوشند این سرمایه را از خاندان پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم بگیرند، و آنها را منزوى کرده و دستشان را تهى سازند.

٣. بعد از رحلت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم طوفان عجیبى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوى با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک‏.

لذا اگر آنها حاضر می شدند فدک را به عنوان میراث پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و یا بخشش و هدیه آن حضرت به فاطمه زهرا علیها السلام در اختیار آن حضرت قرار دهند راهى باز می شد که مسئله خلافت را نیز از آنها مطالب کند.

این نکته را دانشمند معروف اهل سنّت «ابن ابیالحدید معتزلى» در شرح «نهج البلاغه» به طرز ظریفى منعکس کرده است.

او می گوید: من از [استادم] «على بن فارقى» مدرّس مدرسه بغداد سؤال کردم: آیا فاطمه علیها السلام در ادعاى مالکیت فدک صادق بود؟ گفت: آرى.

گفتم: پس چرا خلیفه اوّل فدک را به او نداد، در حالى که فاطمه نزد او راستگو بود؟

او تبسمى کرد و کلام لطیف و زیبا و طنزگونه‏ اى گفت، در حالى که هرگز عادت به شوخى نداشت، گفت: «لَوْ اعْطاها الْیوْمَ فَدَکاً بِمُجَرَّدِ دَعْواها لَجائَتْ الَیهِ غَداً وَ ادَّعَتْ لِزَوْجِهَا الْخِلافَةَ وَ زَحْزَحَتْهُ مِنْ مَکانِهِ، وَ لَمْ یمْکنُهُ الْاعْتِذارُ وَ الْمُدافِعَةُ بِشَی لِانَّهُ یکونُ قَدْ اسْجَلَ عَلى نَفْسِهِ بِانَّها صادِقَةٌ فِیما تَدَّعِیهِ، کائِناً ما کانَ، مِن غَیرِ حاجَة الى بَینَة؛ اگر ابو‏بکر آن روز فدک را به مجرد ادعاى فاطمه علیها السلام به او می داد، فردا به سراغش می آمد و ادعاى خلافت براى همسرش می کرد! و وى را از مقامش کنار می زد، و او هیچ ‏گونه عذر و دفاعى از خود نداشت، زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه علیها السلام هرچه را ادعا کند راست می گوید، و نیازى به‏ بینه و گواه ندارد».

سپس ابن ابى الحدید می افزاید: این یک واقعیت است، هر چند استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.

این اعتراف صریح از دو دانشمند اهل سنّت، شاهد زنده ‏اى جهت «بار سیاسى» داستان فدک است.

فدک و شاهدان فاطمه علیها السلام

فاطمه علیها السلام که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیارى از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامى را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و گرایش به برنامه‏ هاى جاهلى می کند. از سوى دیگر مقدمه ‏اى است براى خانه‏ نشین کردن امیرمؤمنان على علیه السلام و محاصره اقتصادى یاران جانباز على علیه السلام. لذا به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت. فاطمه سلام الله علیها مطالبه ملک خودش را کرد و گفت این نحله، عطیه و بخشش پیامبر است. ابوبکر در پاسخ از او مطالبه بینه و شاهد نمود تا بدین وسیله فاطمه ثابت کند که فدک ملک او است.

گر چه از نظر اسلام، هر گاه ملکى در تصرف کسى بود از او در خواست بینه و شاهد نمی شود.

و نفس تصرف، دلیل مالکیت است، بلکه کسى که ادعاى خلاف آنرا داشته باشد باید بینه اقامه کند زیرا او مدعى است و دلیل بر این که فدک در تصرف زهراى اطهر بوده واژه ایتاء در آیه شریفه‏ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» می باشد و نیز لفظ «اعطاء» و «اقطاع» که در روایات آمده است.

با این حال زهرا علیها السلام براى اثبات حقانیت خود، به ناچار اقامه بینه کرد. على علیه السلام و ام ایمن هر دو شهادت دادند، که فدک ملک زهرا است. اما پاسخ ابوبکر این بود که شهادت یک مرد و یک زن کافى نیست، بلکه باید دو مرد و یا یک مرد و دو زن باشد.

البته زهرا سلام الله علیها به این مسئله توجه داشت، ولى جریان اختلاف در این مورد از باب قضاوت نبود چراکه در این مورد ابوبکر، خود هم قاضى و هم طرف دعوا بشمار می آمد اگر قضاوتى حقیقى بود، می بایست قاضى شخص سومى باشد.

بنابراین مانند مورد بحث یک شاهد کافى بود که گفته مدعى را تصدیق کند و جریان پایان پذیرد، نه از باب یک قضاوت اسلامى.

در عین حال زهرا علیها السلام براى بار دوم على علیه السلام، ام ایمن، اسماء بنت عمیس، حسن و حسین علیهما السلام را به عنوان شاهد همراه آورد. اما باز هم مورد قبول خلیفه واقع نشد، باین دلیل که على همسر فاطمه است و حسن و حسین علیهم السلام فرزندان او هستند و طرف فاطمه سلام الله علیها را خواهند گرفت و به نفع او شهادت خواهند داد.

اما اسماء بنت عمیس بدان جهت گواهیش مورد قبول واقع نگردید که همسر جعفر ابن ابی طالب بوده و به نفع بنى هاشم شهادت می دهد و ام ایمن نیز گواهیش پذیرفته نشد، به این جهت که زنى است غیر عرب و نمی تواند مطالب را روشن بیان کند.

در یک بررسى اجمالى روشن می شود که نظام حاکم غاصب در این عمل خود مرتکب پنج خطاى بزرگ شد که‏ فهرست‏ وار در اینجا مطرح‏ می کنیم‏، هر چند شرح آن نیاز به بحث فراوان دارد:

١. فاطمه علیها السلام «ذو الید» بود، یعنى ملک فدک در تصرف او بود، و از نظر تمام قوانین اسلامى و قوانین موجود در میان عقلاى جهان هیچ گاه از «ذو الید» مطالبه شاهد و گواه نمی شود، مگر اینکه دلایلى بر باطل بودن «ید» و تصرف او اقامه گردد.

فى المثل اگر کسى در خانه ‏اى ساکن و مدعى مالکیت آن باشد، مادام که دلیلى بر نفى مالکیت او اقامه نشده، نمی توان آن را از دست وى بیرون کرد، و هیچ جهتى ندارد که شاهد و گواهى بر مالکیت خود اقامه کند، بلکه همین تصرف - خواه بوسیله خود او باشد یا نمایندگان او - بهترین دلیل بر مالکیت است.

٢. شهادت بانوى اسلام علیها السلام به تنهایى در این مسئله کافى بود، چراکه او به شهادت آیه شریفه: «إِنَّمَا یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً؛خداوند فقط می خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».

و نیز به شهادت حدیث مشهور کسا که در بسیارى از کتب معتبر اهل سنّت و کتب صحاح آنها نقل شده، معصومه است، و خداوند هرگونه رجس و پلیدى را از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام دور نموده، و از هر گناه پاک ساخته است، چنین کسى چگونه ممکن است شهادت و ادعایش مورد تردید و گفتگو واقع شود؟

٣. شهادت و گواهى على علیه السلام نیز به تنهایى کافى بود، چراکه او نیز داراى مقام عصمت است، و علاوه بر آیه تطهیر و آیات و روایات دیگر، بر این معناى، حدیث معروف: «الْحَقُّ مَعَ عَلِی، وَ عَلِی مَعَ الْحَقِّ، یدُورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ؛ على با حق است و حق با على است و هر جا او باشد حق با اوست»، کفایت می کند. چگونه حق بر محور وجود على علیه السلام دور می زند، ولى شهادت او پذیرفته نیست؟!

چه کسى جرأت می کند در برابر این سخن پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم که سنى و شیعه آن را نقل کرده ‏اند گواهى او را رد کند؟!

٤. شهادت امّ ایمن نیز به تنهایى کفایت می کرد، زیرا همان ‏گونه که ابن ابى الحدید نقل می کند: امّ ایمن به آنها گفت: آیا شما شهادت نمی دهید که پیغمبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمود: من از اهل بهشتم! [اگر این را قبول دارید پس چگونه شهادتم را رد می کنید؟!].

٥. از همه اینها گذشته علم حاکم هنگامى که از قرائن مختلف (قرائن حسى یا شبیه حس) حاصل گردد براى داورى کفایت می کند. آیا مسئله تصرف و ید از یکسو، و شهادت این شهود که هر یک به تنهایى شهادتشان براى اثبات حق کافى بود، از سوى دیگر، ایجاد علم و یقین نمی کند؟!

جعل روایت و غصب فدک

در ادامه فاطمه زهرا علیها سلام آن را لااقل به عنوان ارث پیامبر مطالبه ‏فرمود. ولى ابوبکر با روایت مجعولِ «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لَانُوَرِّثُ وَمَا تَرَکنَاهُ صَدَقَةٌ؛ ما پیامبران چیزى را به ارث نمی گذاریم و هرچه را از ما بماند صدقه در راه خداست»، از قبول پیشنهاد «ارث» نیز سرباز زد. و اینچنین بدون هیچ گونه فاصله زمانى، تنها با استناد به یک حدیث مجعول، فدک را از فاطمه زهرا علیها السلام گرفت و جزء بیت المال کرد.

مرحوم طبرسى در کتاب «احتجاج» از بانوى اسلام علیها سلام چنین نقل می کند: هنگامى که خلیفه اول تصمیم گرفت فدک را از فاطمه سلام الله علیها منع کند و این سخن به بانوى اسلام رسید، نزد او آمد و چنین گفت: «یا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! أَ فِی کتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاک وَ لَا أَرِثُ أَبِی؟! لَقَدْ جِئْتَ‏ شَیئاً فَرِیا! أَ فَعَلَى عَمْدٍ تَرَکتُمْ کتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ‏ وَرَاءَ ظُهُورِکمْ‏، إِذْ یقُولُ ... فِیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یحْیى بْنِ زَکرِیا، إِذْ قَالَ: فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْک وَلِیا یرِثُنِی وَ یرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ؛ اى پسر ابو قحافه! آیا در کتاب خدا است که تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم؟! چیز عجیبى است! آیا عمدا کتاب خدا را ترک گفته ‏اید و پشت سر افکنده‏ اید؟! در آنجا که در داستان‏ یحیى ابن زکریا می گوید: زکریا گفت خداوندا از سوى خودت جانشینى (فرزندى) به من ببخش تا از من و خاندان یعقوب ارث ببرد».

در یک بررسى اجمالى روشن می شود که نظام حاکم غاصب در این عمل خود مرتکب پنج خطاى بزرگ شد که فهرست وار در اینجا مطرح می کنیم، هر چند شرح آن نیاز به بحث فراوان دارد:

١. حدیث عدم ارث گذاردن پیامبران به شکل دیگر و به معناى دیگر است، نه آن ‏گونه که غاصبان فدک نقل کرده یا تفسیر نمود ه‏اند، زیرا در منابع دیگر حدیث چنین نقل شده: «انَّ الْانْبِیاءَ لَمْ یوَرِّثُوا دیناراً وَ لا دِرْهَماً وَ لکنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ اخَذَ مِنْهُ اخَذَ بِحَظٍّ وافِر؛ پیامبران درهم و دینارى از خود به یادگار نگذارند، بلکه میراث پیامبر علم و دانش بود، هر کس از علم و دانش آنها سهم بیشترى بگیرد، ارث بیشترى را برده است».

این ناظر به میراث معنوى پیامبران است و هیچ‏ گونه ارتباطى با ارث اموال آنها ندارد، این همان است که در روایات دیگر آمده: «الْعُلَماءُ وَرَثَةُ الْانْبِیاءِ؛ دانشمندان وارثان پیامبرانند».

مخصوصاً جمله «ما ترکناه صدقة» چیزى است که قطعاً در ذیل حدیث نبوده، مگر ممکن است حدیثى برخلاف صریح قرآن از پیغمبر صلّى الله علیه وآله وسلّم صادر شود!

زیرا قرآن مجید در آیات متعددى گواهى می دهد که انبیا ارث گذاشتند، و در این آیات قرائن روشنى وجود دارد که منظور تنها میراث معنوى نبوده، بلکه میراث مادى را نیز شامل می شده است.

لذا بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه معروفش که در مسجد پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در برابر مهاجرین و انصار ایراد فرمود، به این آیات تمسک جست و احدى از مهاجرین و انصار آن را انکار نکرد. اینها همه گواه بر نادرست بودن حدیث فوق است.

٢. اگر این حدیث صحیح بود چگونه هیچ ‏یک از همسران پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آن را نشنیده بودند، و سراغ خلیفه آمدند و سهم خود را از میراث پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مطالبه کردند؟!

٣. روایت فوق معارض با روایات دیگرى است که نشان می دهد ابوبکر تصمیم گرفت «فدک» را به «فاطمه» سلام اللَّه علیها بازگرداند، ولى دیگران مانع شدند، چنان که در«سیره حلبى» می خوانیم: «فاطمه دختر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم نزد ابوبکر آمد در حالى که او بر منبر بود، گفت: اى ابوبکر آیا این در کتاب خدا است که دخترت از تو ارث ببرد و من از پدرم ارث نبرم، ابوبکر گریه کرد و اشکش جارى شد، سپس از منبر پائین آمد، و نامه ‏اى دایر به واگذارى فدک‏ به فاطمه سلام اللَّه علیها نوشت، در این حال عمر وارد شد، گفت: این چیست؟ گفت: نامه ‏اى نوشتم که میراث فاطمه سلام اللَّه علیها را از پدرش به او واگذارم. عمر گفت: اگر این کار را کنى از کجا هزینه نبرد با دشمنان را فراهم می سازى در حالى که عرب بر ضد تو قیام کرده است؟ سپس عمر نامه را گرفت و پاره‏ کرد»!

چگونه ممکن است نهى صریحى از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم باشد و ابوبکر به خود جرات مخالفت را بدهد؟ و چرا عمر استناد به نیازهاى جنگى کرد و استناد به روایت پیامبر (ص) ننمود؟

بررسى دقیق روایت فوق نشان می دهد که مسئله نهى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مطرح نبوده، مهم در اینجا مسائل سیاسى روز بوده است‏.

٤. وانگهى اگر این حدیث واقعیتى داشت، و می بایست فدک به عنوان صدقه بین مستحقین تقسیم گردد، پس چرا خلیفه دوّم در زمان خود هنگامى که کار از کار گذشته بود به سراغ على علیه السلام و عباس را فرستاد و حاضر شد فدک را در اختیار آنها بگذارد، که در تواریخ اسلام مشهور است.

آیا با این حال می توان حقى را که فاطمه مطالبه می نمود از او منع کرد، و به حدیثى که اثرى از آثار صدق در آن نیست در مقابل نصّ کتاب الله که می گوید وارثان انبیا از آنها ارث می برند استناد جست؟!

به هر حال هیچ‏ گونه توجیهى براى مسئله غصب فدک نمی توان یافت و هیچ دلیل موجهى براى این کار وجود ندارد.

از یک سو ید مالکانه فاطمه زهرا علیها السلام، از سوى دیگر شهود مطمئن و معتبر، از سوى سوّم شهادت کتاب الله (قرآن مجید)، و از سوى چهارم روایات مختلف اسلامى، همگى گواه صدق ادعاى بانوى اسلام بر حقّ مسلّم او در فدک بودند.

از همه اینها گذشته‏ عمومات‏ آیات‏ ارث‏ که‏ به‏ همه‏ مردم‏ حق‏ می دهد از پدران و مادران و بستگان خود ارث ببرند، و مادام که دلیل معتبرى بر تخصیص این عمومات در کار نباشد نمی توان از این حکم اسلامى چشم پوشید، گواه دیگرى محسوب می شود.

غضب حضرت زهرا بر شیخین

به هر حال براى ممنوع ساختن اهل بیت از امکانات مالى، فدک را گاه به بهانه این حدیث مجعول و گاه به بهانه اینکه فاطمه علیها السلام شاهد کافى براى مالکیت خود ندارد از آن حضرت گرفتند. این در حالى بود که زنان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را از سهم الارث خود نسبت به آنچه از پیغمبر صلّى الله علیه وآله وسلّم باقى مانده بود منع نکردند.

در کتاب ‏هاى معتبر و معروف شیعه و اهل سنّت آمده است که بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام بعد از ماجراى منع فدک، نسبت به آن دو غضب کرد و فرمود: «من یک کلمه با شما سخن نخواهم گفت». این امر ادامه یافت تا فاطمه زهرا علیها السلام با اندوه فراوان چشم از جهان پوشید.

در حدیث معروفى در صحیح بخاری و غیر آن آمده است: «هنگامى که ابوبکر از دادن حق فاطمه زهرا خوددارى کرد، آن حضرت بر او غضبناک شد و تا زنده بود با وى سخن نگفت».

قابل توجه اینکه محدث اهل سنت مسلم بن حجاج نیشابورى در کتاب معروفش «صحیح مسلم» داستان مطالبه فاطمه علیها السلام فدک را از خلیفه اول مشروحاً آورده و از عایشه نقل می کند که بعد از امتناع خلیفه از تحویل دادن فدک فاطمه علیها السلام از او قهر کرد و تا هنگام وفات یک کلمه با او سخن نگفت.

در حالى که این حدیث نیز از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در منابع اسلامى مشهور است که فرمود: «مَنْ احَبَ ابْنَتِی فاطِمَةَ فَقَدْ احَبَّنِی، وَ مَنْ ارْضى فاطِمَةَ فَقَدْ ارْضانِی، وَ مَنْ اسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ اسْخَطَنِی‏؛ هرکس دخترم فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته، هر کس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».

با اینکه آنها از پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم شنیده بودند که می فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعةٌ مِنّى فَمَنْ أغْضَبَها أغْضَبَنی؛ فاطمه پاره تن من است هرکس او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است».

در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده است که به فاطمه علیها السلام فرمود: «إنّ‏ اللَّهَ یغْضِبُ لِغَضَبَک وَیرْضی لِرِضاک؛ اى فاطمه! خداوند از خشم تو خشمگین می شود و از خشنودیت خشنود می گردد».

اتمام حجت با غاصبان

بانوى اسلام سیده زنان عالم علیها السلام برخاست و با جمعى از زنان بنی هاشم به مسجد آمد تا در برابر توده ‏هاى مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند، و بهانه‏ هاى ادامه این غصب عجیب و مصادره ظالمانه را از دستگاه حکومت وقت بگیرد، و در ضمن، صفوف وفاداران به اسلام را از حامیان سیاست ‏هاى تجاوزکارانه آشکار سازد.

این خطبه، [در واقع] «احقاق حق مظلومانه ‏اى بود» براى بیدار ساختن آنها که حقشان غصب می شود و سکوت مسالمت ‏آمیز را بر فریادهاى کوبنده وبیدارگر ترجیح می دهند.

این خطبه غرّا و کم‏ نظیر در حقیقت از هفت بخش تشکیل می شود و بر هفت محور دور می زند که هر کدام هدف روشنى را تعقیب می کند. آن حضرت در بخش ششم از غصب فدک‏ و بهانه ‏هاى واهى که در این زمینه داشتند، و پاسخ به این بهانه ‏ها سخن می گوید. فاطمه علیها السلام تمام راه ‏هاى فرار را به روى آنها می بندد.

این عالمه بزرگوار چنان با حربه استدلال بر حریف هجوم می آورد که راه گریزى براى او باقى نمی گذارد.

می فرماید: اگر عذر شما آن حدیث مجعول است که می گوید: «ما پیامبران ارثى نمی گذاریم»! پاسخ آن را از آیات قرآن براى شما گفتم. اگر عذر شما ممنوع بودن ما از ارث است، بدانید در اسلام همه فرزندان از پدران و مادران خود ارث می برند. تنها کسانى مستثنا هستند که هم کیش و هم آیین پدر نباشند، یعنى فرزندان غیر مسلمان از پدر و مادر مسلمان هرگز ارث نمی برند. آیا به عقیده شما آیین من و پدرم از هم جداست؟

و اگر رسوبات احکام جاهلى در مغز شماست که می گوید: «دختر سهمى از ارث ندارد» با طلوع آفتاب اسلام این موهومات و خرافات برچیده شده و راهى به سوى بازگشت به شب ظلمانى بعد از طلوع صبح وجود ندارد.

فاطمه علیها السلام این بانوى شجاع این راه را هم بر آنها می بندد که بگویند ما از قرآن چنین و چنان می فهمیم، می گوید: کجاى قرآن؟ و با کدام تفسیر؟ چه کسى بهتر از پسرعمویم على علیه السلام که در آغوش وحى پرورش یافته، و از کاتبان وحى بوده، و قرآن و تفسیر قرآن را از دو لب پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم شنیده‏ به این کار سزاوارتر است؟ اصلا قرآن در خانه ما نازل شده و «أَهْلُ الْبَیْتِ أَدْرَی بِمَا فِی الْبَیْتِ».

سپس دختر گرامى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم، این بانوى فداکار براى اینکه آنها تصوّر نکنند که دلبستگى خاصى به فدک به عنوان مال دنیا دارد، نه به عنوان یک هدف‏ الهى، در بخش دیگرى از سخنانش می افزاید: اکنون که چنین است همه ‏اش را در اختیار بگیرید، و هر کار از شما ساخته است بکنید، اما بدانید دادگاه عظیمى در پیش دارید که با دادگاه‏ هاى عالم دنیا فرق بسیار دارد، در آن‏جا حاکمش خداست، و مدعى شما در آن دادگاه شخص پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم است، و موعد دادگاه روز قیامت (یوم البروز) روز آشکار شدن همه پنهانی هاست!

اگر پاسخى براى آن روز آماده کرده ‏اید، بسم الله، و گرنه خود را براى کیفر الهى آماده کنید.

آن روز قطعاً از کار خود پشیمان خواهید شد ولى این پشیمانى قطعاً براى شما سودى نخواهد داشت چراکه پرونده اعمال بسته شده، و راهى براى بازگشت به گذشته وجود ندارد.

این بانوى شجاع با بینش عمیق خود حوادث آینده را باز می گوید، و در فراز دیگرى از سخنانش در این بخش، به طایفه انصار خطاب کرده می گوید: هدف من اتمام حجت است، و گرنه امیدى به شما ندارم، جایى که در مسئله «خلافت» سکوت کنید در مسئله «فدک‏» به طریق اولى سکوت خواهید کرد. اما سخنان امروز من در تاریخ اسلام ثبت می شود، و آیندگان قضاوت خواهند کرد، و من می خواستم علاوه بر این، عقده‏هاى دلم را نیز بگشایم و خون ‏هاى درون سینه ‏ام را بیرون بریزم تا همگان از درد جانکاه من با خبر شوند!

فدک و امامان اهل بیت علیهم السلام

از مسائل بسیار قابل توجه اینکه هیچ یک از امامان اهل بیت بعد از غصب نخستین، هرگز در امر فدک دخالت نکردند، نه على علیه السلام در دوران حکومتش در این امر دخالتى کرد و نه امامان دیگر، و افرادى مانند عمر بن عبدالعزیز و یا حتى مأمون خلیفه عباسى، پیشنهاد کردند که به یکى از ائمه اهل‏بیت علیهم السلام بازگردانده شود، و این واقعاً سؤال‏انگیز است که این موضعگیرى در برابر مسئله فدک به چه علت بود؟!

چرا على علیه السلام در زمانى که تمام کشور اسلام زیر نگین او بود این حق را به صاحبان اصلى بازنگردانید؟ و یا چرا فى المثل مأمون که این همه اظهار ارادت و لو ظاهراً به امام على بن موسی الرضا علیه السلام می کرد فدک را به آن حضرت تقدیم نکرد؟! بلکه بدست بعضى از نوه‏ هاى زید بن على بن الحسین علیهم السلام به عنوان نماینده بنى هاشم سپرد؟!

در پاسخ این سؤال مهم تاریخى می گوییم: امام امیرمؤمنان علیه السلام در همان کلام کوتاهش همه گفتنی ها را گفته است، آنجا که می فرماید: «آرى، از آنچه در زیر آسمان دنیاست تنها فدک در دست ما بود، عده‏ اى نسبت به آن بخل ورزیدند، ولى در مقابل گروه دیگرى سخاوتمندانه از آن‏ صرفنظر کردند، و بهترین داور و حاکم‏ خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالى که فردا به خاک سپرده خواهیم شد».

آن بزرگوار عملاً نشان داد که فدک را به عنوان یک وسیله درآمد و منبع اقتصادى نمی خواهد، و آن روز هم که فدک از ناحیه او و همسرش مطرح بود براى تثبیت مسئله ولایت و جلوگیرى از خطوط انحرافى در زمینه خلافت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم بود، اکنون که کار از کار گذشته، و فدک بیشتر چهره مادى پیدا کرده، گرفتن آن چه فایده ‏اى دارد؟

سید مرتضى علم الهدى عالم و محقق بزرگ شیعه در این زمینه سخنى پر معنا دارد، می گوید: هنگامى که امر خلافت به على علیه السلام رسید، درباره بازگرداندن فدک خدمتش سخن گفتند، فرمود: «انِّی لَاسْتَحْیی مِنَ اللهِ انْ ارُدَّ شَیئاً مَنَعَ مِنْهُ ابُوبَکر وَ امْضاهُ عُمَرُ؛ من از خدا شرم دارم که چیزى را که ابوبکر منع کرد و عمر بر آن صحه نهاد، به صاحبان اصلیش بازگردانم!».

در حقیقت با این سخن هم بزرگوارى و بیاعتنایى خود را نسبت به فدک به عنوان یک سرمایه مادى و منبع درآمد، نشان می دهد، و هم مانعین اصلى این حق را معرفى می کند!

حدود و مرزهاى فدک!

هنگامى که هارون الرشید به امام موسى بن جعفر علیه السلام عرض می کند: «حُدَّ فَدَکاً حَتّى ارُدَّها الَیک‏؛ حدود فدک را معلوم کن تا آن را به تو بازگردانم!».

امام علیه السلام از گفتن پاسخ ابا می کند، هارون پیوسته اصرار می ورزد.

امام علیه السلام می فرماید: من آن را جز با حدود واقعی اش نخواهم گفت.

هارون گفت: حدود واقعى آن کدام است؟

امام علیه السلام فرمود: اگر من حدود آن را بازگویم مسلّماً تو موافقت نخواهى کرد!

هارون گفت: بحق جدّت (پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم) سوگند که حدودش را بیان کن، (خواهم داد).

امام علیه السلام فرمود: اما حدّ اوّل آن سرزمین عدن است!

هنگامى که هارون این سخن را شنید چهره ‏اش دگرگون شد و گفت: عجب، عجب! ...

امام علیه السلام فرمود: و حدّ دوّم آن سمرقند است!

آثار ناراحتى در صورت هارون بیشتر نمایان گشت.

امام علیه السلام فرمود: و حدّ سوّم آفریقاست!

در اینجا صورت هارون از شدت ناراحتى سیاه شد و گفت: عجب! ...

امام علیه السلام فرمود: و حدّ چهارم آن سواحل دریاى خزر و ارمنستان است!

هارون گفت: پس چیزى براى ما باقى نمانده، برخیز جاى ما بنشین و بر مردم حکومت کن! [اشاره به اینکه آنچه گفتى مرزهاى تمام کشور اسلام است].

امام علیه السلام فرمود: من به تو گفتم اگر حدود آن را تعیین کنم هرگز آن را نخواهى داد.

اینجا بود که هارون تصمیم گرفت موسى بن جعفر علیه السلام را به قتل برساند.

این حدیث پرمعنا دلیل روشنى بر پیوستگى مسئله «فدک» با مسئله «خلافت» است، و نشان می دهد آنچه در این زمینه مطرح بوده، غصب مقام خلافت رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم بوده، و اگر هارون می خواست فدک را تحویل بدهد باید دست از خلافت بکشد، و همین امر او را متوجّه ساخت که امام موسى بن جعفر علیه السلام ممکن است هر زمان قدرت پیدا کند او را از تخت خلافت فرو کشد، و لذا تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.

سرنوشت فدک

سیر تاریخى فدک یکى از شگفتی هاى تاریخ اسلام است، هر یک از خلفا در برابر آن موضعى داشتند، یکى می گرفت و دیگرى پس می داد، و این وضع آن قدر ادامه یافت تا این سرزمین به کلى ویران شد و بر باد رفت.

فدک‏ در آغاز، چنانکه دانستیم، اختیار آن بطور کامل با شخص پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم بود و به حکم آیه، حق آن حضرت گردید.

طبق اسناد معتبر تاریخى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آن را در حیات خود طبق دستور قرآن به بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام بخشید، و به این ترتیب در اختیار دختر گرامى پیغمبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم قرار گرفت.

در زمان خلیفه اوّل این آبادى غصب شد، و در اختیار حکومت وقت قرار گرفت، و آنها با سرسختى عجیبى در حفظ این وضع کشیدند. این امر همچنان ادامه داشت تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى که نسبت به اهل بیت پیغمبر علیهم السلام روش ملایم ‏ترى داشت رسید‏

او به فرماندار خود در مدینه «عمر بن حزم» نوشت: فدک را به فرزندان فاطمه باز گردان. فرماندار مدینه در پاسخ او نوشت: فرزندان فاطمه بسیارند و با طوایف زیادى ازدواج کرده ‏اند. به کدام گروه باز گردانیم؟ عمر بن عبدالعزیز خشمگین شد. نامه تندى به این مضمون در پاسخ او نگاشت: من هر زمان دستورى به تو بدهم که مثلًا گوسفندى را ذبح کن تو فوراً جواب می دهى آیا با شاخ باشد یا بی شاخ و اگر بنویسم گاوى را ذبح کن سؤال می کنى رنگ آن چگونه باشد [و دائماً بهانه ‏هاى بنیاسرائیلى می گیرى] هنگامى که این نامه به تو می رسد فوراً فدک را به فرزندان فاطمه از على باز گردان.

ولى دیرى نپایید که یزید بن عبدالملک خلیفه اموى مجدّداً فدک را غصب کرد. سرانجام بنیامیه منقرض شدند و بنیعباس روى کار آمدند. ابوالعباس‏ سفاح خلیفه عباسى آن را به عبداللَّه بن حسن بن على به عنوان نماینده بنیفاطمه بازگرداند. ولى بعد از او ابوجعفر عباسى آن را از بنى حسن گرفت. مهدى عباسى آن را بازگرداند، ولى موسى الهادى خلیفه دیگر عباسى بار دیگر آن را غصب کرد و هارون الرشید نیز همین برنامه را ادامه داد.

حائرى قزوینى نویسنده کتاب‏ «فدک»‏ می نویسد: مأمون به استناد روایت ابوسعید خدرى که پیامبر فدک را به فاطمه بخشید، دستور داد فدک را به فرزندان فاطمه بازگردانند، اما بعد از او متوکل عباسى به سبب کینه شدیدى که از اهل ‏بیت در دل داشت بار دیگر فدک را باز پس گرفت.

به این ترتیب فدک تبدیل به یک امر سیاسى شده بود که هر کس بر سر کار می آمد طبق نقشه‏ هاى سیاسى خود تصمیمى درباره آن می گرفت.

سخن آخر: فدک، نماد مظلومیّت اهل بیت علیهم السلام

داستان غم ‏انگیز فدک و طوفان هایى که این روستاى ظاهراً کوچک را در طول تاریخ اسلام در برگرفته، به خوبى نشان می دهد که توطئه بزرگى براى کنار زدن اهل‏بیت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از متن حکومت و خلافت اسلامى و نادیده گرفتن مقام ولایت و امامت در جریان بود، توطئه ‏اى حساب شده و در تمام ابعاد.

بازیگران سیاسى از آغاز و مخصوصاً در عصر بنى امیه و بنی عباس سعى داشتند اهل‏بیت علیهم السلام را از هر نظر منزوى کنند، و هر امتیازى را که ممکن است به پیروزى آنها منتهى گردد از دستشان بگیرند، حتى آنجا که شرایط ایجاب می کرد از نام و عنوان آنها استفاده می نمودند ولى بازگرداندن حقشان به آنها مضایقه داشتند!

می دانیم عصر بنی عباس و بنى امیه وسعت کشور اسلامى و حجم ثروت و ذخایر بیت المال به قدرى زیاد بود که در تاریخ جهان بیسابقه یا کم سابقه بود، و با این حال روستاى فدک در برابر آن اصلا به حساب نمی آمد، اما باز ملاحظات شیطنت ‏آمیز به آنها اجازه نمی داد که این حق را به صاحبانش بازگردانند و به بازیگرى با فدک پایان دهند.

داستان فدک در حقیقت ورقى است از تاریخ اسلام که مقام و منزلت‏ خاندان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را از یک سو، و مظلومیت آنها را از سوى دیگر، و توطئه‏ هایى را که از سوى دشمنان بر ضد آنها طرح شده بود از سوى سوّم نشان می دهد.

منابع:

١. زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان

٢. پیام امام امیر المومنین علیه السلام

مقاله

ولادت حضرت مادر؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها

چکیده:

تولد حضرت زهرا سلام الله علیها، ارمغان معراج / القاب حضرت زهرا و معنای مهم ترین نام های ایشان / محبّت فراوان پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نسبت به فاطمه سلام الله علیها / عصمت و مقام علمی حضرت زهرا سلام الله علیها / حجاب و عفاف در سیره حضرت زهرا سلام الله علیها / زهد حضرت زهرا سلام الله علیها / الگوهای رفتاری حضرت زهرا سلام الله علیها به عنوان یک مادر / جایگاه «مادر» در منظومه تعالیم اسلام؟ / چرایی تأکید اسلام بر مقام مادر؟

همه ساله، سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در کشور ما گرامی داشته می شود و به این مناسبت، جشن های فراوانی در سراسر شهرها برگزار می گردد. همچنین با نام گذاری این روز به عنوان «روز مادر»، بر جایگاه و نقش بسیار با اهمیت مادران در جامعه اسلامی تأکید و الگوهای رفتاری حضرت زهرا سلام الله علیها در خانواده به عنوان یک مادر بیان می شود. گرچه سخن گفتن از نمونه بارز و الگوی کامل مادر، جناب صدّیقه کبری سلام الله علیها امری بسیار سخت و خطیر است، امّا شایسته است که از دریای زلال معارف آن بانوی بزرگ، «هم به قدر تشنگی باید چشید».

تولد حضرت زهرا سلام الله علیها، ارمغان معراج

حضرت فاطمه در سال پنجم بعثت(١)، در روز بیستم ماه جمادی الثانی(٢) به دنیا آمدند. در کتاب دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری از امام صادق(عليه السلام) نقل می کند که فرمود: «فاطمه در بیستم جمادی الثانی سال چهل و پنجم از ولادت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم متولد شد».(٣)

در سال پنجم بعثت و پیش از تولد حضرت زهرا(سلام الله علیها)، حادثه بزرگى در زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) رخ داد؛ او به فرمان خدا براى مشاهده ملكوت آسمان ها به معراج رفت و به مصداق‏ آیه ١ سوره اسراء یعنی «لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا»، آيات عظيم پروردگار را در پهنه بلند آسمان با چشم خود ديد و روح بزرگش آماده پذيرش رسالتى سنگين توأم با اميد گردید. در همین سیر و سفر آسمانی هنگامی که پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از بهشت عبور مى كرد، جبرئيل از ميوه درخت طوبى به آن حضرت داد، و هنگامى كه پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به زمين بازگشت نطفه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از آن ميوه بهشتى منعقد شد.(٤) لذا در حديثی مى خوانيم كه پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فاطمه سلام الله علیها را بسيار مى بوسيد، روزى همسرش عايشه بر اين كار خرده گرفت كه چرا اين همه دخترت را مى بوسى؟! پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در جواب فرمود: «من هر زمان فاطمه را مى بوسم، بوى بهشت برين را از او استشمام مى كنم».(٥)

القاب حضرت زهرا و معنای مهم ترین نام های ایشان

اين بانوى بهشتى ده نام داشت كه هر كدام از ديگرى پر معناتر و بيانگر اوصاف و بركات وجود پربركت اوست:

١- فاطمه ٢- صدّيقه ٣- طاهره‏ ٤- مباركه ٥- زكيّه ٦- راضيه‏ ٧- مرضيّه ٨- محدّثه ٩- زهرا ١٠- بتول‏.(٦)

در نام معروفش «فاطمه» بزرگترين بشارت براى پيروان مكتبش نهفته است؛ چرا كه «فاطمه» از ماده «فطم» به معناى جدا شدن يا بازگرفتن از شير است(٧) و طبق حديثى كه از امام علی(علیه السلام) نقل شده، آن بانو به این خاطر به این اسم نامیده شده که (خداوند دوست دارانش را از آتش دوزخ باز گرفته است)؛ «إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا عَنِ النَّارِ».(٨)

از ميان نام هاى او نام «زهرا» نيز درخشندگى و فروغ خاصى دارد. از امام صادق(علیه السلام) پرسيدند: چرا فاطمه را «زهرا» مى نامند؟ فرمود: «زيرا زهرا به معناى درخشنده است و فاطمه چنان بود كه چون در محراب عبادت مى ايستاد نور او براى اهل آسمان ها پرتوافكن مى شد همان گونه كه نور ستارگان براى اهل زمين پرتو افكن است لذا زهرا نام نهاده شد».(٩)

محبّت فراوان پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نسبت به فاطمه سلام الله علیها

بیانات فراوانی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) وارد شده که دالّ بر محبت فراوان حضرت شان به دخترشان حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. بديهى است علاقه پيامبر تنها به خاطر رابطه پدرى و فرزندى نبود، هر چند اين عاطفه در وجود پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم موج مى زد، امّا تعبيرات و سخنانى كه آن حضرت به هنگام اظهار علاقه نسبت به دخترش فاطمه سلام الله علیها بيان مى كرد، نشان مى داد كه در اينجا معيارهاى ديگرى مطرح است. یعنی محبت به حضرت زهرا به عنوان یکی از اولیای الهی.(١٠) در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمودند: «هنگامى كه شوق بهشت در دلم پيدا مى شود گلوى فاطمه را مى بوسم».(١١) این حدیث نیز از بسیاری از محدثین شیعه و سنی راجع به رابطه پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم با دخترشان نقل شده که فرمودند: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس او را خشمگین کند مرا هشمگین نموده و هر کس او را مسرور كند مرا مسرور نموده است».(١٢)

بدون شك شخصيت والاى فاطمه(عليها السلام) و آينده درخشان و مقام عرفان و ايمان و عبادتش اين همه احترام را ايجاب مى كرد. چرا كه امامان، همه از نسل او بودند. و به علاوه او همسر بزرگ مرد اسلام اميرمؤمنان على(علیه السلام) بود. اما پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با اين عمل مى خواست حقيقت ديگرى را نيز به مردم تفهيم كند و ديدگاه اسلام را در زمينه ديگرى روشن سازد و در فضای جهل زده جامعه عربی آن روز، انقلاب فكرى و فرهنگى بيافريند و بگويد: دختر، موجودى نيست كه بايد زنده به گور شود، ببينيد من دست دخترم را مى بوسم، او را بر جاى خود مى نشانم و اين همه عظمت و احترام براى او قائلم. دختر انسانى است همچون ساير انسان ها، نعمتى است از نعمت هاى پروردگار، موهبتى است الهى. دختر نيز مى تواند مانند پسر مدارج كمال را طى كند و به حريم قرب خدا راه يابد. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به اين ترتيب شخصيت در هم شكسته زن را در آن محيط تاريك احيا فرمود.(١٣)

عصمت و مقام علمی حضرت زهرا سلام الله علیها

حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به سبب آنکه یکی از مصادیق آیه تطهیر(١٤) است، دارای مقام عصمت است: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»؛ (جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است پاک و پاکیزه گرداند).(١٥) بر اساس این آیه، خداوند اراده کرده است اهل بیت(علیهم السلام) را از هرگونه زشتی و پلیدی پاک گرداند و بنابر بسیاری از روایات شیعه و اهل سنّت، فاطمه یکی از مصادیق اهل بیت است.(١٦) در منابع روایی و تاریخی اهل سنت روایاتی گزارش شده که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با استشهاد به آیه تطهیر، اهل بیت خود یعنی فاطمه سلام الله علیها، علی(علیه السلام)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) را از هرگونه گناه مبرّا دانسته است.(١٧)

همچنین آن حضرت به خاطر تربیت یافتن در دامان پدری چون پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) واجد والاترین مراتب علمی نیز بودند. ممکن نیست فردى که به مقامات والاى علم و دانش نرسیده، رضاى او رضاى خدا و غضب او غضب پروردگار و پیغمبر باشد. روایات مهمّى در منابع معروف اسلامى وارد شده، که از مقام ارجمند علمى این بانوى بزرگ پرده بر مى دارد.

ابونعیم در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که روزى رو به یارانش کرد و فرمود: «چه چیزى براى زنان از همه بهتر است؟» یاران ندانستند در جواب چه بگویند. على(علیه السلام) به سوى فاطمه(سلام الله علیها) آمد و این مطلب را به اطلاع او رسانید. بانوى اسلام گفت: «چرا نگفتی از همه بهتر برای آنها این است که نه آنها مردان بیگانه را ببینند و نه مردان بیگانه آنها را [یعنی با آنها جلسات خصوصى نداشته باشند]؟»، على(ع) بازگشت و این پاسخ را به پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم عرض کرد. پیامبر فرمود: «چه کسى این پاسخ را به تو آموخت؟»، عرض کرد: «فاطمه». پیامبر فرمود: «او پاره وجود من است».(١٨)

این حدیث نشان مى دهد که امیرمؤمنان(علیه السلام) با آن مقام عظیمى که در علوم و دانش داشت که دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدینه علم پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بود گاهى از محضر همسرش فاطمه(علیها السلام) استفاده علمى مى کرد. این سخن پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز که بعد از بیان احاطه علمى فاطمه سلام الله علیها مى گوید: «او پاره اى از وجود من است» بیانگر این واقعیت است که منظور فقط این نیست که حضرت زهرا سلام الله علیها پاره تن و جسم آن حضرت باشد بلکه فاطمه سلام الله علیها پاره اى از روح پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و علم و دانش و اخلاق و ایمان و فضیلت او نیز بود و پرتوى از آن خورشید و شعله اى از آن مشکات محسوب مى شد.

منشأ علم بی کران آن حضرت، علاوه بر پرورش در دامان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، نتیجه ارتباط ایشان با عالم غیب نیز بود. این همان چیزی است که در اصطلاح دینی به آن «محدَّث بودن» اطلاق می شود. موضوع محدث بودن مسئله ا‏ى مسلم در آموزه های اسلامى است؛ زیرا شیعه و اهل سنت در این مطلب هم ‏رأى و هم‏ سخن هستند و علمای اهل سنت به امکان «محدَّث» و مورد سخن غیب قرار گرفتن افراد تصریح کرده اند. قرطبی در این باره می نویسد: «محدث کسی است که پندار و گمانش صادق باشد یا به او الهام می شود؛ آن کسی که در دلش به صورت الهام یا مکاشفه از عالم بالا چیزی القا شده باشد و یا اینکه بدون تصمیم قبلی سخن راستی بر زبانش جاری شود و یا بدون آنکه به مقام نبوت رسیده باشد ملائکه با او سخن گویند. این کرامتی است که خدا به هریک از بندگانش که بخواهد، عطا می فرماید».(١٩) همچنین از امامان اهل بیت روایات بسیار نقل شده است که جانشینان پیامبر(صلى الله علیه وآله) همگی محدّث بوده اند؛ به عنوان نمونه امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «به درستى که اوصیاء محمد همگى محدث هستند».(٢٠)

مقصود از نقل این روایات، اشاره به این مطلب است که حضرت صدیقه(علیها السلام) با على(علیه السلام) و اولاد معصومین او در این فضیلت شریک است و او نیز محدثه بوده، چنان که امامان دوازده‏ گانه محدث بوده‏ اند. امام صادق(علیه السلام) در باره «محدثه بودن» حصرت زهرا سلام الله علیها مى‏ فرماید: «فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود ولی پیامبر نبود. او را از این جهت محدثه نامیده‏ اند که فرشتگان از آسمان بر او نازل مى ‏شدند و با او - همان گونه که با مریم بنت عمران گفتگو داشتند - این چنین سخن مى‏ گفتند: یا فاطمه به درستى که خداى تعالى تو را پاک و منزه گردانید و از میان تمام زنان عالم تو را برگزید... . شبى حضرت صدیقه(علیها السلام) به فرشتگانِ هم ‏صحبت خویش فرمود: آیا آن زنی که از جمیع زنان عالم برتر است مریم نیست؟ جواب دادند: نه، زیرا مریم فقط سیده زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى تو را - هم در زمان مریم، و هم در بین زنان دیگر - از اولین و آخرین، سرور بانوان جهان قرار داده است».(٢١)

همچنین در برخى از احادیث تصریح شده است به اینکه جبرئیل هم ‏صحبت حضرت صدیقه(علیها السلام) بوده است. روایات وارده در این موضوع صریحا حاکى از این است که بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا سلام الله علیها فرشتگان را هم ‏صحبت و مانوس او گردانید و در این مورد حضرت صادق(علیه السلام) مى‏ فرماید: «فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم بیش از ٧٥ روز زنده نماند، و غم جان سوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پى در پى به حضورش مى‏ آمد و او را در عزاى پدر تسلیت مى‏ گفت، و تسلى‏ بخش خاطر غمین زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى‏ گفت، و گاه از حوادثى که بعد از رحلت او بر ذریه ‏اش وارد مى‏ گردید خبر مى‏ داد؛ و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز آنچه جبرئیل املاء مى‏ کرد همه را به رشته تحریر در مى‏ آورد، و مجموعه‏ ى این سخنان است که به مصحف فاطمه موسوم گردید».(٢٢)

روایات دال بر «محدثه بودن» حضرت زهرا فراوان است؛ امّا ما به همین مقدار اکتفا می کنیم.

حجاب و عفاف در سیره حضرت زهرا سلام الله علیها

سیره عملی و جزء جزء حیات آن حضرت گویاترین شاهد قدر و منزلت حیاء، عفاف و حجاب نزد ایشان است. آن حضرت در توصیه ای تربیتی به زنان می فرمایند: «بهترين چيز براي زن آن است كه مردي را نبيند و نيز مورد مشاهده مردان قرار نگيرد».(٢٣) مطالعه متون تاریخی مربوط به پوشش شخصی حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز می تواند راهنمای ما برای شناخت اهمیت این حکم شرعی نزد اهل بیت(علیهم السلام) باشد.

در این باره فضیل بن یسار از امام باقر(علیه السلام) اینگونه روایت می کند که فرمود: «ِفاطمه سيده زنان بهشت است و مقنعه او تا اينجا بيشتر نبود و [امام باقر] با دست تا وسط بازو را نشان داد».(٢٤) این مقنعه بلند فقط بخشی از حجاب حضرت صدیقه طاهره بوده است، چرا که پوشش ایشان هنگام حضور در مجامع عمومی تر، شکلی بسیار کامل تر داشت. در توصیف پوشش آن حضرت در حوادث تلخ بعداز وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز می خوانیم که: «مقنعه خود را بر روی سر انداختند [پیچاندند] و سرتاسر خود را با چادرشان پوشاندند، همراه با جمعی زنان قبیله خود راه افتادند در حالی که دنباله دامن شان روی زمین می کشید».(٢٥)

حیای ایشان به آن حد بود که در کتاب «ذخائرالعقبی» از اسماء بنت عمیس داستان عجیبى به این شرح نقل شده است: روزى فاطمه(علیها السلام) به من فرمود: «من از کار مردم مدینه که زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشایندى براى دفن مى برند و تنها پارچه اى بر او مى افکنند که حجم بدن از پشت آن نمایان است ناخرسندم». اسماء گفت: من در سرزمین حبشه چیزى دیده ام که با آن جنازه مردگان را حمل مى کردند، سپس شاخه هایى از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصى درآورد که پارچه اى را روى چوب هاى آن مى افکندند، و بدن را درون آن مى گذاردند، به گونه اى که بدن پیدا نبود. هنگامى که فاطمه بانوى بزرگ اسلام(سلام الله علیها) آن را مشاهده کرد فرمود: «بسیار خوب و عالى است [و هنگامى که من از دنیا رفتم مرا با آن بردارید]». در ذیل همین حدیث آمده است: هنگامى که فاطمه سلام الله علیها چشمش به آن افتاد تبسم کرد و این تنها تبسم او بعد از وفات پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بود.(٢٦)

زهد حضرت زهرا سلام الله علیها

کم ارزش داشتن مظاهر دنیا، ساده زیستی و زهد، یکی از مهم ترین ویژگی های حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود که در تک تک مراحل حیات پربرکت شان نمود داشت. یکی از بارزترین نمودهای این سادگی جهیزیه آن حضرت بود.

در منابع تاریخی ثبت شده است که حضرت زهرا(سلام الله علیها) با این وسایل ساده به خانه حضرت علی(علیه السلام) رفتند: يك عدد روسرى بزرگ به چهار درهم، يك قواره پيراهن به هفت درهم، يك تخت كه با چوب و برگ خرما تهيه شده بود، چهار عدد بالش از پوست گوسفند كه از گياه خوشبوى «اذخر» پر شده بود، يك پرده پشمى، يك قطعه حصير، يك عدد آسياب كوچك دستى، يك مشك چرمى، يك طشت مسى، يك ظرف بزرگ براى دوشيدن شير، يك سبوى گِلى سبز رنگ.

این جهزیه به قدری ساده و اندک بود که وقتی آن را نزد پیامبر آوردند، پیامبر گریست و دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا مبارک کن این جهیزیه را که اغلب آن از گل است.(٢٧)

این سادگی در ادامه زندگی آن حضرت نیز مصادیق فراوانی داشت. در روایتى نقل شده که وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) از سفر باز مى گشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مى آمد و مدتى نزد او مى ماند. ولى یک بار براى فاطمه زهرا سلام الله علیها دو دستبند از نقره و همچنین یک گردن بند و دو گوشواره ساخته بودند و ایشان پرده اى بر در اطاق آویزان کرده بود. هنگامى که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم وارد شد و این منظره را دید بیرون آمد در حالى که آثار غضب در چهره اش نمایان بود، به مسجد آمد و بر منبر نشست. فاطمه سلام الله علیها دانست که ناخشنودى پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به خاطر همان مختصر زینت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف کند. هنگامى که چشم پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به آن افتاد سه بار فرمود: «فاطمه آنچه را که مى خواستم انجام داد، پدرش به فدایش باد».(٢٨)

خدمات زهرای مرضیه(سلام الله علیها) در خانه على(علیه السلام) تا آن جا بود که با یک دست گندم را براى پختن نان آسیاب مى کرد و با ست دیگر طفلش را در آغوش مى گرفت. این همه شاهد گویاى مقام زهد اوست.(٢٩)

الگوهای رفتاری حضرت زهرا سلام الله علیها به عنوان یک مادر

یکی از مهم ترین و درس آموزترین ویژگی های حضرت زهرا(سلام الله علیها)، راهکارهای تربیتی ایشان در پرورش فرزندان شان است که می تواند برای هر مادری الگوی کاملی باشد.

حضرت فاطمه(سلام الله علیها) خود با فرزندانش هم بازی می شد و در حین بازی با استفاده از الفاظ و جملات مناسب سعی در ساختن شخصیت کودکانش و ارائه الگویی مناسب در زندگی برای آن ها داشت. ایشان با فرزندش امام مجتبی(علیه السلام) بازی می کرد و او را بالا می انداخت و برایش شعری می خواند که مضمون آن چنین بود: «پسرم حسن مانند پدرت باش؛ ریسمان ظلم را از حق بر کن. خدایی را بپرست که صاحب نعمت های متعدد است و هرگز با صاحبان ظلم و تعدی دوستی مکن».(٣٠)

رعایت عدالت در بین فرزندان اعتماد آنها را جلب می کند و تأثیر ایجابی عمیقی بر آنها می گذارد. نمودهای این عدالت در ابراز محبت، تأمین نیازهای مادی، گفتگو، مشاوره، تقدیم هدیه، خرید و... از والدین به فرزندان صورت می پذیرد. در نبود عدالت، تبعیض و مقدم داشتن یکی از فرزندان بر دیگری، حسادت و نفرت فرزندان از همدیگر را برمی انگیزد و ممکن است موجب شود که آن کودک، لجوج بار بیاید.

در برخورد حضرت فاطمه(سلام الله علیها) با فرزندان نمونه هایی از رعایت این اصل ظریف و مهم تربیتی به چشم می خورد. روزی امام حسن(علیه السلام) نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و اظهار تشنگی کرد و از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم تقاضای آب نمود. رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم بی درنگ برخاسته، ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود، مقداری شیر دوشید و به امام حسن داد. در این هنگام حسین(علیه السلام) خواست تا ظرف شیر را از برادرش بگیرد. اما پیامبر به حمایت از امام حسن(ع) مانع گرفتن شیر شد. فاطمه سلام الله علیها که شاهد این ماجرا بود، به پیامبر گفت: گویا حسن(ع) برای شما عزیزتر از حسین است؟ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: نه هر دو برایم عزیز و محبوبند، ولی چون اول حسن(ع) تقاضا کرد او را مقدم داشتم.(٣١)

یکی دیگر از مهم ترین اصول تربیتی که والدین باید آن رعایت آن را در تعامل با فرزندان شان مدنظر قرار دهند، پرورش روحیه نوع دوستی و مواجهه با مشکلات است که در زندگی حضرت زهرا(سلام الله علیها) به عنوان به یک مادر؛ نمود فراوانی داشت. در کتب حدیثی وارد شده که فرزندان فاطمه سلام الله علیها همواره شاهد آن بودند که مادرشان به مردم کمک کرده و خود گرسنه می ماند و به قیمت گرسنگی خود دیگران را سیر می کرد.(٣٢)

سیره حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و الگوهای رفتاری ایشان در تعامل با فرزندانش مملو از مثال های درس آموزی در زمینه تربیت فرزندان است اما در این مقال کوتاه امکان پرداختن به همه آنها وجود ندارد.

جایگاه «مادر» در منظومه تعالیم اسلام؟

در تعالیم دین اسلام، جایگاه «مادر» همیشه به عنوان شأنی بااهمیت و شایسته احترام مورد تأکید قرار گرفته است. برای مثال در قرآن مجید، ٤ بار پس از آموزه «توحید»، جایگاه و مقام «مادر» مورد اشاره قرار گرفته است.(٣٣) در آیات و روایات، بیانات فراوانی مختص به جایگاه و شأن مخصوص مقام مادر می توان یافت.

برای مثال می بینیم که در آیه ١٤ سوره لقمان(٣٤) و آیه ١٥ سوره احقاف(٣٥)، با بیان رنج و تلاش مادر در دوران بارداری، بر اهمیت و ارزش کار او و لزوم تشکر از آن تأکیده شده است. این تأکید به خاطر سختی های زنان در این دوران پرمشقت است که در آن گرفتار سستى مى شوند. چون در این دوران شيره جان و مغز استخوان شان را به پرورش جنين خود اختصاص مى دهند و از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او مى دارند. به همين دليل است که می بینیم زنان در ٩ ماه حمل دچار كمبود نقصان ويتامين ها مى شوند.(٣٦)

در بیانات پیشوایان اسلامی نیز مثال های متعددی از لزوم توجه به جایگاه مادران به چشم می خورد. برای مثال در بیانی نبوی و در بیان اهمیت رضایت مادر می خوانیم که: «بهشت زیر پای مادران است».(٣٧) نیز در نقلی تاریخی می خوانیم که وقتی مردی خدمت آن حضرت رسید و سؤال کرد که چه کسی شایستگی نیکی کردن دارد، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) او را به احسان به «مادر» توصیه کرد و بعداز تکرار دوباره و سه باره این پرسش، همین پاسخ را از آن حضرت شنید.(٣٨)

همچنین در روایتی از امام سجاد(علیه السلام) نیز می خوانیم که بعد از شمارش همه حقوق عظیمی که مادران به گردن فرزندان شان دارند، این حقیقت بیان می شود که، منزلت آن صاحب حق آن قدر والا و ارزشمند است، که حتی امکان شکرگزاری او بدون کمک و یاری خداوند، میسر نیست.(٣٩)

علاوه بر این روایات، در فرمایشات ائمه اهل بیت(علیهم السلام)، «مادران» دارای جایگاهی معروفی می شوند که رضایت یا عدم رضایت آنها می تواند عاملی تأثیرگذار در «عاقبت به خیری» و «سعادت» فرزندان یا «شقاوت» و تباهی آنها باشد.

امام صادق(علیه السلام) ضمن بیان واقعه ای تاریخی درباره یکی از نزدیکان حضرت موسی(علیه السلام)، نیکی آن شخص را به مادر خود - در کنار احسان به پدر - موجب برخوردار شدنش از نعمات الهی معرفی کرده است.(٤٠)

همچنین پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) در بیانی بسیار مهم و ارزشمند، نیکی کردن به مادر و جلب رضایت او را مقدمه توبه و استغفار از گناهان و عاقبت بخیری دانسته است.(٤١) و در مقابل، در بیانی دیگر نارضایتی مادر را - در کنار پدر - به عنوان یکی از چهار عاملی که رحمت الهی را از انسان دریغ می کند برشمرده است.(٤٢)

همه این آموزه ها و دیگر بیاناتی که امکان بیان شان در این مقال مختصر نبود، دلالت بر اهمیت جایگاه بی نظیر مادر در تعالیم اسلامی دارد.

چرایی تأکید اسلام بر مقام مادر؟

تأکید اسلام بر جایگاه «مادران» فقط نظر به جنبه های اخروی و معنوی ندارد و به خاطر واقعیتی انکارناشدنی در جامعه است. تأثیرگذاری مادر در شکل گیری خانواده، به عنوان مهم ترین نهاد اجتماعی، نمی تواند بر کسی پوشیده باشد.

نمی توانیم انکار کنیم که جامعه چیزی نیست جز انبوه خانواده های کوچکی که در کنار هم قرار قرار گرفته و کلیت واحدی به نام «نظام اجتماعی» را پدید آورده اند. برای ساختن یک جامعه ای موفق، می توان از طریق خانواده به فرزندان - به عنوان شهروندان نسل های آینده جامعه و بازیگران عرصه های مختلف اقتصادی و فرهنگی و نظامی و بهداشتی آن - فداکاری، محبت، عشق، آداب و رسوم، فرهنگ بومی، وظیفه شناسی، مسئولیت پذیری و بسیاری دیگر از آموزه های اخلاقی را آموخت و بدین وسیله بذر شرافت، سازگاری و سلامتِ جسمی و روانی و عاطفی را درون آنها کاشت.(٤٣) در یک کلمه، شخصیت شان را شکل داد.

در این پروسه بسیار با اهمیت اگرچه مادران و پدران هر دو سهیم اند، اما این مادران هستند که به خاطر گستره تعامل و عمق ارتباطی که با فرزندان دارند، نقش اساسی را ایفا می کنند.

کسانی که نقش «مادری» را کم ارج می دانند و تربیت فرزند را امری بی ارزش و مقدار ارزیابی می کنند و الگوی «زنان موفق» را در نقش ها و هویت های شغلی و ورزشی و تحصیلی منحصر می کنند، دانسته یا ندانسته، شکل گیری هویت نسل های آینده را با تهدیداتی جبران نشدنی مواجه می سازند.

بعداز محدود شدن الگوی زنان موفق در «زنان شاغل»، در بسیاری از کشورهای توسعه یافته جهان، وظیفه تربیتی کودکان به مربیان «مهد کودک» ها و پرستاران خانگی سپرده شد. یعنی کسانی که نوعا نگاهی کاری و از سر تأمین معیشت به این مسئولیت مهم دارند و - چه بسا به خاطر درگیر بودن با مشکلات متعدد اقتصادی و اخلاقی - دقت لازم را در وظیفه تربیتی شان به خرج ندهند. گذشته از این مشکل بسیار مهم و حتی بر فرض وظیفه شناسی مربیان و پرستاران، نفس عدم وجود مادر در خانه و از دست رفتن اوقات مورد نیاز برای تربیت کودک، موجب کاهش فرصت های همگرایی و هم نشینی مادر و فرزند و در نتیجه پدید آمدن کمبودهای روانی و احساسی و نقصان های عاطفی در کودکان می شود. چنین کودکانی ظرفیت فراوانی برای پرخاشگری و عقده ای شدن دارند و چه بسا با کمترین توجّه دروغین و فریب در تور شیاطین جامعه گرفتار آیند.

اینجاست که راز تأکید اسلام بر نقش «مادری» فراتر از همه ثواب های اخروی و مقامات معنوی و فراتر از همه بزرگداشت های تشریفاتی و نمادین روشن می گردد.

پی نوشت:

(١). الكافی، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ١٤٠٧هـ ق‏، چاپ چهارم‏، ج ١، ص ٤٥٨؛ دلائل الإمامة، طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم‏، نشر بعثت‏، قم‏، ١٤١٣هـ ق، چاپ اول‏، ص ٧٩؛ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، فتال نيشابورى، محمد بن احمد، انتشارات رضى‏، قم‏، ١٣٧٥هـ ش، چاپ اول‏، ج ١، ص ١٤٣.

(٢). مسار الشيعة، مفيد، محمد بن محمد، نجف، مهدى‏، دار المفيد، قم، ١٤١٣هـ ق‏، چاپ اول، ص ٥٤؛ المصباح، كفعمى، ابراهيم بن على عاملى‏، دار الرضي، قم‏، ١٤٠٥هـ ق، چاپ دوم، ص ٥١٢.

(٣). الإمامة، طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم‏، نشر بعثت‏، قم‏، ١٤١٣هـ ق، چاپ اول، ص ٧٩.

(٤). تفسير فرات الكوفي‏، كوفى، فرات بن ابراهيم‏، محقق / مصحح: كاظم، محمد، مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي‏، تهران‏، ١٤١٠هـ ق، چاپ اول، ص ٢١١.

(٥). «فَمَا قَبَّلْتُهَا قَطُّ إِلَّا وَجَدْتُ رَائِحَةَ شَجَرَةِ طُوبَى مِنْهَا». بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، ١٤٠٣هـ ق‏، چاپ دوم، ج ٤٣، ص ٦.

(٦). زهرا(ع) برترين بانوى جهان‏، مکارم شیرازی، ناصر، ناشر: مؤلّف، قم، بی تا، چاپ اول، ص ٢١.

(٧). كتاب العين‏، فراهيدى، خليل بن أحمد، نشر هجرت‏، قم‏، ١٤٠٩هـ ق، چاپ دوم، ج ٧، ص ٤٤٢.

(٨). بحارالأنوار، همان، ج ٤٢، ص ١٦.

(٩). بحارالانوار، همان، ج ٤٢، ص ١٢.

(١٠). زهرا(ع) برترين بانوى جهان‏، همان، ص ٢٥.

(١١). «اذَا اشْتَقْتُ الَى الْجَنَّةِ قَبَّلْتُ نَحْرَ فاطِمَةَ». ذخائر العقبى في مناقب ذوى القربى، الطبری، محب الدين أحمد بن عبد الله، مكتبة القدسي، القاهرة، ١٣٥٦هـ ق، ص ٣٦.

(١٢). «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی‏، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی‏ وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی». اعتقادات الإماميه، ابن بابويه، محمد بن على‏، كنگره شيخ مفيد، قم‏، ١٤١٤هـ ق، چاپ دم، ص ١٠٥.

(١٣). زهرا(ع) برترين بانوى جهان‏، همان، ص ٢٨.

(١٤). سوره احزاب، آیه ٣٣.

(١٥). الشافی فی الامامة، سیدمرتضی، علیبن حسین، تحقیق: حسینی، سیدعبدالزهرا، انتشارات اسماعیلیان، قم، ١٤١٠هـ ق، ج ٤، ص ٩٥.

(١٦). برای مثال ر.ک: الاحتجاج، طبرسی، احمدبن علی، تحقیق: خرسان، محمدباقر، دارالنعمان، نجف، ۱۳۸۶هـ ق، ج ١، ص ٢١٥؛ الدر المنثور فی تفسیر بالمأثور، سیوطی، جلال الدین، کتابخانه مرعشی نجفی، قم، ١٤٠٤هـ ق، ج ٥، ص ١٩٨.

(١٧). الدر المنثور فی تفسیر بالمأثور، همان، ج ٥، ص ٣٠٥؛ مناقب علی بی ابی طالب، ابن مردویه اصفهانی، احمد بن موسی، تحقیق: عبدالرزاق، محمدحسین، انتشارات دارالحدیث، قم، ۱۴۲۴هـ ق، ص ٣٠٥.

(١٨). دعائم الإسلام‏، ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى‏، محقق / مصحح: فيضى، آصف‏، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم، ١٣٨٥هـ ق، چاپ دوم، ج ٢، ص ٢١٥.

(١٩). فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوی، محمد عبدالرؤوف، المكتبة التجارية الكبرى، مصر، ١٣٥٦هـ ق، الطبعة الاولی، ج ٤، ص ٥٠٧.

(٢٠). «أَنَّ أَوْصِيَاءَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مُحَدَّثُونَم. الکافی، همان، ج ١، ص ٢٧٠.

(٢١). كتاب سليم بن قيس الهلالي‏، هلالى، سليم بن قيس‏، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد، نشر الهادى‏، قم، ١٤٠٥هـ ق، چاپ اول‏، ج ٢، ص ٨٢٤.

(٢٢). بحارالانوار، همان، ج ٢٦، ص ٤١.

(٢٣). «خَيْرٌ لِلِنّساءِ أنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ». وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم، ١٤٠٩هـ ق، چاپ اول، ج ٢٠، ص ٦٧.

(٢٤). «فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَا كَانَ خِمَارُهَا إِلَّا هَكَذَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى وَسَطِ عَضُدِه». مكارم الأخلاق‏، طبرسى، حسن بن فضل‏، نشر الشريف الرضى‏، قم‏، ١٤١٢هـ ق، چاپ چهارم، ص ٩٣.

(٢٥). «لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وَ أَقْبَلَتْ فِي لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَأُ يُولَهَا». بحار الأنوار، همان، ج ٢٩، ص ٢١٦.

(٢٦). ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى، طبری، محب الدين، مؤسسه دار الكتاب الإسلامى، قم، ١٥٢٨هـ ق، چاپ اوّل، ج ١، ص ٢٢٢.

(٢٧). كشف الغمة في معرفة الأئمة، الاربلی، بهاءالدین علی بن عیسی، نشر شریف رضی، قم، بی تا، ج ١، ص ٣٥٩.

(٢٨). «فَعَلَتْ، فِداها اَبُوها». بحارالانوار، همان، ج ٤٣، ص ٢٠.

(٢٩). «لَقَدْ طَحَنَتْ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه وآله وسلّم حَتّى مَجَلَتْ یَدُها، وَ رَبا، وَ اَثَّرَ قُطْبُ الرَّحى فِی یَدِها». حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، الاصبهانی، احمد بن عبدالله، نشر السعادة، مصر، ١٣٩٤هـ ق، ج ٢، ص ٤١.

(٣٠). المجالس السنيّة في مناقب ومناصب العترة النبويّة، الامین، سید محسن، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، بی تا، ج ١، ص ١٨؛ شجرة الطوبى، الحائری، محمد مهدی، منشورات المطبعة الحيدرية، نجف، ١٣٥٨هـ ق، ج ٢، ص ٢٥٧؛ المناقب لابن شهرآشوب، محمد بن علی، مؤسسة انتشارات علامه، قم، بی تا، ج ٣، ص ٣٨٩.

(٣١). بحارالانوار، همان، ج ٤٣، ص ٢٨٣.

(٣٢). همان، ج ٤١، ص ٣٤.

(٣٣). ر.ک: آيه ٨٣ سوره بقره، آيه ٣٦ سوره نساء، آيه ١٥١ سوره انعام، آيه ٢٣ سوره اسراء.

(٣٤). «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً».

(٣٥). «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلي‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ في‏ عامَيْنِ أَنِ اشْکُرْ لي‏ وَ لِوالِدَيْکَ إِلَيَّ الْمَصيرُ».

(٣٦). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ١٣٧١هـ ش، چاپ دهم، ج ‏١٧، ص ٤٠.

(٣٧). مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏، نورى، حسين بن محمد تقى‏، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم‏، ١٤٠٨هـ ق، چاپ اول‏، ج ١٥، ص ١٨٠.

(٣٨). الکافی، همان، ج ٢، ص ١٥٩.

(٣٩). ر.ک: الخصال‏، نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، انتشارات جامعه مدرسين‏، قم‏، ١٣٦٢هـ.ش، چاپ اول‏، ج ٢، ص ٦٥٨.

(٤٠). الکافی، همان، ج ٧١، ص ٦٥.

(٤١). همان، ج ٧١، ص ٨٢.

(٤٢). همان، ج ٢١، ص ٧١.

(٤٣). ر.ک: روان شناسی ارشد، نجابتی، موسسه مهشاد، تهران، ١٣٧١هـ ش، ص ٦٧.

معرفی کتاب

سیری در کتاب
«احکام مادران»

مسائل و مشكلات دوران باردارى‏ و شيردادن نوزادان و بزرگ كردن آن ها (هر چند براى دو سه سال باشد) قسمتى از بهترين سال هاى عمر زنان را به خود تخصيص می دهد و اگر فرض كنيم، هر زن به طور متوسط، بيش از سه فرزند پيدا نكند و براى هر يك از آن ها چهار سال از دوران‏ باردارى تا زمانى كه به راه می افتند در نظر بگيريم، مجموعاً دوازده سال می شود كه در سنين جوانى و نزديك به جوانى خواهد بود.

به هر حال مادر در اين ٣٣ ماه (دوران حمل و دوران شيرخوارگى) بزرگ ترين فداكارى را هم از نظر روحى و عاطفى، و هم از نظر جسمى، و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام می دهد.

به همين دليل، مادران در دوران باردارى گرفتار كمبود انواع ويتامين ها می شوند كه اگر جبران نگردد ناراحتي هايى براى آن ها به وجود می آورد، حتى اين مطلب در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه می يابد، چرا كه «شير، شيره جان مادر است».

اين مساله از نظر علمى ثابت شده، و تجربه نيز نشان داده كه مادران در دوران باردارى‏ گرفتار وهن و سستى می شوند، چرا كه شيره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنين خود اختصاص می دهند، و از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او می دارند.

در این میان مادر علاوه بر مسائل و مشکلات مذکور با مسائل شرعی روبرو می شود که طبق احکام شرعی دین مبین اسلامی یادگیری آن احکام ضروری است.

در حقیقت یادگیری و رعایت این دستورات علاوه بر تاثیر معنوی، زمینه ساز ارتقای سلامت جسم و روح مادر و بهبود کیفی فرایند حاملگی، زایمان و شیردهی و مسائل تربیتی پس از آن خواهد شد.

از سوی دیگر جهل به احکام و تکالیف شرعی زمینه ساز اضطراب و فشارهای جسمی و روحی خواهد شد که می تواند دوران بارداری و شیردهی را با اختلال مواجه سازد.

کتاب «احکام مادران» اثری است ارزشمند از حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله العالی)، در این اثر فقهی سعی شده مطالبی که معظم له درباره مبحث بارداری و پس از آن و نیز احکام اولیه نوزادان بیان کرده، گردآوری شود. همچنین به برخی سؤالات مقلدین در باب این موضوع و علوم جدید مرتبط با آن پاسخ داده شود.

انگیزۀ تألیف اثر

هر چند كتاب هاى متعدّدى به عنوان «احكام بانوان» تاكنون چاپ و منتشر شده، و در جاى خود، در خور تقدير است، امّا تاكنون به كتابى كه مشتمل بر تمام احكام اختصاصى مادران در سراسر فقه باشد، برخورد نكرده ‏ايم.

هدف از تأليف اين كتاب نيز كه برگرفته از نظرات فقيه عالىقدر جهان تشيع، حضرت آيتاللّه العظمى مكارم شيرازى(مدظله العالی)، شامل احكام اختصاصى مادران می باشد، براى پر كردن اين خلأ به رشته تحرير در آمده است.

تألیف این کتاب آگاهی بخش شايد قدم كوچكى باشد براى تمامى مادرانى كه علاقه دارند از همان ابتداى راه مادر شدن، نسلى را تربيت كنند كه شايستۀ عبوديت معبود شود.

ساختار اصلی کتاب

کتاب احکام مادران مشتمل بر پیشگفتار(مقدمه محقق) و فصول سه گانه است که عبارتند از: فصل اول: پیش از بارداری، فصل دوم: جنین و زن باردار، فصل سوم: نوزاد و مادر.

گزارش محتوایی اثر

فصل اول: پیش از بارداری

اقدام به باردارى با وجود احتمال بالاى تولد نوزاد بيمار، كنترل جمعيت، تعيين جنسيت، شيوه هاى نوين باردارى، از بين بردن نطفۀ رشد يافته در آزمايشگاه، فريز كردن نطفه يا جنين انسان در آزمايشگاه، سلول هاى بنيادين، حكم نزديكى با همسر در شب هاى اول ماه هاى قمرى وآزمايش خون جهت تشخيص باردارى در زمان روزه عناوین نه گانۀ فصل نخست است که معظم له احکام آن را بیان کرده است.

جلوگیری از بارداری، وازکتومی، بستن لوله ها، انتخاب جنسیت جنین، روش تلقیح نطفۀ بیگناه، موارد که تخمک زن مشکل دارد و مادرجانشین... از أهم عناوینی است که معظم له احکام آن را تبیین کرده است.

در فرازی از فصل اول کتاب با عنوان مادر جانشین می خوانیم: در بعضى از مواردى كه رحم زن قدرت نگهدارى و پرورش جنين را ندارد اسپرم شوهر را با تخمك زن در آزمايشگاه تركيب كرده و سپس اين نطفۀ تركيب شده را به رحم زن ديگرى منتقل مىكنند. به اين زن دوم، «مادرجانشين» گفته مىشود بىآنكه فرزند حاصل شده از او ارث ببرد.

فصل دوم: جنین و زن باردار

عناوین پنج گانۀ فصل دوم کتاب عبارتند از: الف) نماز، روزه، خمس، زكات فطره. ب) غسل، کفن، دفن. ج) مسائل مربوط به علوم پزشكى. د) نجاست و طهارت. ه‍) مسائل مورد ابتلاى عموم.

نماز خواندن با وجود ترشحات زنانه (فاقد خون)، نماز ميت براى جنين، روزۀ زن باردار، زكات فطرۀ جنين، غسل مس ميت براى جنين مردۀ داخل شكم، چگونگى غسل دادن جنينى كه قطعهقطعه شده، نگاه به عورت زن توسط دانشجويان پزشكى، زايمان و كورتاژ توسط دانشجويان پسر، سزارين، انتقال جنين از يك رحم به رحم ديگر، نجاست و طهارت كيسۀ آب، خونابه ديدن در باردارى، آميزش در باردارى، سقط جنين، ديه..از أهم موضوعاتی است که در فصل دوم احکام آن بیان شده است.

در فرازی از کتاب می خوانیم: سقط جنین جایز نیست مگر این که خطر مهمى متوجه زن باشد. در صورتى که از گفته متخصصان متدین یقین یا خوف خطر یا ضرر مهمى براى مادر حاصل شود پایان دادن به حاملگى در مراحل اولیه یعنى تا زمانى که روح دمیده نشده جایز است و چون احتمال تعلق دیه مى رود احتیاط آن است که ورثه این کودک (غیر از پدر ومادر) با میل و رضاى خود از آن صرف نظر کنند.

سقط جنین در مواردى که شرعاً جایز است و در صورتى که پیش از چهارماهگى و دمیدن روح در جنین باشد قطعاً کفاره ندارد اما اگر بعد از آن باشد کسانى که در سقط دخیل بوده اند بنابر احتیاط باید کفاره بدهند.

فصل سوم: نوزاد و مادر

معظم له در فصل پایانی کتاب احکام نِفاس، آداب اولیۀ پس از تولد، شیردهی، طهارت و نجاست، نماز، روزه، حج، امور مالی نوزاد، تربیتی، پرورشی، مسائل مرتبط با اعمال جراحی و مسائل متفرقه را بیان کرده است.

تعریف نِفاس، مقدار نِفاس، نزدیکی با زن در حال نِفاس، نام گذاری نوزاد، عقیقه، غسل چله، شیردادن در حال جنابت، محرمیت به واسطۀ شیردادن، بول نوزاد، نجاست و طهارت، بند ناف، نوزادان دوجنسی، روزۀ زن شیرده، تربیت، ختنۀ پسران و علت آن و روزۀ زن مستحاضه از جمله عناوینی است که احکام آن در فصل پایانی کتاب بیان شده است.

در بخشی از کتاب می خوانیم: در عصر و زمان ما مى توانند جنس اصلى و غالب فرد را تشخیص دهند و با عمل جراحى، آن جنسیت را تقویت و آشکار کنند، و خنثاى مشکله (فرد دو جنسى اى که نتوان این کار را برایش انجام داد) بسیار نادر است و در فرض مساوی بودن هر دو جنس، حذف یکی با عمل جراحی اشکال ندارد ولی در افرادی که جنس غالب آن ها مشخص است باید همان جنس را تقویت کنند و تغییر جنسیت صوری جایز نیست.

لازم به ذکر است این اثر فقهی با تهیه و تنظيم ر. شریفی نخستین بار در سال ١٣٩٤ در یک جلد و در ٦٤صفحه، در قطع رقعی توسط انتشارات امام علی بن ابیطالب (ع) به زیور طبع آراسته شده است.

معارف اسلامی

شأن نزول سوره کوثر و مصداق خیر کثیر

پرسش:
آیا سوره کوثر در شأن حضرت فاطمه سلام الله علیها نازل شده است؟ و آیا منظور از خیر کثیر تنها ایشان می باشد که به پیامبر عطا شده است؟

پاسخ اجمالی:
کوثر در لغت به معنای خیر کثیر است. در بیان شأن نزول این سوره، در منابع تاریخی و حدیثی از قول صحابه و ائمه(ع) گفته شده که کوثر نهری پربرکت در بهشت است. نیز مفسران برای «کوثر» معانی دیگری ذکر کرده اند که به نظر می آید همگی آنها ذکر مصادیقی برای مفهوم خیر کثیر است. با این همه، اگر به این نکته توجه کنیم که دو فرزند پسر پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در زمان کودکی فوت شدند و نیز به آیه سوم این عطف توجه داشته باشیم که وصف «بریده نسل بودن» را به دشمنان پیامبر برمی گرداند، به نظر می رسد باید مصداق اصلی «خیر کثیر» را اولاد و نسل و ذریه فراوان ایشان بدانیم. خیر کثیری که سرمنشأ اولیه آن، تولد حضرت زهرا سلام الله علیها در خانه وحی بود. ذریه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، به عنوان نگهبانان اصلی آیین آسمانی اسلام و شریعتش، ائمه معصوم دوازده گانه اهل بیت(ع) بودند و غیر از آنها نیز بزرگان فراوانی از نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والامقام تاریخ اسلام، از همین ذریه بودند. چنین تفسیری از معنای «خیر کثیر»، مورد توجه مفسرین شناخته شده ای از اهل سنت مانند فخر رازی و آلوسی نیز بوده است.

پاسخ تفصیلی:
خداوند در آیه اول سوره کوثر می فرماید: «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ»؛ (ما به تو كوثر عطا كرديم). کوثر صفت است و از ماده «کثر» گرفته شده و بنابراین به معنای خیر و برکت فراوان است. به افراد سخاوتمند نیز «کوثر» گفته می شود.(١) در اينكه منظور از «كوثر» در اين سوره چيست اقوال مختلفی میان مفسرین وجود دارد. پیش از هر چیز برخی نقل های تاریخی ای را که در تفسیر این آیه وارد شده اند بررسی می کنیم.

بیانات روایی و تاریخی و اقوال مفسرین در تبیین معنای «کوثر»

ابن عبّاس می گويد: «چون آیه «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شد، ایشان منبر رفت و این آیه را برای مردم قرائت كرد و چون پایين آمد مردم پرسیدند: اى رسول خدا! آنچه خداوند به شما داده است، چیست؟ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: نهری است در بهشت كه از شير سفيدتر و بسیار زلال و شفاف می باشد. در دو طرف آن قبه هايى از درّ و ياقوت است. پرندگان سبزی بر آن وارد می شود كه داراى گردن هایی مثل گردن هاى كبک است. گفتند: ای پیامبر خدا! اين پرندگان چه اندازه خوب است؟ فرمود: آيا به شما خبر ندهم به بهتر از آن؟ گفتند: چرا. فرمود: كسى كه پرندگان مزبور را بخورد و آب كوثر را بنوشد و رستگار به رضوان خدا شود از آن بهتر است».(٢)

از امام صادق(علیه السلام) نیز روايت شده كه فرمود: «كوثر نهرى است در بهشت. خداوند آن را به پيامبرش(صلی الله علیه وآله) در عوض فرزندش «عبداللَّه» داده است».(٣)

عطاء می گويد: «کوثر، حوض پيامبر(صلی الله علیه وآله) است كه مردم بسيارى بر آن در روز قيامت وارد می شوند».(٤)

انس می گويد: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روزى در ميان ما بود مختصرا خوابید. سپس خندان سر مبارک خود را بلند كرد. گفتم: چه چيز شما را خندانيد اى رسول خدا؟ فرمود: الآن سوره ‏اى بر من نازل شده، سپس سوره كوثر را خوانده و فرمود: آيا مي دانيد كوثر چيست؟ گفتيم: خدا و رسول او دانا هستند. فرمود کوثر نهری است كه خدا آن را به من وعده داده و داراى خير فراوان است. کوثر حوض من است. روز قيامت امت من بر آن وارد می شوند. ظروف آن عدد ستارگان آسمان است. پس جماعتى از آنها مضطرب و پريشان و سرنگون به آتش می شوند. می گويم: پروردگارا! آنها از امّت منند. گفته می شود: تو نمی دانى كه اينها بعد از تو چه كردند».(٥)

ابن عباس و سعيد بن جبير و مجاهد گفته اند: «كوثر» خير فراوان است. و به گفته عكرمه «کوثر» نبوت پيغمبر و قرآن است. و به گفته ابوبكر بن عياش، «کوثر» بسيارى و كثرت اصحاب و پيروان است. از امام صادق(عليه السلام) نیز روايت شده كه «کوثر» شفاعت است.(٦)

علاوه بر این تفسیرهای مبتنی بر روایات و نقل های تاریخی، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می گوید: مفسران برای «کوثر» معانی دیگری نیز ذکر کرده اند. معانی ای مانند: اصحاب و پيروان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تا روز قيامت، علماى امت او، قرآن و فضائل بسيار آن، مقام نبوت، همه فهم بودن قرآن و سبک بودن شرايع و احكام اسلام، توحيد، علم و حكمت، فضائل رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم، مقام محمود، نور قلب شريف رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و... . ایشان بعد از ذکر این معانی می گویند: ذکر این معانی بدون دلیل است.(٧)

معنای بسیار وسیع «کوثر»

با وجود تمام آنچه گفته شد اما آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه معتقد است كه غالب اين معانی بيان مصداق هاى روشنى از مفهوم وسيع «کوثر» هستند.(٨) زیرا معنای این واژه بسیار وسیع و گسترده است. «كوثر» به معناى خير كثير و نعمت فراوان است و می ‏دانيم خداوند بزرگ نعمت هاى فراوانى به پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) ارزانى داشت كه هر يک از آنچه در بالا گفته شد يكى از مصداق هاى روشن آن است و مصداق هاى بسيار ديگرى نيز دارد كه ممكن است به عنوان تفسير مصداقى براى آيه ذكر شود. به هر حال تمام مواهب الهى بر شخص پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در تمام زمينه ها حتى پيروزی هايش در غزوات بر دشمنان، و حتى علماى امتش كه در هر عصر و زمان مشعل فروزان قرآن و اسلام را پاسدارى مى كنند و به هر گوشه اى از جهان مى برند، همه در اين خير كثير وارد هستند.(٩)

حضرت فاطمه سلام الله علیها برجسته ترین مصداق خیر کثیر

اينكه خداوند متعال در سومین و آخرین آیه سوره می فرماید:«إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛ (همانا دشمن تو بی دنباله است). با در نظر گرفتن اينكه كلمه «ابتر» در ظاهر به معناى اجاق كور است، و نيز با در نظر گرفتن اينكه جمله مذكور از باب «قصر قلب»(١٠) است، چنين به دست مى ‏آيد كه منظور از كوثر تنها و تنها كثرت ذريه اى است كه خداى تعالى به جناب رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) ارزانى داشته و بركتى است كه در نسل آن جناب قرار داده و يا مراد هم خير كثير است و هم كثرت ذريه.

چيزى كه هست، كثرت ذريه يكى از مصاديق خير كثير است. اگر مراد مساله ذريه به استقلال و يا به طور ضمنى نبود آوردن كلمه «إنّ» در جمله «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر» فايده ‏اى نداشت. زيرا كلمه «إنّ» علاوه بر تحقيق، تعليل را هم می ‏رساند و معنا ندارد بفرمايد ما به تو حوض داديم چون كه بدگوى تو اجاق كور است و يا بى خبر است.

روايات بسیار زیادی هم رسيده كه سوره مورد بحث در پاسخ كسى نازل شده كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را به اجاق كورى زخم زبان زد. اين زخم زبان هنگامى بود كه فرزندانش قاسم و عبداللَّه از دنيا رفتند. بنابراین با اين بيان روشن شد كه سخن مفسرانی كه گفته اند منظور صاحب اين زخم زبان از كلمه «ابتر» بريدگى از مردم يا انقطاع از خير بوده و خداى تعالى در رد گفتارش فرموده او خودش منقطع از هر چيز است سخن بى وجهى است.

اين جمله از اين دلالت خالى نيست كه فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) ذريه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هستند و اين خود يكى از خبرهاى غيبى قرآن كريم است. چون همان طور كه مى بينيم خداى تعالى بعد از درگذشت آن حضرت بركتى در نسل آن جناب قرار داد به طورى كه در همه عالم هيچ نسلى معادل آن ديده نمی ‏شود آن هم با آن همه بلاها كه بر سر ذريه آن جناب آوردند و گروه گروه از ايشان را كشتند.(١١)

نسل و ذريه پيامبر(صلی الله علیه وآله) به وسيله دختر گرامى شان در جهان انتشار يافت. نسلى كه نه تنها فرزندان جسمانى پيغمبر بودند بلكه آئين او و تمام ارزش هاى اسلام را حفظ كردند و به آيندگان ابلاغ نمودند. نه تنها امامان معصوم اهل بيت(علیه السلام) كه آنها حساب مخصوص به خود دارند بلكه هزاران هزار از فرزندان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در سراسر جهان پخش شدند. در ميان آنها علماى بزرگ و نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان بزرگ بودند كه با ايثار و فداكارى در حفظ آئين اسلام كوشيدند.(١٢)

سخن یکی از بزرگ ترین مفسرین اهل سنت در تفسیر «کوثر»

اينجا به بحث جالبى از «فخر رازى»، مفسر و عالم بزرگ اهل سنت برمی خوریم که می گوید: «...قول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) خرده مى گرفتند بنا بر اين معناى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مى دهد كه در طول زمان باقى مى ماند. ببين چه اندازه از اهل بيت(علیهم السلام) را شهيد كردند در عين حال جهان مملوء از آنها است. اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا باقى نماند. سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنها است مانند باقر(علیه السلام) و صادق(علیه السلام) و رضا(علیه السلام) و نفس زكيه».(١٣)

اما فخر رازی تنها مفسری از اهل سنت نیست که یکی از معانی «کوثر» را در این آیه اشاره به فرزندان و نواندگان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می داند. آلوسی، دیگر مفسر و فقیه شافعی مذهبی نیز در تفسیر خود می نویسد: «بعضى از مفسران گفته اند که منظور از کوثر فرزندان و اولاد آن حضرت است زیرا این سوره به عنوان رد کسانى است که به آن حضرت عیب مى نهادند و او را اَبْتَر مى خواندند و بحمدالله امروزه چنان فرزندان او فزونى یافته اند که سراسر کره زمین را پر کرده اند».(١٤)

پی نوشت:

(١). فرهنگ ابجدى عربى فارسى‏، مهیار، رضا، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دوم، ١٣٧٥هـ ش، ص ٧٣٩.

(٢). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق/ مصحح: جمعى از محققان‏، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ١٤٠٣ هـ ق، ج ٨، ص ١٦.

(٣). همان.

(٤). مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، طبرسى، فضل بن حسن‏، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ١٣٧٢ هـ ش، ج ١٠، ص ٨٣٦.

(٥). تفسير نور الثقلين‏، العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، محقق/ مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، انتشارات اسماعیلیان، قم، ١٤١٥ هـ ق، چاپ: چهارم، ج ٥، ص ٦٨٠.

(٦). مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، همان، ص ٨٣٧.

(٧). الميزان فى تفسير القرآن‏، طباطبايى، سيد محمد حسين‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، قم، ١٤١٧ هـ ق، ج ٢٠، ص ٣٧٠.

(٨). تفسير نمونه‏، آیت الله مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الإسلاميه، تهران‏، ١٣٧٤ هـ ش، چاپ: اول، ج ٢٧، ص ٣٧٢.

(٩). همان.

(١٠). عبارت «قصر القلب»، یک اصطلاح در علم بلاغت است که به معنای محصور کردن و منحصر کردن به صورت عکس تصور مخاطب است.

(١١). الميزان فى تفسير القرآن‏، همان، ص ٣٧١ و ٣٧٢.

(١٢). تفسير نمونه‏، همان، ج ٢٧، ص ٣٧٥ و ٣٧٦.

(١٣). مفاتيح الغيب‏، فخرالدين رازى، محمد بن عمر، دار احياء التراث العربى‏، بيروت‏، ١٤٢٠ هـ ق، چاپ: سوم‏، ج ٣٤، ص ٣١٣.

(١٤). روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم و السبع المثانی‏، آلوسى، محمود بن عبدالله‏، گردآورنده: شمس ‏الدين، سناء بزيع‏، شمس ‏الدين، ابراهيم‏، محقق: عبدالبارى عطيه، على‏، دار الكتب العلمية، منشورات محمد علی بيضون‏، بیروت، ١٤١٥ هـ ق، چاپ اول، ج ١٥، ص ٤٨٢.

احکام شرعی

قضاوت

مفهوم قضاء

قضاء به چه معنایی می باشد ؟

قضاء دو معنا دارد الف) بجا آوردن عملى كه در وقت فوت شده است. ب) قضاوت‏ كردن.

تکلیف قضات در صورت اختلاف نظر در یک پرونده

اگر در موردی در دادگاه های دادگستری اختلاف باشد(به طور مثال عده ای از قضات دیوان عالی کشور قائل به مجرمیّت در پرونده ای باشند و عده ای قائل به عدم مجرمیّت) تکلیف در این گونه موارد چیست؟

معیار نظر آن قاضی است که پرونده نزد اوست و شبهه محسوب نمی شود.

تجدید دعوی بعد از تراضی طرفین از طریق غیر محکمه

اگر طرفین دعوا بر اساس حکم یک مجتهد جامع الشرایط، یا حکمیّت فرد، یا افرادى که شغلشان قضاوت نیست، دعواى خود را، ولو در دعواى قتل، حل و فصل نمایند، آیا با این وصف طرفین دعوا مى توانند از طریق محاکم صالحه در رابطه با همین مسأله مجدّداً اقامه دعوا نمایند؟

در صورتى که تراضى حاصل شده، اقامه دعوا معنا ندارد.

شرایط حق تجدید نظر برای متّهم

آیا متّهم مى تواند تقاضاى تجدید نظر و فرجام کند؟

حقّ تجدید نظر و فرجام خواهى منوط به این است که قاضى رأى نهایى را صادر نکرده باشد، همچنین در صورتى که ثابت شود رأى قاضى مخالف شرع انور بوده است.

وظیفه قاضی در صورت اختلاف نظر مراجع طرفین دعوی

اگر دو نفر با هم اختلافى داشته باشند و هر کدام طبق فتواى مرجع تقلیدش حق با او باشد، در این صورت تکلیف قاضی برای اتمام نزاع چیست؟

آنها باید در نزاع خود به حاکم شرعى رجوع کنند و او طبق نظر خود حکم مى کند و براى طرفین پذیرش آن لازم است.

مدرک وجود هیئت منصفه در تاریخ قضایی اسلام

کتابهاى فقهى، که دلالت بر وجود نوعى هیأت منصفه و یا شبیه آن، در پاره اى از محاکم رسیدگى به دعاوى در دوره هایى از تاریخ قضایى اسلام داشته باشد، نام ببرید؟

مرحوم محقّق در کتاب شرایع، کتاب القضاء به این مسأله اشاره کرده است.

حکم مشروعیت دادسرا

آیا قرار دادن نهادى مانند داد سرا در کنار دادگاه، که امور مقدّماتى مانند احضار و تحقیق از متّهم را بر عهده دارد، مخالف موازین شرع است( به عبارتی دیگر انجام این امور در دست غیر قاضى صادر کننده حکم مخالفتى با موازین شرع ندارد)؟

در صورتى که نتیجه تحقیقات دادسرا در اختیار قاضى قرار گیرد، و داخل در تحت یکى از عناوین سه گانه (اقرار، بیّنه و علم قاضى) باشد، منافاتى با احکام شرع ندارد.

حکم بازداشت فرد بدون وجود مدرک اتّهامی

بازداشت فردى بدون تفهیم اتّهام و عدم احضار وى به دادگاه و عدم اجازه ی دفاع به او(با جرم نامعلوم) به مدّت دو و نیم سال با فقدان مدرک اتّهامی در پرونده، چه حکمی دارد؟

لازم است طبق مقرّرات شرع گناه متّهم به او تفهیم شود و اجازه دفاع را به او بدهند و سپس بر طبق موازین عدل اسلامى و طبق آنچه در احکام مقدّس فقهى آمده است داورى شود.

حکم احاله قضاوت به دیگری در صورت اختلاف نظر قاضی مجتهد با قانون

اگر نظرِ قاضىِ مجتهد جامع الشرایط بر خلاف قانون، ولى مبتنى بر نظریّه مشهور فقها باشد مثلا قانون، ضمان را نقل ذمّه دانسته، ولى وى ضمّ ذمه به ذمّه مى داند چگونه باید عمل کند؟ آیا مى تواند از صدور حکم خوددارى کرده، و موضوع را به قاضى دیگر محوّل کند؟

در فرض سؤال، مانعى ندارد.

وظیفه قاضی در صورت تعلّل ولی دم در امر دادرسی

اگر ولی دم بعداز دستگیری قاتل رسیدگی به آن رامسکوت بگذارد یعنی درخواست قصاص یادیه ندهد و یا رضایت خودرااعلام نکند تکلیف چیست؟

اين کار جايز نيست، حاکم شرع بايد مجرم را با قيد کفالت و وثيقه مطمئن از زندان آزاد کند تا اولياي دم تصميم خود را بگيرند.

Peinevesht:
  
    
TarikheEnteshar: « 1403/10/03 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 823