بدترین خلق از دیدگاه على(علیه السلام)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اهمیّت نماز و عالم برزخ
روایتهاى ثواب رفتن به مسجد مرگ، دروازه عالم بقا


به راستى که بدترین مخلوق نزد خداى «متعال» آن بنده اى است که خداوند او را به خود واگذار نموده (یعنى در اثر گناه زیاد توفیقش را از او سلب کرده) و نشانه اش این است که او را وسط راه رها کرده و در بى راهه با سرعت مى رود. اگر او را براى دنیا دعوت کنند مى پذیرد، و اگر براى آخرت دعوت کنند تنبلى مى کند و زیر بار نمى رود; انجام کار دنیا را بر خود واجب مى داند و انجام کار براى خدا رابیهوده مى پندارد.(1)
مثل این که بعضى ها در روزهاى امتحانى براى این که از دیگران عقب نمانند از سرشب تا صبح درس مى خوانند; ولى براى پنج دقیقه نماز صبح تنبلى مى کنند و نماز را ترک مى کنند.
یا اگر براى عروسى او را دعوت کنند، با این که در اکثر عروسى ها غیرگناه و معصیت چیز دیگرى نیست یک هفته قبل تدارک مى بیند که شرکت کند، ولى براى نماز جمعه که خداوند فرمود: «وقتى اذان نماز جمعه را شنیدید، به سوى ذکر خدا بشتابید»، هزار بهانه درست مى کند و شرکت نمى کند.
بعضى ها در عمرشان براى سیاحت چندین بار به آمریکا و اروپا مسافرت کرده اند ولى در همه عمر یک بار براى زیات خانه خدا و زیارت قبر پیامبر اکرم نرفته اند، در حالى که خود را مسلمان مى دانند. این گونه مردم بدانند که خداوند بر آنها غضب کرده و آنها را به خودشان واگذار نموده و این مطلب را آنها نمى فهمند، مگر در وقت مردن که مى گویند: «(رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا); اى پروردگار من! مرا بر گردان شاید بعضى از اعمال واجبى را که ترک کرده ام انجام دهم، جواب مى آید نه چنین است این حرفى که براى خود مى گوید».(2)
***
سعدى در مورد تلف شدن عمر در گلستان مى گوید:
شبى تأمل ایام گذشته مى کردم، بر عمر تلف کرده تأسف مى خوردم، و سنگ سراچه دل را به الماس آب دیده مى سفتم و زبان حال این بیتها مى گفتم:
هر دم از عمر مى رود، نفسى *** چون نگه مى کنم، نماند کسى
اى که پنجاه رفت در خوابى! *** مگر این پنج روزه، دریابى
خجل آن کس که رفت، و کار نساخت *** کوس رحلت زدند، و بار نساخت
هر که آمد عمارتى نو ساخت *** رفت، و منزل به دیگرى پرداخت
آن دگر پخت همچین هوسى *** زین عمارت به سر نبرد کسى
یار بى پایه دار دوست مدار *** دوستى را نشاید این غدّار
عمر برف است، و آفتاب تموز *** اندکى مانده، خواجه غرّه هنوز
اى تهى دست رفته در بازار! *** ترسمت بر نیاورى دستار


(1). نهج البلاغه، خطبه 102 .
(2). سوره مؤمنون، آیه 99 و 100.
 

 

روایتهاى ثواب رفتن به مسجد مرگ، دروازه عالم بقا
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma