حکایت قرآن و جریان چشمه

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اهمیّت نماز و عالم برزخ
قصه شیر، گاو و مرد روستایى حکایت توسل به قرآن و فرج نزدیک


چند نفر از سادات نجف آباد اصفهان به خدمت مرحوم بیدآبادى (اعلى الله مقامه) آمده و گفتند: چشمه آبى که از دامنه کوه جارى مى شد و مورد بهره بردارى اهالى بود چندى است، خشکیده و ما در زحمت هستیم دعایى کنید تا فرجى شود.
آن بزرگوار آیه شریفه (لَو اَنزَلنا هـذا القُرءانَ عَلى جَبَل)(1) را بر کاغذى نوشتند و به آنها دادند و فرمودند: اول شب، آن را بر قله آن کوه گذاشته و برگردید. آنها چنین کردند. چون به خانه خود رسیدند صداى مهیبى از کوه بلند شد که همه اهالى شنیدند; چون صبح بیرون آمدند چشمه آب را جارى دیدند و شکر خداى را به جا آوردند.(2)


(1). سوره حشر، آیه 24.
(2). داستانهاى شگفت، حکایت 26.

 

قصه شیر، گاو و مرد روستایى حکایت توسل به قرآن و فرج نزدیک
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma