دائماً دگرگون مى شوید!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره انشقاق/ آیه 16- 25 نکته:


به دنبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون سیر تکاملى انسان به سوى خداوند آمد.
در این آیات، براى تأکید این مطلب و توضیح بیشتر مى فرماید: «سوگند به شفق» (فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ).

* * *

«و سوگند به شب و آنچه را از امور پراکنده جمع مى کند» (وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ).

* * *

«و سوگند به ماه آنگاه که کامل مى شود» و به صورت بدر در مى آید (وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ).

* * *

که «همه شما دائماً از حالى به حال دیگر منتقل مى شوید» (لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق).
«لا» در جمله «فَلا أُقْسِمُ» همان گونه که سابقاً هم اشاره کرده ایم، «زائده» و براى تأکید است، هر چند بعضى احتمال داده اند: براى «نفى» باشد.
یعنى سوگند یاد نمى کنم، به خاطر این که: مطلب عیان است و حاجتى به سوگند ندارد.
یا این که: مطلب به قدرى مهم است که درخور این سوگندها نیست.
و یا این که این امورى که به آن سوگند یاد شده است آن قدر اهمیت دارد که سزاوار است به آن قسم یاد نشود.
ولى، معنى اول (زائده و تأکید بودن) از همه مناسب تر است.
«شَفَق» به گفته «راغب» در «مفردات»، آمیخته شدن روشنائى روز به تاریکى شب است، و لذا واژه «اشفاق» به معنى توجه و عنایت آمیخته با ترس به کار مى رود، فى المثل، هر گاه انسان نسبت به کسى علاقه داشته باشد و در عین حال از حوادثى درباره او بیمناک گردد، به این حالت «اشفاق» گویند و آن شخص را «مشفق».
اما «فخر رازى» معتقد است: واژه «شفق» در اصل به معنى «رقت» و «نازکى» است، و لذا به لباس بسیار نازک «شفق» مى گویند، و حالت «شفقت» به همان حالت رقت قلب اطلاق مى شود (ولى گفته «راغب» صحیح تر به نظر مى رسد).
به هر حال، منظور از «شفق» در اینجا همان روشنى آمیخته با تاریکى در آغاز شب است، و از آنجا که در آغاز شب، نخست سرخى کمرنگى در افق مغرب پیدا مى شود، و بعد جاى خود را به سفیدى مى دهد، اختلاف شده است آیا شفق به آن سرخى اطلاق مى شود، یا سفیدى؟
مشهور و معروف در میان علما، و دانشمندان و مفسران همان معنى اول است که در اشعار نیز روى آن تکیه شده است، و شفق را به «دماء الشهداء» (خون شهیدان) تشبیه کرده اند.
گر چه، بعضى معنى دوم را انتخاب کرده اند که بسیار ضعیف به نظر مى رسد، به خصوص این که: اگر ریشه لغوى این واژه را «رقت» بدانیم، تناسب با همان سرخى کمرنگ که نور رقیق آفتاب است دارد.
به هر حال، از آنجا که ظهور «شفق» خبر از یک حالت تحول و دگرگونى عمیق در جهان مى دهد، و اعلام پایان روز و آغاز شب است، به علاوه جلوه و زیبائى خاصى دارد، و از همه گذشته وقت نماز مغرب است، خداوند به آن سوگند یاد فرموده تا همگان را وادار به اندیشه در این پدیده زیباى آسمانى کند.
و اما سوگند به شب، به خاطر آثار و اسرار زیادى است که در آن نهفته شده و در گذشته مشروحاً از آن سخن گفته ایم.(1)
تعبیر به «ما وَسَقَ»(2) با توجه به این که «وَسَق» به معنى جمع کردن پراکنده هاست،(3) اشاره به بازگشت انواع حیوانات و پرندگان و حتى انسان ها به خانه ها و لانه هاى خود به هنگام شب است، که نتیجه آن آرامش و آسایش عمومى جانداران مى باشد، و یکى از اسرار و آثار پر اهمیت شب محسوب مى شود، چنان که در آیه 61 سوره «غافر» مى خوانیم: اللّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ: «خداوند کسى است که شب را براى شما آفرید تا در آن آرامش و سکون پیدا کنید».
و از اینجا روشن مى شود: تعبیر به «إِذَا اتَّسَقَ» که از همان ماده است نیز به معنى جمع و جور شدن، و در اینجا به معنى کمال نور ماه در شب چهاردهم است، و مى دانیم ماه در این حالت، جلوه فوق العاده اى دارد که تمام چشم ها را به سوى خود جلب مى کند، نور و فروغ آن، صفحه زمین را روشن مى کند، روشنائى کمرنگى که مزاحم آرامش شب نیست، و در عین حال، راه را براى رهروان شب مى گشاید، لذا آیتى از آیات بزرگ خداوند است، و به همین دلیل به آن سوگند یاد فرموده.
قابل توجه این که: هر چهار موضوعى که در این آیات به آن سوگند یاد شده است (شفق ـ شب ـ موجوداتى که شب آنها را گردآورى مى کند ـ ماه در حالت بدر کامل) همه موضوعاتى است مربوط به هم، و مکمل یکدیگر، و مجموعه اى زیبا و منسجم را تشکیل مى دهد که اندیشه انسان را تحریک مى کند، تا در قدرت عظیم آفرینش بیندیشد، و از این دگرگونى هاى سریع به مسأله معاد و قدرت خداوند بر آن آشناتر شود.
و جالب این که: این قسمت ها اشاره به حالات و دگرگونى هائى است که پشت سر هم در عالم آفرینش رخ مى دهد، (خورشید سر در نقاب فرو مى برد، شفق که بقایاى نور آن است ظاهر مى شود، موجودات زنده به سرعت به لانه هاى خود باز مى گردند، ماه در صورت بدر کامل طلوع مى کند) توجه داشته باشید: ماه شب چهارده در همان آغاز شب طلوع مى کند، و این سوگندها را مقدمه اى قرار مى دهد براى جمله «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق» که بیانگر حالات مختلفى است که انسان در مسیر زندگى خود یکى پس از دیگرى پیدا مى کند.
و براى این جمله تفسیرهاى مختلفى ذکر کرده اند از جمله:
1 ـ منظور، حالات گوناگونى است که انسان در طریق پر رنج و مشقت خود به سوى خداوند و کمال مطلق پیدا مى کند: نخست عالم دنیا، بعد جهان برزخ و سپس رستاخیز و حالات مختلف آن (توجه داشته باشید که «طَبَق» از ماده «مطابقه» به معنى قرار دادن چیزى فوق چیز دیگر است، و به معنى منازلى که انسان در سیر صعودى خود طى مى کند نیز آمده است).
2 ـ منظور، حالاتى است که انسان از هنگام نطفه تا موقع مرگ مى پیماید، که بعضى آن را به سى و هفت حالت شماره کرده اند!
3 ـ منظور، حالات مختلفى است که انسان در زندگى دنیا از سلامت و بیمارى اندوه و سرور، غم و شادى، سختى و آسایش، صلح و جنگ مى پیماید.
4 ـ منظور، حالات و شدائد مختلفى است که انسان در روز قیامت با آن رو به رو مى شود، تا از حساب فارغ گردد، و هر کس به سوى نتیجه کار خویش از بهشت و دوزخ برود.
5 ـ منظور، حالاتى است که در اقوام پیشین واقع شده، یعنى همان حوادث تلخ و شیرین، و انواع تکذیب ها و انکارهاى مخالفان در این امت نیز واقع مى شود، این معنى در روایتى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.
البته، جمع میان این تفسیرها مانعى ندارد و ممکن است آیه ناظر به همه این دگرگونى ها، تحولات و مراحلى باشد که انسان در مسیر زندگى خود، آن را مى پیماید.
بعضى، مخاطب در این آیه را شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) دانسته، و آیه را اشاره به آسمان هائى مى دانند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در شب معراج از آنها گذشت، اما با توجه به این که «ب» در «لَتَرْکَبُنَّ» ضمه دارد و معنى جمعى را مى رساند، این تفسیر مناسب نیست، به خصوص این که در آیات سابق نیز مخاطب کل انسان ها بودند.
به هر حال، حدوث این حالات، و عدم استقرار آدمى بر یک حالت، از یکسو دلیل مخلوق بودن او، و نیاز داشتن به خالق است; چرا که هر متغیرى حادث، و هر حادثى خالقى مى خواهد.
و از سوى دیگر، دلیلى است بر عدم پایدارى این جهان.
و از سوى سوم، نشانه اى است بر حرکت مستمر انسان به سوى ذات پروردگار و مسأله معاد، همان گونه که در آیات قبل آمده بود: «یا أَیُّهَا الْاِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ».

* * *

پس از آن، به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از بحث هاى گذشته مى فرماید: «چرا آنها ایمان نمى آورند»؟! (فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
با این که دلائل حق روشن و آشکار است، هم دلائل توحید و خداشناسى، و هم دلائل معاد، هم آیات آفاقى که در آفرینش شب و روز و ماه و خورشید و نور و ظلمت و طلوع و غروب آفتاب و شفق، و تاریکى شب، و تکامل روشنى ماه نهفته است و هم آیات انفسى از لحظه اى که نطفه در قرارگاه رحم جاى مى گیرد، و مراحل گوناگونى را یکى بعد از دیگرى طى کرده تا به اوج کمال خود در عالم جنین مى رسد، سپس از لحظه تولد تا مرگ مراحل دیگرى را مى پیماید، با این نشانه هاى روشن چرا آنها ایمان نمى آورند؟!

* * *

آنگاه، از کتاب «تکوین» به سراغ کتاب «تدوین» مى رود، و مى افزاید: «چرا هنگامى که قرآن بر آنها خوانده مى شود در برابر آن خضوع نمى کنند»؟ (وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لایَسْجُدُونَ).
قرآنى که همچون آفتاب، خود دلیل خویشتن است، نور اعجاز از جوانب مختلف آن مى درخشد، و محتواى آن دلیل روشنى است بر این که از سرچشمه وحى گرفته شده.
قرآنى که هر ناظر بى طرف مى داند، ممکن نیست زائیده مغز بشرى باشد، آن هم بشرى که هرگز درس نخوانده بود، و در یک محیط تاریک و ظلمانى و مملوّ از خرافات پرورش یافته بود.
منظور از «سجده» در اینجا خضوع و تسلیم و اطاعت است(4) و سجده معروف که پیشانى را در آن بر زمین مى گذارند یکى از مصداق هاى این مفهوم کلى است، و شاید به همین دلیل، در بعضى از روایات آمده است: وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) این آیات را تلاوت فرمود سجده کرد.
البته، طبق فتاواى معروف فقهاى اهل بیت(علیهم السلام) این سجده از سجده هاى مستحب قرآن است، و مذاهب چهارگانه اهل تسنن، همه آنها سجده را به هنگام تلاوت این آیه واجب مى دانند، جز «مالک» که معتقد است بعد از پایان سوره باید سجده کرد.(5)

* * *

در آیه بعد، مى افزاید: «بلکه کافران پیوسته آیات الهى و معاد و رستاخیز را تکذیب مى کنند» (بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ).
به کار بردن «فعل مضارع» در اینجا که معمولاً براى استمرار مى آید، گواه براى معنى است که آنها در تکذیب هاى خود اصرار داشتند، اصرارى که از روح لجاج و عناد سرچشمه مى گرفت، تکذیبى که از نارسائى دلائل حق نبود، بلکه به خاطر تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان و حفظ منافع مادى و کسب آزادى براى اشباع هوس هاى شیطانى بود.

* * *

سپس، با لحنى تهدیدآمیز مى فرماید: «خداوند آنچه را آنها در درون دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند» (وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ).
خداوند از نیات و اهداف آنها، و انگیزه هائى که سبب این تکذیب هاى مستمر مى گردد، با خبر است هر قدر آنها بر آن پرده پوشى کنند، و سرانجام کیفر همه آن را به آنها خواهد داد.
«یُوعُون» از ماده «وعاء» به معنى ظرف است، همان گونه که در عبارت معروف «نهج البلاغه» از على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُها أَوْعاها: «این دل ها ظرف هائى است، و بهترین آنها دلى است که حفظ، نگهدارى و ظرفیتش بیشتر باشد»!(6)

* * *

و در ادامه، مى فرماید: «پس آنها را به عذاب دردناک بشارت ده» (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذاب أَلِیم).
تعبیر به «بشارت» که معمولاً در خبرهاى خوش به کار مى رود، در اینجا نوعى طعن و سرزنش است، این در حالى است که: مؤمنان را حقیقتاً بشارت به نعمت هاى گسترده بهشتى مى دهد، تا تکذیب کنندگان دوزخى در حسرت و اندوه فرو روند.

* * *

در آخرین آیه این سوره، به صورت یک استثناء، بار دیگر به سرنوشت مؤمنان صالح العمل اشاره کرده، مى فرماید: «مگر کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، که براى آنها پاداشى است ثابت و لا ینقطع و خالى از هرگونه نقصان و منّت» (إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُون).
«مَمْنُون» از ماده «مَنّ» هم به معنى «قطع» و «نقصان» آمده است، و هم «منّت» (واژه «منون» به معنى مرگ نیز از همین ماده است) و ممکن است همه این معانى در اینجا جمع باشد; زیرا نعمت هاى آخرت بر عکس نعمت هاى دنیا که ناپایدار و هم نقصان پذیر، و غالباً آمیخته با عوارض نامطلوب، و یا منت این و آن است، هیچ گونه منت، نقصان، فناء و عوارض نامطلوب در آن راه ندارد، جاودانى است، نقصان ناپذیر است، خالى از هرگونه ناملایمات و هرگونه منت است.
آیا این «استثناء متصل» است یا «منقطع»، در میان مفسران بحث است:
بعضى احتمال داده اند: منقطع باشد، یعنى شرح حال کفار را که در آیات قبل بود رها کرده و به سراغ پاداش جاویدان مؤمنان مى رود.
ولى، مناسب تر این است که: استثناء متصل باشد، و هدف این است که راه بازگشت را به روى کفار بگشاید، و بفرماید: این عذاب الیم از کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و اعمال صالح انجام دهند قطعاً برداشته مى شود، و پاداش دائم و نقصان ناپذیر به آنها مى دهد.

* * *

 


1 ـ به جلد 16، صفحه 146، ذیل آیات 71 تا 73 سوره «قصص» مراجعه کنید.
2 ـ «ما» در «ما وَسَقَ» موصوله است و احتمال مصدریه بودن آن ضعیف است، عائد آن نیز محذوف مى باشد و در تقدیر «وَ ما وَسَقَهُ» است.
3 ـ «وَسَق» (بر وزن غضب) به معنى یک بار شتر یا شصت صاع که هر صاع نزدیک به سه کیلو است نیز آمده، که آن هم به خاطر مجتمع بودن آن است.
4 ـ از جمله شواهد براى این معنى، علاوه بر شهادت آیات گذشته و آینده، این است که «سجده» به معنى گذاشتن پیشانى بر زمین به هنگام تلاوت قرآن جز در آیات محدودى نه واجب است و نه مستحب، لذا این که مى گوید: چرا آنها به هنگام قرائت قرآن سجده نمى کنند؟ گواه بر این است که منظور سجده به معنى تسلیم در برابر کل قرآن است.
5 ـ «روح البیان»، جلد 1، صفحه 1382.
6 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 147.
سوره انشقاق/ آیه 16- 25 نکته:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma