حکایت خواب سید على اصفهانى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اهمیّت نماز و عالم برزخ
حکایت دخترى که در عذاب بود و به برکت صلوات نجات یافت حکایت دزد و کتاب نویس


16ـ مرحوم حاجى نورى(1) از سید فاضل و متقى سید على بن سید حسین حسینى نقل کرده و فرمود: من در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم که، پدرم در اصفهان از دنیا رفت، کارهاى پدرم در دست بعضى از برادرانم بود و من از آنها خبر نداشتم و هفت ماه گذشت و مادرم نیز فوت شد جنازه او را به نجف آوردند.
در یکى از روزها، در خواب دیدم که در منزل خود نشسته ام و ناگاه پدرم وارد شد و من برخاسته و سلام کردم، او در صدر مجلس نشست و با من مهربانى مى کرد و من یادم آمد که او مرده است. گفتم: شما در اصفهان از دنیا رفته اى ولى شما را در نجف اشرف مى بینم؟ فرمود: آرى! ما را بعد از وفات به اینجا آورده اند، اکنون در اینجا هستم. گفتم مادرم نیز محضر شماست؟ فرمود: نه از این کلام به وحشت افتادم گفت: او نیز در نجف است ولى در جاى دیگرى است. من از این سخن دانستم که پدرم عالم دینى است و قهراً از مادرم که عالم نبود والاتر است.
گفتم: شما الان در چه حالید؟ فرمود: در تنگى بودم، و الان به «حمدالله» حالم خوب است، و آن تنگى برطرف شده است. از این سخن در عجب شدم و گفتم: شما در تنگى بودید؟ فرمود: آرى! رضا پسر آقا بابا مشهور به «نعلبند» از من طلبى داشت که مى خواست و از آن جهت حالم بد بود. این کلام تعجب مرا زیاد کرد و از خواب بیدار شدم.
جریان خواب را به برادرم که وصى آن مرحوم بود نوشتم و گفتم: به من بنویسد آیا پدرم به او مدیون بود؟ برادرم نوشته بود، دفتر دیون آن مرحوم را نگاه کردم نام چنین شخصى درآن نبود، باز به برادرم نوشتم برود و آن شخص را پیدا کند و جریان را تحقیق نماید.
بعد از چندى برادرم نوشت، رفتم حاج رضا را پیدا کردم، گفت: آن مرحوم هیجده تومان به من قرض داشت و فقط خدا مى دانست، و بعد از وفات ایشان من از شما پرسیدم: آیا نام من در دفتر آن مرحوم است؟ فرمودید نه. چون سندى در بین نبود دیدم اگر ادعا کنم اثبات نتوانم کرد، لذا برگشتم. برادرم گفته بود: پدرم را این طور در خواب دیده ایم و حاضریم پول را بدهیم. حاج رضا گفته بود: نه، چون در خواب چنین گفته است من او را حلال کردم.


(1). دار السلام، ج 2، ص 165.

 

حکایت دخترى که در عذاب بود و به برکت صلوات نجات یافت حکایت دزد و کتاب نویس
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma