توضیحات

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اهمیّت نماز و عالم برزخ
10ـ تمناى بازگشت و جبران روایتهاى اسلامى درباره مرگ


توضیحات
1ـ مرگ دریچه اى به عالم بقا
آنچه در عناوین بالا با استناد به آیات قرآنى آمد، غالباً از طرق مختلفى قابل استدلال است، به استثناى قسمتى که مربوط به عوالم غیب است (و ما را راهى به سوى آن نیست، و قرآن از روى آن پرده برداشته است).
شک نیست که بینش خداپرستان و معتقدین به معاد در مورد مرگ، با بینش مادیین و منکران معاد، زمین تا آسمان متفاوت است، و این دو دیدگاه است که در زندگى فردى و اجتماعى انسان اثر مى گذارد و روشهاى این دو گروه را با یکدیگر متفاوت مى سازد.
مادیها، مرگ را یک عالم ظلمانى و بسیار تاریک، عالمى که همه چیز با آن پایان مى گیرد و خاتمه همه آرزوها، تلاشها و کوششهاى انسان مى دانند، با این حال جاى تعجب نیست که انسان مادى از بیم مرگ بر خود بلرزد و اندیشه آن شهد شیرین زندگانى را در کامش تلخ تر از زهر کند و جاى تعجب نیست که آنها جز از طریق فشارهاى فردى واجتماعى به ایثار و فداکارى تن در ندهند، چرا که بعد از ایثار، چیزى نیست که بتواند جانشین آن شود یا به تعبیر دیگر هدف نهایى ایثار را تشکیل مى دهد و جاى تعجب نیست که آنها زندگى را پوچ و بى معنا بشمرند، چرا که اگر مرگ پایان همه چیز باشد، زندگى این جهان که مجموعه اى از کارهاى تکرارى سطح پایین یعنى، خوردن، خوابیدن، در آوردن و مصرف کردن است، هرگز نمى تواند به عنوان یک «هدف والا» روح انسان را سیراب کند، و لذا گروهى از آنان دست به انتحار مى زنند و آن را یک انتخاب صحیح براى پایان دادن به این «تکرار مکررات بى معنا» مى شمرند، و آن را عین عقل و منطق مى دانند و زنده ماندن را نوعى حماقت، نادانى و ذلت.
ولى الهیین و معتقدان به معاد، به مرگ همان گونه مى نگرند که به تولد جنین از شکم مادر. جنین در واقع مى میرد (یعنى; زندگى درون شکم مادر را از دست مى دهد)، ولى درست در همان حال به جهان وسیع تر و گسترده تر که در مقایسه با محیط محدود و ظلمانى شکم مادر عالمى است مملوّ از مواهب و زیبایى ها گام مى نهد.
مرگ نیز، تولد ثانوى است و انسان از طریق مرگ از محیط محدود زندگى این جهان به عالمى بسیار گسترده تر گام مى گذارد.
به طور مسلم اگر جنین مى دانست که بعد از تولد به کجا قدم مى نهد از آغاز براى تولد خود لحظه شمارى مى کرد، و هرگز وحشتى از آن به خود راه نمى داد و هرگز عالم جنین را بى معنا و پوچ نمى شمرد، و هرگز از ایثار و فداکارى در این راه مضایقه نمى کرد.
کوتاه سخن این که بینش انسان، در مورد مرگ به عنوان دریچه اى به سوى عالم بقا، تمام زندگى او را به رنگ تازه اى درمى آورد و به آن مفهومى دلپذیر مى دهد، و او را از سرگردانى، بدبینى، حیرت، احساس پوچى و بى هدفى که رنج ناشى از آن بسیار جانکاه است رهایى مى بخشد. ملاى رومى در این مورد چه زیبا گفته:
گر جنین را کس بگفتى در رحم *** هست بیرون عالمى بس منتظم
آسمانى بس بلند و پر ضیاء *** اندرون خورشید باشد، با صفا
از شمال و از جنوب و از دبور *** بادها دارد عروسیا و سور
او به حکم عقل خود منکر شود *** زین رسالت معرض و کافر شود
که فریب است و دروغ است و غرور *** زانکه و هم کور از این معناست دور
 
2ـ چرا از مرگ بترسیم؟
از آنچه در قبل گفته شد، به خوبى روشن مى شود که ترس از مرگ براى انسانهاى معتقد به معاد مفهومى ندارد; مگر آن گروه که داراى پرونده اى سیاه و تاریکند، و از مجازاتهاى الهى در سراى دیگر بیمناکند; به تعبیر دیگر تنها سه کس از مرگ مى ترسند:
اول: کسانى که مرگ را با نیستى مساوى مى دانند; چون نیستى وحشتناک است، و فقر، بیمارى، ضعف و ناتوانى همه مایه وحشت است; چون به معناى نیستى، ثروت، سلامت، توان و قدرت است، و انسان یک موجود است و داراى هستى و هستى با هستى آشناست و جنس او همچون کاه و کهربا است.
امّا با نیستى، هیچ گونه تناسب وسنخیّت، ندارد وباید از آن بگریزد وفرار کند.
ولى اگر مرگ را به معناى نردبانى براى صعود «به هستى برتر» تفسیر کنیم، و جهان پس از مرگ را از نظر وسعت و نعمت قابل مقایسه با این جهان ندانیم، و دنیا را زندان و مرگ را آزادى از این زندان بشمریم، و زندگى کنونى را همچون قفس براى مرغ روح، و مرگ را به معناى آزادى، و گشوده شدن این قفس را به پرواز روح معنا کنیم، نه تنها مسئله وحشتناکى نخواهد بود، بلکه در جاى خود دوست داشتنى و مطبوع است و به گفته حکیم دانشمند:
بمیر اى حکیم از چنین زندگانى *** کز این زندگى چون بمیرى، بمانى
سفرهاى علوى کند، مرغ جانت *** چو از چنیرر آز باش رهایى
و سرانجام شاعر دیگرى با آغوش باز از مرگ استقبال کرده و آن را به سوى خود فراخونده است و مى گوید:
مرگ اگر مرد است، گو نزد من آى *** تا در آغوشش بگیرم، تنگ تنگ
من زاو جانى ستانم، جاودان *** او ز من دلقى ستاند، رنگ رنگ
و مولوى چه زیبا سروده که:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک *** دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنم
خرم آنروز که پرواز کنم تا بر دوست *** به هواى سر کویش پر و بالى بزنم
* * *
از جمادى مردم و نامى شدم *** از نما مردم، به حیوان سر زدم
مردم از حیوانى و انسان شدم *** پس چه ترسم، کى ز مردن کم شدم
بار دیگر من بمیرم از بشر *** تا برآرم از ملائک، بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم *** آنچه در عقل تو ناید آن شوم
روشن است با چنین برداشتى از مسئله مرگ، کسى از آن نمى ترسد، و وحشت و هراسى به خود راه نمى دهد. نمى گوییم انتحار مى کند; چرا که این زندگى براى اندوختن سرمایه بیشتر و کسب زاد و راحله براى سفر آن جهان است، بلکه مى گوییم: هنگام جدا شدن از آن با آغوشى باز پر مى کشد، و با شهامت و شجاعت به استقبال چیزى مى رود که به او حیات نوین مى بخشد.
دوم: کسانى هستند که به زندگى پس از مرگ ایمان دارند، و هرگز مرگ را به معناى فنا و نیستى تفسیر نمى کنند; ولى به خاطر آن که پرونده اعمالشان سیاه و تاریک است از بیم مجازاتهایى که پس از مرگ و در صحنه قیامت در انتظار آن هاست از آن مى گریزند.
همانند مجرمانى که به خاطر پرونده سیاهشان پیوسته آرزو مى کنند روز محاکمه به عقب بیفتد و هم چنان در زندان بمانند. این گروه نیز حق دارند از مرگ بترسند; زیرا آزاد شدن از زندان خوب است، امّا نه براى مجرمى که او را از زندان به سوى چوبه دار مى برند.
سوم: این نکته نیز قابل توجّه است که دلبستگیها و وابستگیها به زندگى دنیا و علاقه شدید به مال، مقام و زرق و برقهاى دیگر، انسان را از مرگى که این امور را از دست او مى گیرد بیزار مى کند.
امّا آنها که نه مرگ را فنا مى دانند، و نه پرونده تاریک و سیاهى دارند و نه وابستگیها و دلبستگیها آنها را به زندگى مادى دنیا پیوند زده، دلیلى ندارد که کمترین وحشتى از مرگ به خود راه دهند.(1)


(1). تفسیر پیام قرآن، ج 5، ص 417 الى 440.

 

10ـ تمناى بازگشت و جبران روایتهاى اسلامى درباره مرگ
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma