حکایت حاج خلیل تهرانى و جنازه مادرش

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اهمیّت نماز و عالم برزخ
حکایت ملاجعفر و زنجیر آتش حکایت عجیب على طالب پادو حمام


20ـ و نیز در «دار السلام» آمده که شیخ اجل حاج ملاعلى از پدر خود حاج خلیل تهرانى(رحمه الله) نقل کرده که فرمودند: من در کربلاى معلى بودم و مادرم در تهران. شبى در خواب دیدم که مادرم به نزد من آمد و گفت: اى پسر! من مُردم و مرا به سوى تو آورده اند و بینى مرا شکستند. پس من ترسان از خواب بیدار شدم و از این خواب چند روزى گذشت که نامه اى از برادرانم آمد و نوشته بود مادرت از دنیا رفته و جنازه او را نزد شما فرستادیم. وقتى جنازه کش ها آمدند گفتند: جنازه مادرت در فلان کاروانسرا مى باشد و شما بیایید او را تحویل بگیرید. وقتى جنازه را تحویل دادند بیاد خوابم افتادم که مادرم در خواب گفت: بینى من را شکسته اند، لذا صندوق را باز کردم و کفن را از روى او گشودم و دیدم که دماغ او شکسته شده است. علت را سؤال کردم، گفتند ما سببش را نمى دانیم و فقط در یکى از کاروانسراها حیوانات با هم لگد مى انداختند و چند جنازه به زمین افتاد و ممکن است در آنجا بینى او شکسته شده باشد.
خلاصه جنازه مادرم را بردم و در حرم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و عرض کردم اى ابوالفضل! مادر من نماز و روزه اش را نیکو انجام نمى داد و الحال دخیل تو است، پس شما از خداوند بخواهید که او را عذاب نکند و بر من است به ضمانت تو اى سید من! که پنجاه سال نماز و روزه براى او بخرم.
سپس او را بردم دفن کردم و چند روزى براى خریدن نماز و روزه مسامحه کردم. مدتى گذشت، شبى در خواب دیدم که در خانه من شور و غوغایى برپاست. از خانه بیرون آمدم و دیدم مادرم را بر درختى بسته اند و او را تازیانه مى زنند، گفتم: براى چه مادرم را مى زنید گفتند: از جانب ابوالفضل مأموریم که او را بزنیم، تا فلان مبلغ پول را بدهد. من داخل خانه شدم و آن پولى را که آنها مى گفتند آوردم و به آنها دادم و مادرم را از درخت باز کردم و به منزل بردم و مشغول به خدمت او شدم که از خواب بیدار شدم.
و آن پولى که از من طلب کردند حساب کردند و گرفتند و مساوى بود با پول پنجاه سال نماز و روزه، پس من آن مبلغ را برداشتم و خدمت سید اجل «آمیرزا سید على» صاحب کتاب «ریاض» (رضوان الله تعالى علیه) بردم و گفتم: این پول براى پنجاه سال نماز و روزه است، لطف فرموده و براى مادرم بخرید.(1)


(1). منازل الآخرة، ص 53.

 

حکایت ملاجعفر و زنجیر آتش حکایت عجیب على طالب پادو حمام
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma