از جملاتى که نشان از نارضایتى على(علیه السلام) از انتخاب ابوبکر دارد، سخنى است که از آن حضرت پس از ماجراى سقیفه نقل شده است.
در نهج البلاغه مى خوانیم: هنگامى که اخبار «سقیفه بنى ساعده» بعد از وفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به امام(علیه السلام) رسید; امام(علیه السلام)پرسید: «انصار در برابر پیشنهاد مهاجرین براى خلافت چه گفتند؟» پاسخ دادند: «انصار گفتند: «منّا امیر ومنکم أمیر; زمامدارى از ما و زمامدارى از شما». امام(علیه السلام) پاسخ سخن انصار را دادند که آنها نمى توانستند زمامدار شوند.
سپس پرسیدند: «قریش به چه چیزى استدلال کردند؟» گفتند: «دلیل آنها (براى اولویّت خود در امر خلافت) این بود که آنان از شجره رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هستند (آنان و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هر دو از قریشند). آن حضرت فرمود: «احتجّوا بالشّجرة وأضاعوا الثمرة; آنان به شجره استدلال کردند، اما ثمره و میوه را ضایع نمودند».(1)
اشاره به این نکته است که اگر پیوند با شجره وجود پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)از طریق طایفه، سبب اولویت در امر خلافت باشد، چرا خویشاوندى نزدیک با پیامبر(صلى الله علیه وآله) سبب این اولویت نشود; مى دانیم على(علیه السلام) و رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، هر دو از قبیله بنى هاشم اند و علاوه بر آن، پسر عموى یکدیگر بودند.
در همین ارتباط شعرى نیز از آن حضرت نقل شده است:
فإن کنتَ بالشُّورى مَلَکْتَ امورهم *** فکیف بهذا والمشیرون غُیَّب؟
وان کنت بالقربى حجَجْت خصیمَهم *** فغیرک أولى بالنّبىّ وأقربُ
«اگر تو (اى ابوبکر) از طریق شورا مالک امور مردم شدى، این چه شورایى است که طرف هاى مشورت (مانند من و امثال من) غایب بودند.
و اگر از طریق قرابت با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر مخالفانت استدلال کردى، دیگران از تو به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک تر و سزاوارترند».(2)
نقش عمر بن خطّاب در تثبیت خلافت ابوبکر
عبّاس عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در برابر ابوبکر و عمر که به قصد وادار کردن او به بیعت به نزدش آمدند و سخنانى گفتند، در برابر این جمله آنان که گفتند: «إنّ رسول الله منّا ومنکم; رسول خدا از ما و از شماست» پاسخ داد: «فإنّه قد کان من شجرة نحن أغصانها وأنتم جیرانها; آن حضرت از درختى است که ما از شاخه هاى آن هستیم و شما از همسایگان آن».(3)