دلایل عقلى براى اثبات مبدأ و معاد

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اهمیّت نماز و عالم برزخ
مرگ پایان زندگى نیست بشارت به خردمندان


دلایل عقلى براى اثبات مبدأ و معاد
هستى، چیستى و براى چیستى؟
«اساس المطالب ثلاثه علم: مطلب ما، مطلب هل، مطلب لم; اساس تمام علوم سه چیز است: هستى، چیستى و براى چیستى».
اگر کسى در این دنیا بیاید، شصت، هفتاد سال بیشتر و یا کمتر بماند و بمیرد و اصلا فکر نکند که این خورشید، ماه، ستارگان، کهکشانها، دریاها، کوه ها، این حیوانات دریایى و صحرایى، این انواع میوه ها، گلهاى رنگارنگ، پروانه هاى زیبا، آبشارها و این نظم که بر این جهان حکومت مى کند; از کهکشانها گرفته تا ذرات اتم، پرتون، نترون و الکترونها، آیا اینها آفریدگارى دارند؟ آیا در خلقت این موجودات هدفى است؟ آیا من انسان، که گل سرسبد این موجودات هستم براى چیزى خلق شده ام؟ آیا آفریدگارى دارم؟ و اگر دارم آن آفریدگار براى چه هدفى مرا خلق کرده است؟ اگر کسى پیدا شود که تا پایان مرگ درباره این موضوعات تفکر نکند، آیا مى توان نام اینها را آدم گذاشت؟ آیا به راستى آنها مصداق این دو شعر نمى باشند:
«گاو در بغداد آید ناگهان *** بگذرد از این سران تا آن سران
زین همه عیش و خوشى ها و مزه، *** او نبیند غیر قشر خربزه».
سعدى شاعر شیرین سخن در ابیاتى زیبا در باب معرفت الهى مى گوید:
این همه نقش عجب، بر در و دیوار وجود *** هر که فکرت نکند، نقش بود بر دیوار
آفرینش همه تنبیه خداوند دل اند *** دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
که تواند که دهد میوه شیرین از چوب *** یا که داند، که بر آرد گل صد برگ از خار
فکر حیران شود از خوشه زرین عنب *** عقل حیران شود از حقه یاقوت انار
تا قیامت سخن اندر کرم و نعمت او *** همه گویند یکى گفته نیاید ز هزار
همچنین نظامى گنجوى در این ابیات یادآور این نکته مى شود که جهان هستى بى هدف آفریده نشده است:
خرامیدن لاجوردى سپهر *** همى گرد گردیدن ماه و مهر
مپندار از روى بازى گریست *** سرا پرده اى این چنین، سر سریست
در این پرده، یک رشته بى کار نیست *** سر رشته بر ما پدیدار نیست
نه سر رشته را مى توان یافتن *** نه زین رشته سر مى توان تافتن
قرآن کریم مى فرماید: «(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ والاَْرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ ); ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم; این گمان کافران است; پس واى به حال کافران از آتش (دوزخ)!».(1)
«و لو فکروا فى عظیم القدره و جسیم النعمه لرجعوا الى الطریق و خافوا عذاب الحریق ولکن القلوب علیله و البصائر مدخوله; اگر در بزرگى قدرت خدا و بسیارى نعمت هاى او فکر مى کردند به سوى راه حق برمى گشتند و از آتش دوزخ مى ترسیدند ولکن; دلها مریض است و چشمها معیوب».(2)
بنابراین چه باید کرد، نمى توان مثل چهارپایان بى فکر زندگى کرد، خداوند به انسان عقل داده که فکر کند و آینده نگر باشد و این دنیاى زودگذر او را از یاد خدا، مرگ و عالم بعد از مرگ غافل نکند; دنیا هر چقدر خوب باشد، سرانجام تمام مى شود و آن وقت انسان متوجه مى شود و از غفلت خود پشیمان مى گردد.
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «الناس نیام، اذا ماتوا، انتبهوا; مردم خوابند و وقتى مردند بیدار مى شوند و آن وقت فریاد مى زنند خدایا! دوباره ما را به دنیا برگردان تا کارهاى صالحى را که انجام ندادیم به جا آوریم». (یعنى; اى خدا! اگر ما را زنده کنى و به دنیا برگردانى نماز مى خوانیم; زکات مى دهیم و روزه مى گیریم. خلاصه تمام دستورهاى تو را عمل مى کنیم). در جواب به آنها گفته مى شود: «(کَلاّ اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائلُها); نه چنین نیست این سخنى است که براى خود مى گویید».(3)
روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام; آمدنم بهر چه بود *** به کجا مى روم، آخر ننمایى وطنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک *** چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم
من ز خود نامدم اینجا که ز خود باز روم *** آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم
«مولوى»


(1). سوره ص، آیه 27.
(2). نهج البلاغه، خطبه 227.
(3). سوره مؤمنون، آیه 100.

 

مرگ پایان زندگى نیست بشارت به خردمندان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma