حکایت شیخ بهاء درباره سگ در قبر یک نفر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اهمیّت نماز و عالم برزخ
حکایت حاج میرزا على آقا شیرازى و سگ در قبر حکایت حضرت عیسى(علیه السلام) که به قبرى گذشت


10ـ در «منازل الاخرة» از اربعینیات قاضى سعید قمى(رحمهم الله) نقل شده که فرمود: یک نفر مؤمن موثق و مورد اعتماد نقل کرد از مرحوم شیخ بهاء(قدس سره) که وى روزى که به دیدار یکى از عرفا تشریف برد، که آن عارف در مقبره اى از مقابر اصفهان زندگى مى کرد و او به مرحوم شیخ بهایى گفت: من دیروز در اینجا امر عجیبى مشاهده کردم و آن این که گروهى جنازه اى را آورده و در اینجا دفن کردند و رفتند. پس از ساعتى بوى خوشى شنیدم که از بوهاى این دنیا نبود، به راست و چپ نگاه مى کردم که این بوى خوش از کجاست، ناگاه دیدم جوان خوش صورتى به طرف آن قبر مى رود، من از آمدن او به سوى آن قبر تعجب کردم، آن گاه کنار آن قبر نشست و ناپدید شد و گویا داخل قبر گردید بعد از کمى دیدم بوى بسیار بدى به مشامم مى رسد، که از هر بوى بدى پلیدتر است. ناگاه دیدم سگى به طرف آن قبر مى رود تا به آن قبر رسید، در آن پنهان شد و من در تعجب بودم که ناگاه دیدم آن جوان قبلى، بدحال و غمگین با بدن مجروح از همان راهى که آمده بود برمى گردد من از عقب او رفتم و از او خواستم که حقیقت حال را براى من بگوید، گفت، من عمل صالح این میت بودم که قرار بود در قبر با او باشم، که ناگاه این سگى که دیدى و عمل ناشایست او بود آمد و من خواستم او را از قبر بیرون کنم تا خودم با میت باشم، ولى آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا کند و نگذاشت که با او باشم و دیگر نتوانستم در قبر با او بمانم، لذا بیرون آمده و او را واگذاشتم، چون عارف این قضیه را نقل کرد، مرحوم شیخ بهاء فرمود: راست گفتى، ما به تجسّم اعمال و این که اعمال انسان به حسب اعمال او به صورت مناسبى در مى آید عقیده داریم.
 

حکایت حاج میرزا على آقا شیرازى و سگ در قبر حکایت حضرت عیسى(علیه السلام) که به قبرى گذشت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma