طلیعه سخن
مى دانیم برآوردن حوایج نیازمندان و حل مشکلات مردم در ردیف بزرگ ترین عبادات اسلامى و بهترین طاعات است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «إِنَّ أَوَّلَ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ دُخُولاً إِلَى اَلْجَنَّةِ أَهْلُ اَلْمَعْرُوفِ؛ نخستین کسانى که وارد بهشت مى شوند کسانى هستند که اهل کارهاى خیر و خدمت به خلق هستند».[١] و در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى خوانیم: « عَلَیْکُمْ بِصَنَایِعِ اَلْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا نِعْمَ اَلزَّادُ إِلَى اَلْمَعَادِ؛ بر شما باد! به کارهاى نیک و خدمت به خلق که بهترین زاد و توشه براى معاد است».[٢]
در این میان حکومت اسلامى و دولت از باب «کلکمْ راعٍ وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ»[٣] باید در خدمت مردم و مراقب و محافظ آن ها باشد. همانگونه که امام علی علیه السّلام
در نامه به یکی از کارگزارانش می نویسد: « فَإِنَّ الَّذِی یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِی یَصِلُ بِکَ، وَالسَّلَامُ؛[٤] آنچه در این راه (خدمت به مردم) از منافع (معنوى) عاید تو مى شود از مشکلات و ناراحتى هایى که دامنگیر تو مى گردد (به مراتب) بیشتر است. والسلام»
امام علیه السّلام این نامه را با خدمت به مردم آغاز کرده و با خدمت به مردم پایان مى دهد و این دلیل روشنى است بر اینکه حکومت هاى اسلامى باید صد در صد مردمى باشند و منافع توده هاى رعیت را بعد از جلب رضاى الهى از هر چیز برتر بشمرند.
بسیاری فکر مى کنند که اگر به حلّ مشکلات دیگران بپردازند از پیشرفت در زندگى مى مانند، در حالى که منطق اسلام غیر از این است، پیغمبر صلى الله علیه و آله در روایتی مى فرماید: مَنْ کانَ فِى حاجَةِ أَخِیْةِ الْمُسْلِم کَانَ اللَّهُ فِى حَاجَتِهِ؛ [٥] کسى که در راه انجام حاجات و نیازمندى هاى برادران دینیش کوشش کند، خداوند در راه انجام حاجات او خواهد بود».
یکى از طرق خدمت به خدا این است که حکمرانان و مدیران، مصالح و منافع مردم را همانند مصالح و منافع خود ببینند، و همان طور که در مورد منافع خود با نهایت دلسوزى رفتار مى کنند، درباره منافع و مصالح دیگران نیز کاملًا دلسوز باشند، و در حضور و غیاب مردم از خیرخواهى فروگذار نکنند.
در حقیقت مدیر انقلابی وقتى می ببیند مردم مشکل دارند، خود را به زحمت مى اندازد و چه بسا بى خوابى ها را بر خود تحمل مى کند تا مشکل آن ها را حل کند. چنان عمل کرده که وقتى مردم دچار مشکلى مى شوند، خود به سوى او مى آیند و گوئى او باز کننده گره و حلّال مشکلات است، دائماً به دنبال کارهاى مردم است، تا مردم راحت باشند. گرچه خود ناراحت باشد. ولى این ناراحتى نه به خاطر امور دنیوى و وجهه پیدا کردن است، بلکه براى خدا و توشه برگرفتن براى آخرت است. او به بقاء مى اندیشد و بقاء در آخرت است. زیرا بینش او بینشى توحیدى است که خدمت به مردم را بعد از عبادت خالق افضل چیزها مى شمارد.
لذا امام على علیه السّلام با آن زهد و تقواى بى نظیر به این مسأله افتخار مى کند که در دوران حکومت او تمام مردم کوفه از زندگانى مطلوب و قابل قبولى برخوردار بودند، مى فرماید: «مَا أَصْبَحَ بِالْکُوفَةِ أَحَدٌ إِلاَّ نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَیَأْکُلُ اَلْبُرَّ وَ یَجْلِسُ فِی اَلظِّلِّ وَ یَشْرَبُ مِنْ مَاءِ اَلْفُرَاتِ؛ تمام مردم کوفه داراى زندگى مرفهى هستند، کمترین آن ها از گندم استفاده مى کند (توجه داشته باشید نان جو خوراک فقیران بود) و خانه و سر پناهى دارد و از آب آشامیدنى گوارایى (آب فرات) استفاده مى کند».[٦]
به تعبیر مرحوم الهى قمشه ای:
به خلق آسایش آرد خویش را رنج که جوید در خراب خویشتن گنج
تو نیز ایجان چو مردان وفا کیش جهان را نوش باش و خویش را نیش
«الهى» جهد کن تا مى توانى که مردم را به آسایش رسانى
بی شک مهمترین پشتوانه مدیران تراز انقلابی در پیشبرد اهداف بزرگ خود حمایت هاى مردمى و علاقه قلبى مردم به آن ها است؛ و این پشتوانه در صورتى محفوظ مى ماند که رابطه خود را با مردم از طرق مختلف مخصوصاً از طریق تماس مستقیم حفظ کنند. به همین دلیل، پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و امیر مؤمنان على علیه السلام در دوران حکومتشان همیشه و در هر حال در دسترس مردم بودند. به هر حال، این ارتباط مستقیم هم محبّت خادمان ملت را در دل ها زیاد مى کند و هم افکار عمومى را براى کمک به پیشبرد اهداف براى او بسیج مى نماید، و هم اطّلاعات واقعى دست اوّل را دراختیار او مى گذارد.
بی تردید پشتوانه مردمى و حمایت توده هاى جمعیّت مخلص، کیمیاى عجیبى در مسأله زمامدارى و مدیریّت و فرماندهى است؛ و راه به دست آوردن این کیمیا آن است که انسان هم چون شهید حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی(ره) براى آن ها خدمت و دلسوزى کند، صداقت به خرج دهد، و رابطه همیشگى داشته باشد و با پرکاری و ارتباط گسترده با مردم، مایه امیدواری دوستداران انقلاب و ناامیدی دشمنان باشد.
گفتنی است ایشان در سال های طولانی و در عرصه های مختلف، خادم مردم و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) بود و در ادای وظیفه و خدمت کوتاهی ننمود. وی نمونۀ بارز از مسئول متعهد و مخلص انقلابی بود و مواضع آگاهانه و توأم با حریت او در سراسر جهان مایۀ عزت و سربلندی امت اسلام گردید و مردم شریف ایران و بسیاری از مظلومان عالم او را هرگز از یاد نخواهد برد.
اینجانب این ضایعۀ جانکاه را به مردم عزیز و خصوصاً به خانواده و بستگان ایشان و مسئولین کشوری و لشکری تسلیت عرض نموده، و از درگاه خداوند متعال حشر او را با اولیای طاهرینش و صبر و اجر جزیل برای بازماندگان مسألت دارم.
منابع:
[١] میزان الحکمه، جلد ٣، صفحه ١٩٣١، شماره ١٢٦١١.
[٢] غرر الحکم، شماره ٦١٦٦.
[٣] بحارالانوار، ج72، ص38.
[٤] نامه ٥٩ نهج البلاغه.
[٥] بحارالانوار، جلد ٧٤، صفحه ٢٨٦.
[٦] همان، جلد ٤٠، صفحه ٣٢٧.
پیام ها و بیانیه ها
پیام تسلیت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
در پی شهادت ریاست جمهوری اسلامی ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
إنا لله وإنا إلیه راجعون
خبر حادثۀ دلخراش و شهادت ریاست جمهوری اسلامی ایران جناب حجت الاسلام والمسلمین رئیسی و همراهان ایشان (رحمة الله علیهم) موجب تأسف و تألم شدید گردید. ایشان در سال های طولانی و در عرصه های مختلف، خادم مردم و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) بود و در ادای وظیفه و خدمت کوتاهی ننمود. وی نمونۀ بارز از مسئول متعهد و مخلص انقلابی بود و مواضع آگاهانه و توأم با حریت او در سراسر جهان مایۀ عزت و سربلندی امت اسلام گردید و مردم شریف ایران و بسیاری از مظلومان عالم او را هرگز از یاد نخواهد برد.
اینجانب این ضایعۀ جانکاه را به مردم عزیز و خصوصاً به خانواده و بستگان ایشان و مسئولین کشوری و لشکری تسلیت عرض نموده، و از درگاه خداوند متعال حشر او را با اولیای طاهرینش و صبر و اجر جزیل برای بازماندگان مسألت دارم.
لازم است مردم شریف ایران اطمینان داشته باشند ذیل عنایات حضرت ولی عصر ارواحنا فداه خللی در حرکت کشور و انجام وظایف مسئولین پیش نخواهد آمد و کارها بر روند قانونی آن انجام خواهد شد، إنشاءالله.
از درگاه ربوبی عزت و سربلندی جمهوری اسلامی و مردم عزیز ایران را خواهانم.
پیام تسلیت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
در پی شهادت آیت الله آل هاشم رحمت الله علیه
بسمه تعالی
إنا لله و إنا إلیه راجعون
خبر ناگوار شهادت امام جمعۀ محترم و خدوم تبریز جناب آیت الله آل هاشم (رحمة الله علیه) موجب تأثر و تألم گردید. سیرۀ عملی، اخلاق و مردم داری ایشان در سال های حضور در تبریز وی را الگوی کاملی از امام جمعۀ نمونه قرار داد.
وجود او در بین مردم و رفتار صمیمانه اش با عموم افراد و گروه ها باعث نزدیکی قلوب و از بین رفتن اختلافات و اقبال بیش از پیش مردم به نهاد روحانیت و امامت جمعه گردیده بود.
اینجانب این ضایعه را به حوزه های علمیه و عموم مردم متدین آذربایجان و خصوصاً به خانواده و بستگان و ارادتمندان وی تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند علوّ درجات او و صبر و اجر جزیل برای بازماندگان را مسألت دارم.
پیام تسلیت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
در پی رحلت آیت الله شیخ على کورانى رحمت الله علیه
إنا لله وإنا إلیه راجعون
خبر رحلت عالم مجاهد آیت الله شیخ على کورانى (رحمة الله علیه) موجب تألم و تأسف گردید.
سالها مجاهدت و خدمت ایشان در دفاع از حریم مکتب اهلبیت علیهم السلام و تربیت شاگردان و تألیف کتب، ذخیره یوم المعاد وى خواهد بود. همچنین همراهى و تلاش ایشان در فعالیت و حمایت و هدایت شبکه عربى الولایة ستودنى است و از یادها نخواهد رفت.
اینجانب این ضایعه را به خاندان، شاگردان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال حشر او را با اولیاى طاهرینش و صبر و اجر جزیل براى بازماندگان را مسألت دارم.
پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته به آیین نکوداشت صدمین سالروز
رحلت آیت الله سید عبدالحسین ﻻری رحمت الله علیه
بسم الله الرحمن الرحیم
در ابتدا ﻻزم است مراتب تشکر و قدردانی خویش را از برگزارکنندگان همایش مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالحسین ﻻری رحمة الله علیه ابراز نمایم و امیدوارم این همایش به اهداف خویش دست یافته و قدمی در راه آشنایی بیشتر نسل جوان با بزرگمردان این مرز و بوم بردارد.
تاریخ این سرزمین بزرگ با همۀ فراز و نشیب ارها، سراسر شور و حماسۀ دلیر مردان در دفاع از سرزمین و ارزش های دینی آن است و دانشمندان و عالمان دین نیز دوشادوش مردم و گاه به عنوان رهبران و پیشروان، حماسه سازی نموده اند.
در زمانی که استعمار انگلیس با دسیسه های گوناگون و نقشه های رنگارنگ به اندیشۀ غارت و چپاول این سرزمین اهتمام داشت و حکومت قاجار راه تعدی و ظلم به مردم را در پیش گرفته بود عالمی شجاع، زمانه شناس، متفکر و معتمد همچون آیت الله ﻻری، برگ زرینی از مجاهدت در راه اسلام، اقامۀ حق و حمایت از مردم مظلوم را رقم زد.
آن فقیه فقید که مراتب علمی را در محضر بزرگان حوزه علمیه نجف اشرف طی کرده و از شاگردان مبرّز میرزای شیرازی أعلی الله مقامه بود به فرمان سیّد و درخواست مردم ﻻرستان و به قصد رهبری مردم و اهتمام به امور دینی و شئون اعتقادی از نجف به ﻻر نقل مکان نمود و همچون حصنی حصین و دژی پوﻻدین در مقابل ظلم و تعدی حکومت وقت و چپاولگری انگلیس ایستاد و دفاع از مردم مظلوم و محرومان آن دیار را سرلوحه تلاش ها و فعالیت های خود نمود. علاوه بر این، ویژگی بارز ایشان اهتمام به اجرای قوانین اسلام و گسترش معارف دینی و جلوگیری از رواج منکرات در جامعه اسلامی بود.
کارنامه سراسر خدمت به مردم و دفاع از دین و عقاید مردم، از او الگویی جاودان در خطه فارس به یادگار گذاشت. درود و رضوان الهی بر او باد.
اینجانب از خداوند متعال علوّ درجات و از آن عالم بزرگ را خواستار مهمه عزیزانی که در برپایی این کنگره تلاش نموده اند قدردانی و تشکر می نمایم.
پیام تسلیت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
در پی درگذشت حجت الاسلام محمدباقر نبی نژاد رحمت الله علیه
إنا لله وإنا إلیه راجعون
درگذشت ناگهانى حجت الاسلام محمدباقر نبی نژاد (رحمة الله علیه) موجب تأثر و تألم گردید.
روحانى خدوم و مخلصى که در طول عمر خود در نشر و اقامه فرهنگ نماز و آشنایى جوانان با این فریضه الهى کوشش فراوان نمود و حقیقتاً او را مى توان خادم نماز نامید.
اینجانب مصیبت وارده را به خانواده و بستگان ایشان تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال حشر او را با سیدالشهدا علیه السلام ویارانش خواهانم و براى عموم بازماندگان صبر و اجر مسألت دارم.
پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
به پنجمین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
قَالَ علی بن موسی الرضا علیه السلام: «الْمُؤْمِنُ الَّذِی إِذَا أَحْسَنَ اسْتَبْشَرَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ وَالْمُسْلِمُ الَّذِی یَسْلَمُ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَه».
عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج٢، ص ٢٤
در ابتدا لازم می دانم از تمام دست اندرکاران و شرکت کنندگان در کنگره جهانی تعظیم و تکریم شخصیت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که به همت تولیت محترم آستان قدس برگزار شده است تشکر و قدردانی کنم و امیدوارم این گردهمایی و امثال آن قدمه ای مفید و مؤثری در راه شناخت و نشر معارف اهل بیت علیهم السلام خصوصاً حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بردارد.
جهان امروز و مناسبات حاکم بر آن و نابرابری آشکار در برخورداری همه از حقوق انسانی و همچنین جور و ستم فراگیر زورمندان و مستکبران بر مستضعفین و مظلومان عالم، مهمترین دلیل و نشانه بر نیاز جهان برای سعی و کوشش نسبت به گسترش عدالت و جلوگیری از ظلم است. امروزه ظلم نه در پوشش و لفافه، که عیان و ظاهر رخ نموده است. وضعیت مردم مظلوم غزه که ابتدایی ترین حقوق انسانی آنها نقض شده و انواع جنایت ها در حق ایشان روا داشته شده یکی از بارزترین و فجیع ترین نمونه های ظلم در تاریخ بشریت است.
اهمیت عدالت و پرهیز از ظلم و رعایت حقوق انسانها از آموزه های اساسی دین مبین اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام است. خداوند متعال یکی از اصلی ترین مأموریت های پیامبر خود را جریان عدالت و مبارزه با ظلم قرار داده آن چنان که به نبی خود فرمود: «وَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بما أَنزَلَ اللهُ مِن کتابٍ وأُمِرتُ لأعدِلَ بَینَکُم» و همچنین فرمود: «و هذا کتابٌ مُصَدّق لِسَانًا عربیًّا لِیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا» و این مهم در جای جای قرآن و کلمات معصومینها مورد تذکر قرار گرفته و به عناوین مختلف به آن پرداخته شده تا جایی که در کلام ثامن الحجج علیه السلام معیار مسلمانی عدم ظلم به مردم و نزدیکان قرار داده شده است.
گرچه سخن درباره عدالت فراوان گفته شده است اما به نظر میرسد موضوع عدالت به عنوان یک آرمان اصلی برای بشریت و حکومت امام موعود و گفت وگو درباره حقیقت ارکان و مولفه های آن، خصوصا بررسی و واکاوی میدانی نسبت به موانع گسترش عدالت عمومی و مبارزه با ظالمان و مظاهر ظلم با تکیه بر معارف والا و نورانی قرآن و اهل بیت، نیازمند پژوهش و تلاش علمی بیشتر است.
همچنین اینجانب پیشنهاد می کنم کمیته ای برای پیگیری و تحقق این مطالعات و پژوهش ها در کنار این کنگره تشکیل شود تا با استفاده از ظرفیت جهانی امام رضا علیه السلام و آستان مقدس آن حضرت و ارتباط با اندیشمندان و افراد تأثیرگذار، اجرای عملی شعار این گردهمایی را پیگیری کند.
در پایان بار دیگر از همه برگزارکنندگان و شرکت کنندگان این کنگره مبارک که به نام حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مزین گشته است تشکر و قدردانی می کنم و امیدوارم نام ما در زمره شیعیان خالص آن حضرت و زمینه سازان حکومت مهدوی قرار گیرد و خداوند متعال همه ما را به عدالت در رفتار و گفتار موفق بدارد.
گزارش تصویری
رئیس دادگاه ویژه روحانیت
معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری قم
مراسم عزاداری شهادت امام صادق علیه السلام
حجت الإسلام مروی تولیت حرم امام رضا علیه السلام
حجت الإسلام والمسلمین رئیسی رحمت الله علیه
حجت الاسلام والمسلمین حمزه خلیلی معاون اول قوه قضاییه
اعضای بعثه حج
خادمان آستان قدس رضوی
دیدارها
تدبیر، تشویق و کارهای فرهنگی
راهکار حل مشکلات فرهنگی است
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار رئیس جمهور، ضمن تبریک دهۀ کرامت و میلاد حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها، از اقدامات و فعالیت های دولت تشکر و قدردانی کردند.
ایشان ایجاد امید و نشاط در جامعه را از جمله مأموریت های مهم دولت دانسته و فرمودند: اینکه نسبت به دردها و مشکلات مردم آگاه بوده و درصدد درمان هستید، مایۀ امیدواری است.
معظم له مسألۀ مسکن و اجاره بهای سنگین را از مشکلات مهم مردم برشمرده و افزودند: اجارۀ مسکن فشار بسیار سنگینی بر مردم وارد می کند که دولت باید این مسأله را کنترل کرده و راهکاری برای آن بیابد، چراکه مسکن نقش مهمی در رضایت مردم دارد.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی نوسانات نرخ ارز را نیز یکی دیگر از مشکلات برشمرده و فرمودند: این نوسانات بر اقتصاد کشور تأثیر می گذارد و دولت باید نسبت به تأثیرگذاری آن در مسائل اقتصادی برنامه ریزی داشته باشد.
ایشان در ادامه به گرانی اقلام خوراکی و کوچک شدن سفره های مردم اشاره کرده و افزودند: چه دلیلی دارد که بعضی از اقلام خوراکی تا این اندازه گران باشد؟ دولت باید راهکاری برای جلوگیری از گرانی افسارگسیخته بیابد.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی بر ضرورت تکمیل پروژه های نیمه تمام به خصوص فرودگاه قم تأکید کرده و فرمودند: دولت ها حلقۀ اتصال یکدیگر هستند، هرچند این موارد در دولت شما آغاز نشده، ولی کاری است که باید در دولت شما انجام شده و به اتمام برسد.
ایشان قم را شهری ممتاز در جهان شیعه برشمرده و افزودند: وجود بارگاه حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها، مسجد مقدس جمکران و حوزۀ علمیه قم با بیش از هشتاد هزار طلبه، باعث می شود که قم شهری ممتاز و یگانه در جهان شیعه باشد و باید به این نکته توجه شود.
معظم له خاطرنشان ساختند: رسم حوزه های علمیه بر این بوده که با کمک های مردمی اداره می شده و اکنون هم باید به همین صورت باشد، و حوزه های علمیه هیچ گونه کمک مالی از دولت ها نمی خواهند، ولی انتظار دارند که مورد حمایت واقع شوند.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی کشور را متشکل از جمهوریت و اسلامیت دانسته و فرمودند: به همان اندازه که به جمهوریت اهمیت داده می شود، باید به اسلامیت هم اهتمام داشت.
ایشان راهکار حل مسائل و مشکلات فرهنگی کشور را تدبیر، تشویق و کارهای فرهنگی عنوان کرده و فرمودند: در این مسائل فشار آوردن فایده ای ندارد.
معظم له تأکید کردند: هرچند کارهای برزمین مانده در کشور فراوان است، اما امید انجام آن نیز بسیار است که با فعالیت هایی که دارید، امید مردم نیز به حل مشکلات و انجام کارها بیشتر و بهتر می شود.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی حضور مردم در صحنه های نظام با وجود مشکلات معیشتی و اقتصادی را سبب بطلان توطئه های دشمنان در ایجاد یأس و ناامیدی دانسته و فرمودند: وقتی می بینیم که در راهپیمایی روز قدس، خیابان ها مملو از جمعیت می شود، دشمنانی که وِرد ناامیدی خوانده و در میان مردم تزریق می کنند، ناکام شده و شکست می خورند.
ایشان در پایان این دیدار، حضور رئیس جمهور در میان مردم و دیدار با علماء را باعث تقویت روحیۀ مردم دانسته و افزودند: از این که در حل مشکلات جدی هستید و اهمیت مضاعف می دهید، تشکر می کنیم و برای موفقیت شما و دولت دعا می کنیم.
در ابتدای این دیدار رئیس جمهور محترم گزارش مبسوطی از عملکرد و فعالیت های دولت در زمینه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خدمت معظم له ارائه کردند.
دیدار تولیت محترم آستان قدس رضوی
با حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
حجت الاسلام والمسلمین مروی تولیت آستان قدس رضوی با حضور در بیت حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی با ایشان دیدار و گفتگو کردند.
در این دیدار، دربارۀ مجموعۀ ثامن الحجج علیه السلام و فعالیت های آن، خدمات آستان قدس رضوی و برگزاری کنگرۀ امام رضا علیه السلام، صحبت و گفتگو شد.
حفظ شخصیت و جایگاه روحانیت
از وظایف دادگاه ویژۀ روحانیت است
دادگاه ویژه روحانیت افزون بر حفظ شخصیت اشخاص، باید شأن و جایگاه روحانیت را نیز مد نظر قرار دهد
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار حجت الاسلام قاصدی رئیس دادگاه ویژه روحانیت قم، وجود این دادگاه را از برکات امام راحل(قدس سره) دانسته و فرمودند: دادگاه ویژه سبب می شود که روحانیت ملاحظۀ بیشتری داشته باشند.
ایشان تأکید کردند: دادگاه ویژه روحانیت افزون بر حفظ شخصیت اشخاص، باید شأن و جایگاه روحانیت را نیز مد نظر قرار دهد.
معظم له پیشگیری را موثرتر و کم هزینه تر از جبران جرایم دانسته و فرمودند: باید با آموزش طلاب جوان، زمینه صیانت آنان در مواجهه با جرم و وقوع در دام مجرمان را فراهم نمود.
سلامت حوزه قضایی آبروی نظام است
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار رئیس دفتر ویژه قوه قضاییه، ارتباط بین قوه قضاییه با مردم را مهم دانسته و فرمودند: حضور مسؤولان و رئیس قوه در میان مردم بسیار مؤثر است و البته مردم باید نتیجه این ملاقات ها را هم ببینند.
معظم له در ادامه افزودند: آبروی نظام با سلامت حوزه قضایی است و اگر حوزه قضایی سالم باشد آبروی نظام محفوظ است.
ایشان پرداختن به بعضی از مسائل مانند تورم و اجاره بهای مسکن که به صورت مستقیم با قوه قضاییه ارتباط ندارد را مهم شمرده و فرمودند: مردم از گرانی فوق العاده، رنج می برند باید کاری کرد که این گرانی مهار شود ولو دستگاه قضایی ارتباط مستقیم با این گرانی ندارد ولی می تواند ارتباط غیر مستقیم داشته باشد.
تصویرسازی
یادداشت
١
نعمت سلامتی
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
در آموزه های اسلامی، سلامتی و تندرستی از اهمیت ویژه ای برخوردار است، زیرا مقولۀ سلامت عنصر کلیدی در قوام زندگی است، البته کاربرد صحیح آن در پرتو معرفت و شناخت امکان پذیر می باشد. نوشتار حاضر به ابعاد مختلف اهمیت نعمت سلامتی از دیدگاه قران و روایات پرداخته است.
نعمت ناشناخته
عافیت از نعمت هاى مجهوله است و تا انسان آن را دارد، قدرش را ندانسته و از آن غافل است. حدیثى از حضرت على علیه السلام هست که می فرماید: «بِالْعَافِیَةِ تُوجَدُ لَذَّتُ الْحَیَاةِ؛ لذّت زندگى در سایه سلامتى است».
در روایتى از امام رضا علیه السلام آمده است: «الصِّحَّةُ وَ الامَانُ نِعْمَتَانِ مَجْهُولَتَانِ، لَایَعْرِفُهُمَا الَّا مَنْ فَقَدَ هُمَا؛ سلامتی و امنیّت دو نعمت نا شناخته هستند، کسى قدر این دو نعمت را می داند که آنها را از دست داده باشد».
آرزوی سلامتی
در میان هر قوم و ملتى به مناسبت هاى مختلف تبریک ها و تسلیت ها و تهنیت هایى وجود دارد و مجموع آن ها مى تواند نشانه فرهنگ آن ها باشد که آن ها به چه مى اندیشند و براى چه چیزهایى ارزش قائلند.
در عصر جاهلیت که همه چیز بر محور مسائل مادى و گاهى از نوع پست و ضد ارزش دور مى زد، تبریک ها و تحیت هاى آن ها شکل همان فرهنگ را داشت.
مثلاً آن ها به هنگام ملاقات با یکدیگر«أنْعِمْ صَباحاً وَأنْعِمْ مَساءً؛ صبح بخیر و عصر بخیر» مى گفتند، ولى اسلام آمد و آن را تبدیل به «سلام» کرد که به معنى تقاضاى استمرار زندگى توأم با سلامتی است.
در روایتی امام موسى کاظم علیه السلام فرمود: «اَّلَّلهُمَّ إِنِّى أَسْئَلُکَ الْعَافِیَةَ وَ أَسْئَلُکَ جَمِیلَ العَافِیَةِ وَ أَسْئَلُکَ شُکْرَ العَافِیَةِ وَ أَسْئَلُکَ شُکْرَ شُکْرِ الْعَافِیَةِ؛ خدایا از تو تقاضاى عافیت دارم، و از تو تقاضاى عافیتى نیکو دارم، خدایا از تو تقاضاى شکر بر عافیت دارم، و از تو تقاضاى شکر بر شکر عافیت دارم». امام علیه السلام در این حدیث مى فرماید جمیل عافیت مى خواهم یعنى این عافیت همراه با توفیق باشد.
به هر حال شک نیست که سرچشمه اصلى توفیق براى کارهاى خیر ذات پاک پروردگار است، از این رو در حدیثى از امام باقر علیه السلام مى خوانیم: «لانِعْمَةَ کَالْعافِیَةِ وَ لاعافِیَةِ کَمُساعِدَةِ التُّوفیقِ؛ هیچ نعمتى مانند سلامت و عافیت نیست و نه هیچ عافیتى همچون فراهم شدن توفیق است».
بالاترین نعمت ها
امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «أَجَلُّ النِّعَمِ الْعافِیَةُ وَ خَیْرُ مادَامَ فِى الْقَلْبِ الْیَقِیْنُ؛ بالاترین نعمت ها، تندرستى و سلامتی ، و بهترین چیزى که می تواند قلب انسان را پر کند، ایمان به خداست».
در حقیقت امیرمؤمنان علیه السلام انگشت روى بزرگ ترین نعمت مادى و معنوى گذارده است. سلامت تن نه تنها بزرگ ترین موهبت الهى است، بلکه سرچشمه همه فعالیت ها و تلاش ها و برکات است، و در میان مواهب معنوى چیزى برتر، و بالاتر از نور یقین و روشنایى ایمان نیست که پرفروغ ترین چراغ راه زندگى و مؤثرترین داروى درمان بیمارى جهل و ذلّت و حقارت و آلودگى است و آرام بخش قلب و جان!
موهبت الهی
بى شک صحت بدن در مواردى به تلاش و کوشش خود انسان ارتباط دارد که امور بهداشتى را رعایت کند و از عوامل زیان بار بپرهیزد. ولى به طور کلى و کامل، تنها بسته به مشیت الهى است و عواملى که او مى داند و مقرر می دارد و از چشم ما پوشیده و پنهان است و به تعبیرى که امام علی علیه السلام فرموده: از خزاین رحمت الهى است که جز او کسى قادر بر آن نیست.
قرآن مجید نیز به این موضوع در مورد درخواست هاى ابراهیم علیه السلام اشاره کرده و از قول او مى فرماید: «الَّذِی خَلَقَنِى فَهُوَ یَهْدِینِ* وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ* وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ ؛ همان کسى که مرا آفرید، و پیوسته راهنماییم مى کند * و کسى که مرا غذا مى دهد و سیراب مى نماید * و هنگامى که بیمار شوم مرا شفا مى دهد * و کسى که مرا می میراند و سپس زنده می کند».
روشن است که مواهب الهى منحصر به صحت بدن نیست، ولى بی تردید ارکان اصلى را سلامتی تشکیل مى دهد، زیرا عمده کارهاى خیر در پرتو سلامت جسم انجام می گیرد.
خودآگاهی
گفتند حضرت عیسى علیه السلام به مردى گذشت که نابینا، زمین گیر و گرفتار مرض برص شده و گوشت هاى بدنش از هم متلاشى شده بود ولى او پیوسته مى گفت: «الْحَمدُلِلّه الَّذى عافانى مِمّا ابْتَلى به کثیرٌ مِنَ الناس؛ حمد و سپاس خداى را سزاست که مرا از آنچه بسیارى از مردم را به آن مبتلا گردانیده است، سلامت و در امان داشت».
گفتنی است همۀ مقامات دین متکى بر سه اصل است: علم و حال و عمل، علم مایه حال و حال موجب عمل است علم همان شکر و شناخت نعمت است از خداوند و این که اسباب و وسائل واسطه اى بیش نیست حال، شادى دل است به آن نعمت، و عمل، به کار واداشتن آن نعمت است در آنچه مقصود خداوند است، و آن عمل هم به دل هم به زبان و هم به بدن تعلق دارد.
بسیاری به اصل نعمت جهل دارند و بعضى چیزها را نعمت نمی دانند، و یا غفلت از نعمت دارند، هر نعمت عمومى را گرچه مى دانند نعمت است، ولى نعمت نمی شمارند و غافلند و حق آن را بجا نمى آورند. به نَفَسى که مُمِّد حیات است و مُفرّح ذات بى توجهند، قدر حیات را نمى دانند.
امام علی علیه السّلام تمامى بندگان خدا را می فرماید: «عِبَادَاللَّهِ، أَیْنَ الَّذِینَ سُلّمُوا فَنَسُوا؛ اى بندگان خدا! کجا هستند کسانى که سلامت نصیبشان شد، ولى این نعمت بزرگ را فراموش کردند».
در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: «لاعِلْمَ کَطَلَبِ السَّلامَةِ، هیچ علمى مانند جستجوى سلامت نیست».
در تعبیر دیگرى از امیر مومنان علیه السلام آمده است: «الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْاجْسَادِ؛ تعجّب مى کنم چگونه حسودان براى سلامتی جسم خود ارزش قائل نیستند و از آن غافلند»!
حسودان آرزو می کنند نعمت شخصى که مورد حسد است زائل گردد، خواه این نعمت مقام باشد یا مال و ثروت. در حالى که با حسد خویش نعمتى را که از آن نعمت ها بزرگ تر است از دست مى دهند و آن نعمت سلامتى است که هیچ نعمتى با آن برابرى نمی کند. اگر تمام دنیا را به کسى بدهند، ولى مبتلا به بیمارى سرطان یا فلج و از کارافتادگى دست و پا و سر و صورت باشد کمترین ارزشى براى او ندارد و اگر همه چیز را از او بگیرند و سلامتى را به او باز گردانند به یقین خوشحال خواهد شد.
امام علیه السلام مى فرماید: چرا حاسدان نسبت به مال و جاه دیگران حسادت مى ورزند؟ چرا نسبت به سلامتى آنها که از مال و جاه برتر است حسودى ندارند؟ این در واقع کنایه از اهمیت نسبت به نعمت سلامتى است.
در روایتى از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم خطاب به ابوذر آمده است: «اغْتَنِمْ َصِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ؛ غنیمت بشمار سلامتی را قبل از بیمارى».
بی شک توجّه به دگرگونی هاى دنیا مى تواند انسان را بیدار کند و فروتن سازد. اگر به این نکته توجّه داشته باشیم که بعد از هر سلامتی بیمارى است، متواضع مى شویم و گرد غفلت را از جان خود مى زداییم.
شکرانه سلامتی
تقصیر در شکر گزارى و گرایش به ناسپاسى گاه از اینجا سرچشمه می گیرد که انسان معرفت کامل نسبت به نعمت ها ندارد، و اصولًا به نعمت هاى الهى نمی اندیشد، اگر ما کمى در آفرینش بدن خویش و دستگاه عجیب و بسیار دقیقى که خداوند در آن آفریده بیندیشیم به اهمیت نعمت هاى او در این بخش از وجودمان آگاه مى شویم، و حس شکرگزارى که جزء وجود انسان است، تحریک مى شود.
دستگاه هایى در وجود انسان است - مانند قلب و کبد و کلیه ها و شش ها - که اگر بشر بتواند معادل مصنوعى آن ها را بسازد که قطعاً کارایى بسیار پایینى خواهد داشت گاه صدها میلیون و یا هزینه دارد و به این ترتیب اگر بخواهیم قیمتى بر یک یک اعضاء خود بگذاریم خواهیم دید صاحب سرمایه بسیار عظیمى هستیم.
گاه انسان بیمارانى را مى بیند که از شدّت درد و رنج به خود مى پیچند و مرگ را یک عطیّه آسمانى براى خود مى شمرند، در آن حال انسان فکر مى کند اگر تمام عالم را به او بدهند همراه با این بیمارى ارزشى ندارد و اگر همه جهان را از او بگیرند و عافیت و تندرستى به او بدهند ارزش دارد.
از سوی دیگر نعمت هاى به ظاهر کوچک و بسیار کم اهمیت در وجود انسان است که وقتى سلب شود، حیات انسان به خطر مى افتد، چشمه هاى آبى در دهان انسان به طور دائم کار مى کند که غدّه هاى بزاق نام دارد و دائماً زبان و دهان و لب ها و گلو را نرم نگه مى دارد، و به هنگام خوردن غذا جوشش فوق العاده مى کند، و غذا را نرم و آماده براى فرو بردن مى نماید، و در عین حال به هضم آن نیز کمک مى کند.
اگر روزى این چشمه ها به کلّى بخشکد، لب ها و زبان و گلوى انسان مثل چوب می شود، حالت خفگى به او دست مى دهد، و قدرت بر سخن گفتن ندارد، و یک لقمه طعام ممکن است گلوگیر شود و به حیات او خاتمه دهد، به یقین همین چشمه هاى کوچک ناپیدا و به ظاهر بى اهمیّت براى انسان از تمام ثروت هاى جهان برتر و بالاتر است.
بنابراین انسان چه مرد دین باشد یا دنیا، اهل علم باشد یا ثروت ....، بدون سلامتى کارى نمى تواند بکند و باید توجّه داشت که بیمارى مخصوص گروه خاصّى نیست. انسان وقتى سرى به بیمارستان ها مى زند، مى بیند از هر صنفى روى تخت هاى بیمارستان خوابیده اند.
انسان اگر به بیمارى شدیدى دچار شود احساس می کند بین او و مردم دیوارى کشیده اند و از زندگى افراد سالم به کلّى جدا شده است. بد نیست انسان گاه به بیمارستان برود و به بیماران نظرى بیفکند آن گاه معنای سلامت را مخصوصاً وقتى به بیماران صعب العلاج مى نگرد به خوبى می فهمد و قدر نعمت بزرگ سلامتی را می داند.
ما اگر قدر و ارزش سلامتی و سایر نعمت هاى الهى را ندانیم، و به ارزش واقعى این گوهرهاى بى بدیل پروردگار، که به رایگان در اختیار ما نهاده شده، پى نبریم بهره صحیحى از آن ها نخواهیم برد.
ناپایدار و گذرا
آنچه لذّات دنیا را در کام انسان تلخ می کند این است که پیوسته خطرات نعمت ها را احاطه کرده و فکر سلب نعمت، همواره انسان را آزار می دهد.
سلامتی جسم، یکى از آن نعمت هاست که در بسیارى از موارد هنگامى که گرفته شد بازنمى گردد و یا اگر بازگردد به شکل اوّل نخواهد بود.
زمانى که انسان از مواهب دنیا برخوردار است گرفتار زوال تدریجى آن مى باشد. قواى بدن به تدریج از میان مى رود و ضعف، جاى قوّت را مى گیرد، سلامتی مختل می شود، دوستان و عزیزان یکى بعد از دیگرى چهره در نقاب خاک مى کشند و دیگر این که همواره دنیا از گروهى به گروه دیگر منتقل مى شود.
این مسأله نشان می دهد سلامتى و بیمارى، چنان از هم جدا نیستند که انسان بتواند بر یکى تکیه کند، بلکه چنان به هم نزدیک یا آمیخته اند که بر هیچ یک نمى توان اعتماد کرد، امام علی علیه السلام مى فرماید: «وَ بِسَلَامَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا؛ و تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت».
آن حضرت در فرازی دیگر در گفتاری حکیمانه برای از دست رفتن نعمت ها هشدار مى دهد و می فرماید: سزاوار نیست انسان به سلامتی اطمینان پیدا کند: چراکه در همان حال که انسانى را تندرست مى بینى ناگهان بیمار مى شود.
در حکمت ٣٠٢ نیز همین معنا با عبارت جالب دیگرى آمده بود. امام علیه السلام فرمود: «مَا الْمُبْتَلَى الَّذِى قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ الَّذِى لَایأْمَنُ الْبَلَاءَ؛ آن کس که به شدّت به بلایى مبتلاست نیازمندتر به دعا نیست از کسى که مبتلا نمى باشد ولى هر لحظه انتظار آن را مى کشد».
امام علیه السّلام از «دگرگونى سریع دنیا» سخن مى گوید که یک شبه قدرت ها جا به جا مى شوند و سلامتی جاى خود را به بیمارى مى مى دهد.
گاه از آمیخته بودن همه این مواهب به درد و رنج ها، نوش ها با نیش ها و گل ها در کنار خارها و گنج ها در کنار افعى ها، خبر می دهد، تا کسى دل بر آن نبندد و دورنماى دل انگیزش او را نفریبد. و در حال سلامت مغرور نگردد و همگان بدانند سلامتی همیشه و همه جا و در مورد هر کس در معرض زوال و نابودی و تبدیل به ضدّ است و به گفته شاعر:
بر مال و جمال خویشتن غرّه مشو کان را به شبى برند و این را به تبى!
در همان حال که انسان در میان زندگان مورد غبطه این و آن است ناگهان چشم از دنیا فرو مى بندد و به قبر سپرده مى شود و بادها بر قبر او مى وزند. به تعبیر شاعر:
لا یَغُرّنَّکَ عِشاءٌ ساکِنٌ قَد یُوافى بالمَنِیّاتِ السَّحَر
شب آرام، تو را مغرور نسازد، گاه ممکن است سحرگاهان مرگ در انتظارت باشد.
مقصود امام علیه السلام از این گفتارهاى حکیمانه هشدارى است به همه انسان ها که در زندگى دنیا گرفتار غفلت و غرور نشوند. هیچ چیز از دنیا براى هیچ کس در هیچ زمانى پایدار نیست و همه چیز در معرض زوال است از جمله حالت عافیت که قابل اعتماد نیست و «از نسیمى دفتر ایام بر هم مى خورد» و با گذشتن یک روز و حتى یک ساعت ممکن است همه چیز عوض شود.
امام علیه السلام در کلام حکمت آمیز دیگر اشاره به ناپایدارى جهان و مواهب و نعمت هاى آن کرده مى فرماید: «لِکُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَمَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ یَکُنْ؛ هر چیزى که روى می آورد روزى پشت خواهد کرد و چیزى که پشت می کند گویى هرگز نبوده است»
عافیت و تندرستى و در یک کلمه همه امکانات مادى که روزى به انسان رو می کنند و او را شاد و خوشحال مى سازند امورى نیستند که انسان به آن ها دل ببندند، زیرا چیزى نمى گذرد که همگى پشت مى کنند و از دست مى روند.
بیمارى به جاى عافیت و تندرستى مى نشیند و اگر این ها هم از انسان جدا نشوند و تا پایان عمر محدود انسان بمانند انسان از آن ها جدا می شود و چیزى جز قطعات کفن با خود همراه نمى برد.
آنچه را امام علیه السلام در این گفتارهای حکیمانه بیان فرموده همه یا غالب ما در طول عمر خود نمونه هاى متعددى از آن را دیده ایم، افرادى سالم، قوى پیکر و قهرمان را مشاهده کرده ایم که ناگهان به ما اطلاع دادند بیمار شده و در بستر بیمارى افتاده و قادر به حرکت نیست.
آرى! انسان بسیار آسیب پذیر است، یک میکروب بسیار کوچک و از آن کوچک تر یک ویروس که با چشم مسلّح نیز به زحمت دیده مى شود ممکن است انسانى را از پاى درآورد.
بیمارى بسیار خطرناک سرطان، از طغیان یک سلول در بدن شروع مى شود که رشد و نمو پى درپى مى کند و تبدیل به غده اى سرطانى مى شود و انسان قدرتمندى را از پاى در مى آورد.
یک رگ کوچک از رگ هایى که قلب را تغذیه مى کند ب ه وسیله ذره کوچک خون لخته شده اى بسته مى شود و ممکن است منجر به ایست قلبى گردد.
رگ هاى بسیار ظریفى که از لا به لاى مغز مى گذرند و آن را تغذیه می کنند اگر براثر فشار خون یا عامل دیگرى پاره شوند و خون، بخشى از مغز را فراگیرد ممکن است قسمت مهمى از بدن را فلج کند یا انسان را به دیار باقى بفرستد.
با این حال چگونه انسان مغرور مى شود و چنین مى پندارد که سلامتى او دائماً باقى و برقرار است و هر کارى از دستش برمى آید باید انجام دهد و به هرکس مى خواهد ظلم و ستم روا دارد؟
سعادت انسان
گاه امام علی علیه السّلام به حمد و ستایش پروردگار مى پردازد، حمد و ستایشى بسیار فصیح و بلیغ و پر مایه. عرض می کند: «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ... عَلَی مَا تُعَافِی، خداوندا سپاس و ستایش مخصوص توست... در برابر عافیتی که مى فرستى» اشاره به این که سلامتی، سعادت است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى خوانیم: «ألاَ إنّ النّاسَ لَم یُؤتَوا فی الدُّنیا شَیئا خَیرا مِن الیَقینِ و العافِیَةِ، فاسألُوهُما اللّهَ؛ آگاه باشید! که چیزى بهتر از یقین و سلامتی به انسان ها داده نشده است، پس شما این دو را از خدا بخواهید! »
لذت سلامتی
شاید درک این مسئله براى بعضى مشکل باشد که مواهب و نعمت ها اگر مستمر و یکنواخت باشند ارزش و اهمیّت خود را از دست می دهند.
معروف است که «فقدان ها» همیشه ارزش «وجدان ها» را آشکار مى سازد، و به تعبیر دیگر نعمت ها و مواهب الهى را همیشه در مقایسه با زوال آنها مى توان شناخت اگر بیماری در عالم وجود نداشت هیچ کس نمى دانست نعمت سلامتی چه گوهر گران بهایى است؟ و لذت سلامتی هرگز احساس نمی شد.
به دنبال یک شب تب داغ و سوزان و سردرد شدید و جانکاه است که صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتی در ذائقه انسان شیرین می گردد که هر زمان به یاد آن شب بحرانى و رنج مى افتد متوجّه مى شود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتی در اختیار دارد.
روى این حساب باید قبول کرد که حداقل بخشى از مشکلات و حوادث ناگوار زندگى این فلسفه را دارد که به بقیه زندگى روح می دهد و آن را شیرین و قابل تحمل می سازد، ارزش نعمت ها را آشکار مى کند، و به انسان امکان مى دهد که از مواهبى که در دست دارد حداکثر بهره بردارى کند.
به همین جهت در یکى از بیانات رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در حدیثى در فواید و برکات بیمارى آمده است که خطاب به سلمان فارسى به هنگام عیادتش فرمودند: «در موقع بیمارى نعمت هایى نصیبت مى شود، از جمله: «انتَ مِنَ اللّهِ بِذِکْرٍ وَ دُعَاؤُکَ فِیهِ مُسْتَجَابٌ، تو به یاد خدا مى افتى و دعاى تو به اجابت مى رسد».
مثلًا، بعضى بیمارى هاست که انسان در دوران عمر خود یک مرتبه به آن مبتلا می شود، ولى اثر آن این است که در وجود بیمار براى همیشه مصونیّتى در مقابل آن بیمارى یا بیماری هاى مشابه آن ایجاد مى کند.
اگر به همان لحظه ابتلا نگاه کنیم، آن را بلا می نامیم در صورتى که اگر آثار آن را براى تمام عمر در نظر بگیریم قطعاً نعمت خواهیم خواند.
آیا به توجّه به این نکته، این «بلا» براى اجتماع انسان درس آموزنده اى نیست و آیا اگر آن ها را «نعمت بزرگى» بنامیم، جاى تعجّب دارد!
سخن آخر: (فرصت سلامتی را دریاب)
صحت و سلامت از جمله فرصت هایى است که به سرعت مى گذرد و گاه به آسانى یا هرگز باز نمى گردد. حدیث معروفى از امیرمؤمنان على علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا؛ نصیبت را از دنیا هرگز فراموش نکن»، آمده که فرمود: «لا تَنْسَ صِحَّتَکَ وَقُوَّتَکَ وَفَراغَکَ وَشَبابَکَ وَنِشاطَتَکَ أنْ تَطْلُبَ بِها الْآخِرَةَ؛ سلامتى و توانایى و فراغت بال و جوانى و نشاطت را فراموش نکن و به وسیله آن سعادت آخرت را تحصیل نما».
در روایت نبوى معروف از طرق مختلف رسیده نبىّ اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مى فرماید: «اى اباذر!... اگر صبح کردى از سلامتی خود قبل از بیمارى استفاده کن زیرا نمی دانم اسم تو فردا چیست».
از ابن عبّاس نقل است که شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در خطبه اش فرمود: مؤمن بین دو ترس است: نمى داند که خداوند در مورد روزى که بر او گذشته است چه قضاوتى مى کند و نمى داند که خداوند با او در روزى که باقى مانده است چه می کند. از این رو باید هر بنده اى از وجود خود و از دنیا براى آخرت و از جوانى براى پیرى و از سلامتی براى بیمارى و از زندگى براى مرگ خود بهره بردارى کند، قسم به کسى که جانم در دست اوست بعد از مرگ هیچ عذر و بهانه اى پذیرفته نمى شود و بعد از دنیا خانه اى جز بهشت یا جهنّم نیست.
سالم بن عبداللّه از ابن عمر روایت کرده که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به من فرمود: «کُن فى الدُّنیا کَأنَّکَ غَریبٌ وَ عابِرُ سَبیلٍ ... وَخُذ مِن صِحَّتِکَ لِسُقمِکَ ... فَانَّکَ لا تَدری ما إسمُکَ غَداً؛ در دنیا مانند غریبان و رهگذران زندگى کن ... از زمان سلامتی براى وقت بیمارى خود بهره بردارى کن، چراکه نمى دانى فرداى قیامت جزءِ کدام گروه خواهى بود».
آری «سلامتی» نعمت بزرگ و ناشناخته اى است که بى اختیار در اختیار ما نهاده شده است، آیا به طور شایسته از آن استفاده کرده ایم؟
منابع:
١. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
٢. اخلاق در قرآن
یادداشت
٢
پیامدهای «ریا» در کلام امام صادق علیه السلام
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
اساس هر عمل را «نیت» تشکیل مى دهد، آن هم «نیت خالص»، لذا آن کس که براى خدا کارى انجام مى دهد، تمام تلاش او این خواهد بود که مردم از آن بهره بیشتر گیرند، ولى کسى که براى تظاهر و ریاکارى عملى انجام مى دهد، تنها به ظاهر و زرق و برق آن مى پردازد، بى آنکه به عمق و باطن و شالوده اهمیت دهد.
در این بین ریاکارى نه فقط فرد را از اخلاق دور مى کند، بلکه تمام برنامه هاى اجتماعى او را از محتوا تهى مى کند، و در یک مشت ظواهر فاقد معنى خلاصه مى سازد، و چه دردناک است سرنوشت چنین انسان، و چنین جامعه اى؟!
در احادیث اسلامى فوق العاده به این مسأله اهمّیّت داده شده و ریاکارى به عنوان یکى از خطرناک ترین گناهان معرفى شده است که ما در اینجا به ذکر روایت هایی تکان دهنده قناعت مى کنیم:
ظاهر سازی
یکى از موانع مهمّ تهذیب نفس و پاکى قلب و روح همین ریا کارى است که نقطه مقابل آن خلوص نیّت و پاکى دل است. هر قدر خلوص بیشتر باشد به باطن کارها اهمّیّت بیشترى داده مى شود تا به ظاهر کار، و بعکس اگر نیّت آلوده به ریا باشد به ظاهر بیش از باطن اهمّیّت داده مى شود و کارها و برنامه ها توخالى مى گردد و همین امر سبب شکست است.
در نتیجه دیگر فرهنگ و اقتصاد و سیاست و بهداشت و نظم و نیروهاى دفاعى همه تو خالى و تهى مى گردد و همه جا به ظاهر سازى قناعت مى کنند، دنبال خیر و سعادت جامعه نیستند. بلکه ظاهرى آراسته و درونى فاسد دارند. سازمان هاى اجتماعى آن ها تنها، ظاهرى دارد و از واقعیّت و آن چه منبع و خیر و برکت جامعه است، در آن خبرى نیست. افکار و کارهاى آن ها، همه، سطحى است و فاقد عمق و ریشه است. هدف آن ها، بیشتر، کمیّت است تا کیفیّت . بدیهى است که چنین رو به سقوط و انحطاط مى روند و سرنوشت آن ها سرنوشت شومى است. هر چند با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهرسازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم کنند.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «مَا یَصْنَعُ أَحَدُکُمْ أَنْ یُظْهِرَ حُسْناً وَ یُسِرَّ شَیْئاً فَإِذَا رَجَعَ إِلَى نَفْسِهِ عَلِمَ أَنَّهُ لَیْسَ کَذَلِکَ وَ قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى - بَلِ اَلْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ - فَمَنْ صَحَّتْ سَرِیرَتُهُ قَوِیَتْ عَلاَنِیَتُهُ؛ هر گاه یکى از شما ظاهر خود را بیاراید اما در پنهانى بد کار باشد چه مى تواند انجام دهد؟ آیا هنگامى که به خویشتن مراجعه کند نمى داند که اینگونه نیست؟ همانگونه که خداوند سبحان مى فرماید: بلکه انسان به خویشتن آگاه است، هنگامى که باطن انسان صالح گردد ظاهر او نیز تقویت مى شود».
از سوی دیگر مردمى که به تظاهر و ریاکارى عادت مى کنند، همه مظاهر زندگى آن ها تو خالى و بى مغز مى شود: از تمدن، به ظواهر بى روح و از زندگى، به خیالات و اوهام و از سعادت و خوشبختى، تنها به نام و از دین و مذهب، فقط به یک سلسله تشریفات قناعت مى کنند و مسلّماً بهره مردمى که ظاهر سازند، جز «ظواهر» نیست! به همین دلیل شدیداً از این صفت زشت انتقاد مى کند و مى گوید سرنوشت تو به دست این مردم نیست، خودنمایى چرا؟! «لا تُرَاءِ بِعَمَلِکَ مَنْ لا یُحْیِى وَلا یُمِیْتُ وَلا یُغْنى عَنْکَ شَیْئاً؛ کارهاى نیک خود را به خاطر خودنمایى و نشان دادن به مردمى که نه زندگى به دست آن هاست و نه مرگ و نه قدرت دارند مشکلى را براى تو بگشایند، انجام مده!».
ریا شرک است
«ریا»، از ماده «رؤیت» به معناى «تظاهر و خودنمایى و نشان دادن عمل خویش به دیگران» است، یعنى هدف فرد ریا کار، تظاهر به عبادت و کارهاى نیک است. چنین کسى، در حقیقت، مشرک است.
مهم ترین مفسده این عمل، آن است که روح توحید را از بین مى برد و انسان را به درّه شرک و دوگانه پرستى پرتاب مى کند، چرا که توحید افعالى خدا، به ما مى گوید که همه چیز، به دست خدا است و ثواب و پاداش و آبرو و حیثیت و احترام و شخصیت و رزق و روزى، همه به اراده او است ولى ریا کاران، با آلوده کردن اعمال عبادى و کارهاى نیک الهى، این امور را از دیگرى مى طلبند و این، یک شرک آشکار است.
لذا امام صادق(علیه السلام) از یک سو ریا و شرک را هم ردیف قرار داده و از سویى دیگر عمل ریایى را بى نتیجه و بى اثر خوانده و مسلمانان را به شدت از چنین کارى نهى کرده است: «کُلُّ رِیَاءٍ شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَمَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ؛ تمام ریاء شرک است، کسى که براى مردم کار کند اجرش با مردم است و کسى که براى خدا کار کند ثوابش به عهده خداست».
در روایتی دیگر از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: اَنَا خَیرُ شَریکٍ مَن اَشرَکَ مَعى غَیرى فى عَملٍ لَم اَقبَلهُ اِلّا ما کانَ لى خالِصاً؛خداى عزیز فرموده است: من بهترین شریک هستم، کسى که در عمل خود دیگرى را شریک من قرار دهد، آن عمل را قبول نمى کنم تا موقعى که عمل مخصوص من باشد».
آن حضرت در حدیث دیگرى مى فرماید: «الرَّجُلُ یَعْمَلُ شَیْئاً مِنَ الثَّوَابِ لا یَطْلُبُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِنَّمَا یَطْلُبُ تَزْکِیَةَ النَّاسِ یَشْتَهِی أَنْ یُسْمِعَ بِهِ النَّاسَ فَهَذَا الَّذِی أَشْرَکَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ؛ آدمى کار ثوابى مى کند، امّا خدا را در نظر ندارد ، بلکه ستایش مردم در نظر اوست و مشتاق است که آن را به گوش مردم برساند . چنین کسى در پرستش پروردگار خود شرک آورده است».
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که به یکى از یارانش به نام «زراره» فرمود: «مَنْ عَمِلَ لِلنّاسِ کانَ ثَوابُهُ عَلَى النّاسِ، یا زُرارَةُ! کُلُّ رِیاء شِرْکٌ؛ کسى که براى مردم عمل کند ثوابش بر مردم است، اى زراره! هر ریایى شرک است».
به هر حال، ریا بزرگترین آفت اعمال عبادى و الهى است و از آنجا که نفوذ ریا در اعمال انسانى، بسیار باریک و پیچیده است، در روایات، مکرّر، نسبت به آن هشدار داده شده است. از جمله امام صادق(علیه السلام» فرمود: «الشِّرکُ أخفى من دَبیبِ النَّملِ؛ شرک در اعمال انسان مخفى تر است از حرکت مورچه».
ریا و نفاق
نفاق هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مى شود و ریاکارى نیز شکل دیگرى از دوگانگى ظاهر و باطن مى باشد چرا که ظاهر عمل الهى و باطن آن شیطانى و ریائى است، بنابراین، طبیعى است که ریا جزء برنامه منافقان باشد. مخصوصاً درباره ریاکاران از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «الرِّیَاءُ شَجَرَةٌ لَا تُثْمِرُ إِلَّا الشِّرْکَ الْخَفِیَّ وَ أَصْلُهَا النِّفَاقُ!؛ ریا و ظاهرسازى، درختى (شوم و تلخ) است که میوه اى جز شرک خفى ندارد و اصل و ریشه آن نفاق است».
سخن آخر: (به اخلاص بازگردیم)
هنگامى که انسان به آثار مرگبار ریاکارى بیندیشد که:
ریا همچون آتش سوزانى است که در خرمن اعمال انسان مى افتد و همه را خاکستر مى کند؛ نه تنها عبادات و طاعات انسان را بر باد مى دهد بلکه گناه عظیمى است که مایه روسیاهى صاحب آن در دنیا و آخرت است.
ریا همچون موریانه اى است که ستون هاى کاخ سعادت انسان را از درون تهى مى کند و بر سر صاحبش ویران مى سازد.
ریا کارى نوعى کفر و نفاق و شرک است.
ریاکارى شخصیّت انسان را در هم مى کوبد و آزادگى و حریّت و کرامت انسانى را از او مى گیرد و بدبخت ترین مردم در قیامت ریاکارانند!
توجّه به این حقایق، اثر باز دارنده مهمّى بر ریاکاران دارد.
این نکته نیز قابل توجّه است که پنهان کردن نیّت هاى آلوده به ریا، براى مدّت طولانى
ممکن ست، و ریاکاران غالباً در همین دنیا شناخته و رسوا مى شوند و از لا به لاى سخنان و رفتار آن ها آلودگى نیّت آن ها فاش مى شود، و ارزش خود را نزد خاصّ و عام از دست مى دهند؛ توجّه به این معنى نیز اثر باز دارنده مهمّى دارد.
در نتیجه لذّتى که از عمل خالص و نیّت پاک به انسان دست مى دهد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست، و همین امر براى خلوص نیّت کافى است.
منابع:
١. اخلاق در قرآن
٢. تفسیر نمونه
یادداشت
٣
امام علی علیه السلام و برخورد با غارتگران بیت المال
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
از دیدگاه اسلام اموال عمومى و سرمایه هاى معنوى و مادى به جامعه تعلق دارد، نه به شخص خاصى. فلسفه آن نیز روشن است، زیرا اولًا گروهى چنین مى پندارند، چون این سرمایه ها تعلق به عموم دارند، آنها آزادند هرگونه مى خواهند در آن عمل کنند، و ثانیاً اگر خیانت در اموال عمومى و بیت المال رایج شود، نظام جامعه از هم گسیخته خواهد شد، و چنین جامعه اى هرگز روى سعادت نمى بیند.
در این میان «نفى ضرر و ضرار» و مبارزه با تجاوز و غصب و تعدى به حقوق دگران و اموال عمومی از جمله دستورها و برنامه هاى اقتصادى اسلام است که جنبه الزامى دارد.
براى پى بردن به اهمیت این موضوع کافى است.
حساسیت امیر المؤمنین علیه السلام در حفظ بیت المال
مى دانیم دوران حکومت امیرالمومنین علیه السلام بعد از دوران پر مخاطره عثمان بود که با ریخت و پاش گسترده بیت المال و روى آوردن گروهى از سرشناسان جامعه اسلامى به زندگى پر زرق و برق صورت گرفت و امام علیه السلام براى متوقف ساختن این جریان خطرناک همواره در خطبه ها و نامه هاى نهج البلاغه درباره دنیاى مادى و زخارف فریبنده آن هشدار مى دهد و خود نیز زندگى بسیار زاهدانه اى را در حالى که در رأس حکومت اسلامى است پیش می گیرد.
داستان «حدیده مُحْماة» را به خاطر بیاوریم آنجا که عقیل برادر امیرمؤمنان على علیه السلام تقاضا کرده بود کمى بر سهمیه او از گندم بیت المال بیفزاید، و ضابطه عدالت بین مسلمین را به خاطر رابطه برادرى کمى تغییر دهد، على علیه السلام آهنى را در آتش گذارد، و نزدیک دست او برد، فریاد عقیل بلند شد، و امام با عصبانیت فرمود: «یا عقیل اتَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ احْماها انْسانُها لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِى الى نارٍ سَجَرَها جَبَّارُها لِغَضَبِهِ؛ اى عقیل از آهن تفتیده اى که انسانى آن را به بازى سرخ کرده - و نزدیک دست تو آورده - ناله می کنى، اما مرا به سوى آتشى مى کشانى که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته؟!». «اتَئِنُّ مِنْ الْاذَى وَ لا ائِنُّ مِنْ لَظَى؛ آیا تو از این ناراحتى مختصر مى نالى و من از آن آتش سوزان ننالم؟!».
و در جاى دیگر در یک سخن تکان دهنده هنگامى که عطایایى را که عثمان بى حساب و کتاب از بیت المال به اقوام و بستگانش داده بود، به بیت المال باز گردانید فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْاماءُ لَرَدَدْتُهُ، فَانَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ اضْیقُ؛ به خدا سوگند اگر آنها را (آنچه از عطایاى عثمان) بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده شده بیابم، به بیت المال باز مى گردانم، هر چند مهر و کابین زنان شده باشد، و یا کنیزانى را با آن در اختیار گرفته باشند، چرا که عدالت سبب گشایش و پیشرفت جامعه است، و آن کس که عدالت بر او گران آید تحمل جور، بر او گران تر است».
و یا هنگامى که به آن حضرت پیشنهاد کردند براى پیشرفت کار حکومتت - حداقل در آغاز کار - براى افراد صاحب نفوذ امتیازى در عطایاى بیت المال قایل باشد، امام از این پیشنهاد خشمگین شد و فرمود: «اتَأْ مُرُونِّى انْ اطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِمْ واللَّهِ لا اطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمِیرٌ وَ ما امَّ نَجْمٌ فِى السَّماءِ نَجْماً، لَوْ کانَ الْمالُ لِى لَسَوَّیتُ بَینَهُمْ فَکَیفَ وَ انَّما الْمالُ مالُ اللَّهِ؛ آیا به من دستور مى دهید که براى پیروزى خود از جور و ستم در حق کسانى که بر آنها حکومت می کنم استفاده کنم؟ به خدا سوگند تا زنده ام و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب می کنند، هرگز به چنین کارى دست نمى زنم، اگر این اموال از خودم بود، به طور مساوى در میان آن ها تقسیم می کردم - و عدالت را رعایت مى نمودم - تا چه رسد به اینکه این اموال، اموال خدا است و متعلق به بیت المال است».
آن حضرت حتى نزدیک ترین دوستان خود را در مورد خیانت در بیت المال تهدید می کرد تا دیگران به حساب خود برسند، و بدانند این مسئله بسیار جدى است. در همین رابطه می توان به نامه های امیرمؤمنان على علیه السلام خطاب به بعضى از فرمانداران کشور اسلامى که از آشفته بودن جامعه اسلامى به خاطر بروز پاره اى از جنگ ها سوء استفاده کرده و اموال بیت المال را به غارت برده بودند اشاره کرد.
بازگرداندن اموال به بیت المال
این مسئله مورد اتفاق همه مورّخان است که عثمان خلیفه سوّم، حاتم بخشى هاى عجیبى از بیت المال کرد و مبالغ فوق العاده اى از آن را در میان اطرافیان و بستگان و دوستان خود تقسیم نمود و بر خلافت سنّت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و حتّى بر خلاف روش دو خلیفه پیشین تبعیض هاى ناروایى در بیت المال مقرّر داشت و همان بود که سبب قیام عمومى بر ضدّ او گردید و به قتل او انجامید.
جالب اینکه این ارقام به طور گسترده در تواریخ با ذکر عدد آمده است: مر حوم علامه امینى در جلد هشتم الغدیر با استفاده از منابع معروف اهل سنّت حاتم بخشى هاى عثمان را به طور دقیق جمع آورى کرده است که مطالعه اعداد و ارقام آن هر خواننده اى را در تعجّب فرو مى برد.
«مسعودى» در «مروج الذهب» ارقام عجیب ترى را ارائه مى دهد از جمله می گوید در ایام عثمان، جماعتى از صحابه، صاحب املاک مزروعى و خانه ها شدند، از جمله «زبیر» خانه اى در بصره ساخت که قرن ها برقرار بود. «مسعودى» تصریح می کند «زبیر» خانه اى در مصر و دیگرى در کوفه و دیگرى در اسکندریه که نزد همه کس معروف است، ساخت. این ها همه در حالى است که او در مدینه زندگى می کرد و معلوم نیست با وسایل کندرو آن زمان که پیمودن راه ها به وسیله آن بسیار مشکل بود چه موقع می توانست به قصرهاى خود سرکشى کند؟!
فراموش نکنید که همه این ها در عصر عثمان فراهم شد و به یقین راهى به جز حاتم بخشى هاى عثمان نداشت! «مسعودى» در پایان مى افزاید: هنگامى که «زبیر» از دنیا رفت پنجاه هزار دینار و هزار اسب و هزار غلام و کنیز از خود به یادگار گذاشت! در باره «طلحه» و «عبد الرحمن بن عوف» و «سعد بن ابى وقّاص» و بعضى دیگر، اعداد و ارقام عجیبى در باره ثروت آن ها مى نویسد که همه آن ها را از «بیت المال» و توسط عثمان دریافت داشته اند که انسان وحشت مى کند.
انحرافاتى که بعد از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پیدا شد و به تبعیض در بیت المال و غارت اموال مسلمین و سپردن پست هاى مهم به بازماندگان «عصر جاهلیت» انجامید، نیاز به انقلاب جدیدى داشت که به دست مبارک على علیه السلام بنیان نهاده شد.
امام به روشنى این حقیقت را بازگو مى کند که مردم در عصر خلیفه سوّم، مخصوصا واپسین روزهاى عمر او، با آن حیف و میل هاى عظیمى که در بیت المال واقع شد و مفاسدى که به خاطر این امر در کلّ جامعه اسلامى پدید آمد، گویى به عصر جاهلیت عرب بازگشته است، باید انقلابى نوین همچون انقلاب پیامبر بر پا کند. انقلابى که مردم را به اسلام «ناب محمدى» صلّی الله علیه وآله وسلّم باز گرداند.
بدیهى است در برابر این انقلاب گروه هایى که منافع نامشروعشان به خطر بیفتد مقاومت خواهند کرد و کوره امتحان داغ می شود و در چنین شرایطى رهبر آگاه و آینده نگرى همچون على علیه السلام باید مردم را تکان دهد و بیدار کند و از خطراتى که در پیش دارند آگاه سازد.
لذا آن حضرت به تمام افرادى که در عصر عثمان اموال بیت المال را غارت کرده بودند یا از طرف خلیفه به آن ها اهدا شده بود هشدار مى دهد و به آنها اعلام می کند که باید تمام این اموال را به بیت المال باز گردانند و اگر باز نگردانند با قدرت از آن ها خواهد گرفت و به این ترتیب امام علیه السلام امید طمعورزان را قطع کرد.
در بعضى از روایات که در بخش هایی از خطبه پانزده نهج البلاغه آمده است، چنین می خوانیم: «اَلَا اِنَّ کُلَّ قَطِیعَةٍ اِقْطَعْها عُثْمَانُ وَ کُلَّ مَالٍ اَعْطَاهُ مِن مَالِ اَللَّهِ فَهُوَ مَرْدُودٌ فى بَیتِ المالِ فَانّ الحَقَّ القَدِیم لا یبطِلهُ شَیءٌ؛ آگاه باشید تمام زمین هایى را که عثمان به این و آن بخشیده و همه اموالى را که از بیت المال داده، همه به بیت المال باز می گردد، چرا که هیچ چیز نمی تواند حقوق گذشته را باطل کند».
قابل توجّه اینکه به گفته «کلبى» - مورخ و مفسّر معروف - طبق نقل «ابن ابى الحدید»، على علیه السلام بعد از ایراد این خطبه دستور داد اموال بیت المال را، از خانه عثمان بیرون آورند ولى دستور فرمود متعرّض اموال شخصى او - که از طریق مشروع حاصل شده بود - نشوند و نیز فرمان داد تمام اموالى که عثمان به عنوان جایزه و بدون استحقاق به افراد داده بود، به بیت المال باز گردانده شود.
لغو تبعیض در بیت المال
آن حضرت بر مبنای تساوى حقوق همه افراد در برابر قانون اسلام و بیت المال، کلّیه امتیازات طبقاتى که از زمان خلیفه دوم شروع شده بود را لغو کرد.
عدالت جویى شگفت انگیز على علیه السلام ایجاب مى کرد که ثروت هاى کلانى که عمّال بنى امیه در دوران حکومت عثمان به ناحق به چنگ آورده بودند، مصادره کرده و به بیت المال برگرداند.
این بود که آن حضرت در روز دوم حکومت خویش به طور رسمى اعلام کرد: «وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْاماءُ لَرَدَدْتُهُ؛ به خدا سوگند! اگر اموال بیت المال را بیابم که مهر زنان شده و یا کنیزانى خریده باشند، آن را به بیت المال بر می گردانم».
هنگامى که این خبر به عمرو بن عاص رسید، بلافاصله به معاویه پیغام داد: «هر کارى از دستت ساخته است، انجام ده. زیرا در غیر این صورت فرزند ابوطالب اموالت را از تو جدا مى کند، همان گونه که پوست از عصا جدا می شود!».
روح تساوى طلبى على علیه السلام و عدم وجود کمترین اثرى از انعطاف و نرمش در مقابل توقّع نابجاى افراد سرشناسى چون طلحه و زبیر، آنان را پس از گذشت چند ماه از بیعت با على علیه السلام به این نتیجه رساند که به نقل طبرى می گفتند: «ما لَنا مِنْ هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا کَلَحْسَةِ الْکَلْبِ أَنْفَهُ؛ بهره ما از این کار (حکومت علوى) به اندازه بهره اى است که سگ از لیسیدن بینى اش مى برد!».
مقابله با زمین خواران
اشعث بن قیس منشأ بسیارى از اختلافات، تحریکات، خرابکارى ها و توطئه ها در عصر حکومت على علیه السلام است. این انسانِ منافقِ مطرود، به دروغ مى خواست زمین دیگرى را تملک کند، پرونده او به دست اسوه عدالت، على علیه السلام، قرار گرفت. او شبانه ظرفى پر از حلواى لذیذ به در خانه على علیه السلام آورد و نام آن را هدیه گذاشت.
این مرد کور باطن براى پیروزى بر طرف دعواى خود در محکمه عدل على علیه السلام مى خواست از این طریق دل امام علیه السلام را به خود متوجّه کند و رأى او را بخرد؛ ولى امام علیه السلام با چشم ملکوتى اش باطن حلوا را دید؛ باطنى که همچون زهر مار بود، زیرا قصد رشوه در آن نهفته شده بود.
على علیه السلام برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند، آیا با این عنوان آمده اى که مرا فریب دهى و از آیین حق باز دارى؟ ... به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاى آن ها است به من دهند که پوست جوى را از دهان مورچه اى به ظلم بگیرم هرگز نخواهم کرد، دنیاى شما از برگ جویده اى در دهان ملخ براى من کم ارزش تر است على را با نعمت هاى فانى و لذت هاى زود گذر چه کار؟!».
عزل کارگزار خائن
«منذر بن جارود عبدى» از طرف امام علیه السلام به فرماندارى بعضى از مناطق ایران منصوب شده بود ولى «منذر» مانند بسیارى از افراد که وقتى به مقامى می رسند خود را گم می کنند، از مسیر حق خارج شد و به هوا و هوس پرداخت و از موقعیت خود غافل شد و اموال بیت المال را بى حساب و کتاب خرج مى کرد.
به امام خبر رسید او چهارصد هزار درهم از بیت المال را اختلاس کرده امام نامه شدید اللحنی را براى او فرستاد و او را به شدت توبیخ کرد و از مقامش عزل نمود.
آن حضرت فرمود: درستى و پاکى پدرت سبب خوش بینى من به تو شد و گمانم بود که تو پیرو او هستى؛ ولى معلوم شد تابع هواى نفس شده اى و آخرت خود را به دنیا فروخته اى. آن گاه در تعبیرى شگفت انگیز مى فرماید: اگر اقوالى که درباره تو به من رسیده صحیح باشد، شتر خانواده و بند کفشت از تو با ارزشتر است.
سپس امام در ادامه این سخن لیاقت و اهلیت او را براى پنج موضوع مهم نفى مى کند و می فرماید: «وَمَنْ کَانَ بِصِفَتِکَ فَلَیسَ بِأَهْلٍ أَنْ یسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ ینْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ یعْلَى لَهُ قَدْرٌ، أَوْ یشْرَکَ فِی أَمَانَةٍ، أَوْ یؤْمَنَ عَلَى جِبَایةٍ؛ کسى که داراى صفات تو باشد نه شایستگى این را دارد که حفظ مرزى را به او بسپارند و نه کار مهمى به وسیله او اجرا شود، نه قدر او را بالا ببرند، نه در حفظ امانت شریکش سازند و نه در جمع آورى حقوق بیت المال به او اعتماد کنند».
در پایان نامه فرمان عزل او را صادر کرده و مى فرماید: هنگامى که نامه من به تو رسید به سوى ما بازگرد. (تأکید بر فوریت عزل او و کناره گیرى اش از این مقام والاست).
سخت گیری در مصرف بیت المال
مصقلة بن هبیره شیبانى یکى از کارگزاران و فرمانداران امام علیه السلام بر بخش مهمى از فارس بود. به خدمت امام علیه السلام گزارش داده بودند که او اموال بیت المال را بىحساب و کتاب به قوم و قبیله خود مى دهد. امام علیه السلام او را سخت بر این کار ملامت مى کند و نصیحت مى فرماید که آخرت خود را به دنیا و دین خود را به دینار نفروشد: «به من در باره تو گزارشى رسیده که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده، و امامت را عصیان کرده اى، (گزارشى رسیده) که تو غنائم مربوط به مسلمانان که بوسیله اسلحه و اسب هایشان بدست آمده، و خون هایشان در این راه ریخته شده، در بین افرادى از بادیه نشینان قبیله ات که خود برگزیده اى تقسیم می کنى... سوگند به کسى که دانه را در زیر خاک شکافت! و روح انسانى را آفرید! اگر این گزارش درست باشد، تو در نزد من خوار خواهى شد، و ارزش و مقدارت کم خواهد بود، حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودى دینت اصلاح مکن که از زیانکارترین افراد خواهى بود! آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد من و یا پیش تو هستند در تقسیم این اموال مساوى است، باید همه آن ها به نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند.
این سخن را هنگامى «امیر مؤمنان على علیه السلام» ایراد کرد که «مصقلة بن هبیرة شیبانى» - از تحت فرمان آن حضرت - به سوى معاویه فرار کرد، و این در حالى بود که اسیران «بنى ناجیه» را از کارگزاران حضرت علیه السلام خریدارى کرد و آزادشان نمود.
هنگامى که حضرت پرداخت ثمن را به «بیت المال» از او مطالبه کرد امتناع ورزید و به سوى «شام» گریخت!
درست است که ظاهر قضیه این بوده است که مصقله از ترس بدهکارى خود به بیت المال به شام فرار کرد، ولى تحمل عدالت على علیه السلام که اصرار بر گرفتن حق بیت المال مى فرمود، براى او گران بود، همان گونه که بر بسیارى دیگر نیز گران بود.
شاهد سخن این است که به یکى از دوستانش به نام «ذهل بن حارث» گفته بود: اگر طلبکار من عثمان یا معاویه بود غمى نداشتم! مى دانستم که به آسانى حق بیت المال را به من مى بخشند! همان گونه که آلاف الوف به دیگران بخشیدند، ولى از على علیه السلام نگرانم، چون او در امر بیت المال سختگیر است!
این گونه بذل و بخشش از بیت المال پایه هاى بیت المال را سست مى کرد و خاطرات زمان عثمان در نظرها تجدید مى شد، در حالى که امام علیه السلام به مردم قول داده بود که آنچه را در زمان عثمان از بیت المال به ناحق به مردم بخشیده اند باز می گرداند.
توبیخ خیانتکار در بیت المال
امیرمؤمنان على علیه السلام شدیدترین سرزنش ها ر نسبت به تخلفات فرماندار خود در بصره ابراز داشته و او را به خیانت در اموال بیت المال و حیف و میل آن وصف مى کند. و به باز گرداندن اموال مسلمین فرمان می دهد.
امام علیه السلام مى فرماید: «َلَغَنِی أَنَّکَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیکَ، وَأَکَلْتَ مَا تَحْتَ یدَیکَ؛ به من خبر داده اند که تو زمین هاى آباد را ویران کرده اى و آنچه از بیت المال در زیر دست تو بوده است را به خیانت برگرفته و خورده اى، زمین را برهنه ساخته اى!».
سپس امام علیه السلام در ادامه این سخن مى فرماید: «فَلَمَّا أَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فِی خِیانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَأَیتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِ دَامِیةَ الْمِعْزَى الْکَسِیرَةَ ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِیبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَیرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ، کَأَنَّکَ لَا أَبَا لِغَیرِکَ حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ أَبِیکَ وَأُمِّکَ؛ آن زمان که امکان تشدید خیانت نسبت به امت را پیدا کردى به سرعت حمله کردى و با عجله بر بیت المال پریدى و آنچه در قدرت داشتى از اموالشان را که براى زنان بیوه و یتیمان آن ها نگهدارى مى شد ربودى؛ همانند گرگ چالاکى که بزغاله مجروح و استخوان شکسته اى را برباید، آن گاه آن را با خاطرى آسوده به سوى حجاز حمل نمودى بى آنکه در این کار احساس گناه کنى. دشمنت بى پدر باد گویا میراث پدر و مادرت را براى خانواده ات مى بردى!».
امام علیه السلام در بخش دیگر از نامه در ادامه سرزنش ها و اعتراضات شدید، به مخاطب خود مى فرماید: تمام زندگى تو آمیخته با حرام شده و آب و غذایى که از اموال غصب شده بیت المال بهدست مى آورى، نوشیدن و خوردنش بر تو حرام است و همسرانى که از کنیزان با پول حرام خریدارى مى کنى و مهریه حرامى که براى زنان آزاد قایل مى شوى سبب مى شود زندگى خانوادگى تو نیز آلوده به حرام گردد.
سپس امام علیه السلام پس از این سرزنش طولانى چنین نتیجه گرفته و مى فرماید: «فَاتَّقِ اللَّهَ وَارْدُدْ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ؛ اکنون از خدا بترس و اموال این گروه (محرومان و مجاهدان) را به آن ها بازگردان».
آن گاه او را شدیداً تهدید مى کند و مى فرماید: «فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْکَ لَأُعْذِرَنَ إِلَى اللَّهِ فِیکَ، وَلَأَضْرِبَنَّکَ بِسَیفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ؛ و اگر به این دستورى که دادم عمل نکنى و خداوند مرا بر تو مسلّط کند کارى می کنم که عذرم در پیشگاه خدا درباره تو پذیرفته باشد و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم مگر اینکه داخل دوزخ شد ضربه اى بر تو وارد می کنم».
آن گاه امام علیه السلام براى تأکید بیشتر و جدى بودن این تهدید می افزاید: «وَوَاللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَینَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ، مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ، وَلَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَةٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَأُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا؛ به خدا سوگند اگر حسن و حسین (فرزندان عزیزم)، کارى همچون کار تو کرده بودند هیچ گونه با آن ها مدارا نمى کردم و اراده مرا تغییر نمى دادند تا زمانى که حق را از آنها بستانم و باطلى را که از ستم هاى آن ها بهوجود آمده از میان بردارم».
سخن آخر: (مدارا با دزدان بیت المال، تمسخر عدالت است)
این تعبیرات شدید و سخنان تکان دهنده نشان مى دهد على رغم این که گروهى از مردم خیانت به بیت المال مسلمین را سهل و ساده مى شمردند، از بزرگ ترین خیانت ها و کیفر آن از شدیدترین کیفرها است.
بدیهى است اگر مردم ببینند دزدان بیت المال با کمال آزادى در میان جامعه رفت و آمد دارند و به احساسات جریحهدار شده مردم عملا لبخند تمسخر مى زنند و تنها بحث عدالت از روز معینى آغاز شده، هرگز براى آنها قابل تحمّل نخواهد بود و این کار با هیچ منطقى سازگار نیست که دزدان دیروز آزاد باشند و دزدان امروز در بند! این دو گانگى همه را از اجراى عدالت مأیوس می کند.
در فقه اسلامى نیز چنین است که اموال غصب شده باید به صاحبانش برگردد و فرقى میان دیروز و امروز نیست و مسئله مرور زمان که این روزها مطرح است، گذشته از این که جایگاهى در فقه اسلام ندارد، مربوط به دعاوى است نه اموال غصب شده مسلّم!
خدایا به مسؤولین ما توفیق ده که همانند امیر آزادگان، آزاده باشند و همواره «ضوابط» را بر «روابط» مقدّم بدارند.
منابع:
١. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
٢. اخلاق در قرآن
مقاله
نقش صحابیات امام علی(علیه السلام)
در توسعه علوم اسلامی
دکتر نهله غروی نایینی؛ استاد دانشگاه تربیت مدرس تهران
چکیده:
«علوم اسلامی» در اصطلاح علومی است که با پیدایش دین اسلام، مطرح و رونق گرفت. مطالبی که مربوط به کتاب خدا (قرآن)، کلام و رفتار پیامبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و جانشینان آن حضرت و تاریخ و سرگذشت مسلمانان، احکام و مقررات جامعه اسلامی که در همه زمینه های زندگی مطرح است. این مقاله بانوانی را معرفی می کند که از اصحاب علی بن ابی طالب علیه السلام بوده و در طول حیات خود نقشی در بیان آیات، احادیث و روایات به ویژه در آموزش و پیشرفت علم امام شناسی داشته و یا خود سبب صدور حدیث معصوم بوده اند...
مقدمه
علوم اسلامی در اصطلاح علومی است که با پیدایش دین اسلام، مطرح و رونق گرفت. مطالبی که مربوط به کتاب خدا (قرآن)، کلام و رفتار پیامبر خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و جانشینان آن حضرت و تاریخ و سرگذشت مسلمانان، احکام و مقررات جامعه اسلامی که در همه زمینه های زندگی مطرح است. این مقاله بانوانی را معرفی می کند که از اصحاب علی بن ابی طالب(علیه السلام) بوده و در طول حیات خود نقشی در بیان آیات، احادیث و روایات به ویژه در آموزش و پیشرفت علم امام شناسی داشته و یا خود سبب صدور حدیث معصوم بوده اند، عبارت اند از:
1. حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرزند رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و مهم ترین صحابی امام علی(علیه السلام) بود که نقش زیادی در گسترش علوم و تمدن اسلامی داشته است.(1)
2. اروی بنت حارث بیان گر ویژگی های امام
اروی دخترحارث بن عبدالمطلب بن هاشم، دختر عموی رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و دختر عموی علی مرتضی(علیه السلام) از بانوان شجاع و با فصاحت و بلاغت بود که در زمان معاویه حدود سال 50ق از دنیا رفت. برخی بزرگان اهل سنت و علمای شیعه گفتار او را با معاویه درحالی که پیرزنی بود و معاویه را افتضاح کرد و حقانیت خاندان رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) به ویژه علی(علیه السلام) را بیان کرد، در کتاب هایشان ذکر کرده اند.(2) او در گفتارش با معاویه به صراحت غاصب بودن و بر حق نبودن معاویه را اعلام کرد و گفت: «صار ابن عم سیدالمرسلین فیکم بعد نبینا بمنزلة هارون من موسی، حیث یقول: «یاابْنَ أُمَّ إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی»، ولم یجمع بعد رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) لنا شمل، و لم یسهل لنا وعر و غایتنا الجنة و عایتکم النار».(3)
اروی جایگاه علی بن ابی طالب را بعد از رحلت رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) در میان امت اسلامی به جایگاه حضرت هارون تشبیه کرد، گرچه پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) جایگاه علی را در حدیث منزلت به جایگاه هارون در موقعیت نبوت تشبیه فرموده بود، لکن اروی با ذکر آیه 6 اعراف، موقعیت آن حضرت را بیان می کند که قوم اسلام آورده، حضرت را استضعاف کردند و نزدیک بود او را بکشند. یعنی مصداق دیگر برای آیه معرفی کرد که خود توسعه تفسیر است. نیز ویژگی هایی از امام را بیان داشت:
«إنّ علیّاً أدّی الأمانة و عمل بأمر الله وأخذ به وأنت ضیّعت أمانتک وخنت الله فی ماله فأعطیت مال الله من لا یستحقه وقد فرض الله فی کتابه الحقوق لأهلها وبینها فلم تأخذ بها ودعانا علی الی أخذ حقنا الذی فرض الله لنا فشغل بحربک عن وضع الأمور مواضعها وما سألتک مالک شیئاً فتمنّ به انّما سألتک من حقّنا ولا تری أخذ شیء غیر حقنا اتذکر علیاً فض الله فاک وأجهد بلائک».(4)
3. اسماء بنت عمیس از مشایخ حدیث
اسماء خواهر میمونه، همسر رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم)و زوجه جعفر طیار(علیه السلام) از زنان مجلل روزگار و از سبقت گیرندگان در ایمان به اسلام بود. در تشیع و ولای اهل بیت می درخشید.(5) نقل های او درباره علی(علیه السلام) ازجمله مدارک حقانیت آن حضرت است. او ناقل واقعه ردالشمس،(6) حدیث منزلت،(7) حدیث غدیر(8) و بسیار احادیث دیگر است. او گفت شنیدم که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «وصالح المؤمنین علی بن ابی طالب». نیز اسماء از ابن عباس از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) نقل می کند که فرمود: «انّ علیاً باب الهدی بعدی والداعی الی ربی وهو صالح المؤمنین».(9) صاحبان جوامع حدیثی از اسماء حدیث نقل کرده اند و او را از مشایخ خود نام برده اند.(10) او نیز از رسول الله، فاطمه و علی بن ابی طالب(علیهم السلام) حدیث نقل کرده؛(11) بدین ترتیب نقش به سزایی در علم حدیث دارد. از جمله حدیث گردنبند حضرت زهرا(سلام الله علیها) که امام علی از سهم جهادش تهیه کرده بود را اسماء نقل کرده است.(12) حذیفة بن یمان از او در اثبات ولایت بلافصل علی بن ابی طالب(علیه السلام) پس از رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم)، روایت کرده(13) و در معرفی امام پس از رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) نیز نقش مؤثر داشته است، درحالی که در آن زمان همسر ابوبکر بود.
اسماء از موارد سبب صدور حدیث و حکم فقهی در مسئله احرام زن درحال نفاس یا حیض و استحاضه بوده است.(14) کتب حدیثی و فقهی شیعه و اهل تسنن احادیث متنابهی از اسماء نقل کرده اند از جمله: احکام فقهی زنان در حج،(15) احکام زن شوهر مرده،(16) احکام غسل میت،(17) تهیه تابوت برای حضرت زهرا(سلام الله علیها).(18)
4. ام اسلم شاهد و مؤید امامت
ام اسلم یکی از زنانی است که به صاحبة الحصاة معروف است و تا زمان امامت امام سجاد(علیه السلام) زنده بود و حامل سرّ امامت بود.
روزی در خانه ام سلمه به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) رسید و از وجود وصی آن حضرت سؤال کرد.(19) حضرت فرمود: ای ام اسلم! وصی من در حیات و مماتم یک نفر است. ای ام اسلم هرکه این کار را مانند من انجام دهد، وصی من است. سپس سنگ ریزه ای از زمین برداشت و آن را با انگشتانش خرد و نرم کرد و با انگشترش بر آن مهر زد. پس فرمود: هرکه چنین کند، او وصی من در حیات و مماتم باشد. ام اسلم گوید: از نزد آن حضرت بیرون آمدم و نزد علی(علیه السلام) رفتم و گفتم: پدر و مادرم فدایت شما وصی رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) هستید؟ آن حضرت فرمود: آری ای ام اسلم. سپس سنگ ریزه ای از زمین برداشت و آن را خرد و نرم کرد و با انگشترش بر آن مهر زد؛ سپس فرمود: ای ام اسلم هرکه چنین عملی مانند من انجام دهد، او وصی من است. ام اسلم گوید: پس نزد حسن(علیه السلام) که پسر بچه ای بود، رفتم و به او گفتم: ای سرور من! شما وصی پدرتان هستید؟ فرمود: بله، ای ام اسلم. پس سنگ ریزه ای برداشت و همان کار را انجام داد که آن دو بزرگوار (پیامبر و امیرالمؤمنین) انجام دادند. از نزد او بیرون رفتم و خدمت حسین(علیه السلام) رسیدم، درحالی که بچه کم سنی می نمود. به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو وصی برادرت هستی؟ فرمود: آری، ام اسلم، سنگ ریزه ها را به من بده. او نیز همان کرد که آنها انجام دادند. ام اسلم عمر طولانی کرد تا پس از قتل حسین(علیه السلام) هنگامی که علی بن الحسین(علیهما السلام) بازمی گشت. به خدمت او رسید، از آن حضرت پرسید: شما وصی پدرت هستید؟ فرمود: بله، آن حضرت همان عملی را انجام داد که ایشان انجام دادند.(20)
5. ام سلمه (هند بنت ابی امیه) مؤید امام و حامل اسرار امامت
وی زوجه رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) است که حافظ ودیعه های رسالت و امامت و محرم اسرار اهل بیت بود. یکی از اماناتی که رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) به او سپرد، پوست گوسفندی بود که مملو از علم بود و فرمود: «هرکه بعد از من آن را طلب کند، او امام و خلیفه بعد از من خواهد بود». بنابراین او با مدرکی که دردست داشت مؤید امام بود. امام علی(علیه السلام) نیز هنگامی که به طرف عراق حرکت می کرد، کتب و سلاح و ودایع امامت را به او سپرد تا پس از شهادت حضرت به امام حسن(علیه السلام) بدهد. امام حسن(علیه السلام) هنگامی که مسموم شد، آن ودایع و سلاح را به ام سلمه سپرد تا به امام حسین(علیه السلام) بدهد. امام حسین(علیه السلام) نیز هنگام حرکت به سوی عراق، ودیعه ها و سلاح را به ام سلمه سپرد تا به علی بن الحسین(علیهما السلام) بسپارد.(21)
این بانو صحابی رسول الله، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن، امام حسین و امام سجاد(علیهم السلام) بود و روایات بسیاری از اهل بیت نقل کرده است، از جمله تعداد ائمه، گزارش نزول آیه تطهیر،(22) خلیل پیامبر بودن علی(علیه السلام) و این که پیامبر هزار حدیث به علی(علیه السلام) تعلیم فرمود که هر حدیث بازکننده هزار باب علم برای علی(علیه السلام) بود،(23) احکام روزه مستحبی، نماز، حکم زن شوهر از دست داده و بسیاری از مسائل فقهی. صفت اختصاصی همراهی علی(علیه السلام) با قرآن را ام سلمه از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) نقل کرده است: «سمعت رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) یقول: «علیّ مع القرآن و القرآن معه، لا یفترقان حتی یردا علیّ الحوض».(24) ام سلمه می گوید که از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) درباره مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرسیدند، حضرت فرمود: «من وُلد فاطمة».(25) نیز روایت کرده است که نزد رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) بودیم که ابن ام مکتوم(26) وارد شد، حضرت به ما امر فرمود که حجاب بگذاریم.(27)
6. ام حسن نخعیة کاسب حلال
او از زنان راوی حدیث امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و هنر پشم ریسی داشت. نقل می کند که روزی امام علی(علیه السلام) از کنار من عبور می کرد و من مشغول پشم ریسی بودم که آن حضرت فرمود: «حلال ترین کسب هاست».(28) بنابراین او نقل کننده حکمی از امام در کسب حلال است.
7. ام الخیر بارقیّة معرف امام علی(علیه السلام)
از زنان تابعی رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) بود که محضر آن حضرت را درک نکرد، لکن به خدمت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) رسید و در ولاء و محبت اهل بیت(علیهم السلام) برسایر زنان برتری داشت و بانویی فصیح، بلیغ و بسیار شجاع بود. در جنگ صفین همراه علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود و با صدای رسا سربازان را با جنگ با دشمن تشجیع می کرد و از پشت کردن به جبهه جنگ منصرف می نمود:
«یا أیها الناس اتقوا ربکم إنّ زلزلة الساعة شیء عظیمإنّ الله قد أوضح الحق و أبان الدلیل و نور السبیل، ورفع العلم، فلم یدعکم فی عمیاء مبهمة، ولا سوداء مدلهمة، فإلی أین تریدون رحمکم الله، أفراراً عن أمیرالمؤمنین؟ أم فراراً من الزحف؟ أم رغبة عن الاسلام، أم ارتداداً عن الحق؟...»؛ (به درستی که خداوند حق را برای شما واضح گردانید و دلیل و برهان را آشکار کرد و راه را روشن نمود و علم را بلند گردانید و شما را در کوری و تاریکی نگذاشته است. خدا شما را رحمت کند، به کجا می روید؟ از امام علی فرار می کنید یا از جنگ؟ از اسلام روی گردانید یا از حق برگشته اید؟)(29)
او اولین آیه شریفه سوره حج را برای جلوگیری از فرار سربازان از میدان جنگ و پشت کردن به امام علی(علیه السلام) که درنتیجه روگردانی از حق و دین اسلام بود تلاوت می کرد. ام الخیر امام علی(علیه السلام) را در میدان جنگ برای سربازانش چنین توصیف کرد:
پسر عموی رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و همسر دخترش و پدر پسرانش که از طینت پیامبر خلق شده و به سبب پیروی از او بر همه برتری یافت. رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) اسرارش را فقط به او گفت. او را باب علم خود معرفی کرد و مسلمانان را به دوستی او آگاه کرد و منافقین را از بغض و کینه ورزی نسبت به او برحذر داشت. خداوند عزوجل پیوسته او را با یاری خود تأیید کرد. طبق سنت های راستین او (پیامبر) عمل کرد و برای به دست آوردن لذت ها از راه راست متمایل نشد.(30)
8. ام هانی بنت ابوطالب راوی احکام فقهی
دختر ابوطالب، خواهر علی مرتضی و دخترعموی رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) بود. او از برترین زنان زمان خود بود که اسلام آورد و اسلام او سبب جدایی او از همسرش شد. در روز فتح مکه در مکه ساکن بود. او نقل می کند که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به خانه او وارد شدند و در آنجا فقط (علیهما السلام) رکعت نماز اقامه کردند و دیگر نمازی نخواندند. و این حکم نماز در وطن است.(31) رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) او را از اهل بهشت گفتند.(32) در روز فتح مکه پیامبر هرکه را به ام هانی پناه برده بود را پناه دادند. از او روایاتی در مسائل نماز و احکام دیگر فقهی نقل شده است.(33)
9. جاریه خماسیه گواه امامت علی بن ابی طالب
دختر پنج ساله ای که در زمان خلافت امام علی(علیه السلام) می زیست و پدرش در جنگ صفین در رکاب علی(علیه السلام) شهید شده بود.(34) در ملاقات با عبدالواحدبن زیاد(35) در کنار کعبه صفات و ویژگی های امام علی(علیه السلام) را چنین برشمرد و علی(علیه السلام) را چنین معرفی کرد: «والله علم الأعلام، باب الأحکام، قسیم الجنة و النار، ربّانی هذه الأمة ورأس الأئمة، أخو النبی ووصیه وخلیفته فی امته»؛ (به خدا قسم، او راهنمای راهنمایان، سرچشمه احکام، تقسیم کننده بهشت و جهنم؛ تربیت کننده این امت و اولین امام و برادر پیامبر و وصی و خلیفه او در میان امت است).(36)
این دختر با سوگند خوردن به خداوند می گوید که گفته من درباره او حق است. می گوید که علی از همه سر است و براساس کلام رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم): «أنا مدینة العلم وعلیّ بابها» باب علم پیغمبر است. قسمی از علم رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) احکام است که علی(علیه السلام) به مردم تعلیم فرمود. علی در قیامت میزان است که همه مردم و اعمالشان با علی و اعمال علی(علیه السلام) سنجیده می شود و اهل بهشت و اهل جهنم با این سنجش مشخص می شوند. هم چنان که رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «أنا و علیّ أبوا هذه الأمة»، پس امام علی(علیه السلام) تربیت کننده مردم است و پیشوای امامان و رهبران الهی است. او جایگاه وصی و خلیفه رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) بودن علی(علیه السلام) را تأکید می کند.
10. حبابه والبیه شاهد و گواه امر امامت
حبابه دختر جعفر اسدی والبی است و به «صاحبةالحصاة» (صاحب سنگ ریزه ها) معروف شد. در حدود سن 230 سالگی، نه ماه پس از ملاقات با امام رضا(علیه السلام) رحلت کرد و آن حضرت او را در پیراهن خود کفن فرمود.(37) او زنی بسیار کوشا و عابد بود. با داشتن سنگ ریزه ها به خدمت امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام موسی بن جعفر، امام رضا(علیهم السلام) رسید و از اصحاب آن بزرگواران شمرده شده است(38) که امام بودن ایشان را تأیید کرد. او راوی سخنانی در شأن اهل بیت از کلام امام حسین و امام باقر(علیهما السلام) است، چنان که امام حسین(علیه السلام) فرمود: «نحن و شیعتنا علی الفطرة التی بعث الله علیها محمدا(صلی الله علیه واله وسلم) و سائر الناس منها براءة».(39) هنگامی که به خدمت امام باقر(علیه السلام) رسید، عرض کرد: ای پسر رسول خدا، بگویید که در آغاز خلقت، شما کجا بودید؟ امام(علیه السلام) فرمود: «کنا نوراً بین یدی الله قبل خلق خلقه، لما خلق الخلق سبّحنا فسبّحوا و هلّلها فهلّلوا وکبّرنا فکبّروا وذلک قوله عزوجل:«وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا»(40)الطریقة حبّ علیّ صلوات الله علیه و الماء الغدق، الماء الفرات و هو ولایة آل محمد(علیهم السلام»؛(41) (پیش ازخلقت مخلوقات نوری در برابر حق تعالی بودیم. پس آن گاه که مخلوقات خلق شدند، ما خدا را تسبیح کردیم؛ آنها هم تسبیح کردند. ما خدا را تهلیل کردیم، آنها هم تهلیل کردند. ما تکبیر گفتیم، آنها هم تکبیر گفتند و این همان فرمایش خدای عزوجل است که می فرماید: اگر بر طریق (درست) پایدار بودند، هرآینه به آنها آب فرات می نوشاندیم. سپس مجلسی می نویسد: طریق، همان دوستی علی(علیه السلام) است و ماء غدق یعنی آب فرات که همان ولایت آل محمد(علیهم السلام) است).(42)
ولایت مداری حبابه از این نقل ها مشهود است. ابراز آن و تبلیغ آن و به دیگران رساندن امر ولایت از ویژگی او بوده است. او آگاه به سرّ امامت و تشخیص دهنده جانشین برحق رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) بود.
11. دارمیة حجونیة معرف امام
زنی سیه چهره با سیرتی سفید از طرفداران علی(علیه السلام)؛ بانویی با فضیلت و فصاحت بود که در خلافت معاویه نیز می زیست. فصاحت و قوه احتجاج و برتری عقل و ثبات ایمان او به ولایت امام علی(علیه السلام) از گفتارش با معاویه مشهود است. گزارش دیدار او با عاویه چنین است: معاویه به حج رفت و در سفر جویای حال دارمیه شد. چون از سلامتی او باخبر شد کسی را به دنبالش فرستاد. دارمیه نزد او آمد. معاویه با گفتاری حقارت آمیز احوالش را پرسید. به او گفت تو را خواستم تا بدانم چرا علی را دوست داری و مرا دشمن می شماری؟ دارمیه گفت: اگر جانم در امان باشد، می گویم. معاویه گفت در امانی، راست بگو. دارمیه در پاسخش علت دوست داشتنش را عدالت امام علی(علیه السلام) در رفتار با رعیت و تقسیم مساوی بیت المال میان ذی حقان برشمرد و دشمنی خود با معاویه را به سبب قتال با علی در جایگاهی که حقش نبوده، گفت. سپس گفت: علی را دوست دارم، زیرا رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) عقد ولایت او را بست. او دوستدار مساکین بود و اهل علم را بزرگ می شمرد. تو را دشمن می دارم زیرا خون مردم را به ناحق ریختی و به جور و ستم قضاوت کردی و از روی هوا و هوس حکم می کنی. معاویه گفت: ای زن! علی را دیده ای؟ دارمیه گفت: او را دیده ام، اما آن ملک و سلطنتی که تو را فریفته، او را فریب نداده و نعمتی که تو را مشغول داشته او را مشغول نکرده است. معاویه گفت: کلام او را شنیده ای؟ دارمیه گفت: به خدا قسم آری. سخن او دل ها را از ظلمت و تاریکی روشن می کرد و جلا می داد.(43) ویژگی ها و برتری امام علی(علیه السلام) در این گفتار کاملاً مشهود است.
12. زینب بنت علی بن ابی طالب(علیه السلام) سخن گوی امامت
حضرت زینب(سلام الله علیها) در صبر، عبادت، طاعت از پیشوا، شجاعت، پایداری در برابر مشکلات و مصیبت ها و کلام و سخنرانی، حق گویی و راستی، آیینه تمام نمای امام علی(علیه السلام) بود که سخن او همه را به یاد علی(علیه السلام) می انداخت. آن حضرت پس از رحلت مادر، دختری خردسال بود، در کنار علی بن ابی طالب رشد کرد. ایشان در مکتب علی(علیه السلام) آموزش دید و در همه دوران زندگی مطیع امام و پیشوایش (علی بن ابی طالب، حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن الحسین(علیهم السلام)) بود. سخنان او در دربار ابن زیاد و یزیدبن معاویه زبانزد همگان است که در آن جایگاه حسین بن علی(علیه السلام) را نزد پیامبر و نسبت آن حضرت با رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) را بازگو کرد.(44) آن سخنان عامل بیداری مردم و پشیمانی ها و قیام ها شد؛ یعنی پایداری اسلام.
13. سوده بنت عماره گواه حقانیت علی(علیه السلام)
بانویی شجاع، فصیح و بلیغ و ممتاز در گفتار و از شیعیان علی(علیه السلام) بود که با کلام شعر خود، جهاد می کرد و صفات و برتری های امام علی(علیه السلام) را برمی شمرد. او در شعری که در برابر معاویه سرود درباره علی(علیه السلام) چنین گفت: «صلوات خدا بر بدنی که قبر آن را در برگرفته است. قبری که عدل در آن مدفون شده است. او که هم پیمان حق بود و هرگز همتایی ندارد. او با حق و ایمان مقرون و همزاد است. معاویه دلیل گفتن این عبارات را پرسید و سوده عین مطلبی که در زمان خلافت آن حضرت اتفاق افتاده بود را بیان کرد».(45)
14. فاطمه بنت علی بن ابی طالب(علیه السلام) سخن گوی حقانیت مولا
فاطمه صغری دختر امام علی(علیه السلام)، مادرش ام ولد بود. او در واقعه کربلا همراه برادر و امامش و خواهرانش حضور داشت و برای اطاعت از مولایش و رضایت الهی همه مصیبت ها را تحمل کرد و ابراز عجز نکرد. از اصحاب امام علی(علیه السلام) بود و روایاتی درباره آن حضرت و از آن امام نقل کرده است؛ و با نقل آنها حقانیت علی(علیه السلام) را ثابت کرده است از جمله «حدیث ردالشمس» برای امام علی و حدیث منزلت را از اسماء بنت عمیس نقل کرد نیز از احوال آن حضرت گفته است. منابع اهل تسنن نیز از او نقل کرده اند.(46)
15. لیلی غفاری گوینده ویژگی های امام
لیلی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و امام علی(علیه السلام)، مجاهدی جنگ آور بود و در جنگ جمل علی(علیه السلام) را همراهی می کرد. او سخنان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) درباره فضایل علی(علیه السلام) را به یاد عایشه آورد که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «علی اولین فردی است که اسلام آورد و آخرین فرد است که با من بیعت کرد و اولین خواهد بود که در قیامت مرا ملاقات کند».(47) هم چنین از پیامبر شنید که به عایشه فرمود: «إنّ هذا أحب الرجال إلیّ و أکرمهم».(48)
نتیجه گیری
جمعی از زنان صحابی امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) که در این مقاله به اختصار معرفی شدند، معتقد به ولایت و امامت امام علی(علیه السلام)در دشمن ستیزی شجاع بودند. ویژگی ها و خصایص علی(علیه السلام) هم چون عدالت، قضاوت درست، حق بودن، همراه قرآن بودن، خلیفه برحق رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) بودن را متذکر می شدند و از مقام امامت حمایت می کردند؛ برخی کلام رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را درباره آن حضرت به هم عصران خود متذکر می شدند. روایات آنان حکمی یا احکامی از احکام فقهی را ترویج کرده است و کلام آنها در علم کلام نقش مؤثر داشته است.(49)
پی نوشت:
(1). ر.ک: «نقش حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در پیدایش و گسترش علوم و تمدن اسلامی»، از مجموعه مقالات همین جلد.
(2). غروی نایینی، محدثات شیعه، ص25.
(3). ابن طیفور، بلاغات النساء، ص43.
(4). همان.
(5). غروی نائینی، محدثات شیعه، ص33.
(6). صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص203؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج24، ص149.
(7). طبرانی، المعجم الکبیر، ج24، ص149.
(8). ر.ک: مقاله «نقش بانوان راوی حدیث غدیر در گسترش معارف اسلامی»، از مجموعه مقالات همین جلد.
(9). مجلسی، بحارالأنوار، ج36، ص28-31.
(10). صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص438.
(11). غروی، تاریخ حدیث شیعه، ص35.
(12). مجلسی، بحارالأنوار، ج43، ص81.
(13). همان، ج28، ص104.
(14). صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص101و203.
(15). طبرانی، المعجم الکبیر، ج24، ص138و141.
(16). همان، ص139.
(17). همان.
(18). مجلسی، بحارالأنوار، ج43، ص81.
(19). غروی، نائینی، محدثات شیعه، ص41.
(20). کلینی، الکافی، ج1، ص355، کتاب الحجة.
(21). صفار قمی، بصائر الدرجات، ص169؛ بحارالأنوار، ج22، ص223؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص72.
(22). احزاب: 33.
(23). صفار قمی، بصائر الدرجات، ص313؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج23، ص248-421 بیش از 50 حدیث در موضوعات مختلف.
(24). مجلسی، بحارالأنوار، ج22، ص223.
(25). طبرانی، المعجم الکبیر، ج23، ص267.
(26). صحابی نابینای رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم).
(27). ابن سعد، ج8، ص178؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج20، ص232؛ مقاله «نقش زنان راوی غدیر در گسترش معارف اسلامی»، مجموعه مقالات همین جلد.
(28). کلینی الکافی، ج5، ص311 باب النوادر؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ج6، ص382.
(29). ابن طیفور، بلاغات النساء، ص55؛ ابن عبدربه، العقدالفرید، ج1، ص354.
(30). ابن طیفور، بلاغات النساء، ص58، ابن عبدربّه، العقدالفرید، ج1، ص354.
(31). ابن اثیر، اسدالغابة، ج5، ص624؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج24، ص407؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص312.
(32). مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص74، من فصل النساء.
(33). ر.ک: مقاله «نقش بانوان راوی غدیر در گسترش معارف اسلامی»، مجموعه مقالات کنگره بین المللی نقش شیعه در علوم اسلامی.
(34). غروی، نائینی، محدّثات شیعه، ص136.
(35). منابع رجالی اهل تسنن او را ثقه معرفی کرده اند و گفته اند که از جمع زیادی روایت کرده است گویا حدود سال 77 یا 79 طبق گفته احمد و طبری از دنیا رفته است (عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج3، ص521). او شیعه نبوده، لکن این دختر علی رغم شیعه نبودن وی با چنان شهامتی از علی حرف می زند.
(36). مجلسی، بحارالأنوار، ج41، ص220.
(37). مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص75؛ زبیدی، تاج العروس، ج1، ص199.
(38). طوسی، رجال طوسی، ص102و142و67.
(39). همان، اختیار معرفةالرجال، ص331؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص415.
(40). جن: 16.
(41). مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص24.
(42). همان.
(43). ابن عبدربه، العقدالفرید، ج1، ص352؛ ابن طیفور، بلاغت النساء، ص105.
(44). ر.ک: سیدبن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص37؛ ابن طیفور، بلاغات النساء، ص20؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج45؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص80؛ امینی، الغدیر، ج7، ص140؛ محلاتی، ریاحین الشریعة، ج3، ص38؛ ر.ک: مقاله «نقش زنان شیعه عصر حضور معصومین (علیهم السلام)در گسترش علوم اسلامی»، از مجموعه مقالات همین جلد.
(45). ابن عبدربه، العقدالفرید، ج1، ص344-345؛ ابن طیفور، بلاغات النساء، ص47-48.
(46). ر.ک: صدوق، امالی، ص94 مجلس 11؛ کلینی، الکافی، ج6، ص370؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج24، ص147؛ مزی، تهذیب الکمال، ص262 کتاب النساء.
(47). ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفةالاصحاب، ج4، ص464؛ مبیض، حیاةالصحابیات، ص685.
(48). ابن حجر، الاصابة فی تمییزالصحابة، ج8، ص308؛ مبیض، حیاةالصحابیات، ص686.
(49). برگرفته از کتاب: نقش بانوان شیعه در گسترش علوم اسلامی، جمعی از فضلا با اشراف مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته، به کوشش محمدتقی سبحانی – محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، 1399 هـ ش، ص 137.
معرفی کتاب
سیری در کتاب
«برگزیده پیام قرآن»
کتاب «پیام قرآن» از جمله آثار ارزشمند آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله) است که سالیان متمادی به زیور طبع آراسته گردیده و مورد استفاده طبقات گوناگون مردم به ویژه طلاب، فضلا و دانشجویان قرار گرفته و کسانی که علاقه مند باشند تفسیر موضوعی قرآن را در قالبی متناسب با ادبیات امروزی مورد مطالعه و تحقیق قرار دهند از این کتاب گرانقدر استفاده می کنند.
در این میان مجموعه سه جلدی «برگزیده پیام قرآن» تلخیص و چکیده ای است از کتاب ١٠ جلدی پیام قرآن؛ مجموعه ای ارزشمند که دریایی از مطالب را با استمداد از قرآن مجید و با استفاده از یک روش کاملا تازه، در خود جای داده و درهای تازه ای از معارف اسلامی را به روی پویندگان این راه می گشاید و آن ها را از مراجعه به بسیاری از متون بی نیاز می سازد.
«برگزیده پیام قرآن» در یک نگاه
در تفسیر موضوعی، آیات متعددی که درباره یک موضوع در قرآن مجید در حوادث و فرصت های گوناگون آمده است، جمع آوری و جمع بندی می شود و از مجموع آن ها، نظر قرآن درباره آن موضوع و ابعاد آن روشن می شود. در این کتاب، به طور ویژه مبحث توحید و خداشناسی بررسی شده است.
در جلد اول که تلخیص مجلدات 1 و ٢ و 3 پیام قرآن است مباحث «معرفت و شناخت، خداجویی و خداشناسی و طرق معرفة الله در قرآن مجید»، در جلد دوم که تلخیص مجلدات ٤ و ٥ و ٦ پیام قرآن است مباحث «صفات جمال و جلال و معاد در قرآن مجید» و در جلد سوم تلخیص مجلدات 7 تا ١٠، مباحث «نبوت عامه و خاصه، امامت و ولایت و حکومت اسلامی در قرآن مجید»بررسی شده است.
انگیزۀ تألیف اثر
از آنجا که مراکز علاقه مند نمی توانستند این مجموعه (ده جلد) را به عنوان درسنامه و متن درسی به دانشجویان و دانش پژوهان خود معرفی کنند لذا تلخیص کتاب این مشکل را مرتفع می ساخت.
از سوی دیگر ممکن است بسیاری حوصله و توان مطالعه ده جلد کتاب را در قالب تفسیر موضوعی نداشته باشند لیکن با تلخیص کتاب پیام قرآن در سه جلد با عنوان «برگزیده پیام قرآن» و ارائۀ تفسیر موضوعی منسجم به صورت مختصر، دامنۀ بهره گیری از آموزه های موضوعی قرآن افزایش یافته و امکان تهیه این کتاب برای تعداد بیشتری از افراد فراهم گردید.
ویژگی ها و امتیازات کتاب
درباره ویژگی های کتاب می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
١. ساختار مجموعه «پیام قرآن» و عمده مطالب آن (البته به صورت تلخیص) حفظ شده و هیچ بخشی به طور کلی حذف نشده است و شاید بتوان گفت که آنچه اتفاق افتاده تلخیص بوده نه تقطیع.
٢. قلم کتاب «پیام قرآن» حفظ شده و سعی بر این بوده کسانی که با قلم معظم له مأنوس هستند بتوانند با این کتاب ارتباط برقرار کنند.
٣. در بخش هایی که برخی آیات انتخاب و برخی دیگر حذف شده آدرس آیات حذف شده در پایان آیات مذکور با ذکر منبع ذکر شده است.
٤. در تلخیص این کتاب آخرین ترجمه قرآن آن مرجع عالیقدر جایگزین ترجمه سابق پیام قرآن شده و این جایگزینی، هم در آیات ابتدای هر بخش و هم در آیات متن تفسیر اعمال شده است.
٥. سندهایی که در کتاب پیام قرآن آمده بود مورد بررسی مجدد قرار گرفته و ضمن تکمیل برخی موارد، این اسناد تا حد امکان بر اساس مجموعه نرم افزارهای علوم اسلامی نور تنظیم شده تا بهره برداری از آن ها برای محققان آسان تر باشد.
٦. برخی مطالب در تلخیص حذف شده است ولی آدرس آن ها ارائه شده است.
٧. تلخیص کتاب پیام قرآن با همفکری و هماهنگی کامل تلخیص کنندگان انجام شده و حتی در مواردی تصمیم گیری بعد از یک مباحثه انجام شده تا نتیجه کار از انسجام و هماهنگی لازم برخوردار باشد.
٨. برخی از اشتباهات تایپی و در موارد محدودی اشتباهات ویرایشی کتاب «پیام قرآن» در اثر جدید اصلاح شده است.
٩. رفع ابهام هایی که در بدو نظر در بعضی از آیات به چشم می خورد؛ گشودن متشابهات قرآن.
١٠. آگاهی از شرایط، خصوصیات، علل و نتایج موضوعات و مسائل مختلفی که در قرآن مطرح است.
١١. به دست آوردن یک تفسیر جامع درباره موضوعاتی مانند «توحید»، «خداشناسی»، «معاد»، «عبادات»، «جهاد»، «حکومت اسلامی» و موضوعات مهم دیگر.
١٢. به دست آوردن اسرار و پیام های تازه قرآن از طریق انضمام آیات به یکدیگر.
ساختار اصلی کتاب
سرفصل های کتاب «برگزیده پیام قرآن» عبارتند از:
جلد اول: مقدّمه اى از حضرت آیت اللّه العظمى مکارم شیرازى (دامت برکاته)، مقدمه، پیش گفتار، شروع کارها به نام خدا، مسألۀ معرفت (شناخت)، انگیزه هاى خداجویى، براهین خداشناسى، یکتایى ذات پاک او (مهم ترین اصل در شناخت خدا)، دلایل توحید، سرچشمه هاى مهم شرک، شاخه هاى توحید.
جلد دوم: معرفت صفات جمال و جلال خداوند، اسماء حسنى و اسم اعظم، صفات خداوند، معاد از دیدگاه قرآن، معاد جسمانی، دروازۀ عالم بقاء، منزلگاه هاى قیامت، بهشت و بهشتیان، دوزخ و دوزخیان، اعراف و اعرافیان.
جلد سوم: نبوت عامّه در قرآن مجید، نبوت خاصّه در قرآن مجید، امامت و ولایت، حکومت اسلامى در قرآن مجید.
روش شناسی تفسیری کتاب
مولف برای تفسیر موضوعى دو روش ذکر کرده است:
روش اوّل که بعضى از مفسّران انتخاب کرده اند که موضوعات مختلف را در کلام خود مطرح مى کنند و بعد از تحلیل هاى فلسفى و کلامى، یا تحلیل هاى اخلاقى، بعضى از آیات قرآن را که در این زمینه وارد شده است به عنوان شاهد، ذکر مى کند.
روش دوم این است که ما قبل از هر چیز به گردآورى تمام آیاتى که درباره یک موضوع در سرتاسر قرآن وارد شده است بپردازیم و بدون پیش داورى هاى قبلى این آیات را در کنار هم چیده و یک یک تفسیر کنیم، و بعد در یک جمع بندى رابطه آن ها را با یکدیگر در نظر گرفته، و از مجموع آن ها به یک ترسیم کلّى دست یابیم.
در این جا مفسّر مطلقا از خود چیزى ندارد، و همه چیز را از قرآن مى فهمد، و اگر از کلمات دیگران حتى از احادیث کمک مى گیرد در مرحله بعد و جداگانه خواهد بود. در پیام قرآن این روش را انتخاب کرده ایم. و فکر مى کنیم این راه، بهتر ما را به حقایق قرآنى مى رساند تا راه اوّل.
نویسنده در فراز ابتدایی کتاب به چگونگی روش شناسی بحث پرداخته و می نویسد: نخست آیات مربوط به این معنا مورد بررسى قرار مى گیرد؛ سپس ترجمه هاى آن، و بعد از آن تفسیر و جمع بندى مورد توجّه خواهد بود؛ و در مرحله چهارم که آخرین مرحله است بحث هایى را که مکمّل این مطالب است تحت عنوان توضیحات خواهیم داشت، و این طرز ورود و خروج در بحث ها را تا آخر کتاب به همین سبک به خواست خدا ادامه مى دهیم.
گزارش محتوایی اثر
معرفی اجمالی جلد اول
فصل اول کتاب به مسألۀ معرفت (شناخت) اختصاص یافته و نویسنده با رجوع به تعبیرات مختلف قرآن، لزوم معرفت، منابع و طرق معرفت، حجاب هاى معرفت، موانع و آفات معرفت و زمینه هاى معرفت را بررسی کرده و به تناسب، روایات ارزنده اى ذکر کرده است که هماهنگى کامل کتاب و سنّت را در این زمینه روشن مى سازد.
نویسنده در فصل دوم با عنوان انگیزه هاى خداجویى در صدد پاسخ به این سوال است که مبدأ عالم هستى کیست ؟ و چگونه مى توان او را شناخت ؟!
مولّف در فصل سوم با عنوان براهین
خدا شناسى، در طریق خداجویى و اثبات وجود خدا، از راه هاى مختلف (عمدتاً از پنج دلیل عقلى) برهان نظمْ، برهان تغییر و حرکت، برهان وجوب و امکان، برهان علّت و معلول، برهان صدّیقین، به ضمیمۀ راهى به سوى او از درون (فطرت)، بهره گرفته و اینچنین براهین اثبات وجود خداوند و ایمان به اصل وجود او را بیان کرده است.
فصل چهارم به مسأله شناخت خدا و از همه مهم تر به بحث توحید و یگانگى خدا اختصاص یافته و دلایل مختلف قرآنی براى اثبات توحید و بطلان شرک بیان شده است.
معظم له در بیان اهمیت این موضوع می نویسد: این بحث از یکسو ریشه همه صفات دیگر مى باشد. و از سوى دیگر زیربناى همه ادیان آسمانى و به خصوص قرآن است، تا آن جا که غالب بحث هاى این کتاب آسمانى پیرامون وجود خدا بر محور همین بحث دور مى زند.
و از سوى سوم تمام عقائد اسلامى و احکام و قوانین آن و مسائل اجتماعى و اخلاقى و عبادى از همین اصل مایه مى گیرد. و مى توان گفت هیچ موضوعى در قرآن مجید تا این حد، مورد توجه قرار نگرفته، نه تنها پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بلکه محور اصلى فعالیت سایر پیامبران، نیز مسأله توحید، و مبارزه با شرک، بوده است.
نویسنده در فصل پنجم دلایل توحید (گواهى فطرت بر یکتایى خداوند، هماهنگى جهان، دلیل صرف الوجود، دلیل فیض و هدایت و توحید و ادله نقلى) را از قرآن و منطق عقل شرح داده و عمدتاً در جست وجوى دو مسأله است: نخست این که ذات خداوند هیچ گونه اجزاى ترکیبى (اعم از اجزاى خارجى و اجزاى عقلى) ندارد، و دیگر این که براى ذات او هیچ شبیه و مثل و مانند نیست، و به این ترتیب از هر نظر یگانه است.
فصل ششم کتاب به بیان سرچشمه هاى گرایش به «بت پرستى» در طول تاریخ اشاره می کند و این حقیقت را روشن می سازد که شرک و بت پرستى مانند سایر پدیده هاى اجتماعى از یک عامل سرچشمه نمى گیرد، بلکه عوامل مختلفى دست به دست هم داده، و آن را به وجود آورده است.
در میان دانشمندان عقائد معروف است که توحید چهارشاخه اصلى دارد.١. توحید ذات (ذات خداوند یگانه و بى مثل و مانند است)٢. توحید صفات (همه صفات خدا به یک حقیقت باز مى گردد و عین ذات او است).٣. توحید عبادت (پرستش تنها شایسته ذات پاک اوست)٤. توحید افعال (سرچشمۀ خلقت و آفرینش و نظم جهان و خلاصه هر کار و حرکتى که در این عالم رخ مى دهد اوست«لا موثر فى الوجود الا اللّه»).
مولف با طرح این مقدمه در فصل پایانی جلد اول، به سراغ ابعاد مختلف و شاخه هاى گوناگون و پر بار توحید رفته و هر کدام را جداگانه مورد بررسی قرار داده است.
معرفی اجمالی جلد دوم
مولّف در فصل نخست از جلد دوم کتاب «برگزیده پیام قرآن» به تبیین معرفت صفات جمال و جلال خداوند پرداخته و با طرح مسألۀ «خداجویى» به انگیزه هاى معرفت خداوند اشاره مى کند و با «خدایابى» به مسئله اثبات وجود خدا و «خداشناسى» به بحث پیرامون صفات او مى پردازد.
معظم له در فصل دوم کتاب به شرح «اسماء حسنى» (نام هاى نیک خداوند) در آیات مختلف قرآن پرداخته واز این طریق به صفات جمال و جلال ویژه حق، کمال مخصوص یا نفى نقصى اشاره کرده است.
علم نامحدود خداوند، قدرت بى پایان پروردگار، ازلیّت و ابدیّت خداوند، حى بودن و قیومیت خداوند از جمله صفات خداوند است که در فصل سوم به آن اشاره است.
بحث هاى معاد در قرآن گسترده ترین بحث ها بعد از توحید و خداشناسى است؛ قرآن مجید در صدها آیه از مسألۀ معاد بحث مى کند و تعبیرات کاملاً متنوعى دارد که هریک از آن ها اشاره به یکى از ابعاد مفهوم معاد است، و در مجموع بیانگر عمق این مسئله و اهداف زندگى پس از مرگ است.
از آن جا که مطالعۀ تعبیرات متنوع قرآن درباره معاد افق هاى تازه اى دربرابر دیدگان ما در این مسئله مهم عقیدتى مى گشاید، مولف در فصل چهارم به شرح آن پرداخته است.
نویسنده در فصل پنجم به معاد جسمانى از دیدگاه قرآن، شبهات منکران معاد جسمانى، معاد در فرهنگ اقوام پیشین و ایمان به معاد و تربیت پرداخته و با توجه به گروه هاى نه گانه از آیات قرآن مجید که معاد جسمانى را به وضوح و از طرق مختلف و با بیانات کاملاً متنوّع بازگو مى کند اثبات می کند که از دیدگاه قرآن مجید مسألۀ معاد جسمانى (در کنار معاد روحانى) از امور قطعى و مسلّم است و با توجه به صراحت و گستردگى آیات باید گفت: معاد جسمانى از ضروریات قرآن مجید است و آن ها که راه دیگرى را مى پویند از قرآن و تعلیمات آن بیگانه اند.
مولّف در فصل ششم با بهره گیری از آیات الهی و اخبار و روایات اسلامى ، جزئیات مرگ و برزخ را بیان کرده است.
در فصل هفتم سخن از «جزئیات و ویژگى هاى معاد از دیدگاه قرآن» است؛ نویسنده بحث ها و سوالات مربوط به معاد ، و آنچه مربوط به جزئیات آن است ، پاسخى از خود «قرآن» یا «احادیث و دلایل منطقى عقلى» ارائه کرده است.
آیات بی شمارى درباره صفات بهشت و بهشتیان، و نعمت هاى مختلف بهشتى، باغ ها و نهر ها و چشمه ها، طعام ها و شراب هاى طهور، لباس ها، و همسران، و دوستان، و خدمتگزاران، و احترام و اکرام فوق العاده از سوى فرشتگان و نیز مواهب معنوى و لذات روحانى، در قرآن آمده که معظم له در فصل هشتم با تجمیع آیات الهی در هشت گروه به تعداد درهاى بهشت، با بهره گیری از تصریحات یا اشاراتى که در آیات قرآن آمده در پی یافتن پاسخ به سؤالات پیرامون بهشت برآمده است.
نویسنده در فصل نهم، نخست به سراغ گروه هاى بیست و چهارگانه ای مى رود که به گفتۀ قرآن مجید راهیان دوزخند، سپس به چیستی ماهیت «دوزخ» و چگونگی عذاب ها و کیفرهاى آن پاسخ گفته است.
فراز پایانی کتاب ناظر به سوره «اعراف» است؛ اعراف جایى است در میان بهشت و دوزخ، و گروهى از مردان الهى که بهشتیان و دوزخیان را به خوبى مى شناسند در آن جا قرار دارند.
معظم له در ادامه به پرسش «مأموریت این مردان الهى چیست ؟ و چه هدفى را تعقیب مى کنند؟ و اصولاً اعراف داراى چه موقعیتى در صحنۀ قیامت است ؟ و آیا غیر از آن رجال الهى که مأموریّت خاصى بر اعراف دارند افراد دیگرى نیز از ضعفاى مؤمنین و مانند آن ها در آن جا هستند یا نه ؟» در پرتو تفسیر آیات چهارگانه سوره اعراف و روایات پاسخ گفته است.
معرفی اجمالی جلد سوم
معظم له در فصل نخست کتاب با عنوان نبوت عامّه در قرآن مجید،
به فلسفۀ بعثت پیامبران، ویژگى هاى عمومى پیامبران، شرایط رسالت، طُرُق شناخت سفیران الهى، مسألۀ وحى و چگونگى ارتباط با جهان غیب، اصول کلّى دعوت انبیا، پیامبران در قرآن مجید و بررسى تاریخ پیامبران پرداخته است.
فصل دوم کتاب، مجموعه فشرده اى است از تاریخ اسلام و پیداش و پیشرفت سریع آن، هم چنین بررسى دقیق و فشرده ای است از چهرۀ پیامبر از کودکى تا پایان عمر در قرآن مجید.
مولّف درادامه مسئلۀ اثبات نبوت انبیاء به سراغ آیات قرآن رفته و قرائن مختلف را از زندگى آن حضرت گردآورى کرده، سپس برای اثبات صدق گفتار پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به بشارت ها اشاره کرده است.
معظم له در فصل سوم کتاب با عنوان امامت و ولایت در پی جدا ساختن بحث هاى منطقى و اصولى از غیر منطقى، و بحث هاى مستدل و تحقیقى از تعصب آمیز، و تکیه کردن بر کتاب و سنت قطعى، و دلیل عقل و سپس تنظیم آن از جمله مسائلی است که نویسنده در فصل سوم با عنوان امامت و ولایت به آن اهتمام ورزیده است
هم چنین مسائل مربوط به امامت بر ولایت و رهبرى که از شاخه ها و فروع ولایت الهیه معصومین علیهم السلام و رهبرى آن ها است. تطبیق داده شده است.
با توجه به این که هدف اصلى نویسنده روشن ساختن مسألۀ امامت و ولایت از دیدگاه قرآن است، نخست به سراغ مسئله رهبرى در کل جهان هستى، و بعد در جهان انسانیت، و سپس رهبرى امامان معصوم علیهم السلام و در نهایت مسئلۀ حکومت و رهبرى نایبان آن ها رفته است.
با پایان گرفتن بحث هاى کلّى در «امامت عامّه» نویسنده وارد بحث «امامت خاصّه» شده و آنچه را در زمینه امامت خاصّه در قرآن وارد شده بررسی کرده است.
پیوند امامت و حکومت، ضرورت حکومت براى مردم، اهداف حکومت اسلامى، انواع حکومت، ماهیت حکومت اسلامى، رابطۀ دین و حکومت از دیدگاه قرآن، پایه هاى حکومت اسلامى، نیروهاى دفاعى و قواى مسلّح، رابطۀ مسلمانان و غیر مسلمانان، حکومت اسلامى و سازمان هاى اطلاعاتى از أهم مسائلی است که در فراز پایانی اثر مورد واکاوی قرار گرفته است.
گفتنی است این کتاب نفیس به همت حجت الاسلام سیدحسین هاشمیان و حجت الاسلام علی اصغر همتیان تدوین و نخستین بار در سال ١٣٩٤ش، در سه جلد مجموعاً در ١٩٨٣ صفحه در قطع وزیری از سوی انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)، به زیور طبع آراسته شده است.
معارف اسلامی
اهمیت حجاب و عدم درج آن در فروع دین!
پرسش :
آیا درج نشدن حجاب ذیل فروع دین ، نشانه کم اهمیّت بودن آن نیست؟!
پاسخ اجمالی:
اولا: منظور از فروع دین احکام شرعی اسلام در موضوعات و زمینه های مختلف است؛ به دیگر سخن، فروع دین مجموعه تکالیفی است که یک مسلمان باید به آنها عمل نماید. فروع دین بسیار زیاد است و هر شخصى نمى تواند آنها را از منابع دینی استخراج کند. شمارش آنها به هشت یا ده، از باب اهمیت اینها در بخش عبادات است و گرنه آن چنان که برخی از علما گفته اند، هر آنچه در برابر اصول قرار دارد و جزء احکام عملی است، یعنی همه واجبات و محرمات و احکام معاملات از فروع دین شمرده می شوند.
ثانیا: نگاهی به آیات قرآن و بیان حکم حجاب در آنها، احادیث معصومین(ع) در بیان حدود و ثغور آن، تأکیدات آنها بر مسأله عفاف و حیا، دستورات و اقدامات عملی شان در محکوم کردن بی حجابی و بی عفتی و سیره بانوان اهل بیت(ع) مانند حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) در حفظ حجاب و پوشش عفیفانه، کم ترین تردیدی را باقی نمی گذارد که حجاب هم سنگ و هم وزن بسیاری دیگر از فروع فقهی است و اگر از آنها بیشتر نباشد، بی شک کم تر از آنها هم نیست.
پاسخ تفصیلی:
مقدمه:
یکی از سؤالاتی که ممکن است راجع به «حجاب» به عنوان یکی از واجبات شرعی به ذهن برسد و از سوی عده ای مطرح گردد این است که اگر این آموزه دینی آن اندازه که دینداران و متشرعین بر آن تأکید می ورزند، دارای اهمیت و ارزش است، پس چرا در شمار یکی از «فروع دین» قرار نگرفته است؟! «فروع دین» به آن احکام و مناسکی گفته می شود که به واسطه آنها، آیین اسلام در مقایسه با دیگر ادیان، تمایز و تشخّص می یابد و اگر واقعا حجاب نیز به عنوان یکی از احکام پر اهمیت در اسلام باشد، بایستی به عنوان یکی از آن «فروع» در نظر گرفته می شد، در حالی که چنین نیست!
در پاسخ به این سؤال لازم است پیش از هر چیز تذکری، چیستی «فروع دین» و تفاوت آن با «اصول دین» و منشأ این تقسیم بندی در آموزه ها و باورهای اسلامی روشن گردد.
چیستی «فروع دین» و تفاوت آن با «اصول دین» و منشأ این تقسیم بندی؟
علما و متکلمین اسلام در طول تاریخ، تعالیم این دین را ذیل دو بخش کلی یعنی «اصول» و «فروع» تقسیم کرده اند(١): اصول دین اعتقادات اساسی دینی را شامل می شود که انسان با پذیرش نظری آنها مسلمان به شمار می آید.(٢) این اصول نزد شیعه عبارت اند از: توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل. منظور از فروع دین احکام شرعی اسلام در موضوعات و زمینه های مختلف است.(٣)
به دیگر سخن، فروع دین مجموعه تکالیفی است که یک مسلمان باید به آنها عمل نماید.(٤) مهمترین این فروع عبارتند از: نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهى از منکر، تَولّى و تبرّى.(٥) فروع دین بسیار زیاد است و هر شخصى نمى تواند آنها را از منابع آن مثل قرآن و احادیث و سایر ادلّه فقهى استخراج کند. شمارش آنها به هشت یا ده، از باب اهمیت این ها در بخش عبادات است و گرنه آن چنان که برخی از علما گفته اند، هر آنچه در برابر اصول جای دارد و جزو احکام عملی است، یعنی همه واجبات و محرمات و احکام معاملات از فروع دین شمرده می شوند.(٦)
باید توجه داشت که تقسیم تعالیم اسلامی به اصول و فروع، هیچ منشأ و ریشه ای در قرآن و روایات، چه منابع شیعه و چه منابع اهل سنت ندارد؛(٧) بله؛ ظاهرا در برخی از روایات اشارات و بیاناتی وجود دارد که برخی از آموزه های اسلامی را مبنایی تر از برخی تعالیم دیگر معرفی می کند،(٨) اما ظاهرا اصطلاحات «اصول دین» و «فروع دین» را متکلمان مسلمان ابداع کرده اند.(٩)
در اشاره به روایاتی که به بیان مهم ترین آموزه های اسلام پرداخته اند، می توان به حدیثی از امام باقر(علیه السلام) اشاره کرد که در آن آمده است: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و فضیلت ولایت از همه بیشتر است».(١٠) همچنین گزارش شده است که امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به کسی که از ایشان در باره ستون های اسلام پرسیده بود، فرمودند: «شهادت به توحید، ایمان به نبوت پیامبر اسلام(ص)، اقرار به آنچه از جانب خدا آورده است، پذیرش زکات، و پذیرفتن ولایت آل محمد(علیهم السلام)».(١١)
جایگاه حجاب در آموزه های اسلامی؟
بعد از روشن شدن تفاوت اصول و فروع دین و «غیر توقیفی» بودن فروع دین، می توانیم به این نتیجه برسیم که ذکر نشدن عبادتی از عبادات دینی یا حکمی از احکام شرعی در شمار فروع دین مصطلح، به هیچ وجه به معنای کم ارزش بودن آن در دستگاه آموزه های اسلامی نیست. آنچه در این بین اهمیت دارد، جنبه تکلیفی آن عمل و جایگاهش در بیانات قرآنی و حدیثی است؛ از این جهت می گوییم، لزوم حفظ حجاب و پوشش اسلامی، مسأله ای است که در آیات قرآن و بیانات معصومین(علیهم السلام) مورد تأکید واقع شده است.
به طور کلی حجاب از مسلّمات و واجبات، بلکه از ضروریّات دین اسلام است. مخصوصا در زمان ما همه کسانى که با مسلمانان معاشرت دارند فهمیده اند که یکى از برنامه هاى تمام فِرَق مسلمین حجاب است که کم کم به یک شعار تبدیل شده و به آن پایبند هستند.(١٢) همان طور که گفتیم، مروری کوتاه در آیات و روایات، اهمیت آن را برای هر حقیقت طلب بی طرفی روشن می سازد.
نگاه قرآن به موضوع حجاب؟
علما و فقهای مسلمان دست کم شش آیه از قرآن را بیان کننده حکم لزوم رعایت پوشش شرعی می دانند. ما در اینجا فقط به دو مورد از آن آیات اشاره می کنیم:
در آیه ٣١ سوره نور می خوانیم: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ...»؛ ([ای پیامبر] و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را [از نگاه هوس آلود] فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند، و زینت خود را جز آن مقدار که ظاهر است آشکار ننمایند، و [اطراف] روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند).
طبق این آیه زنان باید سر و گردن خود را از نامحرم بپوشانند و حق ندارند زینت هایى که معمولا پنهانى است، آشکار سازند. با توجه به شأن نزول این آیه و سیاق آن، زنان قبل از نزول این آیه، دامنه روسرى خود را به شانه ها یا پشت سر مى افکندند، به طورى که گردن و کمى از سینه آنها نمایان مى شد. قرآن دستور مى دهد روسرى خود را بر گریبان خود بیافکنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد.(١٣)
همچنین در آیه ٥٩ سوره احزاب می خوانیم: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْن...»؛ (اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلباب ها [روسرى هاى بلند] خود را بر خویش فرو افکنند. این کار براى اینکه [از کنیزان و آلودگان] شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است).
این آیات به صراحت بر لزوم رعایت پوشش شرعی و پوشیدگی هنگام مواجهه زنان با نامحرمان دلالت دارند.
بیانات و جهت گیری های متنوع روایات درباره لزوم حجاب و رعایت عفت
روایات معصومین (علیهم السلام) نیز موضوع حجاب را از جنبه های مختلفی مدّ نظر خود قرار داده اند به گونه ای که بررسی تمامی آنها به صورت کامل، امری ناممکن در این مختصر است. ولی می توان از باب نمونه به برخی از این نمونه ها اشاره کرد:
الف) لزوم رعایت حجاب شرعی و حدود و ثغور آن در احادیث
روایاتی وجود دارند که مسأله لزوم پوشش بانوان را بسیار روشن و صریح مورد تاکید قرار می دهند. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «لَا یَصْلُحُ لِلْجَارِیَةِ إِذَا حَاضَتْ إِلَّا أَنْ تَخْتَمِرَ إِلَّا أَنْ لَا تَجِدَه»(١٤)؛ (دختر بایستی باید بعداز بلوغ خمار [روسری] بر سر نهد مگر اینکه قادر به تهیه آن نباشد). حضرت علی(علیه السلام) نیز در حدیثی می فرماید: «صِیانَةُ المَراَة اَنعَمَ لحالها وَ اَدوَمُ لجَمالها»(١٥)؛ (پوشیدگی زن برای او بهتر است و زیبایی اش را پایدارتر می کند).
به این حدیث نیز دقت فرمایید که چگونه بین پوشاندن مو و دیگر زینت ها ملازمه ایجاد می کند: فضیل بن سیار از امام صادق(علیه السلام) روایت می کند که: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الذِّرَاعَیْنِ مِنَ الْمَرْأَةِ، أَ هُمَا مِن الزِّینَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِن؟ قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّینَةِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَیْن»(١٦)؛ (از امام صادق پرسیدم آیا ساق دست های زنان از زینت است؟ زینتی که خدا فرموده است: «باید زنها آنها را آشکار نکنند»؟ آن حضرت فرمود: آری [ساق دست زن باید پوشیده باشد] و نیز آنچه روسری آن را می پوشاند [مثل گردن] و بالاتر از جای دستبند [مثل ساق و آرنج و بازو] نیز از زینت محسوب می شود[که باید پوشیده شود]).
این روایات به روشنی هم بر لزوم رعایت حجاب از سوی زنان مسلمان دلالت دارند و هم حدود و میزان آن را مشخص می کنند.
ب) تبیین اهمیت حیاء و عفت در روایات
رعایت حجاب شرعی، مقدمه حفظ عفت و حیاء در آدمی است. زیرا به فرموده امام علی(علیه السلام): (نیکوترین پوشش دین حیا است)؛ «أَحْسَنُ مَلَابِسِ الدِّینِ الْحَیَاء»(١٧) و به فرموده پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) (خداوند انسان با حیاىِ بردبارِ پاک دامنى را که پاکدامنى مى ورزد، دوست می دارد)؛ «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ الحَیِىَّ الحَلیمَ العَفیفَ المُتَعفِّفَ».(١٨) شاید این محبّت به این دلیل باشد که به گفته حضرت علی(ع) (عفّت، سرآمد هر خوبى است)؛ «العِفَّةُ رَأسُ کُلِّ خَیرٍ»(١٩) و به همین دلیل نیز امام حسن(علیه السلام) در تأکید بر حفظ حیا، بی حیایی را برابر با بی دینی دانسته و فرموده باشد که: (آن که حیا ندارد؛ دین هم ندارد)؛ «لَا حَیَاءَ لِمَنْ لَا دِینَ لَه».(٢٠)
اهمیت پایبندی به عفاف از آنجا بیشتر روشن می گردد که حضرت علی(علیه السلام) در بیانی مهم و جاودانی، آن را باعث دوری نفس از پستی ها معرفی می کند: «العِفافُ یَصونُ النَّفسَ و یُنَزِّهُها عَنِ الدَّنایا»(٢١) و در اشاره ای بسیار مهم آن را برترین عبادات می داند: «افضَلُ العبادَةِ العِفافُ»(٢٢) و علاوه بر آن در کلامی دیگر تأکید نیز می کنند که (عفّت، برترین جوانمردى است)؛ «العِفَّةُ أفضَلُ الفُتُوَّةِ».(٢٣) همچنین در حدیثی دیگر از امام محمد باقر(علیه السلام) می خوانیم که: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج»(٢٤)؛ (هیچ عبادتی در پیشگاه خداوند برتر از عفت در برابر شکم و مسائل جنسی نیست). ایشان در جای دیگری می فرماید: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُه»(٢٥)؛ (هنگامی که خداوند خیر و خوبی برای بنده اش بخواهد به او توفیق می دهد که در برابر شکم و شهوت پرستی عفت پیدا کند) و در عبارت دیگری عفاف را این گونه توصیف می کنند: «ایُّ جِهَادٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج»(٢٦)؛ (کدام جهاد بهتر از عفت در شکم و در امور جنسی).
وقتی این اندازه تأکید بر رعایت عفت و به خصوص عفت در امور جنسی در روایات اسلامی پررنگ مطرح می گردد، روشن می شود که رعایت حجاب به عنوان مقدمه تحصیل این امر مهم و حیاتی، چه اهمیتی در منظومه فکر دینی دارد.
ج) اقدامات عملی معصومین(ع) و بیانات آنها برای اقامه حجاب در جامعه
علاوه بر بیانات لسانی و توصیه های اخلاقی راجع به حجاب، حضرات معصومین، اقدامات عملی مهمی برای مقابله با بی عفتی داشتند. امیرالمومنین(علیه السلام) در زمان تسلط بر منصب خلافت، در نکوهش مردان عراق فرمود: «یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحْیُونَ»(٢٧)؛ (ای مردم عراق، به من خبر رسیده که زنان شما در راه ها به مردان تنه می زنند، [چرا عکس العملی نشان نمی دهید] آیا حیا نمی کنید). لحن و بافتار معنایی خطاب امام(ع) در اینجا نشان می دهد که ایشان از موضع حکومت و برای محافظت از اخلاق و حیای عمومی چنین سرزنشی را متوجه سهل انگاری عراقیان کرده است. از آن حضرت در حدیث دیگری نقل شده که خطاب به همان مردان عراقی این گونه زبان به عتاب گشودند که: «أَ مَا تَسْتَحْیُونَ وَ لَا تَغَارُونَ نِسَاءَکُمْ یَخْرُجْنَ إِلَى الْأَسْوَاقِ وَ یُزَاحِمْنَ الْعُلُوج»(٢٨)؛ (آیا شرم نمی کنید و به غیرت نمی آیید که زنان تان راهی بازارها و مغازه ها می شوند و با افراد بی دین برخورد می کنند؟).
هم چنین در روایت تاریخی درباره حجة الوداع پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می خوانیم که زنی جوان و زیبا از طایفه خثعم برای پرسیدن مسئله ای به حضور آن حضرت رسید و در آن حال فضل بن عباس پسر عموی حضرت پشت سر ایشان سوار بود. نگاه هایی میان آن زن و فضل رد و بدل شد. پیامبر متوجه شد که آن دو به هم خیره شده اند و زن جوان به جای آنکه توجهش به جواب مسئله باشد، همه توجهش به فضل است که جوانی نورس و زیبا بود. و از این رو رسول اکرم(ص) با دست خود صورت فضل را چرخانید.(٢٩)
د) تجلی کامل ترین مصادیق حجاب در سیره اهل بیت
سیره عملی و جزء جزء حیات اهل بیت(علیهم السلام) گویاترین شاهد قدر و منزلت حیاء، عفاف و حجاب نزد آن حضرات است. مطالعه زندگی حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نشان می دهد آن حضرت، چه در بیانات نورانی ای که از ایشان راجع به حجاب به یادگار مانده و چه در رعایت عملی این حکم الهی، چه جایگاه والامرتبه ای برای این آموزه اسلامی قائل بودند.
آن حضرت در توصیه ای تربیتی به زنان می فرمایند: «خَیْرٌ لِلِنّساءِ أنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ»(٣٠)؛ (بهترین چیز برای زنان آن است که مردان را نبیند و مردان نیز آنها را نبینند). مطالعه متون تاریخی مربوط به پوشش شخصی حضرت زهرا(س) نیز می تواند راهنمای ما برای شناخت اهمیت این حکم شرعی نزد اهل بیت(علیهم السلام) باشد.
در توصیف پوشش آن حضرت در حوادث تلخ بعداز وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز می خوانیم که: «...لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَأُ یُولَهَا»(٣١)؛ (مقنعه خود را بر روی سر انداختند [پیچاندند] و سرتاسر بدن خود را با چادرشان پوشاندند و همراه با جمعی زنان قبیله خود راه افتادند در حالی که دنباله دامن شان روی زمین کشیده می شد).
این منش، از آن حضرت، به دیگر بانوان اهل بیت(علیهم السلام) و به خصوص دخت گران قدرشان، حضرت زینب(سلام الله علیها) نیز به ارث رسید. از مهم ترین ابعاد شخصیت حماسه ساز زینب کبری(س) آن بود که کسی از مردان در زمان پدر و برادرانش او را ندید، جز در واقعه کربلا.(٣٢)
به خاطر غیرتمندی بر حفظ حجاب و تأکید بر جایگاه عفاف است که می بینیم ایشان، در مجلس یزید بدون هیچ واهمه ای، این گونه فریاد برمی آورد که: «ای پسر آزاد شده های [جدمان پیامبر اسلام]! آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانی، و دختران رسول خدا را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانی؟! نقاب آنان را دریدی و صورت های آنان را آشکار ساختی!».(٣٣)
جمع بندی:
بعداز بیان همه این بیانات دینی که فقط نمونه هایی معدود از تأکیدهای فراوان آیین اسلام راجع به حجاب اند، جایگاه این حکم شرعی و اهمیت آن روشن می گردد. اینکه حجاب جزء موارد مشهور فروع دین ذکر نشده چیزی از اهمیت این موضوع نمی کاهد. حجاب نماد هویت دینی زن و مسأله ای مورد ابتلای نیمی از جامعه مسلمانان است.
به فعلیت رسیدن فروع فقهی ای مانند خمس، زکات و حج شرایطی دارد که ممکن است شامل حال همه زنان و مردان مکلف نگردد، اما در مقایسه با آنها می بینیم که حجاب فریضه ای است که شامل همه زنان می شود. حجاب وجهه ممیزه زن مسلمان از زن نامسلمان است. حتی می توان گفت بدون در نظر گرفتن حجاب اصلا نمی توان تعریفی از زن مسلمان و ملتزم به شرع ارائه داد. زن مسلمانی که حجاب را کنار می گذارد، دیگر واجبات دینی اش را راحت تر کنار می گذارد و حتی خدای نکرده ممکن است کارش به آنجا برسد که دینش را از دست بدهد.
حتی با چشم پوشی از آیات و روایات دال بر اهمیت حجاب، اهمیت این موضوع را می توان از سیره مستمر و مرتکز عقلی مسلمانان نیز فهمید. در طول تاریخ اسلام، زن مسلمان همیشه محجبه بوده است و حتی در زمانه ما نیز اکثریت زنان مسلمان نیز محجبه اند. اولین چیزی که بر زنان تازه مسلمان عرضه می شود نیز حجاب است. سیره مسلمانان از ابتدای طلوع خورشید اسلام تاکنون اینگونه بوده و این به این معناست که حجاب یکی از مهم ترین شعائری است که دین اسلام بر پایه آن شکل می گیرد. با وجود چنین جایگاه و اهمیتی شاید بتوان ذکر نشدن جداگانه حجاب به عنوان یکی از فروع فقهی را معلول برخی شرایط تاریخی دانست.
عدم حضور اجتماعی زنان و عدم حضورشان در عرصه هایی که آنها را در معرض دید نامحرمان قرار می دهد، شاید موجب این شده که مسأله حجاب به میزان شایسته خود مورد توجه فقها قرار نگیرد. تحولات تاریخی و ظهور پدیده بی حجابی در دهه های اخیر در کنار ضرورت حضور اجتماعی زنان دوشادوش مردان نامحرم، موجب طرح دوباره موضوع حجاب در مجامع علمی دینی شده است. در همین راستا به نظر می رسد باید تلاش های فقهی و اصولی جدیدی برای معرفی مسأله حجاب به عنوان یکی از فروع مهم دین صورت بگیرد.(٣٤)
پی نوشت:
(١). عقاید المؤمنین، علوی، سیدعادل، دارالذخائر، قم، ١٤١١هـ ق، چاپ اول، ص ١٣.
(٢). دانشنامه جهان اسلام، مقاله اصول دین، گذشته، ناصر، مؤسسه دایرة المعارف الفقه الاسلامی، تهران، ١٣٧٤هـ ش، ج ١، ص ٢٨٢؛ رساله احکام جوانان (پسران)، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: مکارم، مسعود، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب(ع)، قم، ١٣٩٠هـ ش، چاپ بیست و سوم، ص ١١.
(٣). آموزش عقاید، مصباح یزدی، محمدتقی، نشر امیرکبیر، تهران، ١٣٨٤هـ ش، چاپ هیجدهم، ص ١٢؛ عقاید المؤمنین، علوی، سیدعادل، همان، ص ١٣ و ١٤.
(٤). فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، هاشمی شاهرودی، سیدمحمود، مؤسسه دایرة المعارف فقه اسلامی، قم، ١٣٠٢هـ ش، چاپ اول، ص ٦٨٩.
(٥). رساله احکام جوانان (پسران)، همان، ص ١٣.
(٦). شرح المواقف، ایجی، میرسید شریف، تصحیح: نعسانی، بدرالدین، انتشارات الشریف الراضی، قم، ١٣٢٥هـ ق، چاپ اول، ج ١، ص ٣٨؛ معارف و معاریف دایره المعارف جامع اسلامی، حسینی دشتی، مصطفی، انتشارات موسسه فرهنگی آرایه، تهران، ١٣٨٥هـ ش، ویرایش چهارم، ج 4، ص 1715
(٧). دانشنامه جهان اسلام، مقاله اصول دین، همان.
(٨). همان.
(٩). همان.
(١٠). الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب، تحقیق: غفاری، علیاکبر، آخوندی، محمد، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ١٤٠٧هـ ق، چاپ چهارم، ج ٢، ص ١٨.
(١١). همان، ج ٢، ص ١٩ و ٢٠.
(١٢). کتاب النکاح، مکارم شیرازى، ناصر، انتشارات مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، ١٤٢٤هـ ق، چاپ اول، ج ١، ص ٥٣.
(١٣). تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ١٣٧١هـ ش، چاپ دهم، ج ١٤، ص ٤٤٠
(١٤). الکافی، همان، ج ٥، ص ٥٣٢.
(١٥). غرر الحکم و درر الکلم، تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، محقق / مصحح: رجائى، سید مهدى، دار الکتاب الإسلامی، قم، ١٤١٠هـ ق، چاپ دوم، ص ٤١٨
(١٦). الکافی، همان، ج ٥، ص ٥٢١.
(١٧). غرر الحکم و درر الکلم، همان، ص ١٩٣.
(١٨). الکافی، همان، ج ٢، ص ١١٢.
(١٩). غرر الحکم و درر الکلم، همان، ص ٦٢.
(٢٠). کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلى، على بن عیسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، سید هاشم، نشر بنى هاشمى، تبریز، ١٣٨١هـ ق، چاپ اول، ج ١، ص ٥٧١.
(٢١). غرر الحکم و درر الکلم، همان، ص ١١٠.
(٢٢). الکافی، همان، ج ٢، ص ٧٩.
(٢٣). غرر الحکم و درر الکلم، همان، ص ٣٧.
(٢٤). الکافی، همان، ج ٢، ص ٧٩.
(٢٥). عیون الحکم و المواعظ، لیثى واسطى، على بن محمد، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین، دار الحدیث، قم، ١٣٧٦هـ ش، چاپ اول، ص ١٣١.
(٢٦). المحاسن، برقى، احمد بن محمد بن خالد، محقق / مصحح: محدث، جلال الدین، دار الکتب الإسلامیة، قم، ١٣٧١هـ ق، چاپ دوم، ج ١، ص ٢٩٢.
(٢٧). الکافی، همان، ج ٥، ص ٥٣٧.
(٢٨). همان، ج ٥، ص ٥٣٧.
(٢٩). صحیح البخاری، البخاری، محمد بن اسماعیل، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، بیروت، ١٤٢٢هـ ق، ج ٨، ص ٥١.
(٣٠). وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت (ع)، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، ١٤٠٩هـ ق، چاپ اول، ج ٢٠، ص ٦٧.
(٣١). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ١٤٠٣هـ ق، چاپ دوم، ج ٢٩، ص ٢١٦.
(٣٢). عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیدة النساء إلى الإمام الجواد)، بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله، محقق / مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر، مؤسسة الإمام المهدى(عج)، قم، ١٤١٣هـ ق، ص ٩٥٠.
(٣٣). بحار الانوار، همان، ج ٤٥، ص ١٣٤.
(٣٤). مقاله «الحجاب الشرعی من أساسیات فروع الدین»، اسفندیاری، محمد، نشریه تخصصی الاجتهاد والتجدید، پاییز ١٣٨٩، شماره ١٦.
احکام شرعی
بی احترامی و ناسزاگویی برخی معلمین در کلاس
بی احترامی و ناسزا گویی برخی از معلمین آن هم در سر کلاس و با وجود سایر دانش آموزان چه حکمی دارد؟
زشت و زننده است و باید ترک شود.
صدق ظلم بر ارفاق نمره به دانش آموزی که استحقاق ندارد
همان گونه که در تفسیر نمونه جلد اوّل، ذیل آیه ١٢٤ سوره بقره کلمه ظلم را این گونه تعبیر نموده اید که: منظور از ظلم در جمله (لاَیَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ) تنها ظلم به دیگران نیست بلکه ظلم در برابر عدل است و عدل به معناى گذاردن هر چیز به جاى خودش مى باشد، با توجّه به این مقدّمه، دانش آموزى که نمره نمى آورد و تحت عناوینى چون رضاى خدا و یا آشنایى، نمره اى که حقّ وى نیست به او داده مى شود، آیا عنوان ظلم درباره این کار صدق مى کند؟
این کار نوعى ظلم و تبعیض است و نه تنها موجب رضاى خدا نیست بلکه مایه نارضایى حق تعالى است، مگر در مواردى که استحقاق ارفاق دارد که باید آن را نیز درباره همه کسانى که آن ویژگى را دارند اعمال نمود.
وظیفه معلمین در صورت اجبار به دادن نمره
در مدارسی که معلمین را مجبور به دادن نمره به دانش آموزان می کنند و اگر چنین نکنند بیکار می شوند وظیفه معلمین چیست؟
این کار شرعا صحیح نیست. باید جای دیگری برای خود انتخاب کنند.
تنظیم لیست پرداخت غیرواقعی برای فرار از مالیات
در بعضى مدارس غیر انتفاعى براى فرار از مالیات، لیست هاى حقّ الزحمه را به اشکال مختلف تنظیم مى کنند، شگردهایى را به کار مىبرند، و در برخى موارد ممکن است از امضاى معلّمان سوء استفاده هم بشود، با توجّه به این که نظام، نظام اسلامى است آیا این گونه کارها شرعاً صحیح است؟ آیا معلّمانى که این گونه لیستها را امضا مىکنند تکلیفى متوجّه آنها مى شود؟
این کارها مشروع نیست و معلّمین محترم باید به گونهاى عمل کنند که از امضاى آنها سوءاستفاده نشود.
دیه خسارت وارده به دانش آموز بر اثر تنبیه بدنی
اگر معلمی با چوب به کف دست دانش آموزی به قصد تأدیب بزند نه به قصد آسیب رساندن و به اندازه ی یک سانتی متر مربع خون جاری شود (چوب دارای لبه تیز بوده و معلم اطلاع نداشته) چقدر باید دیه پرداخت کند؟
احتیاط آن است که به اندازه قیمت دو شتر به او داده شود یا با وی مصالحه کند.
اخذ شهریه ای بیش از آنچه مقررات تعیین کرده
در مدارس غیر انتفاعى مبلغى به عنوان شهریّه در نظر گرفته شده، که هنگام ثبت نام دریافت مىگردد، در این مدارس گاهى مدیران با تشکیل کلاسهاى بیشتر، یا جذب افراد کارآمدتر و توجیهاتى از این قبیل، مبلغى بیش از حد تعیین شده مىگیرند. از سوى دیگر اولیا در معذورات اخلاقى قرار گرفته و شاید چارهاى جز پذیرش موضوع نداشته باشند و این پول را پرداخت مىکنند. این کار چه حکمى دارد؟
اخذ شهریه بیش از آنچه مقررات معیّن کرده جایز نیست؛ مگر این که مدیران و اولیا توافق کنند که در مقابل خدمات خاصّى مبلغ بیشترى بپردازند.
تنبیه بدنی دانش آموز
معلمی هستم در برخی موارد دانش آموزان برای یاد گیری علم و یا ادب لازم است تنبیه شوند و در غیر این صورت نظم کلاس را به هم می زنند آیا می توانم آنها را برای این اهداف تنبیه کنم؟
تنبیه بدنی دانش آموزان جایز نیست، مگر اینکه بخاطر تربیت آنها لازم باشد، و با اجازه ولىّ صورت گیرد، و موجب جراحت و کبودى بدن نشود. و با توجّه به اینکه در شرایط فعلى آثار منفى آن بیشتر است، لازم است حتّى الامکان از آن صرفنظر گردد.
استفاده شخصی از امکانات مدرسه
استفاده شخصى از امکانات مدرسه، صرفاً براى امور تحصیلى، با اجازه مدیر آموزشگاه چه حکمى دارد؟
هرگاه مسئول مدرسه، طبق ضوابط اجازه دهد مانعى ندارد و همین اندازه که بگوید طبق ضوابط است کافى مى باشد.
انجام فعالیت های غیر درسی در ساعات درسی توسط معلمان
تعدادى از معلّمان در ساعات کار و تدریس، به فعّالیّت هاى جنبى دیگر مثل بافتنى، خواندن روزنامه و مجلاّت غیر مربوط به درس و تدریس، و مانند آن مى پردازند. این کار چه حکمى دارد؟
جایز نیست.
تأخیر زمانى اساتید نسبت حضور در کلاس
تأخیر زمانى استاد براى تدریس ، با توجّه به این که گاه دهها یا صدها نفر معطّل مى مانند و وقتشان تلف مى شود ، چه حکمى دارد؟
این کار به صورت عمدى و بدون عذر اشکال دارد و آنها در مقابل این امر مسؤولند.
Peinevesht: