اى انسان بنگر از چه آفریده شده اى؟!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره طارق/ آیه 1- 10 سوره طارق/ آیه 11- 17

این سوره نیز، همچون بسیارى از سوره هاى دیگر جزء آخر قرآن، با سوگندهاى زیبا و اندیشه برانگیزى، آغاز مى شود، سوگندهائى که مقدمه اى است براى بیان یک واقعیت بزرگ.
«سوگند به آسمان و کوبنده شب»! (وَ السَّماءِ وَ الطّارِقِ).

* * *

«و تو نمى دانى کوبنده شب چیست»؟! (وَ ما أَدْراکَ مَا الطّارِقُ).

* * *

«ستاره اى است بلند و درخشان و شکافنده تاریکى ها» (النَّجْمُ الثّاقِبُ).
«طارِق» از ماده «طرق» (بر وزن برق) به معنى کوبیدن است، و راه را از این جهت «طریق» گویند که با پاى رهروان کوبیده مى شود، و «مِطْرَقَه» به معنى پتک و چکش است که براى کوبیدن فلزات و مانند آن به کار مى رود.
و از آنجا که درهاى خانه ها را به هنگام شب مى بندند، و کسى شب وارد مى شود، ناچار است در را بکوبد، به اشخاصى که در شب وارد مى شوند «طارق» گویند.
امیر مؤمنان على(علیه السلام) درباره «اشعث بن قیسِ» منافق، که شب هنگام به در خانه آن حضرت آمد، و حلواى شیرینى با خود آورده بود که به پندار خام خویش قلب على(علیه السلام) را به خود متوجه سازد، تا در ماجرائى به نفع او حکم کند، مى فرماید: وَ أَعْجَبُ مِنْ ذلِکَ طارِقٌ طَرَقَنا بِمَلْفُوفَة فِی وِعائِها:
«و از این شگفت انگیزتر داستان کسى است که شب هنگام، در خانه را کوبید و بر ما وارد شد، در حالى که ظرف سرپوشیده پر از حلواى لذیذ با خود آورده بود...».(1)
اما، قرآن خودش در اینجا «طارق» را تفسیر کرده، مى گوید: «این مسافر شبانه، همان ستاره درخشانى است که بر آسمان ظاهر مى شود، و به قدرى بلند است که گوئى مى خواهد سقف آسمان را سوراخ کند، و نورش به قدرى خیره کننده است که تاریکى ها را مى شکافد و به درون چشم آدمى نفوذ مى کند» (توجه داشته باشید، «ثاقِب» از ماده «ثقب» به معنى سوراخ کردن است).
در این که: آیا منظور ستاره معینى است مانند ستاره «ثریا» (از نظر بلندى و دورى در آسمان) یا ستاره «زحل»، یا «زهره» یا «شهب» (از نظر روشنائى خیره کننده)، یا اشاره به همه ستارگان آسمان است؟ تفسیرهاى متعددى گفته شده، ولى با توجه به این که در آیات بعد آن را به «نجم ثاقب» (ستاره نفوذ کننده) تفسیر کرده است، معلوم مى شود: منظور هر ستاره اى نیست، بلکه ستارگان درخشانى است که نور آنها پرده هاى ظلمت را مى شکافد و در چشم آدمى نفوذ مى کند.
در بعضى از روایات «أَلنَّجْمُ الثّاقِبُ» به ستاره «زحل» تفسیر شده است، که از سیارات منظومه شمسى و بسیار پرفروغ و نورانى است.
این معنى از حدیثى استفاده مى شود که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: در آنجا که منجمى از آن حضرت سؤال کرد: منظور از «ثاقب» در کلام خدا «أَلنَّجْمُ الثّاقِبُ» چیست؟
فرمود: ستاره «زحل» است که طلوعش در آسمان هفتم است، نورش آسمان ها را مى شکافد، و به آسمان پائین مى رسد، لذا خداوند آن را «نجم ثاقب» نامیده است.(2)
قابل توجه این که: «زحل»، آخرین و دورترین ستاره منظومه شمسى است که با چشم غیر مسلح دیده مى شود، و از آنجا که از نظر ترتیب بندى کواکب منظومه شمسى نسبت به خورشید در هفتمین مدار قرار گرفته (با محاسبه مدار ماه)، امام(علیه السلام) در این حدیث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است.
این ستاره ویژگى هائى دارد که آن را شایسته سوگند مى کند، از یک سو، دورترین ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسى است، و به همین جهت در ادبیات عرب، هر چیز بلند را بدان مثال مى زنند، و گاه آن را «شیخ النجوم» گفته اند.(3)
ستاره «زحل» که نام فارسى اش «کیوان» است، داراى حلقه هاى نورانى متعددى است که آن را احاطه کرده، و هشت «قمر» دارد، حلقه هاى نورانى «زحل» که گرداگرد آن را گرفته، از عجیب ترین پدیده هاى آسمانى است، که دانشمندان فلکى درباره آن، نظرات گوناگونى دارند، و هنوز هم پدیده اسرارآمیزى است.
بعضى معتقدند: «زحل» ده قمر دارد که هشت عدد آن را مى توان با دوربین هاى معمولى نجومى مشاهده کرد، و دو عدد دیگر تنها با دوربین هاى بسیار عظیم قابل رؤیت است.(4)
البته، این اسرار در آن روز که قرآن نازل شد بر کسى روشن نبود، بعدها با گذشت قرن ها آشکار گشت.
اما به هر حال، تفسیر «نجم ثاقب» به خصوص ستاره «زحل» ممکن است از قبیل بیان یک مصداق روشن باشد، و منافاتى با تفسیر آن به دیگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد، و مى دانیم، تفسیر مصداقى در روایات ما بسیار است.
در آیه 10 سوره «صافات» مى خوانیم: إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ: «مگر کسى که در لحظه اى کوتاه براى استراق سمع به آسمان نزدیک شود که شهاب ثاقب او را تعقیب مى کند» در این آیه «شهاب»، توصیف به «ثاقب» شده است، و از آنجا که این پدیده آسمانى از عجائب عالم آفرینش است، ممکن است یکى از تفسیرهاى آیه مورد بحث باشد.
شأن نزولى که در بعضى از کتب تفسیر، براى آیه فوق آمده نیز، این معنى را تأئید مى کند.(5)

* * *

اکنون ببینیم این سوگندها براى چیست؟ در آیه بعد، مى فرماید: «مسلماً هر کس مراقب و حافظى دارد» (إِنْ کُلُّ نَفْس لَمّا عَلَیْها حافِظٌ)!(6)
که اعمال او را ثبت، ضبط و حفظ مى کند، و براى حساب و جزا نگهدارى مى نماید.
همان گونه که در آیات 10 و 11 و 12 سوره «انفطار» مى خوانیم: وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِیْنَ * کِراماً کاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ: «و بر شما مراقبانى گمارده شده * نویسنده و بزرگوار که پیوسته اعمال شما را مى نویسند * و آنچه را انجام مى دهید مى دانند».
به این ترتیب، شما هرگز تنها نیستید، و هر که باشید، و هر کجا باشید، تحت مراقبت فرشتگان الهى و مأموران پروردگار خواهید بود، این مطلبى است که توجه به آن در اصلاح و تربیت انسان فوق العاده مؤثر است.
قابل توجه این که: در آیه تبیین نشده است: این «حافظ» چه کسى است؟ و چه امورى را حفظ مى کند؟ ولى آیات دیگر قرآن به خوبى گواهى مى دهد که: حافظان ملائکه اند، و آنچه را حفظ مى کنند اعمال آدمى اعم از طاعات و معاصى است.
این احتمال نیز داده شده که: منظور، حفظ انسان از حوادث و مهالک است، که به راستى اگر مراقبت الهى از انسان ها به عمل نیاید، کمتر کسى به مرگ طبیعى از دنیا مى رود; چرا که حجم حوادث آن قدر زیاد است که احدى از آن سالم به در نمى رود، مخصوصاً کودکان در سنین پائین.
و یا این که: منظور حفظ انسان در برابر وسوسه هاى شیاطین است، که اگر این محافظت الهى نیز نباشد، وساوس شیاطین جن و انسان آن قدر زیاد است که هیچ کس از آن سالم نمى ماند.
ولى، با توجه به این که آیات بعد، سخن از مسأله معاد و حساب اعمال مى گوید، تفسیر اول از همه مناسب تر است، هر چند جمع میان هر سه تفسیر در آیه شریفه نیز بعید به نظر نمى رسد.
جالب این که: میان سوگندهائى که قبلاً یاد شده، با مسأله مراقبت فرشتگان از اعمال آدمى که جواب قسم محسوب مى شود، رابطه زنده اى است; چرا که آسمان بلند و ستارگانى که مسیرهاى منظم خود را همواره مى پیمایند، دلیلى بر وجود نظم و حساب در این عالم بزرگند، پس چگونه ممکن است اعمال انسان ها بى حساب و کتاب باشد، و مراقبین الهى بر آن نظارت نکنند.

* * *

آنگاه، به عنوان یک استدلال بر مسأله معاد در برابر کسانى که آن را غیر ممکن مى شمردند مى فرماید: «انسان باید نگاه کند از چه چیز آفریده شده است»؟! (فَلْیَنْظُرِ الْاِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ).
و به این ترتیب، قرآن دست همه انسان ها را گرفته و به خلقت نخستین باز مى گرداند، و با یک جمله استفهامیه از آنها مى پرسد: «آفرینش شما از چه بوده است»؟

* * *

و بى آن که منتظر پاسخ آنها باشد، جواب این سؤال را که روشن است خودش مى دهد، و مى افزاید: «او از یک آب جهنده آفریده شد»! (خُلِقَ مِنْ ماء دافِق).
که این توصیفى است براى نطفه مرد که در آب منى شناور است، و به هنگام بیرون آمدن جهش دارد.

* * *

پس از آن، در توصیف دیگرى از این آب مى گوید: «خارج مى شود از میان صلب و ترائب» (یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ).
«صُلْب» به معنى پشت است، و اما «تَرائِب» جمع «تریبه» بنا بر مشهور میان علماى لغت استخوان هاى بالاى سینه است، همانجا که گردن بند روى آن قرار مى گیرد، چنان که «ابن منظور» در «لسان العرب» مى گوید: «قالَ أَهْلُ اللُّغَةِ أَجْمَعُونَ مَوْضِعُ الْقِلادَةِ مِنَ الصَّدْرِ».
در عین حال، معانى متعدد دیگرى نیز براى آن ذکر کرده است، از جمله این که: «تَرائِب» به معنى قسمت پیش روى انسان است (در مقابل صلب که پشت انسان است)، یا این که «تَرائِب» به معنى دست ها، پاها و چشم ها است، یا این که مجموعه استخوان هاى سینه، و یا چهار دنده از طرف راست و چهار دنده از طرف چپ است.
به هر حال، در این که منظور از «صلب» و «ترائب» در این آیه شریفه چیست؟ در میان مفسران گفتگوى بسیار است و تفسیرهاى فراوانى براى آن گفته اند از جمله:
1 ـ «صلب» اشاره به خود مردان و «ترائب» اشاره به زنان است; چرا که مردان مظهر صلابت، و زنان مظهر لطافت و زینتند، بنابراین، آیه اشاره به ترکیب نطفه انسان از نطفه مرد و زن مى کند، که در اصطلاح امروز «اسپرم» و «اوول» نامیده مى شود.
2 ـ «صلب» اشاره به پشت مرد، و «ترائب» اشاره به سینه و قسمت هاى جلو بدن او است، بنابراین، منظور نطفه مرد است که از قسمت هاى درون شکم که در میان پشت و قسمت جلو قرار دارد خارج مى شود.
3 ـ منظور خروج جنین است از رحم زن، که میان پشت و قسمت هاى جلو بدن او قرار گرفته است.
4 ـ بعضى گفته اند: این آیه، اشاره به یک نکته دقیق علمى است که اکتشافات اخیر از روى آن پرده برداشته، و در عصر نزول قرآن مسلماً از همه پنهان بود، و آن این که: نطفه از «بیضه» مرد و «تخمدان» زن گرفته مى شود، و مطالعات دانشمندان جنین شناسى نشان مى دهد: این دو در ابتداى امر که در جنین ظاهر مى شوند، در مجاورت کلیه ها قرار دارد، و تقریباً مقابل وسط ستون فقرات در میان صلب (پشت) و ترائب (پائین ترین دنده هاى انسان) قرار گرفته، سپس با گذشت زمان و نمو این دو عضو تدریجاً از آن محل پائین مى آیند، و هر کدام در موضع فعلى خود جاى مى گیرد، و از آنجا که پیدایش انسان از ترکیب نطفه زن و مرد است، و محل اصلى این دو در آغاز در میان «صلب» و «ترائب» قرار دارد، قرآن چنین تعبیرى را انتخاب کرده، تعبیرى که در آن روز براى هیچ کس شناخته شده نبود، و علم جنین شناسى جدید پرده از روى آن برداشته است.(7)
به تعبیر روشن تر، بیضه مرد و تخمدان زن در آغاز پیدایش، یعنى در آن هنگام که مرد و زن خود در عالم جنین بودند در پشت آنها، تقریباً محاذى وسط ستون فقرات بود، به طورى که مى توان گفت: دستگاه نطفه ساز مرد و دستگاه نطفه ساز زن هر دو بین صلب و ترائب بودند، ولى تدریجاً که خلقت مرد و زن در شکم مادر کامل مى شود، از آنجا جدا شده و تدریجاً به پائین مى آیند، به طورى که هنگام تولد، بیضه مرد به خارج از شکم و در کنار آلت تناسلى قرار مى گیرد، و تخمدان زن در مجاورت رحم.
ولى، اشکال مهم این تفسیر این است که: قرآن مى گوید: آن آب جهنده از میان صلب و ترائب خارج مى شود، یعنى به هنگام خروج، آب از میان این دو مى گذرد ، در حالى که طبق این تفسیر، در حال خروج، آب نطفه چنین نیست، بلکه دستگاه نطفه ساز در آن موقعى که خود در شکم مادر بود میان صلب و ترائب قرار داشت، از این گذشته، تفسیر «ترائب» به آخرین دنده پائین، خود خالى از بحث و گفتگو نیست.
5 ـ منظور از این جمله این است که: «منى» در حقیقت از تمام اجزاى بدن انسان گرفته مى شود، و لذا به هنگام خروج توأم با هیجان کلى بدن، و بعد از آن همراه با سستى تمام بدن است، بنابراین، «صلب» و «ترائب» اشاره به تمام پشت و تمام پیش روى انسان مى باشد.
6 ـ بعضى نیز گفته اند: عمده ترین عامل پیدایش منى «نخاع شوکى» است که در پشت مرد و سپس قلب و کبد است، که یکى زیر استخوان هاى سینه و دیگرى در میان این دو قرار دارد، و همین سبب شده که تعبیر ما بین «صلب» و «ترائب» براى آن انتخاب گردد.
ولى، قبل از هر چیز، باید به این نکته مهم براى حل مشکل توجه داشت که: در آیات فوق، تنها سخن از نطفه مرد در میان است; زیرا تعبیر به «ماء دافِق» (آب جهنده) درباره نطفه مرد صادق است نه زن، و همان است که ضمیر «یَخْرُجُ» در آیه بعد به آن باز مى گردد، و مى گوید: «این آب جهنده از میان صلب و ترائب بیرون مى آید».
روى این حساب، شرکت دادن زن در این بحث قرآنى مناسب به نظر نمى رسد، بلکه مناسب ترین تعبیر، همان است که گفته شود: قرآن به یکى از دو جزء اصلى نطفه که همان نطفه مرد است، و براى همه محسوس مى باشد، اشاره کرده، و منظور از «صلب» و «ترائب» قسمت پشت و پیش روى انسان است; چرا که آب نطفه مرد از میان این دو خارج مى شود.(8)
این، تفسیرى است روشن، خالى از هرگونه پیچیدگى و هماهنگ با آنچه در کتب لغت در معنى این دو واژه آمده است، در عین حال ممکن است حقیقت مهم ترى در این آیه نیز نهفته باشد، که در حد علم امروز براى ما کشف نشده و اکتشافات دانشمندان در آینده پرده از روى آن برخواهد داشت.

* * *

سپس، از این بیان نتیجه گیرى کرده مى گوید: «کسى که انسان را در آغاز از آب نطفه آفرید، قادر است بار دیگر او را به زندگى بازگرداند» (إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ).
در آغاز خاک بود، و بعد از آن، طى مراحلى به صورت نطفه درآمد، و نطفه نیز بعد از طى مراحل پیچیده و شگفت انگیزى، تبدیل به انسان کاملى شد، بنابراین، بازگشت او به حیات و زندگى مجدد، هیچ مشکلى ایجاد نمى کند.
نظیر این بیان، در آیات دیگر قرآن نیز دیده مى شود، از جمله در آیه 5 سوره «حج» مى فرماید: یا أَیُّهَا النّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْب مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة: «اى مردم! اگر در رستاخیز تردید دارید، ما شما را از خاک آفریدیم و سپس از نطفه».
و نیز در آیه 67 سوره «مریم» مى خوانیم: أَ وَ لا یَذْکُرُ الْاِنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً: «آیا انسان به خاطر نمى آورد که ما قبلاً او را آفریدیم و چیزى نبود»؟!

* * *

در آیه بعد، به توصیف آن روز بزرگ پرداخته، مى فرماید: «این بازگشت روزى تحقق مى یابد که اسرار پنهان، آشکار مى شود» (یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ).(9)
«تُبْلَى» از ماده «بلوى» به معنى آزمایش و امتحان است، و از آنجا که به هنگام آزمایش حقیقت اشیاء ظاهر و آشکار مى شود، این ماده در اینجا به معنى ظهور و بروز آمده است.
«سَرائِر» جمع «سریره» به معنى حالات، صفات و نیات درونى و پنهانى است.
آرى، در آن روز که «یوم البروز» و «یوم الظهور» است، اسرار درون آشکار مى شود ، اعم از ایمان و کفر و نفاق، یا نیت خیر و شر، یا ریا و اخلاص، و این ظهور و بروز، براى مؤمنان مایه افتخار و مزید بر نعمت است، و براى مجرمان مایه سرافکندگى و منشأ خوارى و خفت، و چه دردناک است که انسان عمرى زشتى هاى درونى خود را از خلق خدا مخفى کرده باشد، و با آبرو در میان مردم زندگى کند، ولى در آن روز که همه اسرار نهانى آشکار مى گردد، در برابر همه خلایق شرمسار و سرافکنده شود، که گاه درد و رنج این عذاب از آتش دوزخ دردناک تر است.
در آیه 41 «الرحمن» نیز آمده است: یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیْماهُمْ: «در قیامت گنهکاران از چهره هایشان شناخته مى شوند».
و نیز، در آیات دیگر آمده است که: در قیامت «گروهى چهره هاى سفید و روشن دارند و گروهى چهره هایشان تاریک و غبارآلود است».(10)
آرى، همان گونه که «طارق» و ستارگان به هنگام شب در آسمان ظاهر مى شوند، و از خفا و پنهانى بیرون مى آیند، حافظان و مراقبانى که مأمور حفظ و ضبط اعمال آدمى هستند نیز در آنجا همه را آشکار مى سازند.
طبق روایتى «معاذ بن جبل» مى گوید: نقل شده است که: از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)تفسیر «سرائر» در این آیه شریفه را سؤال کردم، و گفتم: چه اسرار نهانى است که خداوند بندگان را در آخرت با آن مى آزماید؟ فرمود: سَرائِرُکُمْ هِىَ أَعْمالُکُمْ مِنَ الصَّلاةِ وَ الصِّیامِ وَ الزَّکاةِ وَ الْوُضُوءِ وَ الْغُسْلِ مِنَ الْجِنابَةِ وَ کُلُّ مَفْرُوض، لِأَنَّ الْأَعْمالَ کُلَّها سَرائِرُ خَفِیَّةٌ، فَإِنْ شاءَ الرَّجُلُ قالَ صَلَّیْتُ وَ لَمْ یُصَلِّ، وَ إِنْ شاءَ قالَ تَوَضَّأْتُ وَ لَمْ یَتَوَضَّأْ، فَذلِکَ قَوْلُهُ یَوْمَ تُبْلَىِ السَّرائِرُ:
«سرائر شما، همان اعمال شما است، همچون نماز و روزه و زکات و وضو و غسل جنابت و هر عمل واجبى; زیرا همه اعمال در حقیقت پنهان است، اگر انسان بخواهد مى گوید: نماز خوانده ام، در حالى که نخوانده، و مى گوید: وضو گرفته ام در حالى که وضو نگرفته، و این است تفسیر کلام خداوند یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ».(11)

* * *
اما، مشکل مهم در آن روز، اینجا است که: «براى انسان هیچ نیروئى از درون، و یاورى از برون وجود ندارد» (فَما لَهُ مِنْ قُوَّة وَ لا ناصِر).
نیروئى که بر زشتى هاى اعمال و نیات او پرده بیفکند، و یاورى که او را از عذاب الهى رهائى بخشد.
این معنى در بسیارى از آیات قرآن آمده است که: در آن روز، نه یار و یاورى وجود دارد، نه فدیه و فدائى پذیرفته مى شود، نه راه فرار و بازگشتى در برابر انسان قرار دارد، و نه طریقى براى فرار از چنگال عدالت پروردگار، تنها و تنها وسیله نجات، ایمان و عمل صالح است، آرى، مایه نجات فقط همین است.

 * * *


1 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 224.
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 550، حدیث 4.
3 ـ «دائرة المعارف دهخدا»، ماده «زحل».
4 ـ «دائرة المعارف دهخدا»، ماده «زحل».
5 ـ «روح البیان»، جلد 10، صفحه 397.
6 ـ «إِنْ» در این آیه «نافیه» است و «لَمّا» به معنى «إِلاّ» مى باشد.
7 ـ تفسیر «مراغى»، جلد 30، صفحه 113.
8 ـ در آیات دیگر قرآن نیز، هنگامى که سخن از آفرینش انسان از نطفه، به میان مى آید، بیشتر روى نطفه مرد که امرى محسوس است تکیه شده (به آیات 46 نجم، و 37 قیامت مراجعه شود).
9 ـ «یَوْمَ» در اینجا «ظرف» است و متعلق به «رَجَعَ» که در آیه قبل آمده، و فاصله میان مصدر و معمولش در این گونه موارد ضررى ندارد; چرا که فاصله به اجنبى نیست.
10 ـ عبس، آیات 38 تا 41.
11 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 472، شبیه این معنى در تفسیر «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 336 نیز آمده است.
سوره طارق/ آیه 1- 10 سوره طارق/ آیه 11- 17
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma